۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

پشتوانه ی شکوه روحانیت شیعه - بخش دوم

به مناسبت پنجاه و یکمین سالروز رحلت حضر حضرت آیت الله العظمی بروجردی افاض الله علینا من برکات تربته
" مزايا و خدمات مرحوم آيت الله بروجردى به قلم استاد مرتضی مطهری" را بخوانیم:
تصاویری از حضرت آیت الله العظمی بروجردی ره

شناسه کتاب

عنوان کتاب : مزايا و خدمات مرحوم آيت الله بروجردى‏(شش مقاله)

روش فقهى‏


روش فقهى‏

يكى از مزاياى برجسته معظّم له سبك و روش فقهى ايشان بود كه شايسته است‏ پيروى شود و فراموش نگردد.اين بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم كه‏ مصادف بود با سالهاى اول ورود معظم له به آن شهر از درسهاى ايشان بهره مند مى‏شدم و چون به روش فقاهت ايشان ايمان دارم معتقدم كه بايد تعقيب و تكميل‏ شود.آنچه در اين گفتار مى‏شود خلاصه كرد مقايسه مختصرى است بين روش فقهى‏ ايشان و روش فقهى متأخرين در قرون اخير،و براى اين مقصود يك مقدمه كوچك‏ ذكر مى‏كنيم. بايد دانست كه روش فقهى فقها همه يكسان نبوده،اسلوبهايى متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پديد آمده است.هم در ميان اهل سنت و جماعت روشها و اسلوبهاى مختلف به وجود آمده و هم در ميان خود ما.اسلوب فقهى ما تدريجاً تنوع‏ پيدا كرده و مختلف شده به طورى كه به دوره‏هاى مختلف تقسيم مى‏گردد.خود معظم له كه به تاريخ فقه آشنا بودند و اسلوبهاى مختلف فقهى را مى‏شناختند و يكى‏ از مزايا و امتيازاتشان همين آشنايى با روشهاى مختلف فقهى شيعه و سنّى بود فقه‏ را تقريباً به چهار دوره تقسيم مى‏كردند به اين ترتيب: 1.دوره ماقبل شيخ طوسى. 2.از زمان شيخ طوسى تا قرن دهم كه تقريباً مقارن با زمان شهيد ثانى است. 3.از زمان شهيد ثانى تا يك قرن اخير
1 آل عمران/441
150
4.يك قرن اخير. بحث در اين دوره‏ها و بيان تغييراتى كه در هر دوره نسبت به دوره قبل پيدا شده‏ خود موضوع كتاب مستقلى است.در اينجا مقايسه مختصرى بين روش معظم له و روشى كه در يك قرن اخير معمول شده به عمل مى‏آوريم. فقها و اصوليين در مبحث اجتهاد و تقليد و يا در مبحث قضا و شهادات چندين‏ علم را نام مى‏برند كه مقدمه اجتهاد شمرده مى‏شوند.مى‏گويند شخص مجتهد بايد اين علوم را طى كرده باشد.اين علوم عبارت است از نحو،صرف،لغت،منطق،كلام، اصول،تفسير،حديث،رجال(يعنى معرفت به احوال روات احاديث). متأخرين-يعنى از يك قرن پيش به اين طرف-اينچنين معتقد شده و در كتب‏ خود تصريح كرده‏اند كه آن چيزى كه عمده و مهم و اساس است علم اصول است،و لهذا عملاً چندان توجهى به ساير علوم نمى‏كنند و بلكه بعضى از آن علوم يعنى تفسير و حديث و معرفت رجال حتى به‏طور مختصر هم تدريس نمى‏شود،زيرا به عقيده‏ متأخرين دانستن مقدارى ادبيات عرب كافى است كه در موقع لزوم به تفسير آيه‏ قرآن رجوع شود،لزومى ندارد كه مجتهد قبلاً با تفسير قرآن آشنا باشد.