پرسش ها و پاسخ هایی در گودر پیش آمد که از این میان دو مورد را انتخاب کردم که منتقل نمایم به اینجا:
پرسش دوم - چرا مرحوم آیت الله گلپایگانی (رضوان الله علیه) در این مورد واکنشی نشان ندادند؟؟؟؟؟
پرسش سوم - در مورد «حكموا على بمنع الملاقات مطلقاً الاّ اشخاص قليلة معدودة من اقربائى» در کتاب خاطرات هاشمی اومده که حتی در بیمارستان با دستور مستقیم آقای خمینی، ایشان ممنوع الملاقات بود. در بیمارستان، یکی از علما یا دانشمندان [اون اسم اورده بود؛ اما من یادم رفته! فکر کنم آقای مهدی حائری یزدی] پاسدار را کتک زده بود و به ملاقات رفته بود! هاشمی تصمیم می گیره این خبر به هیچ وجه به گوش رهبر وقت نرسه تا...!
پاسخ به پرسش دوم: در پاسخ کامنت نخست حضرت عالی عرض کنم که حضرت آیت الله گلپایگانی:
1. در ایام بیماری منتهی به رحلت مرجع فقید توسط ریشهری تهدید شده بوذند. مرحوم حضرت آیت الله العظمی منتظریدر این باره می گوید:
یک روز، آقای ریشهری (آنوقت که وزیر اطلاعات بود) آمده بود اینجا. گفت : « من الان منزل آقای گلپایگانی بودهام. این مطلب را به آقای گلپایگانی گفتهام، به شما هم میگویم: آقای شریعتمداری همین دو سه روز رفتنی است مبادا عکسالعملی از خودتان نشان بدهید.» در حقیقت، آمده بود تهدید کند (خاطرات آیت الله منتظری ج 1 صفحات 482-).
2. در جریان تشییع و دفن که نبودند، چون آیت الله صدر می فرمایند:
نيمههاى شب بود كه به قم رسيديم. يكسره به خانه ی بى صاحب رفتيم. خبر دادند جنازه را آمبولانس به غسالخانه ی بهشت معصومه برده تا در آنجا غسل دهند وگفتهاند نبايد سيد رضا صدر بر آن نماز بخواند آقاى امامی كه از داماد گذشته، فرزند به حق آن مرد بزرگ به حساب مى آمد پيشنهاد كرد به آقاى گلپايگانى تلفن كنيد تا وساطت كند وبه وصيتش عمل شود وشما بر جنازه نماز بخوانيد. گفتم كار صحيحى نيست اين كار ممكن است براى آقاى گلپايگانى ناراحتى ايجاد كند (متن کامل "در زندان ولایت فقیه" (ویراسته)- بخش دوم).
3. وقتی جریان دفن به گوش ایشان رسید، اعتنایی به تهدید نکردند و نامه ی تندی به آیت الله خمینی فرستادند. آیت الله منتظری نقل می کند که:
مرحوم آیت الله گلپايگاني نيز راجع به جلوگيري از تشييع و احترامات لازمه نسبت به جنازه ی آن مرحوم اعتراض كردند (پیوست 72 کتاب خاطرات آیت الله منتظری ج2 ص 928).
قم ـ تهران ـ شمارۀ۱۳۴ ـ۱۲۸ ـ۱۵ ـ۱
تهران ـ جماران
حضرت مستطاب آیتالله آقای خمینی دامت برکاته
با ابلاغ سلام، مزید توفیقات را مسئلت دارم. آنچه بین حضرتعالی و آیتالله شریعتمداری ـ طاب ثراه ـ واقع شده،حکومت واقعی با خداوند متعال و ظاهرا ً هم با تاریخ میباشد. امید است مصداق آیۀ کریمۀ «وَ نَزَعنا ما فی صُدُور هِم مِن غِلّ اِخواناً عَلی سُرُر مُتقابلین» بشوید. فعلاً که خبر تأسفانگیز رحلت ایشان منتشر شده است، لازم دانستم ضمن ابراز نگرانی و تسلیت، از جریان تجهیز که بدون تشییع و احترامات لازمه و تدفین مخفیانه در محل غیرِمناسب واقع شده، ابراز تأسف شدید بنمایم. انتظار دارم اکنون هم در حد ممکن، اهانتهایی را که به ایشان و مقام مرجعیّت شده، شخصاً تدارک فرمایید. اعلاءِ کلمۀ اسلام و مسلمین را از خداوند متعال مسئلت دارم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
24 رجب ۱۴۰۶
4. ایشان حتی داشتند ختم را برنامه ریزی می کردند، ولی
مرحوم آیتالله حاج آقا رضا گلپایگانی، برای ختم آیتالله شریعتمداری اعلامیهای منتشر و اعلام کرد که مراسم ختم برگزار خواهد کرد، آقای ریشهری نزد او رفت و مطلبی را پیش روی او گذاشت مبنی بر این که نوهی او را دستگیر کردهاند و گفت که «اگر این اطلاعیه را لغو نکنی، نوهات را به جرم لواط محاکمه خواهیم کرد. مدرک هم داریم.»؛ به این ترتیب این پیرمرد بیچاره را وادار به سکوت کردند. در مورد بقیه هم همین کارها را کردهاند (رادیو زمانه » این نظام نه اسلامی است، نه شیعی).
5. که ایشان به عنوان تشکر از آیت الله رستگاری (+) که با نهایت شهامت ختم گرفتند و در نتیجه ده سال در حبس بودند – و البته برایشان حبس ابد صادر شده بود و عفو بر ایشان تحمیل کردند- آیت الله صافی را فرستادند و کل هزینه ی چاپ تفسیر 60 جلدی البصائر ایشان را متقبل شدند.
و اما پاسخ پرسش دوم: عرض کنم که:
1. مراد از الاّ اشخاص قليلة معدودة من اقربائى دادمادهاشان جناب حجج اسلام عباسی و امامی، برادرانشان آقایان آیت الله سید صادق شریعتمداری و سید جواد حائری و فرزند و نوه عمویشان آقای منیبی است بلا زیادة و نقصان.
2. اما در بیمارستان 3 نفر از روحانیون موفق به دیدارشان شدند که حضرات آیات حائری یزدی (آیت الله شریعتمداری به روایت آیت الله دکتر حائری یزدی) و سید رضا صدر (متن کامل "در زندان ولایت فقیه" (ویراسته)- بخش یکم ) و شخصی دیگر بوده اند که از نقلش معذورم.
و اما یک تتمه از خودم:
در اوایل طلبگی یکی از دغدغه های عمده ی من مسأله ی دار التبلیغ بود، چون شنیده بودم که غصبی است و ملک شخصی آقای شریعتمدار بوده یا تولیت موروثی داشته مثلا، از یک طرف دیگر می دیدم کسانی که نام هایشان به هر حال قرین احترام است، کتاب هایشان را می دهند آنجا چاپ کنند. عمده ی نیازم هم از حیث بانک نوار آن بود، چون از شلوغی و بد اخلاقی و محدودیت های نوارخانه ی زیرزمین پاساژ قدس کلافه بودم و نوارهای درس خارج و مدارج عالیه ی حکمت و فلسفه هم نداشت. نهایت امر در زمان بیماری و کسالت آیت الله گلپایگانی قدس سره با زحمتی که خود قصه ای دارد، به همراه شخصی از محترمین علما به عیادت معظم له مشرف شدم، در حالی که احیانا ده دوازده ساله بودم و هنوز عمامه به سرم نبود. از ایشان خیلی صریح و صادقانه مشکل خود را و اینکه چقدر ذهنم را مشغول داشته عرض کردم، ایشان گفتند بیا جلو و سرم را بوسیدند و تشویقم نمودم و فرمودند که همین احتیاط و تقوای قذمایی را حفظ کن، اگر داشتی بخور، نداشتی بمیر، ولی سر خم نکن، اینها دقیقا دنبال افراد ظاهر الصلاح و پاک و مستعد می گردند که اینها را جذب کنند و از آنها هم سوء استفاده کنند و هم کسب شرف و آبرو کنند و وسیله به دست آورند برای فریب دادن ساده دلان و مردم متدین. بعد در حالی که رویشان را گرداندند و دست خویش را نگاه می کردند، فرمودند: هم خمینی و هم مرحوم آیت الله شریعتمدار مجتهد بودند و ان شاء الله که هر دو به اجنهاد خود عمل کرده و صادقانه به وظیفه ی خود عمل کرده اند و این را خدا می داند و چه داور خوبی است خدا ...بعد در حالی که کمی بغض کرده بودند به نظرم، یا صدایشان سخت بر می آمد، فرمودند: بله، هر دو مجتهد بودند، ما به آنها چه کار داریم؟ اگر مجتهدیم ما هم به اجتهاد خودمان باید عمل کنیم و اگر مقلدیم به اجتهاد مرجعمان. مکثی کردند و فرمودند اگر مقلد منی، من نه با اجتهاد خودم و نه با هیچ مدرسه ای که از اساتیدم و بزرگان دیده ام، نمی توانم حرکت هایی را که شد با ایشان جزو اسلام بدانم و عاملانش را مسلمان، اما اینها به من و شما چه؟ بعد دوباره ادامه دادند و فرمودند: پسر علامه ی امینی یک نامه ای نوشته با کتاب 2 جلدی در تراجم که نوشته و همه ی علمای معاصر الا خمینی را دارد، فرستاده و گفته: و الله اینها به خدا اعتقاد ندارند، و الا مگر معقول در می آید هیچ جور. ولی اینها را کاری ندارم. بعد کلام خود را انگار قطع کردند و خیلی تند و کوتاه جواب دادند: بر مقلد من، اگر کسی از من تقلید کند، حرام است قطعا مگر اینکه ورثه اجازه دهند، چون خودشان که نیستند دیگر تا بعد اجازه کرده باشند یا بکنند. بلله، هم دار التبلیغ و هم مدرسه ی حجتیه و هم مدرسه ی آقای روحانی همه غصبی است و نباید هم سمتشان رفت که تایید جور و فسق و سرپوش گذاشتن بر بدعت هاست. بعد اجازه ی مرخصی خواستیم و ایشان تشویق عجیب و غریبی کردند که شاید با سندش بیاورم بعدا، و در نهایت گفتند: ورثه را که می دانی؟ حاج خانمشان و دامادشانند، پشت کتابخانه ی آقانجفی توی ارگ.
مراجعت که کردم دامادشان فرمودند که من از طرف پسرشان هم وکیلم و هم نظر اصالی و هم نظر وکالی خودم را توکیل می کنم به حاج خانم، هر چه ایشان بگویند. ایشان فرمودند که خود آقا با آنکه دلش خون بود ولی می خواست طلبه ها استفاده کنند، منتهی می گفت می ترسیم از بابت مؤید الفاسق فاسق و سکوت در برابر بدعت موجب وهن و سست شدن و کمرنگ شدن قبح ایتن گونه امور شوم و در ترویجش خدای ناخواسته شریک جرم و اثم بشوم. و ما هم نظرمان این است که رویه ی ایشان را ادامه بدهیم.
این را از حیث تکمیل موضع آیت الله گلپایگانی قدس سره نقل کردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر