اشاره: برادر مکرم و دوست محترم، جناب آقای علیرضـــــــآ پرسشی را مطرح نموده بودند (+) و این کمترین را لایق جواب یافته بودند، حقیر هم جوابی موقت در حد حوصله و فرصت و به زعم خود کافی تقدیم کردم (+)، که ایشان هم چکیده ای از آن را فراهم نمودند و فرمودند که آن را در اختیار دوستان سایت تریبون هم نهاده اند، کما اینکه آن را در وبلاگ خود نیز منتشر نمودند (+)، امروز کامنتی حاکی از عنایت و بذل توجه و لطف برادر بزرگوار ناشناسی، به پاسخ عرائض حقیر پیوند داده بود (+). خدمت این دوست تازه یافته متقابلا سلام عرض می کنم و ضمن نهایت احترام و تشکر و قدردانی از ایشان، فعلا این نوشته را عینا می آورم - البته کمی در فونت و اندازه اش تصرف کرده ام تا در میان بقیه ی یادداشت های این وبلاگ غریب نیفتد و غریبی نکند. با عنوان ردیه بر ردیه که عنوان فایل آن است، چندان همدل نیستم و بیشتر همان عنوان بالای نوشته را می پسندم. ادامه ی این گفت و گو را به زودی ان شاء الله در پست مستقلی تقدیم می کنم:
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخی به دوست عزیز هنرور
مصیبت وارده را به جناب آقای هنرور تسلیت میگویم. مطلبی که ایشان در پاسخ مطلب سایت تریبون و جنبش عدالتخواه دانشجویی در مورد موضعگیری آقای شریعتمداری نسبت به مقولهی تحریم کالاهای اسرائیلی نگاشتهاند را در روز دوشنبه، 8 شهریور 89 رؤیت کردم. در ابتدا قصد پاسخگویی به آن را نداشتم. اما وقتی برخی ایرادات فاحش و بیانصافیها را در آن مشاهده کردم، احساس کردم بسیار ظالمانه است اگر مخاطبان را با این «زخرف القول» تنها بگذارم.
بنده این تمایل جناب آقای هنرور را حق ایشان میدانم که «آن مرد مظلوم [منظور آقای شریعتمداری است] را از ژرفای جان ستایش میکنم» (مطلب مدار شریعت نوشتهی حضرت ایشان) و نیز علاقهی زایدالوصفشان به آیتالله شریعتمداری را. اما به ایشان توصیه میکنم از این علاقه به عنوان شاخصی برای ارزشگذاری بر روی مسائل استفاده نکنند. مخصوصاً این که شتابزدگی در مبرا کردن دامن محبوب به این چنین اشتباهاتی که در مقاله به چشم میخورد، منجر گردد.
برخی از این پاسخها را نه به این عنوان که تأییدیهای باشد بر مطلب درج شده در سایتهای مذکور، بلکه به عنوان ردیهای بر ردیهی جناب آقای هنرور مینویسم. یعنی نمیخواهم ادعا کنم که یقیناً صددرصد چنین دیداری صورت گرفته (زیرا منشأ خبر یک سیاستباز اسرائیلی است با تأکید بر هر دو وجه سیاستباز بودن و اسرائیلی بودنش)، بلکه میخواهم بگویم بسیاری از دلایل ایشان برای رد صحت خبر، نامعتبر و در جهت این منظور ناکافی است.
البته برخی مسایلی که ایشان مطرح نمودهاند را صحیح میدانم؛ از جمله در مورد وفات شیخ شلتوت بسیار قبل از پیشآمد این واقعه. اما تعداد این موارد به حدی نیست که اصل قضیه را زیر سؤال ببرد. ممکن است به دلیل فاصلهی نوشتن خاطرات و رخداد حادثه و یا سهو و نسیان نویسنده چنین خطاهایی به وجود آید. در کتب خاطرات، چنین مواردی بسیار مشاهده میشود (مخصوصاً هنگامی که فردی خاطراتش را از فرهنگ یا فضایی که کاملاً با آن نامأنوس است، مینگارد.) و معمولاً این خطاها توسط تدوینگر در پاورقی تصحیح میشود نه این که از اصل زیرآب مطلب زده شود.