همچنين‏ حديث و معرفت رجال اسناد احاديث،زيرا به عقيده متأخرين،در علم اصول‏ حجيت خبر واحد صحيح،ثابت شده؛و از طرفى بعضى از علماى حديث گذشته‏ مانند شيخ حرّ عاملى مؤلف‏وسائل الشيعه‏اين زحمت و رنج را متحمل شده‏اند و احاديث صحيح را از غير صحيح جدا كرده و در دسترس قرار داده‏اند،پس لزومى‏ ندارد براى شناختن حديث صحيح از غير صحيح صرف وقت بشود.روى اين‏ جهات عادت جارى فعلى اين است كه طلاب بعد از مختصرى ادبيات عرب و منطق،به خواندن اصول فقه مى‏پردازند و ثقل كار خود را روى اين علم مى‏اندازند و ضمناً به خواندن خود فقه مشغول مى‏گردند تا آنكه به عقيده خودشان به مقام اجتهاد نائل مى‏گردند. و چون اخيراً كتابهاى فقهى مفصل و جامعى نيز نوشته شده كه بعضى از نظر نقل‏ اقوال فقها جامعيت دارند مثل‏مفتاح الكرامه‏سيد جواد عاملى،و بعضى از نظر اشتمال بر فروع و قوت استدلال جامعيت دارند مثل‏جواهرالكلام‏شيخ محمد حسن‏ نجفى ومصباح الفقيه‏حاج آقارضا همدانى،به عقيده متأخرين اين كتب ما را از ساير كتب فقهيه بى‏نياز مى‏سازد،پس چندان لزومى ندارد كه به ساير كتب فقهيه هزارسال‏
151
پيش مراجعه كنيم؛پس براى يك فقيه بعد از تسلط كامل بر علم اصول با در نظر گرفتن كتاب حديث جامعى مانندوسائل‏و كتابهاى فقهى جامعى مانندجواهرومفتاح‏ الكرامه‏كافى است كه اين چند كتاب را جلو خود بگذارد و به استنباط احكام الهى‏ بپردازد. البته اين روش عمومى و نوعى است ولى هميشه افراد استثنايى پيدا مى‏شوند كه‏ تمايلى به تفسير يا حديث يا معرفت رجال و يا فقه عامه و يا تاريخ نشان مى‏دهند ولى معمولاً اين امور كارهاى لازمى شمرده نمى‏شود. اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه علم اصول فقه به وسيله علامه محقق حاج‏ شيخ مرتضى انصارى اعلى اللََّه مقامه الشريف كه حقاً لقب«خاتم المجتهدين» درباره‏اش اغراق و مبالغه نيست،مخصوصاً در قسمتهايى مانند آنچه به نام«اصول‏ عمليه»ناميده مى‏شود،پيشرفت و ترقى شايانى كرده و تقريباً آن را به صورت يك‏ علم نيمه معقول درآورده است،مباحثى جذاب و سرگرم كننده پيدا كرده است، ميدان مسابقه و زورآزمايى و تمرين هوش و استعداد شده.هر چند از زمان شيخ به‏ اين طرف اين علم جلو نرفته(با اينكه زمينه جلو رفتنش هست)ولى شاخ و برگ‏ زيادترى پيدا كرده.روى هم رفته ترقى و كمالى در اين علم پيدا شده و وسعت پيدا كرده و فضلاى طلاب را به خود مشغول ساخته و به همين جهت موجب شده كه‏ فضلاى طلاب از ساير شعب علوم اسلامى باز بمانند و مصداق شعر معروف شاعر عرب گردند:
اَلْهَتْ بَنى تَغْلَبِ عَنْ كُلِّ مَكْرُمَةٍقَصيدَةٌ قالَها عَمْرُو بْنِ كُلْثُومِ‏
انصراف از ساير شعب علوم اسلامى از يك طرف و جذابيت و سرگرم كنندگى‏ علم اصول از طرف ديگر،منشأ پيدايش عادتى در ميان فضلا و اهل نظر شده كه‏ مى‏توان نام آن را عادت«مسئله سازى»گذاشت،به اين معنا كه مسائلى را فرض و تخيّل مى‏كنند و در اطراف آن مسائل فرضى به بحث و مناظره مى‏پردازند،و البته‏ ممكن است در همه عمر بشر چنين فرضى واقع نشود اما از نظر اعمال قواعد اصولى‏ جالب است كه ببينيم جاى كداميك از اصول چهارگانه يعنى برائت و احتياط و تخيير و استصحاب يا برخى قواعد و اصول ديگر از قبيل اصالة الطهارة يا قاعده‏ فراغ و تجاوز است. و چون اين اصول علمى در جايى جارى است كه شكى در كار باشد،و از
152
طرفى موقعى معماآميز مى‏گردد كه يك علم اجمالى و مبهم هم در كار باشد،لهذا در اين مسائل فرضى و ساخته شده،«شك»و«علم اجمالى»زياد به گوش‏ مى‏خورد و گاهى در ميان اين مسائل فرضى مسائل خوشمزه‏اى فرض مى‏شود كه‏ جالب توجه است.مثلاً فرض مى‏كنيم شخصى وضو گرفت و بعد رفت داخل اطاق‏ شد،بعد كه بيرون آمد علم اجمالى دارد كه در وقتى كه داخل اطاق شد يا نماز فريضه‏اش را خواند پس تكليفش ساقط است و يا با زوجه خودش مقاربت كرد پس نه تنها تكليف و فريضه‏اش ساقط نشده بلكه طهارتش(وضو)نيز باطل شده و بايد برود غسل كند و نماز بخواند.حالا تكليف اين شخص چيست،برود احتياطاً غسل كند و بعد هم فريضه نماز را ادا كند و يا بنا بگذارد كه نماز خوانده و غسل هم‏ نكند يا تنها غسل بكند؟. حالا آيا چنين فرضى براى كسى اتفاق مى‏افتد يا اتفاق نمى‏افتد مطلب ديگرى‏ است. يك بار ديگر هم در تاريخ اسلامى روحيه«مسئله سازى»و دنبال مسائل فرضى‏ رفتن پديد آمده و آن در قرن دوم هجرى يعنى هنگامى است كه در عراق مكتب رأى‏ و قياس به وسيله ابوحنيفه پيشواى معروف يكى از فرقه‏هاى اهل تسنن پايه گذارى‏ شد و براى قبول و سنديّت حديث شرايط زيادى قائل شدند و ميدان فعاليت به‏ دست رأى و قياس افتاد. در حجاز،گذشته از ائمه اهل بيت عليهم السلام كه عمل به قياس را باطل‏ مى‏دانستند،فقهاى عامه از قبيل مالك بن انس و شاگردانش نيز با قياس ميانه خوبى‏ نداشتند و چون فقهاى عراقى يعنى ابوحنيفه و اتباعش در مسائل فرضى خويش با كلمه«أرأيت»شروع مى‏كردند،فقهاى حجاز آنها را«أرأيتيّون»مى‏خواندند.در بعضى از احاديث ما نيز اشاره به اين جريان هست و بعضى از ائمه فرموده‏اند:«ما اهل أرأيت نيستيم.». البته بحث در اين مطلب از جنبه نظرى كه آيا روش متأخرين صحيح است يا نه، از حدود اين مقاله خارج است.آنچه گفته شد فقط به منظور مقايسه بين روش فقهى‏ شخصيت بزرگى است كه موضوع مقاله ماست با روش فقهى كه غالب متأخرين‏ دارند.معظم له عملاً اينچنين نبود. اولاً همان طورى كه اشاره كردم به تاريخ فقه آشنا بود و سبك فكرهاى مختلف‏
153
قدما و متأخرين را مى‏شناخت و بعضى را تأييد و نسبت به بعضى انتقاد داشت و آنها را عامل انحراف فقه مى‏دانست. ثانياً بر حديث و رجال حديث تسلط كامل داشت،طبقات روات و محدّثين را كاملاً مى‏شناخت و خود يك طبقه بندى مخصوصى كرده بود كه بى‏سابقه بود.با يك‏ نگاه به سند حديث اگر خللى در سند آن حديث وجود داشت درك مى‏كرد. ثالثاً بر فقه ساير فرق مسلمين و روش و مسلك آنها تا اندازه‏اى محيط بود.كتب‏ حديث و رجال حديث را مى‏شناخت. معرفت رجال حديث شيعه و سنّى از يك طرف و اطلاع بر فتاوى و فقه ساير فرق اسلامى از طرف ديگر موجب مى‏شد كه گاه اتفاق مى‏افتاد حديثى طرح مى‏شد و ابتدا يك معنا و مفهوم از آن به نظر مى‏رسيد ولى بعد معظم له تشريح مى‏كرد كه اين‏ شخصى كه اين سؤال را از امام كرده اهل فلان شهر يا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتواى فلان فقيه از فقهاى عامه بوده‏اند و فتواى آن فقيه اين بوده است،و چون آن شخص در آن محيط بوده و آن فتوا در آن محيط شايع بوده پس ذهن وى‏ مسبوق به چنان سابقه‏اى بوده پس مقصود وى از سؤال اين بوده كه سؤال كرده و جواب شنيده.وقتى كه معظم له اين جهات را تشريح مى‏كرد و به اصطلاح روحيه‏ راوى را تحليل مى‏كرد،مى‏ديديم كه معنى و مفهوم سؤال و جواب عوض مى‏شود و شكل ديگرى به خود مى‏گيرد. و يا كلمه‏اى در حديث بود كه در عرف عام امروز يك معناى معين داشت ولى با اظهارات معظم له معلوم مى‏شد كه اين كلمه در محيط خاصى كه در آن وقت محل‏ پرورش سؤال كننده حديث بوده معنى ديگرى داشته. با همه تبحرى كه در اصول فقه داشت كمتر مسائل فقهى را بر مسائل شكى‏ اصولى مبتنى مى‏كرد و هرگز گرد مسائل فرضى نمى‏رفت.گاه به طعنه مى‏گفت كه‏ آقايان طلاب منتظرند كه يك«اصل»را گير بياورند و دستاويز قرار دهند و به بحث‏ و جدل بپردازند. با قرآن و تفاسير آشنايى كامل داشت.قرآن را هرچند بتمامه حافظ نبود اما نيمه‏ حفظ داشت،تاريخ اسلامى را ديده و خوانده و آشنا بود. در نتيجه همه اينها جوّ و محيطى را كه آيات قرآن در آن نازل شده و همچنين جوّ و محيطى را كه اخبار و احاديث در آن صدور يافته و محيطهايى كه فقه در
154
آنجاها تدريجاً رشد كرده و پرورش يافته كاملاً مى‏شناخت،و بديهى است كه اين جهات به‏ وى روشن بينى خاصى داده بود. سبك و سليقه معظم له در فكر و سليقه حوزه علميه قم زياد اثر كرد؛تا حدّ زيادى روشها را عوض كرد و اميدواريم هرچه بيشتر سبك و روش ايشان پيروى‏ شود و تعقيب بلكه تكميل گردد. اين نكته را هم اضافه كنم كه معظم له مكرر در ضمن اعتراف به پاره‏اى از محاسن‏ كتاب حديث معروف‏وسائل الشيعه‏تأليف شيخ حرّ عاملى نواقص اين كتاب را تذكر مى‏داد و آرزو مى‏كرد كه كتابى در حديث نوشته شود كه محاسن‏وسائل الشيعه‏را داشته باشد و اما نواقص آن كتاب را نداشته باشد.بالاخره اين آرزو جامه عمل‏ پوشيد و تحت نظر و مراقبت خود معظم له عده‏اى از فضلاى طلاب به اين كار مشغول شدند و در حدود ده سال طول كشيد تا بالاخره در دو سه سال قبل به اتمام‏ رسيد و از سال گذشته به طبع آن كتاب آغاز شد. اين كتاب موسوم است به‏تهذيب الوسائل‏.خيلى موجب تأسف خواهد بود اگر خداى نخواسته طبع اين كتاب موقوف شود.من شخصاً هنوز موفق به زيارت آن‏ كتاب نشده‏ام ولى از قرارى كه از اهل اطلاع شنيده‏ام همان طورى است كه معظم له‏ آرزو مى‏كرد.

وحدت اسلامى‏


وحدت اسلامى‏

يكى از مزاياى معظم له توجه و علاقه فراوانى بود كه به مسئله وحدت اسلامى و حسن تفاهم و تقريب بين مذاهب اسلاميه داشت.اين مرد چون به تاريخ اسلام و مذاهب اسلامى آشنا بود،مى‏دانست كه سياست حكام گذشته در تفرقه و دامن زدن‏ آتش اختلاف چه اندازه تأثير داشته است،و هم توجه داشت كه در عصر حاضر نيز سياستهاى استعمارى از اين تفرقه حداكثر استفاده را مى‏كنند و بلكه آن را دامن‏ مى‏زنند،و هم توجه داشت كه بُعد و دورى شيعه از ساير فرق سبب شده كه آنها شيعه‏ را نشناسند و درباره آنها تصوراتى دور از حقيقت بنمايند.به اين جهات بسيار علاقه‏مند بود كه حسن تفاهمى بين شيعه و سنّى برقرار شود كه از طرفى وحدت‏ اسلامى كه منظور بزرگ اين دين مقدس است تأمين گردد و از طرف ديگر شيعه و فقه شيعه و معارف شيعه آن‏طور كه هست به جامعه تسنن كه اكثريت مسلمانان را
155
تشكيل مى‏دهند معرفى شود. از حسن تصادف چندسال قبل از زعامت و رياست معظم له كه هنوز ايشان در بروجرد بودند«دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه»به همت جمعى از روشنفكران‏ سنّى و شيعه تأسيس شد.معظم له در دوره زعامت خود تا حد ممكن با اين فكر و با اين مؤسسه كمك و همكارى كرد.براى اولين بار بعد از چندين صد سال بين زعيم‏ روحانى شيعه و زعيم روحانى سنّى شيخ عبد المجيد سليم و بعد از فوت او به فاصله‏ دو سه سال شيخ محمود شلتوت مفتى حاضر مصر و رئيس جامع ازهر روابط دوستانه‏اى برقرار شد و نامه‏ها مبادله گرديد. قطعاً طرز تفكر معظم له و حسن تفاهمى كه بين ايشان و شيخ شلتوت بود مؤثر بود در اينكه آن فتواى تاريخى معروف را در مورد به رسميت شناختن مذهب شيعه‏ بدهد. معظم له را نبايد گفت نسبت به اين مسئله علاقه‏مند بود،بلكه بايد گفت عاشق و دلباخته اين موضوع بود و مرغ دلش براى اين موضوع پر مى‏زد. عجيب اين است كه از دو منبع موثق شنيدم كه در حادثه قلبى اخير كه منجر به‏ فوت ايشان شد،بعد از حمله قلبى اول كه عارض شد و مدتى بيهوش بوده‏اند و بعد به هوش آمدند،قبل از آنكه توجهى به حال خود بكنند و در اين موضوع حرفى بزنند موضوع تقريب و وحدت اسلامى را طرح مى‏كنند و مى‏گويند من آرزوها در اين‏ زمينه داشتم.

اسلام در دنياى خارج‏


اسلام در دنياى خارج‏

از گامهاى برجسته‏اى كه در زمان معظم له و به وسيله ايشان برداشته شد اعزام‏ مبلّغ و نماينده مذهبى به كشورهاى خارجى بود.معرفى اسلام به كشورهاى خارجى‏ هر اندازه تاكنون صورت گرفته يا به وسيله شرق شناسان اروپايى بوده يا به وسيله‏ بعضى از دانشجويان بااستعداد مسلمان كه تا حدودى موفق شده‏اند فعاليتهايى در مدت اقامت خود در كشورهاى خارجى متمدن بنمايند از قبيل دكتر محمد اقبال‏ پاكستانى در مدتى كه در اروپا مى‏زيسته،و يا به وسيله دانشمندان مصرى و هندى‏ بوده كه بعضى كتابهاى جالب درباره اسلام نوشته‏اند و به زبانهاى خارجى ترجمه‏ شده،و يا به وسيله فرقه‏هاى منسوب به اسلام مانند قاديانيها بوده كه در اروپا يا
156
امريكا فعاليتهايى كرده‏اند و شايد فعاليت دسته اخير از همه بيشتر بوده است.الآن‏ نمى‏دانم كه تاكنون از طرف دانشگاه مذهبى«ازهر»نمايندگانى به‏طور رسمى به‏ كشورهاى متمدن فرستاده شده يا نه.قدر مسلّم اين است كه تاكنون از اسلام يك‏ معرفى صحيحى به دنياى خارج نشده و باز قدر مسلّم اين است كه از طرف جامعه‏ شيعه تا چند سال پيش هيچ گونه اقدامى به هيچ شكلى نشده بود. معظم له كه علاوه بر جنبه فقاهت مطالعاتى در متن اسلام و معتقدات اسلامى‏ داشت و اسلام را خيلى بى‏پيرايه و عريان از توهمات عوامانه پذيرفته بود و از طرفى برخلاف اقران و اسلاف خود از تاريخ قرون جديد و اوضاع عصر حاضر تا حدود نسبتاً خوبى آگاه بود،معتقد بود كه اگر حقايق فطرى اسلامى بر افكار حقيقتجو و كاوشگر و كم تعصّب اروپايى عرضه داشته بشود اين دين حنيف را تدريجاً خواهند پذيرفت،و روى همين جهت نماينده به آلمان و آمريكا اعزام كرد و در كار اعزام نماينده به لندن و بعضى جاهاى ديگر بود كه اجل فرا رسيد. البته آنچه تاكنون انجام شده آغاز كار است و نسبت به آنچه بايد انجام گيرد طرف مقايسه نيست.اگر فعاليتهاى مذهبى مسيحى‏ها را در نظر بگيريم كه چه اندازه‏ توسعه پيدا كرده و از مرحله خطابه و مقاله گذشته به مرحله عمل و احسان و تبليغ‏ عملى رسيده و حتى از تعصب و تخريب ساير مذاهب و برگرداندن به مذهب مسيح‏ كاسته شده و جنبه خدمت به بشريت و انسانيت پيدا كرده،خواهيم ديد كه«ما هنوز اندر خم يك كوچه‏ايم»ولى اگر نسبت به گذشته خودمان بسنجيم كه حتى فكر اين‏ كارها در دماغها راه نداشت،خواهيم ديد كه چه اقدام برجسته‏اى به وسيله معظم له‏ صورت گرفته است.فريضه ذمّه همه ما شيعيان است كه اين برنامه را تقويت و تكميل كنيم و توسعه دهيم.

همكارى دين و علم‏


همكارى دين و علم‏

يكى از مزاياى برجسته معظم له كه نماينده طرز تفكر روشن وى بود علاقه مندى‏ وى به تأسيس دبستانها و دبيرستانهاى جديد تحت نظر سرپرستان متدين بود كه‏ دانش آموزان را هم علم بياموزند و هم دين.معظم له ديانت مردم را در بى‏خبرى و بى اطلاعى و بى‏سوادى آنها جستجو نمى‏كرد،معتقد بود كه اگر مردم عالم شوند و دين هم به‏طور صحيح و معقول به آنها تعليم گردد،هم دانا خواهند شد و هم‏&
157
متديّن.آن مقدارى كه من اطلاع دارم مبالغ زيادى از وجوه و سهم امام را اجازه داد كه صرف تأسيس بعضى از دبستانها و دبيرستانها شود. در بيلان چاپى دبيرستان كمال نارمك خواندم كه مبلغى در حدود هشتصدهزار ريال با اجازه ايشان بابت سهم امام به دفتر آن مدرسه پرداخته شده است.هرچند درباره مدارس«جامعه تعليمات اسلامى»اطلاع دقيقى ندارم اما مى‏دانم كمكهاى‏ شايانى كرده است،و حتماً موارد ديگر هم هست كه من فعلاً بى‏خبرم. اين اقدام معظم له بسيار قابل تحسين است.هرچند اين اقدام نيز نسبت به آنچه‏ بايد بشود ناچيز است اما با توجه به اينكه در گذشته افرادى بودند و الآن هم وجود دارند كه آبادى دين را در خرابى اين مدارس و معدوم شدن علوم جديد مى‏دانسته و مى‏دانند معلوم مى‏شود كه عمل معظم له بسيار ارزشمند بوده است.


دفتر و حساب‏
"

دفتر و حساب‏

يكى از اقدامات معظم له اين بود كه برخى از امور مرجعيت را تحت نظام دفتر و حساب درآوردند. همه مى‏دانند كه معمولاً در هر شهرى و هر نقطه‏اى كه عده‏اى شيعه علاقه‏مند به‏ امور ديانت باشند يك نفر يا چند نفر وكالتنامه‏اى از طرف مرجع تقليد مى‏گيرند براى گرفتن وجوهات از مردم و فرستادن به مركز،و ممكن است اجازه‏اى هم براى‏ شخص خود بگيرند كه فلان مبلغ حق مصرف كردن داشته باشند. در گذشته معمول نبود كه اگر كسى اجازه وكالتى بگيرد آن اجازه و وكالت در دفترى يادداشت شود و در نتيجه ممكن بود در طول چند سال مرجعيت يك نفر چند هزار وكالت و اجازه گرفته شود و چون دفتر و ثبت و ضبطى نبود عدد اينها غيرمشخص بود و كسى درست نمى‏دانست آن فلان نقطه وكيل براى وجوهات دارد يا ندارد.ممكن بود براى يك نقطه كوچك چند نفر وكالت گرفته باشند و براى يك‏ نقطه ديگر كسى وكالت نگرفته باشد. در اين بين شيّادانى پيدا مى‏شدند كه مهر و امضاء مرجع را جعل مى‏كردند و اگر از مركز سؤال مى‏شد كه شخصى به اين اسم مدعى و كالت است آيا راست مى‏گويد يا جعل كرده،مركز نمى‏توانست جواب بدهد،و يا اگر كسى مى‏آمد و وكالتى براى‏
158
يك نقطه معين مى‏خواست اگر آن نقطه مشهور و معروف نبود مركز نمى‏توانست‏ بداند كه آيا در آنجا كسى دارد يا ندارد.ولى معظم له از همان روزهاى اول زعامت‏ دستور دادند دفترى تنظيم گردد. در آن دفتر نام آن شخص و حدود وكالت و مضمون وكالتنامه و محل سكونت آن‏ شخص و نام كسانى كه به معرفى و توثيق آنها اين وكالت داده شده درج مى‏شد.و در مواردى كه تخلفى ديده مى‏شد آن وكالتنامه استرداد مى‏شد.اين اقدام معظم له امر وكالتها را از هرج و مرج خارج ساخت. ضمناً دفتر ديگرى براى مراسلات تنظيم شد.نامه‏ها با نمره وارد دفتر مى‏شد و با نمره جواب داده مى‏شد.هميشه مشخص بود كه راجع به فلان موضوع چه جوابى‏ داده شده است. ممكن است كسانى اين اقدام معظم له را مهم نشمارند و بگويند اين كارى است‏ كه در همه مؤسسات معمول است،يك تجارتخانه همه اينها و بيشتر از اينها را دارد. البته اين درست است ولى نبايد فراموش كرد كه اين اقدام معظم له در محيطى‏ انجام گرفته كه شعار قافله سالاران اين بود كه نظم در بى‏نظمى،و نقشه در بى‏نقشگى‏ و برنامه در بى‏برنامگى است،و رمز بقاء روحانيت را حساب و كتاب نداشتن و برنامه نداشتن مى‏دانند.بنابراين اين عمل به منزله يك مجاهده عظيم و يك قدم‏ بزرگ بايد محسوب گردد.و ما اميدواريم كه هرچه بيشتر و زيادتر حساب و دفتر و بيلان دخل و خرج وارد زندگى روحانيت بشود،روحانيت داراى صندوق مالى‏ مرتب شود،امر وجوهات از تفرق و تشتت بيرون رود و در نتيجه از بزرگترين‏ ثروت و منبعى كه در اختيار دارد يعنى يك عده افراد زبده و خالص و مخلص كه در ميان طلاب وجود دارند و مغناطيس دين آنها را از ميان جامعه برگزيده است‏ حداكثر استفاده را بنمايند. بهتر اين است كه در قسمت اخير،عمليات دو رهبر بزرگ دينى شيعى مذهب كه‏ از مفاخر بزرگ عالم اسلام مى‏باشند يعنى علامه جليل سيد شرف الدين عاملى و علامه جليل سيد محسن امين عاملى سرمشق قرار گيرد.اين دو رهبر بزرگ در بسيارى از كارها بايد سرمشق قرار بگيرند. شايسته است دبيرخانه انجمنهاى اسلامى ايران خدمات و مزاياى اين دو مرد بزرگ را نيز در اختيار جامعه مسلمانان قرار دهد.
159
آنچه در اين مقاله گفته شد به منظور ثنا و تجليل و به اصطلاح«تأبين»نبود،زيرا اولاً معظم له بالاتر از اين است كه احتياجى به اين تجليلها داشته باشد و ثانياً اينجانب در همه عمر هرگز گرد مداحى و ستايشگرى افراد و اشخاص مخصوصاً مادامى كه زنده هستند و وجودشان مطمع است نرفته است.اينكه گفته شد،فقط بيان‏ درسى بود براى اجتماع و تذكرى بود براى كسانى كه ميل دارند بار گران زعامت‏ روحانى را به دوش بكشند. همان طورى كه اول اشاره شد اين مقاله در مقام بيان همه خدمات و مزاياى‏ زندگى معظم له نيست.فقط قسمتى از خدمات و مزايا كه از اختصاصات ايشان بود و نسبت به گذشته گامى به جلو بود در اين مقاله تا آنجا كه در حين نوشتن در نظر داشتم يادآورى شد.خدمات ديگر ايشان از قبيل تأسيس مدارس قديمه و مساجد و حوزه‏هاى علميه روحانى در شهرستانها زياد است و از موضوع مقاله ما خارج‏ است. تهران-مدرسه مروى-41 ارديبهشت 0431. مرتضى مطهرى‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر