بخش اول خاطرات آیت الله علامه طهرانی قدس سره را اینجا بخوانید...
أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
و صلّي الله علي محمّد و آله الطّاهرين
و لعنة الله علي اعدائهم أجمعين
كانديداي مؤلّف براي مجلس خبرگان
مطالب به اينجا رسيد كه ما آماده شديم براي شركت در مجلس خبرگان ، و افرادي را معرّفي كرديم و «حزب جمهوري اسلامي» كانديدهاي ديگري را معرئفي كرده بود . و حاضر نشد كه اين كانديدهاي طهران كه علماي اصيل و شناسا براي خود مردم طهران بودند ، بجاي كانديداهاي خودش معرّفي كند ! بلكه گفت : ما فقط يك نفر از شما را ميتوانيم جزء ليست خودمان بياوريم ، آنهم نه در رديف اوّل و دوّم ، بلكه در همان رديفهاي وسط . و لذا آية الله آقاي «حاج شيخ محمّد باقر آشتياني» كه در آن وقت «شيخ العلماء طهران محسوب ميشدند» و از همه آنها تقريباً مسنّتر بودند اوقاتشان تلخ شد . و من حيث المجموع ، ايشان هم آن مطلب را قبول نكردند و خودشان گفتند : «اصلاً من در مجلس خبرگان شركت نميكنم» .
لذا ما ديديم از طريق ديگري ميتوانيم وارد بشويم كه حتماً هم مظفّر خواهيم بود زيرا كانديدهاي «حزب جمهوري اسلامي» يك افرادي بودند كه حزب معرّفي كرده بود و مردم به آنها شناخت زيادي نداشتند ؛ و ليكن اين افرادي از علماء طهران كه معرّفي شده بودند ، براي مردم بومي طهران ، شناخته شده بودند و اگر ما اسامي آنها را اعلام ميكرديم بيشتر اهالي طهران به آنها رأي ميدادند .
البتّه ديگر وقتي براي تبليغ باقي نمانده بود گرچه نيازي هم به تبليغ نبود ، همين كه نام اينها را به مساجد و تكايا ميداديم و أئمّۀ جماعت اعلام ميكردند كافي بود كه همه به اينها رأي بدهند . تصميم هم بر همين شد كه اصلاً به حزب جمهوري كار نداشته باشيم ، حزب افراد خودش را معرفي كند ما هم وظيفۀ خودمان را انجام ميدهيم و بر همين آستانه هم امر قرار گرفت .
بازگشت به فهرست
بعد خبر آمد كه : اگر شما اينكار را بكنيد حزب جمهوري در صدد مخالفت بر ميآيد يعني در مقابل عمل شما ساكت نمينشيند ! حتّي در بعضي از شهرستانها هم كه حزب يك شخصي را براي خودش معرّفي كرده بود و اهالي آنجا شخص ديگري را معيّن كرده بودند ، كار به مخالفت و تهديد كشيد شده بود و لذا عالم آن شهر هم دست از كانديدائي خودش برداشته بود و امر را به حزب سپرده بود .
ما اوّل گفتيم : چه اشكال دارد مخالفت بشود در مواردي كه انسان بايد به وظيفۀ خودش عمل كند ، اين مخالفتها و درگيريها هم طبعاً هست ؛ و در صورت مخالفت هم بالاخره ما پيش ميبريم ؛ چون علماء شناخته شده طهران افرادي هستند كه با وجود شناسائي و سوابقي كه در بين مردم دارند ، حزب نميتواند در تصادم و تزاحم با اينها جلو بيفتد .
امّا بعد اطّلاع دادند كه : آية الله خميني به نحوي اكيد دستور دادهاند بر اينكه در تعيين كانديدها اختلاف پيش نيايد و با سِلم و مسالمت بگذرد و نگذاريد اختلاف پيش بيايد ، و اين امر ، امر مهمّي بود . ما ميخواهيم اسلام را در اين موقعيّت و با اين شرايط نگهداريم . ما بايد وجود ايشان و رهبري ايشان و زحماتي كه ايشان كشيدهاند را در نظر داشته باشيم كه حالا يك حرفي پيش نيايد و اختلاف و سر و صدايي بلند نشود ، و بر اساس همين موقعيت و اقتضائات براي اسلام كار كنيم ، بهر اندازهاي كه شد ، شد ؛ ما بيش از اين وظيفهاي نداريم .
لذا اين آقايان طهران همه از دادن نام خودشان به وزارت كشور ، براي تعيين كانديدا ، خودداري كردند و يكنفر از اينها در مجلس خبرگان شركت نكرد و كانديدا نداد و حزب جمهوري هم كانديدهاي خودش را معرّفي كرد و آنها هم شايد همهشان در ميان ساير كانديداها برنده شدند و مجلس خبرگان از آنجا تشكيل شد .
بازگشت به فهرست
مؤلّف ، اعضاء خبرگان را در جريان نظرات خود قرار ميدهد
بعد از اين عمل ما گفتيم : حالا بايد چكار كنيم ؟ قرار شد همين مطالب علمي و انتشاراتي را كه داريم براي مجلس خبرگان بفرستيم و تأييد كنيم اين مسائل را ، لذا آن نامه به حضرت آية الله خميني را دربارۀ پيش نويس قانون اساسي كه در نسخههاي خيلي زيادي چاپ شده بود براي تمام لجنههاي مجلس خبرگان كه در آن موقع هفت لجنه بود و هر لجنه مأمور رسيدگي به يك فقره از فقرات قانون اساسي بودند فرستاديم . و براي هر لجنه جداگانه يك نامۀ توضيحي نوشتيم و بعد علاوه بر آن براي هر يك از افراد خبرگان هم جداگانه فرستاديم . وقتي هم كه مجلس شوراي اسلامي تشكيل شد براي تمام افراد مجلس فرستاديم .
و خلاصه همانطور كه عرض شد از چندين شهرستان طومارهايي آمد ، چندين طومار هم از اصفهان آمد بر اين اساس كه ما پيش نويس قانون اساسي را با اين خصوصيّات قبول داريم ، «آقاي آسيّد فخرالدين رحيمي» هم طومارهاي خود را آوردند . سيّد فخرالدّين مردي رنج ديده و در راه اسلام حقيقتاً مجاهد بود و جزء همان هفتاد نفري بود كه در حزب جمهوري شهيد شدند و خدايش رحمت كند . عرض شد كه ايشان برادر بسيار خوبي داشت از خودش بزرگتر ، بنام «آسيّد نورالدّين رحيمي» كه وكيل مجلس شد و بعد از شهادت برادرش كفيل عيالات و ايتام ايشان بود و حتّي يك روز هم در همان دوران وكالتش در يكي از جشنهاي ما در همين منزل تشريف آوردند ؛ او هم مرد بسيار لطيف و ظريف و خوش نيّت و خوش عقيده و دلسوزي بود كه با همان طيّارهاي كه آقاي «آشيخ فضل الله محلاّتي» هم در آن طيّاره بود به طرف اهواز ميرفت كه طيّاره آنها را ساقط كردند و تمامشان به رحمت خدا رفتند . وَ اللَهُ مِن وَرَائِهِم مُحِيطٌ وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ كَفِيلٌ .
بازگشت به فهرست
او هم مرد بسيار خوش فهم و غيور و متعصّب و فعّال بود . و علي كل تقدير همۀ آنها به رحمت خدا رفتند .
بهر حال آقاي «آسيّد فخرالدين رحيمي» هم كه آن طومارها را از خرّمآباد آورده بود همه را به مجلس خبرگان تحويل دادند ؛ و الآن هم شايد در همان مجلس خبرگان بعنوان اسناد نگهداري شود ؛ و من حيث المجموع اين نوشتجات ما در مجلس خبرگان خيلي كار كرد ، بطوري كه ميتوان گفت : تقريباً پنجاه درصد آن پيش نويس قانون اساسي را تغيير داد يعني اگر كسي الآن آن پيش نويس قانون اساسي را كه در روزنامههاي آنوقت چاپ شده بود مطالعه كند ، ميبيند كه : پنجاه درصد زاويه پيدا كرده است .
بنده براي دنبال كردن جريانات انقلاب بمدّت تقريباً دو سال روزنامههاي اطّلاعات را هر روز ميگرفتم و از اول تا به آخر مطالعه ميكردم ، و الآن تمام آنها در شش جلد خيلي ضخيم تجليد شده و جزء اسناد تاريخي ما است كه از بين رفتن آن حكومت جائره و پيدايش حكومت اسلامي را ، نشان ميدهد چون اصل و يك يك مقالات يا مطالب سياسي در آنها ثبت است .
بهر حال آن نوشتهجات ، پنجاه درصد كار كرد و اين نهايت كوششي بود كه ميتوانستيد بكنند ؛ چون در آن مجلس خبرگان هم البته ميدانيد افراد ناجوري هم بودند كه نميگذاشتند مطالب اسلامي صد در صد پياده شود ؛ و آية الله خميني هم نميتوانستند بيش از اين فشار بياورند ، و بعنوان ولايت فقيه كه ما در آنجا نوشته بوديم اظهار نظر كنند چون هنوز مجلس خبرگان به انتها نرسيده بود ، و ولايت فقيه ايشان به ثبوت نرسيده بود بلكه فقط ميتوانستند يك نظارتي داشته باشند .
اخيرا كه مجلس خبرگان ميخواست تشكيل بشود ، تا در قانون اساسي تجديد نظر كند ، بعضي از رفقاي طهران بنا شد ، كه همين نامه را به انضمام «رسالۀ نوين» كه در بناي اسلام بر سالها و ماههاي قمري است و همچنين «رسالۀ بديعه» را كه در تفسير آيۀ : «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ» است به مجلس خبرگان ببرند ، و در تحت مطالعۀ آن آقايان قرار بدهند ، كه مطالعه بكنند ، و خلاصه در اين تجديد نظر مسئوليّت الهي داشته باشند .
چون معني تجديد نظر اين است كه : آن قوانيني كه تصويب شده صد در صد واقع و الهي نبوده است . يكي از موادّ همين قانون اساسي «تفكيك قواي سه گانه» است ، يعني «قوّۀ قضائيه» و «قوۀ مجريه» و «قوّۀ مقنّنه» اينها مبناي جداگانه و سه اصل جداگانه دارند و اصل اين انفكاك بر اساس قوانين كفر است كه در انقلاب كبير فرانسه بواسطه ، «منتسكيو» كه «روح القوانين» را نوشت پايه گذاري شد ، و او براي اينكه جلوي ظلم و تعديّات گرفته شود ميگفت : صحيح نيست زمان امر را بدست يك شخص جائري بدهيم ، بلكه قوا بايد تفكيك بشود ، و هر كدام مستقلّ باشند و در همديگر تأثير نداشته باشند .
بازگشت به فهرست
البتّه اين تفكيك قوا يا سابقهاي هم دارد . از بعضي از حكماي يونانا كه آنها در تشكيل حكومت اين قواي سه گانه را تفكيك ميكردند .
امّا در اسلام تفكيك نيست ، هر چه هست وليّ و حاكم است ، هم او رأس قوّۀ مجريّه است و هم رأس قوّۀ قضائيّه است ، و هم رأس قوّۀ مقنّنه كه البتّه در اسلام قانون گذاري نداريم ، بلكه همان بيان احكام است وجزء احكام قرآن و احكام قطعيّۀ رسول خدا حكمي نيست . و حتي فقيه نميتواند حكمي جعل كند .
بازگشت به فهرست
تدوين رسالۀ بديعه
يكي ديگر از مسائل كه در همان زمان مشغول بودن «مجلس خبرگان» پيش آمد اين بود كه ما شنيديم زنهاي قاضي كه از زمان طاغوت باقي مانده بودند در طهران يك نهضتي كردهاند و سخنرانيهايي داشتهاند كه «چرا زن قاضي نشود؟» و بعضيها هم در روزنامه جواب دادند كه البتّه جوابها خيلي خوب و متقن نبود و زمزمۀ اين هم بود كه مجلس خبرگان چه بسا استاندار يا فرماندار و حتّي رئيس جمهور هم بشوند . لذا بنده شروعك ردم به نوشتن همين «رسالۀ بديعه» بنام «الرّجال قوّامون علي النّساء» كه تقريباً تمام مدّتي كه طول كشيد «پنج هفته» شد يعني بنده از هشتم روز شوّال شروع كردم به نوشتن و پانزدهم ذي القعده هم داديم براي چاپ با همان خط خودم كه زودتر چاپ شود و معطّل نشود .
و در اين رساله خوب روشن شده كه عنوان وكيل مجلس عنوان «وكالت» نيست بلكه عنوان «ولايت» است منتهي نه ولايت شخصي بلكه ولايت عامّه ، و افرادي كه وكيل مجلس ميشوند قانوناً به آنها ولايت داده ميشود ، ولايتي بسيار بسيار قويتر از ولايت شخصي ، اصولاً ريشۀ سخن از وكالت نيست كه بگويند انسان همچنانكه ميتواند مرد را وكيل كند ، ميتواند زن را هم وكيل كند، نه اين مسأله نيست .
بخصوص بعد از اينكه مباحث تمام ميشود ، در آن آخر رساله خيلي از مطالب تاريخي و مستند از سيرۀ رسول خدا و أئمّه و قرآن و آيات و شواهد آورده شده است بطوري كه بر هيچ كس جاي ترديد و شبهه نميماند . البته ما يك بحث ضمني هم آنجا در مورد ولايت فقيه كردهايم ؛ و من براي ولايت فقيه در آنجا دليلهايي آوردهام كه تا به الآن يك نفر از علماء اسلام به اين قسم نياورده ؛ و بدين نهج استدلال ننموده است .
يكي از آنها كه هيچكس نياورده است ، آن روايت كميل است كه أميرالمؤمنين (عليه السّلام) به كميل فرمودند : «العلماء باقون ما بقي الدّهر...» و پس از آنكه چهار دسته از اصناف علما را بيان ميكنند كه قابل افاده و استفاده نيستند و بدرد نميخورند ميفرمايند : «اللهُمّ بلي ، لا تخلو الارض من قائم لله بحجّة ، إمّا ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مغموراً ؛ لئلاّ تبطل حججُ الله و بيّناته و كم ذا ؟ و اين اولئك ؟ اولئك والله الاقلّون عددد و الإعظمون قدراً يحفظ الله بهم حججه و بيّناته حتّي يودعوها نظراتهم و يزرعوها في قلوب اشباههم» . سپس حضرت بعد از علم و حالات نفسانيّه آنها ميفرمايند : «اولئك خلفاء الله في ارضه ، و الدّعاة الي دينه آه آه شوقاً إلي رؤيتهم» ... تا به آنجا ميرسد كه حضرت معيّن ميكند خلفاء خود را و ميفرمايند : «آه آه شوقاً الي لقائهم ...» .
تمام علمائي كه از روايت بحث كردهاند ميگويند اين راجع به امام زمان عليه السّلام است و « آه آه شوقاً إلي لقائهم» يك قرينهاي است كه أميرالمؤمنين عليه السّلام ميخواهد بگويد كه : من اشتياق به آن مقام مقدّس دارم و « خلفاء الله في الارض» اختصاص به آن حضرت دارد و «امّا ظاهر مشهود و امّا غائب» مقصود از غائب آن حضرت است . ولي بنده در آنجا استدلال كردهام به چند قرينه كه نميتواند آن حضرت باشد ؛ بلكه منظور همين فقهاء پاكدل و پاك طينت و متّصل به عالم ربوبياند همين كساني كه كشف حجابهاي ظلماني بر آنها شده باشد و عالم بالله و به امرالله باشند و اين يكي از ادّلۀ متقنۀ «ولايت فقيه» است .
باز يكي از ادّلهاي كه هيچكس استدلال نكرده آيۀ مباركه 43 از سورۀ مريم است كه : يَا أَبَتِ إِنِّي قَد جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبَعِني أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًا .
و هم چنين آن نامهاي كه أميرالمؤمنين عليه السّلام نوشتند براي مالك اشتر نخعي در وقتيكه ولايت مصر را به او داده بودند نوشتند كه از آن نامه استفاده ميشود كه حاكم چه شرايطي بايد داشته باشد آنهم از ادّلۀ متقنه ولايت فقيه است البتّه ادّلهاي هم كه علماء ذكر كردهاند بجاي خودش محفوظ است و ما آنها را در آن كتاب آوردهايم وليكن اينها ادلّۀ ابتكاري است ؛ يعني تا بحال كسي نياورده است .
بازگشت به فهرست
ما اين رساله را منتشر كرديم و من آن را به دو جهت به زبان عربي نوشتم . يكي بخاطر اينكه اُصولاً اين رساله يك رسالهايست كه جزء مباحث فقهيّه در مكتب اسلام ، در حوزههاي علميّه در بين علماء قرار خواهد گرفت . يعني جزء يكي از متون فقهيّه است ؛ و اين انحصار به فارسي زبانان ندارد . بلكه به تمام دنيا در تمام مكتبهاي علمي بايد برود ، و بدست همۀ علماء بايد برسد مثل رسالهها و كتب فقهي علماء كه همه به زبان عربي است ، و آيات و روايات و طريق بحثهاي اصولي و استدلالهاي اصولي و فقهي همه عربي است ؛ و اصلاً نميشود به فارسي درست نوشت مگر انسان آن را برگرداند و گرنه اوّل بايد عربي باشد . قرآن و روايات و اصطلاحات فقهيّه و اصوليّه و رجاليّه و روائيۀ عربي است و تدوين كتبي كه در اصل قرار ميگيرند حتماً بايد عربي باشد ، اين يك جهت بود .
جهت دوّم اين بود كه احتمال ميداديم كه همين مجلس خبرگان زنها را به مجلس بفرستد ، و تصويب كند كه ميتوانند منتخَب و منتخِب باشند ؛ و البتّه در رأس آنها هم ممكنست كه آية الله خميني امضاء كنند . و ما نخواستيم در اين رساله با ايشان تزاحم و تصادمي داشته باشيم .
البته آراء مجتهدين همه محترم است و مجتهدين در هر عصر و دوره داراي آراء مختلفي هستند در هيچ زماني ديده نشده كه دو نفر مجتهد از جميع جهات در آراء با همديگر يكي باشند . اختلاف آراء در ميان اينها دارج و رايج است وليكن مراتب احترام و بزرگداشت و تجليل و تكريم به تمام معني الكلمه هميشه محفوظ بوده و بايد باشد .
و اينك كه ايشان در رأسند ، و ما يك نظر علمي ميدهيم نخواستيم كه اين به لسان فارسي در دست مردم بيفتد ، و عامّۀ مردم آن را بردارند و بگويند : اگر مطلب اين است پس آن چيست ؟ و اگر آن است پس اين چيست ؟ لذا گفتيم عامّۀ مردم كه زبانشان فارسي است به آنها كار نداشته باشيم ، فقط اين رساله كه عربي است بفرستيم براي افرادي كه از علماء هستند ، و صاحب درايت و اطّلاع و اهل مطالعه و مراجعه به كتب فقهيّه ، كه اينها ميتوانند زود بفهمند و مراجعه كنند و مطلب را در بياورند و وقتي هم كه طبع بيست نسخه زيراكس نموديم نسخۀ اوّل را براي آية الله خميني و بقيّه را براي استاد علاّمه طباطبائي و ساير بزرگان و علماء ذوالعزّة و الاحترام ارسال نموديم و سپس فوراً در دو هزار نسخه طبع كرديم ، و به همۀ كتابفروشيهاي تهران و شهرستانها منتشر كرديم .
حتّي بعضز از رفقاي ما خودشان سوار ماشين شدند به شهرهايي مانند شيراز و اصفهان رفتند و كتابها را به كتابفروشيها دادند كه بفروشند و در دست مردم بگذارند .
و همچنين هم براي علماء و بزرگان شهرستانها و تمام افراد مجلس خبرگان فرستاديم ، و مجلس شوراي اسلامي هم كه تشكيل شد سيصد نسخه براي همۀ اعضاء آن فرستاديم كه آنها هم همه مطالعه كنند .
و الحمدلله اين رسالۀ علمي و متقني هم از آب درآمد كه تا بحال هيچكس جوابي از اين نداده و خيلي هم مؤثّر واقع شد .
يعني اوّلاً از اينكه اين رساله را بنده عربي نوشتم در بعضي از بلاد عربي منتشر شد و مورد مطالعه قرار گرفت . ثانياً بزرگاني از اهل درايت از كشورهاي عربي آن را مطالعه نمودهاند . و حتي بعضي از مخدّرات كه در كارهاي عمومي و دانشگاهي و در بين مردها مشغول به كار و فعّاليّت بودند از همين خانمهاي مسلمان تحصيل كرده ، وقتي اين رساله بدستشان رسيد انقلاب پيدا كردند و گفتند كه : اصلاً اين اسلام است اصلاً ما اسلام را تا بحال نميدانستيم اسلام اين است . زن اين است وظيفۀ زن اين است ، كمال زن اين است ، رشد زن اين است طاغوت ما را به كجا ميبرد بنام اسلام چه و چه و به اندازهاي تأثيرش شديد بود كه حتّي ما خواستيم جلوي مقداري از تأثيرش را هم بگيريم كه سر و صدا نشود و همينطور آرام آرام با همين منطق علمي اينكار پيش برود .
و البته بعد از يكي دو سال اين رساله به فارسي ترجمه شد ؛ زيرا كه ديگر مسأله روشن بود، و ترجمهاش به فارسي در آنوقت اشكال نداشت ؛ لذا در دسترس عموم قرار گرفت ، خيلي از زنان مسلمان هم كه اين رساله را مطالعه كردند تحت تأثير واقع شدند و در روش زندگي آنها تغييرات بنيادي صورت گرفت ، يكي از همين مخدّرات كه زن بسيار فاضل و با كمال و دانشمند و با سعه و مجاهد و خيلي خيلي خوش فكر است همين دو سه روز قبل آمده بود اينجا و ميگفت : آنوقتي كه من اين رساله را خواندم اصل وضعم عوض شد ؛ روشم عوض شد . من در يك صراط ديگري بودم ، بعد فهميدم كه نه اصل واقعيّت مطلب اين است كه اين رساله ما را بدان راهنمايي مينمايد .
بازگشت به فهرست
چون ما در اين رساله تنها بر اساس ادّلۀ شرعيّه پيش نيامديم ، بلكه در آن قسمت اوّل فقط ادلّۀ عقليّه و علميّه است كه زن چيست ؟ بُنيه او چيست ؟ سازمانش چيست ؟ حقوقي كه فطرت و خدا به او داده چيست ؟ كمالش در چيست ، و همين طور مبحث به مبحث زنجيري گفته شده تا رسيديم به اينكه شركت آنها در مجلس شورا جايز نيست ؛ زيرا كه در مجلس شورا چنين و چنان است كه ملاحظه كردهايد ، و ديگر با آن شواهد براي هيچكس شبهه و ترديدي باقي نميماند كه مطلب اين است ، و الحمدلله هم اين رساله خيلي مؤثّر واقع شد و عرض كردم كه تا بحال هيچ شنيده نشده كه در راديو يا در تلويزيون يا در روزنامه كسي بر عليه اين رساله حتّي يك جملهاي بنويسد ، يا بگويد : فلان مطلبش صحيح نيست زيرا خود مطلب روشن است و آفتابي ، ادّله و شواهدي هم كه ذكر شده است سندش هم معيّن است ، و كتابش هم معين است ، بحث فقهي و اصولياش هم معيّن است بحث قرآنياش هم مشخّص است ؛ و هر مسلماني كه به اين رساله مراجعه ميكند بر اساس آن مدارك كه نميتواند اعتراضي كند مگر اينكه بگويد قرآن را قبول ندارم امّا اگر بگويد قرآن را قبول دارم پيغمبر را قبول دارم و اين حرف را مسلّماً پيغمبر زده است ، ديگر نميتواند انكار كند و لذا خيلي مؤثّر واقع شد و واقعاً هم خود بخود جزء همان متون فقهيّهاي كه بنده حدس ميزدم قرار گرفت .
ما يك چيزي مينويسيم و خودمان اصلاً خيال نميكنيم چيزي باشد سپس اينطور از آب در ميآيد . بدون شك خواست خداست كه اين اثر را ميدهد . چون خدا شاهد است هر وقت چيزي نوشتهام فقط عظمت اسلام و احقاق حق و دفاع از حقوق مظلوم و ارائۀ متن واقع بوده است والله علي ما نقول وكيل .
همشيره زاده گرامي ما آقاي آسيّد عبدالصاحب «سيّد علي اكبر حسيني» يك وقتي به من گفتند : آقا دائي ! چرا مطالبي را كه ميدانيد برشته تحرير در نميآوريد ! چرا چيز نمينويسيد ؟ گفتم : آخر والله من خجالت ميكشم چه بنويستم . اين همه كتابها ، تفسيرها نوشته شده ؛ بزرگان علاّمهها اين همه در فقه و اصول و فلسفه و عرفان بحث كردهاند ، مگر مطلب قحط است من بيايم چه بنويسم ؟
بازگشت به فهرست
گفت : شما هم مثل آية الله بروجردي ميمانيد . «آية الله بروجردي» رحمة الله عليه خيلي در نوشتن محتاط بودند چون ايشان با اينكه مرد پر مايه ، وزين و عالمي عليم بود ، در فقه ، در مبادي اصولي ، در رجال و حديث ، و به تفسير وارد بودند و به تاريخ وارد بودند و به فقه عامّه وارد بودند ، ولي چيزي نمينوشتند كه مبادا مثلاً يك كلمهاش درست نباشد .
ايشان يك رساله نوشتند در قسمت رجال بنام خودشان كه بسيار هم نفيس است ، و تا آخر عمر هم ميخواستند آنرا چاپ كنند ، هي گفتند باز يك تجديد نظر ، باز يك تجديد نظر بالاخره از دنيا رفتند و اين رساله بنام خود ايشان چاپ نشد . باري ميگفتند : شما مثل ايشان هستيد و آنقدر وسواس ميكنيد كه مردم را محروم ميكنيد ! همينها را كه بلديد بنويسيد و بدهيد دست مردم !
خلاصه اين حرف هم يك مقداري براي ما تكان دهنده بود گفتم : ما چكار كنيم ؟ ما مينويسيم ميدهيم دست مردم ، حالا ديگر اثرش با خداست هر چه هست مثل صاحبش ميماند . مال بد بيخ ريش صاحبش .
بازگشت به فهرست
پيشنهاد ولايت فقيه
لذا ديگر ما اينها را همينطور نوشتيم و البتّه حالا چه بود زمينه خالي بود ، يا مردم محتاج بودند ، هر چه بود خداوند اثرش را هم داد ، و بيش آن مقداري كه ما تصوّر ميكرديم اين رسالۀ مؤثّر واقع شد ، الحمدلله قانون اساسي همينطور كه ملاحظه ميفرمائيد بر اساس ولايت فقيه تدوين شد . با اينكه تا آن وقت نامي از ولايت فقيه نبود ، اصلاً در «مجلس خبرگان» وقتي ولايت فقيه پيشنهاد شد بعضي از افراد قهر كردند و رفتند بحال عزا گوشۀ مجلس نشستند كه اي واي دو مرتبه تمام آن ارتجاع و آن حكومت آخوندي و آن نعلينها بايد بيايد روي كار ، و ديگر آن عنان گسيختگيها و آن آزاديها وبيبند و باريها و ... همه بايد از بين برود و خلاصه عزا گرفته بودند .
و بعضي ميگفتند : مگر ميشود ؟ ما نهضت كردهايم براي آزادي ، براي رفاه ، دو مرتبه برويم ولايت فقيه را بياوريم روي كار ؟ ولي اين رسالۀ ولايت فقيه كه به اين قسم مستدّل نوشته شد ؛ تأثير كرد و مردم فهميدند كه حكومت آخوندي و استبداد جاهلانه نيست ، عظمت حقّ ، و متانت واقع ، و اصالت اسلام ، و واقعيّت بهرهبرداري از جميع مواهب الهي است . معناي ولايت فقيه ، خروج از زيّ عبوديت فراعنه و طاغوتها و برداشتن پرچم كفر و تبعيّت از مهربانترين و از خود گذشتهترين و از صالحترين و از عالمترين افراد متعهّد و مسلمان است .
به دنبال و پيروي از نامهاي كه حقير به آية الله خميني دربارۀ پيش نويس قانون اساسي نوشتم و در سطح عمومي انتشار يافت ؛ در همانوقت هم در روزنامهها شروع كردند به نوشتن ، و روزنامهها را من مطالعه ميكردم .
بازگشت به فهرست
البته آية الله نجفي مرعشي هم قبل از رسالۀ ما مقالهاي دربارۀ ولايت فقيه نوشته بودند كه هفت ، هشت سطر بيشتر نبود ، ولي بعد از اينكه اين رساله منتشر شد ؛ ايشان مقالهاي نوشتند كه تقريباً ربع صفحه بود و اين موجب خوشوقتي شد ؛ چون اين مطالب بايد منتشر شود و بگوش مردم برسد بهر گونه باشد منظور و هدف حاصل است و آية الله منتظري هم مقالهاي در روزنامه از ولايت فقيه نوشتند كه آنهم مفيد و منتج اثر بود . چون مطالب مطالبي است كه ريشه و جوهرهاش يكي است ، و ما هم غير از اين چيزي نميخواستيم ؛ يعني ماميخواستيم اين مطالب به گوش مردم برسد و آنرا بفهمند كه : آن ولايت فقيهي كه خدا ميگويد و اسلام ميگويد ، هر فقيهي نيست كه برود فقه را فرمولي ياد بگيرد ، و يك عمّامۀ بزرگي داشته باشد ، و يك عصايي و چند نفر هم دنبال خودش راه بيندازد ؛ بعنوان فقيه ؛ نه اينكه اينجا نوشته شده بايد عالِم بِالله و بِأمر الله باشد ، فقهش در درجۀ اعلا باشد ، حكمتش و عرفانش به خدا در درجۀ اعلا باشد ، بصير به اُمور دين باشد ، دلسوز و اهل محبّت به مردم و خبير به زمان باشد ، و به خدا متّصل و به عالم غيب متّصل باشد .
و اگر ملاحظه فرموده باشيد بنده در چندين جا اين عبارت را آوردم : آن فقيه بايد از جزئيّت گذشته و به كليّت پيوسته باشد ، خيليها سؤال ميكنند كه : آقا اين جمله يعني چه ؟ «به كليّت پيوسته باشند؟» .
اين خيلي مهمّ است . اين بهترين دستوري است كه در تمام دنياي اسلام خداوند براي وليّ أمر جامعۀ مسلمين معيّن كرده است ؛ چون در هر كشوري در هر مذهبي در هر مكتبي يك مركز تصميم گيري هست ، در اسلام مركز تصميم گيري كجاست ! پاكترين ، عاليترين ، عالِم ترين ، بصيرترين ، از خود گذشتهترين به پروردگار متّصلترين مردم وليّ امر است ، و چه جملهاي شما ميتوانيد از اين بهتر پيدا كنيد ؟ و چه جملهاي ميتواند متصوّر باشد ؟ فقيه يعني اين ؛ يعني آن كس كه مثل رسول الله باشد مثل أميرالمؤمنين ، مثل أئمّه يا آن كساني كه از طرف آنها منصوب باشند يا به نيابت خاصّ يا به نيابت عامّ كه البته داراي اين شرايط خواهد بود .
ما اين شرايط را روي ادّلۀ فقيهيّه بدست آوردهايم . فقيه بايد عارف بالله باشد و گرنه فقيه نيست . نه اينكه هر كسي كه خود را فقيه بخواند يا مثل مقداري درس فقه و اصول بدهد او را فقيه بدانيم ؛ نه . غالب آنها اصلاً فقيه نيستند تا چه رسد به اينكه صاحب فتوا و نظر باشند ، يا داراي شرايط حاكميّت .
بازگشت به فهرست
اين مطلب خيلي راه را براي انسان باز ميكند و به انسان بصيرت ميدهد كه : خلاصه حكومت يك امر بازيچه در دست مردم نيست ، كه دلپسندشان باشد ؛ بلكه اين امري است الهي كه حيات آنها ، و ممات آنها ، زندگي آنها ، دنياي آنها ، آخرت آنها ، بستگي به آن دارد و به اندازهاي ظريف و دقيق و خطير است كه حقيقتاً بايد گفت : از شمشير تيزتر و از مو باريكتر است .
آن صراطي كه روي جهنّم كشيده ميشود ، و انسان بايد از آن عبور كند تا بتواند بهشت برود ؛ و انشاءالله مثل برق خاطف از آن عبور كند ، همين دقّت كاريها و ظرافت كاريهاي دستورات اسلام است .
خلاصه اين رساله خيلي مؤثّر بود ، و اين كارهاي ما هم خيلي خيلي مفيد، و بعضي از علماء بزرگ هم كه در آن «مجلس خبرگان» شركت داشتند ؛ مثل مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضي حائري رحمةالله عليه غالباً خدمتشان ميرسيديم .
ايشان يك روز فرمودند : آقا بعضي از اينها اصلاً ميخواهند قوانين تودهاي جعل كنند ، بلند ميشوند صحبت ميكنند ؛ و هيچ بوئي از اسلام در اين قانون نيست ؛ چكار كنيم ؟! من گفتم : آقا بايد صبر كنيد تحمّل كنيد بالاخره بايد كار كرد . شما هم گفتارتان را بيان كنيد تا اينكه بالاخره هم در آن روزها آخر بود كه ايشان يكروز بلند ميشوند ، و يك ساعت صحبت ميكنند ، و استعفا ميدهند و ميآيند بيرون .
ولي ما بالاخره عملاً فعاليت ميكرديم ، و با مردم تماس ميگرفتيم ، و حوائج آنها را بدست ميآورديم ، و از خود آنها استمداد ميكرديم ، كأنـّه آن حكومت جائره از بين رفته و الآن حكومت بدست مردم افتاده ، و مردم خودشان بايد اداره كنند .
سلام
پاسخحذفلطفا پاسخ این مطلب را بدهید و صحت مطلب را اعلام/رد کنید.
سید محمد کاظم شریعتمداری و ممانعت از تحریم کالاهای اسرائیلی
http://www.teribon.org/archives/15908
با تشکر از شما
ضمن سلام متقابل و تشکر از التفات و حسن نظرتان، پاسختان را در پست مستقلی تقدیم کردم: http://honarvarnet.blogspot.com/2010/08/blog-post_22.html
پاسخحذف