در مورد کتاب یادنامه
1- دوست عزیز باید بدانند کتاب منبع این ماجرا بر خلاف اظهار نظر تند و خارج از شأن ایشان نه منتشره از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی است و نه ارتباطی با مؤسسهی وزین کیهان دارد و نه اساساً در جمهوری اسلامی ایران به چاپ رسیده است. که اگر این گونه بود دستیابی به نسخهای از آن این چنین دشوار نمینمود (شرح زحماتی که این جانب برای به دست آوردن این کتاب کشیدهام بماند). بلکه کتاب در اورشلیم منتشر (ر. ک. به صفحهی اول متن گزینش شده از کتاب که در مقالهی شما ارائه شده)، در یکی از محافل یهودی خارج از کشور ترجمه شده و نسخههایی از آن به ایران رسیده (لینک مشخصات کتاب در سایت کتابخانهی ملی جمهوری اسلامی ایران). شاید مردم انتظار داشته باشند یک مورخ با پیشداوری کمرنگتری وارد بحث شده و حب و بغض خود را کمتر در بررسی مسائل دخالت دهد.
2- در همان صفحهی اول متن گزینش شده از کتاب که در مقالهی شما ارائه شده است، آمده است که این متن، گزینشی از کتاب اصلی است و بنا بر این شاید دور از انتظار نباشد که این مطلب از دید گزینشگران نامناسب تشخیص داده شده و به تیغ حذف سپرده شده باشد. به دوست عزیزم توجه میدهم که متن اصلی، حجمی به اندازهی دو برابر متن تلخیص شده دارد. اما بگذریم؛ چون نکتهی بعدی بیشتر جالب توجه است.
3- بهتر بود دوست عزیزم دقت مورخانهی بیشتری را برای پیدا کردن موضوع مورد بحث در همان متن گزینش شده مینمود. چون در همان نگاه اول توانستم خلاصهی مطلب مورد بحث را درون آن بیابم: صفحهی 50 و 51. شاید تقصیر از جانب صفحهبند مطالب مذکور بوده که به جای این که کل مطلب را یکجا عرضه کند، با بستهبندیهای 5 صفحهای اعصاب خوانندهی محترم را به هم ریخته!
4- دوست ما، لینکی با عنوان اصل کتاب به زبان عبری را در مطلب خود درج کردهاند. متأسفانه بنده عبری نمیفهمم. اما با کلیک بر روی لینک فایل پیدیافی 2 صفحهای باز میشود. هنگامی که بررسی کردم، متوجه شدم فایل مذکور نه اصل کتاب بلکه مطلبی است که شیمون پرز در مورد آن نگاشته است (منبع: About the Founder Dr. Meir Ezri).
البته این بند به موضوع اصلی ارتباطی پیدا نمیکند. اما دوست دارم به جناب آقای هنرور توجه دهم که این گونه بیدقتیها (که در این بند و 3 بند قبل به آن اشاره کردم) به حیثیت و ارزش نقدی که قرار است وجههی تاریخی داشته باشد، بسیار ضربه میزند.
5- البته نمیدانم چرا باید نسبت به این که چرا روزنامهی کیهان در مقالهای که در این باره نگاشته در میان ملاقاتکنندگان با عزری نامی از آقای شریعتمداری نبرده، باید پاسخگو باشم؛ اما توجه میدهم که عنوان مقالهی روزنامهی کیهان این است: «جاي پاي اسرائيل در ايران -12 ملاقات با عناصر فرهنگي، سياسي». بنا بر این احتمال میدهم مقالهنویس محترم ایشان را به عنوان عنصری فرهنگی یا سیاسی نشناخته است.
در مورد سایر بندهای پاسخ شما
1- فرمودهاید مرکز مورد نظر فروزانفر در سال 2006 میلادی تأسیس شده و در آن زمان وجود خارجی نداشته است. چه گونه و با چه منطقی «مرکز پژوهشی برای شناخت تاریخ و فرهنگ ایران و حوزه خلیج فارس در دانشگاه حیفا» که سال 2006 میلادی تأسیس شده را با مرکز مطروحه در صحبتهای فروزانفر تطبیق دادهاید؟ آیا امکان ندارد مرکز دیگری -که به ثبت رسمی بینالمللی یا داخلی در حکومت غاصب قدس رسیده یا نرسیده- در آن زمان تحت نظر عزری فعال بوده باشد؟ جالب توجه است که کتاب یادنامه در سال 2000 به چاپ رسیده؛ یعنی مؤسسهی نامبرده هنوز در زمان چاپ کتاب هم تأسیس نشده بوده است!
2- در مورد سفرهای فروزانفر به قم. ای کاش سند صحبتهایتان را هم درج کرده بودید. اما به نظر من بسیار خندهدار است که رئیس اسبق دانشکدهی الهیات دانشگاه تهران تنها سه بار به شهر مذهبی قم که مرکز نشر معارف اسلامی بوده و در 130 کیلومتری شهر تهران واقع شده است، سفر کرده باشد. البته ممکن است در سندی که مورد استفادهی شما قرار گرفته، صرفاً سفرهای رسمی ایشان ثبت شده باشد؛ و مسلماً دیداری به همراه سفیر اسرائیل با مرجع شیعیان آن هم در دوران بازنشستگی در قالب سفری رسمی برگزار نمیگردد. ضمن این که آیا ممکن است مطابق ادعای شما آقای شریعتمداری که رسالههایش به زبانهای ترکی استانبولی در تیراژ وسیع توزیع شده و در اروپا و ترکیه و پاکستان و افغانستان و لبنان و کویت و ... مقلد دارد، و نیز تشکیلاتش که از حمایت رژیم شاه برخوردار است، برای رئیس دانشکدهی الهیات ناشناخته باشند؟ البته شاید اگر سند ناشناس بودن دارالتبلیغ برای فروزانفر ارائه گردد، در این مورد بهتر بتوان صحبت کرد.
3- در هیچ کجای مقاله ادعا نشده است که آقای شریعتمداری از وحدت شیعه و سنی و یا محکومیت اسرائیل سخن نگفته است (گو این که به گواهی سند ساواک ایشان در جایی به حضرت امام این گونه گیر میدهد: «شما میگویید با تمام دول اسلامی دست دوستی میدهید. آیا این مطلب از نظر روحانیت درست است؟ ما با سایر مسلمین اختلافاتی داریم و جماعت شیعه نمیتواند با سایر مسلمانان که با آنها اختلاف مذهب دارد، دوستی کند. این حرف سیاسی است. حرفهایی از قبیل حکومت مردم بر مردم و اتحاد مسلمانان جهان و حمله به اسرائیل مطالب دینی نیست و سیاسی است. فعلاً ایران در خاورمیانه وزنهای است و مخالفت با دولت در حقیقت مخالفت با شاه مملکت است و این است که هر اعلامیهای که شما بدهید، لطمه میخورید و دین هم ضعیف میشود و سبب آن شما هستید.» ر. ک. به: آیتالله شریعتمداری به روایت اسناد، ص 269.). بلکه موضوع این است که هنگامی که قرار است بحث حول انجام اقدام عملی علیه اسرائیل از جانب جمعیت عظیم مسلمانان انجام شود، موضوع برای رژیم اشغالگر قدس حساس میشود و سفیرش را برای جلوگیری از آن اعزام میکند. و گر نه هزاری هم من و شما و هر کس دیگر دربارهی اتحاد شیعه و سنی و محکومیت جنایات اسرائیل فقط حرف بزنیم و در همآیش شرکت کنیم، کک هم تشکیلات جناب اسرائیل را نمیگزد. آیا مردم از یک مرجع تقلید میپذیرند که در مقابل جنایات اسرائیل از صدور یک بیانیهی خشک و خالی هم دریغ کند؟
4- ملاقات فوق همان گونه که شما به درستی اشاره کردهاید مربوط به سال 50 است. اما ادعا نمودهاید در این سال عزری در ایران نبوده است. حال آن که همان گونه که در دایرهالمعارف ویکیپدیا (که البته اتقان مطالبش در حدی نیست که به عنوان مدرک برای یک مورخ بتواند مورد استفاده قرار گیرد) آمده است، عزری تا سال 1975 میلادی در ایران فعال بوده است (یا مقیم و یا در آمد و شد). یعنی حدود سال 1354. بنا بر این با یک تبدیل تاریخ ساده ناصحیح بودن ادعای شما اثبات میشود. این را هم به لیست بیدقتیها بیفزایید.
5- مطابق فرمایش صحیح آقای هنرور 14 ماه قبل از دیدار هیئت مصری، فروزانفر از دنیا رفته بود. اما در مطلب اصلی اساساً ادعا نشده که فروزانفر در دیدار هیئت مصری حضور داشته است. بلکه ادعا شده است عزری به همراه فروزانفر در ملاقاتی قبل از این دیدار به حضور شریعتمداری رسیدهاند. در این صورت دلایل شما محل تردید واقع میشود. زیرا از آن جا که سفر هیئت مصری به ایران یک سفر عادی نبوده و نیاز به طی تشریفات دیپلماتیک داشته است (به خصوص با توجه به منزلت میهمانان مصری نزد شاه و با تأکید بر این که هیئت مصری در واقع میهمانان شاه بودند و ملاقات با آقای شریعتمداری و بازدید از دارالتبلیغ بخشی از سفر آنها بوده است)، ممکن است تاریخ سفر کمی جابهجا شده باشد (مثلاً به عنوان یک احتمال رحلت آیتالله حکیم مرجع تقلید ساکن نجف در همان سال در این امر مؤثر بوده باشد.). از طرف دیگر توجه داشته باشیم که گزارشی مبنی بر طی دورهای بیماری برای فروزانفر موجود نیست (شاید بنده رؤیت نکردهام) و مرگ ایشان ناگهانی و ناشی از سکته بوده است. و فردی که این گونه از دنیا میرود میتواند تا آخرین لحظهی حیاتش به امور روزمرهی زندگیش مشغول باشد. ضمن آن که مجدداً یادآوری میکنم امکان سهو و نسیان توسط عزری در ثبت خاطراتش موجود و قابل بررسی است. مجدداً تأکید میکنم که هدفم از ذکر این مسایل اثبات صحت خبر نیست، بلکه نشان دادن خلأهای ردیهی نگاشته شده است.
6- نمیدانم طرح بحث نوشابههای 4گانه توسط شما چه حکمتی داشته است. اگر نگفته بودید وارد این بحث نمیشدم. اما لازم است خوانندگان در مورد یکی از علتهای عدم توفیق کامل در تحریم این کالاها (که البته همان گونه که جناب هنرور اشاره کردهاند، در آن زمان بحث صهیونیستی بودنشان مطرح نبود، بلکه بحث این بود که سهامداران کارخانهی تولیدکنندهی آنها بهایی هستند)، بدانند. توضیح این که بعد از انتشار فتوای حرمت، شرکت زمزم دادخواستی را تنظیم کرد و در آن از آقای شریعتمداری به دلیل صدور این فتوا شکایت نمود. مقامات ساواک چندین بار در مذاکراتی که با آقای شریعتمداری داشتند، تلاش کردند نظر او را عوض کنند (گزارش این مذاکرات به نقل از اسناد ساواک در کتاب آیتالله شریعتمداری به روایت اسناد آمده است). اما نکتهی جالبی در اسناد لانهی جاسوسی یافت میشود. در یکی از این اسناد که گزارش جلسهی سفیر ایالات متحده با کارشناسان لانهی جاسوسی است، آمده است: «آقای وستلی گفت که با رئیس بخش پپسی [یکی از چهار نوشابهی ساخت کارخانهی زمزم] صحبت کرده و او افشا کرد که چهار سال پیش مبلغی به شریعتمداری داده شده بود تا فروش پپسی را افزایش دهد.» (اسناد لانهی جاسوسی، ج 9، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، تهران، 1386، ص 111) و احتمالاً از طریق صدور فتوای لغو تحریم چنین درخواستی باید اجابت شده باشد. در کتابی خواندم: «بعد از مدتی در ظاهر به این دلیل که بهاییها سهم خود در تهیه و توزیع نوشابهها را به مسلمانان واگذار کردهاند، آیتالله شریعتمداری تحریم را پایان داد.» (حیدری، اصغر، حزب خلق مسلمان ایران از ظهور تا سقوط، ج 2، کیهان، چاپ اول، تهران، 1388، صص 133)
7- هر چند بیارتباط به موضوع اصلی، اما در رابطه با اظهار نظرتان راجع به تلاش یاران امام خمینی برای طرح مرجعیتشان، به صورت گذرا توجهتان را به نکتهای جلب میکنم. مراجع در بحث تبلیغ مرجعیت خود به دو دسته تقسیم میشوند. یک دسته آنانی هستند که خود در راستای تبلیغ مرجعیت خود تلاش میکنند و دستهای دیگر آنانی که به آسانی زیر بار این مسئولیت نمیروند و در نتیجه کسانی که به صلاحیتهای آنان وقوف دارند، بار تبلیغ مرجعیت آنان را به دوش میگیرند. اسناد تاریخی نشان میدهد امام خمینی از نوع دوم بودند و آقای شریعتمداری از نوع اول (اسناد ساواک در زمینهی تلاشهای آقای شریعتمداری در زمینهی طرح مرجعیت خود به وفور موجود است. ر. ک. به حیدری، اصغر، آیتالله شریعتمداری به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۸ که تماماً مشتمل بر تصویر اسناد ساواک است و احتمالاً جناب آقای حسین شریعتمداری و مرکز اسناد انقلاب اسلامی در آن تصرفی نداشتهاند! البته بنده چنین امری را به هیچ وجه و مطلقاً تقبیح نمیکنم. چه آن که اگر بر مرجعی این حجت حاصل شده باشد که اعلم است، شاید وظیفه داشته باشد همین گونه رفتار کند.)
امیدوارم خدا ما و شما را مصداق کسانی قرار دهد که در مورد آنان فرمود:
و هدوا الی الطیب من القول و هدوا الی صراط الحمید (سورهی مبارکهی حج، آیهی شریفهی 24)
و السلام علی من اتبع الهدی
9 شهریور 1389
29K | 3 | |
67K | 2 | |
29K | 1 |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر