۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

عاشقم بر مهر و بر قهرش به جد....- بخش دوم

قال في: حکایت مهر و قهر دولت و روحانیت « تورجان (برخی عبارات را با رنگ قرمز مشخص کرده ام که مرتبطند با عرایض بعدی من):


دولت بازرگان؛ انقلابی بودن یا نبودن؟
دولت مهدی بازرگان نخستین آوردگاه این چالش بود. مهندس بازرگان به عنوان یکی از بارزترین مظاهر دینداری و دین گرایی در عصر پهلوی، نخستین روشنفکری شد که در قامت یک دولتمرد به چالش با مرجعیت شیعه سوق داده شد. وی اگر چه از سوی امام خمینی به عنوان رییس دولت منصوب و مقبول از جانب شارع مقدس معرفی شده بود، اما دیری نپایید که با همان جسارت و زبان گزنده مخصوص به خودش به مصاف تقابل با امام خمینی رفت و آشکارا از برخی سخنان انتقادآمیز امام گلایه کرد.
در واقع نخستین چالش میان مرجعیت شیعه و مقامات عالی روحانی با دولت جمهوری اسلامی زمانی رخ داد که امام خمینی ترجیح داده بود در قم اقامت کند و در قامت یک مرجع تقلید و نه رهبر رسمی کشور به انتقاد از دولت منصوب خود بپردازد. هنوز قانون اساسی به تصویب خبرگان و مردم نرسیده بود و امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و نه رهبر جمهوری اسلامی، از تداوم وجود نشانه های طاغوتی در ادارات دولتی گلایه کرده بود. این انتقاد امام با واکنش تند مهدی بازرگان رو به رو شد و رییس دولت موقت با صراحت لهجه ای که زبانزد بود از امام خواست به جای گلایه از دولت، به تهران برگردد تا جلوی چالش های بیشتر میان دولت و ایشان گرفته شود.
هنرور:

1. چکیده:
9 اسفند آیت الله خمینی طبق وعده ی قبلی به قم رفت، موسسان حزب جمهوری اسلامی از این امر ناخرسند بودند و این امر را برابر شکست خویش می یافتند، بنابرین با رسیدن ایشان به قم، اعلام کردند که یک هفته خوب است امام در فیضیه باشند و دیدارها آنجا صورت گیرد و در این شب ها هر شب یک نفر از شاگردان سخنرانی کند، بدین سان یکشنبه بهشتی، دوشنبه یاسینی، سه شنبه هاشمی رفسنجانی، چهارشنبه باهنر و پنجشنبه سید علی خامنه ای و جمعه هم هاشمی نژاد سخن راندند. بهشتی با ستایش آزادی شروع کرد و عدم تحمیل عقیده بر مردم را توصیه نمود، اما هاشمی پای تاریخ را پیش کشید و از این گفت که روحانیون همیشه در صف نخست مبارزات قرن اخیر قرار داشته اند و همواره قربانی چیزی شده اند که خود ساخته و پرداخته بودند و چرا این گونه باشد؟ و از سازماندهی روحانیون و لزوم تشکیلات منسجم نیروهای مذهبی گفت و صریحا آینده ی انقلاب را در گروی تشکیلات مقتدر به روحانیت دادن دانست.
این سخنان در حالی ایراد می شد که تنها یک روز قبل بر سر مزار مصدق نوه ی مصدق، هدایت الله با حضور طالقانی و سران مجاهدین و چریک های فدائی، انتلاف عظیم چپ گرایانه ای را به نام جبهه ی دموکراتیک ملی اعلام نمود که هم از آغاز قصد مقابله با انحصارگرایی حزب تازه تاسیس جمهوری اسلامی داشت.
آیت الله خمینی که هر دو گروه زعامت سیاسی اش را پذیرفته بودند و به احتمال زیاد در این دوره ی زمانی صادقانه باورش داشتند، گمان نمی کردند که آیت الله یک طرف را بر صدر بنشاند و یک طرف را براند، بل عدم ترجیحاتی از این قبیل را مفروغ عنه گرفته بودند که با برخاستن خروش "ضعیفید آقا!" تازه دلشان لرزید، چه آنکه هرچند اختلاف سلیقه ای آشکار با بازرگان داشتند، اما نهیب نا بهنگام قم آشکارا اولین طلیعه ی مرز کشیدن میان خودی و غیر خودی  بودآن. هنوز هیات دولت به قم نرسیده بود تا سر دربیاورد چه شده، که نطق رادیویی آیت الله همه ی مردم را به پشتیبانی از دولت دعوت می کرد.
در نخستین عید آزادی کردستان گلگون به خون بود و ترکمن صحرا از پی آمد، و هنوز رفراندوم برگزار نشده، حرب خلق مسلمان و جنبش آذربایجان دردسر آفزید. در این میان رئیس شورای انقلاب را کشتند، خوزستان هم از در بی مهری در آمد، طالقانی در گذشت، بعثی ها به تکاپو افتادند و دولت موقت در همه سو از هیاهوها گم بود و در تکاپوهایی بود که مردمان داغ و پرشور نمی توانستند به اهمیت آنها توجه کنند و ناگاه حوصله ی پیرمرد – که کلا کم حوصله بود- سر رفت و گفت: کاری نکنید که به تهران بیایم، قلم ها را بشکنم، احزاب را ببندم.چوبه های دار را بر پا کنم و بکنم آنچه نباید کرد...و از قضا بازرگان کاری نکرد، جز آنکه چندباری با هیات دولت به قم رفت و بر خلاف آنچه برادر عزیزم گفت، صادقانه و مصرانه درخواست کرد که آری، بازگردید. و آیت الله هم قبول کرد، دولت مسجد سپهسالار را برایش آماده ساخته بود ولی او همیشه به خانه ای می رفت غیر از خانه ای که منتظر اوست، و آنگهی که سیره ی او به میهمانی رفتن و به دعوت و سفارش حرکت کردن نبود، باید میزبان استعفا می کرد و انقلاب دومی می شد تا مسافرت و مهاجرت رخ دهد، و آن هم با فریادی ناگهانی که عادت وی بود برای هر تغییری و گامی، و مثل همیشه غیر مترقبه پیرمرد که کسالت احوالش سکوتش را عادی می نمود، فریاد برآورد که امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.
2. مروری بر چالش های مورد نظر در اسفند 57
9 اسفند: آیت الله خمینی در اعلامیه ی 14 ماده ای که هنگام مهاجرت به قم صادر کرد خود گفت که کمیته های انقلابی به محض مسلط شدن دولت بر اوضاع، فعالیت های خود را تسلیم دولت کنند و از دخالت در امور دولتی پرهیز کنند،به اعضای کمیته ها و زندان بان ها حکم می کنم که با زندانیان، هر که باشند، به طور انسانیت و اسلامیت رفتار کنند. به منزل مردم حمله نکنند، حتی وقتی مجرمی در آن پنهان است.
11 اسفند: سپس در همین راستا در مورخه ی 11 اسفندایشان مهدی هادوی را به عنوان اولین دادستان کل انقلاب نصب کردند
14 اسفند: اما 14 اسفند دور تازه ی اعدام ها آغاز شد
15 اسفند: حضرات آیات دستغیب و محلاتی به اعدام ها معترض شدند
در همین روز آیت الله خمینی به دولت انتقاد کرد اما از چه جهت؟ نه از حیث بقایادی طاغوت، بلکه:
زن ها لخت سر کار می روند، ظروف طلا و نقره و تزئینات وجود دارد
16 اسفند: نشانه ی اینکه ایشون کاملا حجاب مورد نظرشان بود اینکه در 16 اسفند در چند نقطه ی تهران و دیگر شهرستان ها حملاتی به خانم های بدحجاب صورت گرفت و آقا شهاب اشراقی در مصاحبه ای یادآور شذ که حجاب فقط چادر نیست و از آنها هم که به زوز می خواهند مردم را باحجاب کنند انتقاد کرد و گفت نباید منکری را با منکر دیگر دفع کرد
17 اسفند: عکس شلاق زدن ها در خیابان ها در مطبوعات جهانی
19 اسفند: کمیته ی امام طی اعلامیه ای خواست که کسی مزاحم خانم ها نشود و اشراقی نیز یادداشتی در همین زمینه برای مطبوعات فرستاد
20 اسفند: طالقانی بر اجباری نبودن حجاب تاکید نمود
22 اسفند: و اما پاسخ بازرگان که گزنده و تند بود:
مهندس بازرگان طی نطقی تلویزیونی در سه شنبه 22 اسفند ضمن سخن از اوضاع کلی مملکت و گلایه از ناامنی ها و اغتشاش ها دو نکته را که در دیدار امام مطرح بود، به اطلاع مردم رساند:
یکی پیامی بود که یکی از سفیران خارجی در دیدار با امام برای نخست وزیر داشت که مهندس تاکید کردند حرفی بود که صددرصد پذیرفتم و در آن ریب و ریائی ندیدم. این سفیر گفته بود که انقلاب شما یک انقلاب معنوی بود و حیف است که با این محاکمات دربسته و کشتارها رنگ غیرمعنوی بگیرد و غیر مذهبی و غیر انسانی جلوه کند.
نکته ی دوم در مورد تعدد مراکز تصمیم گیری بود که گفت "شب جمعه خدمت آقا، رک و پوست کنده گفتم خدا عمر و عزت آقا را زیاد کند، شما هم که ما را کلافه کردید. شما هم مثل سایر مردم، اقلا فرمایشتان، امرتان را به ما بفرمایید تا من بگویم چه باید کرد."
24 اسفند: دادستان کل انقلاب به کمیته ها و پاسداران اخطار کرد که از دستگیری های بی مجوز افراد و از رفتن به منازل مردم خودداری کنند
26 اسفند: امام طی اعلامیه ای محاکمه های انقلابی را متوقف کرد
پس چالش با کمیته ها و اعدام ها چالشی است نه در برابر مرجعیت و روحانیون انقلابی، که خود امام و چندین مرجع حزو عاملان آن در کنار و همانند مهندس بازرگانند، و نه چالشی است تنها از سوی بازرگان، و نه ذخلی دارد "به زیان ذولت دیدن" که بل به زیان نظام و اسلام و انقلابش می یافت....

3. شاید نباید با ادبیات و ذهنیت امروز به دیروز بنگریم، چون دیروز هنوز دیروز بوده و دقیقا این فاصله ی زمانی را لازم داشته تا تبدیل به امروز شود، باور دارم که اگر به منابع تاریخ شفاهی و خاطره نگاری ها اکتفا و به آنها اتکا کنیم، به زودی واقع بینی خودمان را از دست می دهیم، زیرا اولا روایتی شخصی از قضایا علاوه بر محدودیتی که فی ذاته دارد، از ذهنیت و شخصیت راوی نقش و بلکه شکل می گیرد، ثانیا که راوی با دیدگاه های امروزش رفتار دیروز خود و دیگری را درک می کند و اساسا به همین جهت در مرور و بازاندیشی آن است و ثالثا که عمدتا خاطره نگاران ما کسانی اند که قصدشان از خاطره نگاری نه کمک به روشن شدن تاریخ، بلکه نشان دادن سهم خویش در برساختن تاریخ و یا تبرئه ی خویش و یا نشان تغییرات خویش و خلاصه یک چیزی "در خویش" است. ضمن اینکه خطوط ایدئولوژیکی که از سال 60 به نحو متزایدی بر همه تلقین و تزریق می شد، اذهان را تحریف نموده و این طبیعی است که حتی اگر لیبرال باشیم و در باره ی لیبرالیزم کتاب بنویسیم، بار منفی این کلمه و تقلیل ایدئولوژیکش ما را تهدید می کند و کلمه ی سازشکار و وابسته هم در گوشمان صدا می کند، یا درباره ی مجاهدین نمی توانیم بدون در گوش داشتن "منافقین کوردل" لحظه ای بیندیشیم، اما برای امثال بنده به عنوان یک تاریخ خوان و حضرت آقای فتحی به عنوان یک تاریخ دان، گریزگاه ها و گذرگاه هایی که میسر و ممکنند، حیف است که مورد بی توجهی قرار گیرند، چون وفور آنها می تواند استجابت دعای "رب ارنی الاشیاء کما هی" را کاملا تسهیل و تسریع کند، یا دست کم دیدگاه این حقیر چنین نویدهایی را در دل دارد.

4. باز تاکید بلیغ می کنم که من کوچک ترین خدشه ای به ارزش غیر قابل اغماض حضرت ایشان نه تنها وارد می کنم که از کسی هم روا و سزا نمی دانم، بل چون معترف این ارزشم دوست دارم که خود از این ارزش هر از چندگاه غفلتی بر اثر شتاب یا تساهل روا ندارند و قطعا اگر کمی از تواضع بکاهند و بر واقع بینی بیفزایند، خود نیز راضی به امساک توانایی ها و والایی های کارشان نخواهند بود، چون ایشان همه ی لوازم را جمع دارند و بل در اغلب اوقات مجموع مذکور را هم فعلیت بخشیده اند، مهم ترین این لوازم را بر می شمارم و انتظار خود به عنوان خواننده را هم با ایشان در میان می گذارم:
1. ایشان چون از فضلای حوزه هستند و در درس خارج اشتغال دارند، بیشترین ابزارها را در دسترس دارند تا به توضیح تاریخ اکتفا نکرده و به تنقیح آن بپردازند، کما اینکه در موارد عدیده ای که انگیزه و کنجکاوی خودشان هم مزید بر تعهد و قصد خدمتشان بوده، با شور و خردی توأمان، بدین کار دست زده اند. علی ای حال از خلال نوشته هایشان ظاهرا از محاضر حضرات آیات عظام شبیری زنجانی و محقق داماد با جد و جهد بهره برده اند، پس کاملا توانا می باشند که میراث مرحوم محقق داماد بزرگ قدس سره را که در این دو بزرگوار تحقق و بقا یافته مورد استفاده قرار دهند و در هر مسأله ای همواره همه ی احتمالات را حساب نموده و علاوه بر پسندیدن ادله ی یک وجه محتمل، ببینند وجوه دیگر لزوما مرجوحند یا قابل دفاعند؟ و قطعا از آقای زنجانی سراغ دارند که اقوال و یا تقریب ها و تقریرهای کمی عجیب و غریب را یکسر طرد نکنند و بلکه سعی کنند خود را در جای مصدر آن مطلب بگذارند و کنکاش کنند تا یا معلوم گردد که طرف به چه اشتباهی دچار شده و یا در غیر آن صورت ادله اش را واکاوند. و اگر مانند آن حضرت به صرف تعبد خبر واحد را حجت ندانند و تجمیع شواهد را بر خود الزام کنند، که احیانا از خطرات خاطرات کلا رها می شوند. فی المثل اگر با این دید به کتابی چون زمزم عرفان بنگرند و توالی و لوازم را هم بررسی کنند، احیانا تعبیر را تغییر می دهند، بی آنکه بر زحمت بسیارشان افزوده شود- و فی المثل با همان دقتی که میراث گرانسنگ گذشتگان است، می فرمایند در این روایت آیت الله بهجت چونان شخصی جلوه می کند که...و بی پروا به خبر واحد از راوی متساهل و در معرض قیل و قال، اقناع نمی شوند و خود در صدور حکم یا تامل و تانی می کنند یا مانند سلف صالح "قیل" را بیش از "قال" استفاده می کنند.
2. ایشان تحصیلات آکادمیک در تاریخ دارند و بر ایشان دشوار نیست که منابع مکرر و همیشگی خویش را یا برای خود و یا برای خود و خوانندگان، نقد و بررسی کنند و ارزش و تقدم و ترجیحات را معین کنند و از این طریق بیشتر هم التفات خود را به معارض های روایات و منقولات سوق دهند، چون هیچ بعید نیست که روایت مهندس بازرگان از کنار رفتنش با روایت برکنارکنندگانش تفاوت کند و...
3. ایشان را شخصی متدین و با تقوا تشخیص می دهم که قاعدتا همین موارد شذ و ندر که از دستشان در می رود و به دلیلی که شرعا و علما دلیل قطع آور نیست، درباره ی کسی حکمی قطعی تعبیر می کنند، به تدریج رخت برخواهد بست، چون شأنشان اجل از این است که بی تفاوتی و بی توجهی اکثریت عوام و خواص و ضلال شایع و رایج در "اذا اهتدیتهم" ایشان بتواند ضرر وارد کند
5.  موردی که به طور خاص در ارتباط با این  مقاله ی حضرتعالی در نظر دارم، استناد به آقای خلخالی و نحوه ی تعبیر را نتوانستم چندان همدلانه تلقی کنم، چون :

الف. این نکته ی مبنایی که تعبیر از اختلاف با آقای خلخالی به چالش با روحانیون انقلابی و استشهاد به خاطرات مشار الیه به نظر خواننده شاید سهل انگارانه جلوه کند، چه آنکه نقل یکی از طرفین دعوی است دون نقل نظر طرف دیگر،

ب. خاصه آنکه آقای خلخالی را نماینده و مظهر روحانیون انقلابی تلقی کردن نیز چندان واقع بینانه نیست، چون به عنوان مثال های ساده ولی غیر قایبل اغماض، آیت الله مهدوی کنی و برادر ایشان، حجة الاسلام حجتی کرمانی، آیات عظام شریعتمداری، قمی، محلاتی، دستغیب،آیت الله اشراقی، و بسیاری کسان که هر دو طیف روحانیون انقلابی و غیر انقلابی را شامل باشند، در تقابل با ایشان بودند و بنابرین اینجا سلیقه ی متفاوتی را برای خودم روا می دارم،

ج. اما از حیث ارزش و اعتبار این خاطرات ولو مقاله ی مربوط به همین امر از حضرتعالی جای این بحث است، اما یادآور می شوم که چه در اشکال از حیث عدالت و صداقت با من همراه باشید یا نباشید - که نیستید، اما علاوه بر وثاقت، در تلقی به قبول نسبت به روایت های شفاهی و خاطرات و امثال آنها، ضبط و روش هم ملاکی غیر قابل اغماض است که از این منظر خاطرات مذکور مبتلا به اشکالات جدی است و نیز یاد آور می شوم که هم خود مرحوم بازرگان در نقد و تکذیب یک مطلب از خاطرات مذکور که بدوا در کیهان چاپ شده بود، هم دفتر ایشان در نامه به ناشر کتاب و هم غیر ایشان، انتقادات جدی داشته اند  و ی داشته اند و برخی از عدول و ثقات روحانیون مانند مرحوم بکایی (در خاطرات خود موسوم به انقلاب نامه) و حضرت شیخ رهنما صریحا پاره ای از مطالب کتاب را کذب محض دانسته اند

د. وانگهی مذاکرات و خاطرات مربوط به هیات دولت و شورای انقلاب و مصاحبه ها و مقالات همان تاریخ مقدم به نظر می رسند.

6. بشنویم از خود مهندس

این یادداشت بخش سومی نیز دارد که ان شاء الله تقدیم خواهد شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر