۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

واپسین دست نوشته ی آیت الله العظمی شریعت مداری که در بستر بیمارستان مرقوم فرمودند


 
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمين والصّلوة والسّلام عَلى‏ محمّد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّهِ على اعدائهم اجمعين‏
و بعد يقول العبد المفتقر الى رحمة ربه الرّاجى توفيقه و تسديده السّيّد كاظم الشّريعتمدارى: قد منّ اللّه علىّ حيث جعلنى من اهل بيت العلم والفقه فربّيت فى حجر الفقاهة من صاحب العلم والدراسة فساقنى التوفيق من المولى سبحانه من اوّل عمرى على ان اصرف جميع اوقاتى فى سبيل الحصول على العلوم الاسلاميه و بعد الفراغ من نيل امنيّتى من علوم اهل البيت عليهم السّلام شرعت (وانا فى اوان الشباب) فى نشر ماتيسّر لى من علوم الاسلام فى الحوزات العلميّه فظلت مكبّاً على التدريس فى مختلف فنون علوم الاسلام والقى حصيلة جهدى فى مراجعة مدارك علوم اهل البيت عليهم السّلام على من كان يحضر فى جلسات بحوثنا فى خارج الفقه و الاصول من فضلاء الحوزه و مدرّسيها و هم جمّ غفير.
و مرّت علىّ سنوات عديدة و انا ادوم على بذل الجهد و التجلّدفى تحمّل التّعب و المشقّة فى آناء ليلى و نهارى فى اداء ماكان علىّ من المسؤليّة فى طريق حفظ الشّريعة المقدّسة و حين ذاك و انا على وشيك الاتحاق باجدادى السّادة المطهرين و قد بلغ عمرى الى ما قد ينتهى‏فيه ففجئت ببليّة ما اعظمها من مصيبةٍ! ما كانت تختلج ببال احد،اَلا و هى بليّة نَشر امواج التّهم المولمة على اساس دعاوى مختلفه من اهلها فنشروهافى حقّى مع الحكم علىّ بالمنع مِنَ الّدفاع فهجموا على دارى بشكل فجيع ثمّ حَبَسونى فى بيتى مع سلب جميع الاختيارات منّى و تصرّفوا ما كان لى من المتصرّفات العامة و الخاصة و حكمو ا على بمنع الملاقات مطلقاً الاّ اشخاص قليلة معدودة من اقربائى .
و ممّا يجب ان يبكى عليه بكا الثكلى انّهم سالوا عنّى سؤالات واجبرونى على الجواب عنها و نشر فى التلفيزيون و لكنّهم مع ذالك اسقطوا نصف ما اجبرونى على الجواب عنها و حصل من ذالك كلّ التّحريف  و التغيير و كانى قلتُ: لااله الّااللّه ونشروها بكلمه لااله واسقطوا كلمه الّااللّه و العجب انّه اعترف القاضى انه امر بذالك الاسقاط فبعين اللّه و نعم الحكم اللّه.


ترجمه ی این یادداشت ناتمام که به عنوان مقدمه ی کتاب القضاء خود مرقوم می فرمودند، چنين است:


خداى متعال بر من منّت گذاشت و مرا از يك خانواده ی علم و اجتهاد قرار داد و در دامن فقاهت تربيت يافتم كه صاحب علم و تدريس بود و توفيق الهى با من يار شد كه از اول عمرم تمامى اوقات خويش را در راه تحصيل علوم اسلامى صرف كردم و بعد از اينكه به آرزوى خويش در درك علوم اهل بيت عليهم السلام رسيدم از همان اوائل جوانى به نشر آنچه كه از علوم اسلامى در حوزه‏هاى علميّه برايم حاصل شده بود پرداختم 
 من با گرفتارى غير مترقبه‏اى روبرو شدم و آن پخش امواج اتّهام دردآور بر اساس ادّعاهاى مختلف از سوى اهل تهمت (تهمت زنندگان) بود كه آنان درباره من پخش كردند و مرا از دفاع كردن از حيثيّت خويش بازداشتند و به شكل دردناكى به خانه من حمله كردند و سپس مرا در خانه خود زندانى كردندو تمامى اختيارات را از من سلب كردند و در تمامى متصرّفات عمومى و خصوصى من تصرّف كردند و مرااز ملاقات اشخاص بجز عدّه‏اى انگشت شمار از نزديكان خود ممنوع كردند....
چه دردناك است اين وضعيّتى كه بر من در اين زندان خانگى (حبس نظرى) مى‏گذرد و چه مصيبتها و دردها در اين شرايط بر من فرود آمده و بيمارى‏ها مرا فرا گرفته و ناراحتى‏هاى ديگرى هم بر آنچه كه قبلاً داشتم بر من عارض گشته است.

 مرا از حقّ معالجه اساسى و مراجعه به پزشكان متخصّص باز داشتند كه من هم صبر كردم و دردها را تحمّل كردم «رِضىً بِقَضاءِ اللّهِ وَ تَسْليماً لامْرِهِ» چونكه آنچه كه از رنج ها و محنت ها بر من فرود آمد همه در برابر ديدگان خداى متعال جلّت عظمته مى‏باشد و همو مرا بس است.


از چيزهائى كه مي بايست برآن چون مادران ِ جوان مرده گريست، اين است كه (مسئولين رژيم جمهورى اسلامى ايران) سؤالاتى از من كرده و مرا بر پاسخ آنها اجبار كردند و بعد از اينكه من به آن‏ها پاسخ دادم آن را از تلويزيون پخش كردند وليكن نيمى از آنچه را كه مرا بر پاسخ آن اجبار كرده بودند، سانسور كردند كه در اثر اين كار، موضوع كاملاً تحريف شده (و عوضى جلوه نمود) اين بدان مى‏ماند كه من گفته باشم: لا اله الاالله، (يعنى من موحّدم) و آنان لااله را پخش كنند و الّا اللّه را پخش نكنند (يعنى من مشركم و ملحدم). و جاى شگفتى اينجاست كه خود قاضى «محمدى رى شهرى» پيش من اعتراف كرد كه من چنين سانسور كردنى را دستور داده‏ام. من هم مى‏گويم: همه ی اينها را خداوند مى‏بيند و خداوند چه داور خوبى است!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر