1. ایمیل وارده:
http://mobarezclip.parsiblog.com/1714063.htm
با توجه به مستدل نویسی که در شما سراغ داریم ممنون میشوم راجع به مطالبی که در لینک فوق در رابطه با آیت الله شریعتمداری شفاف سازی نمایید
بسیار ممنون
http://mobarezclip.parsiblog.com/1714063.htm
با توجه به مستدل نویسی که در شما سراغ داریم ممنون میشوم راجع به مطالبی که در لینک فوق در رابطه با آیت الله شریعتمداری شفاف سازی نمایید
بسیار ممنون
یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 2:14 عصر
سخنان جضرت امام خمینی ره درباره سید محمد کاظم شزیعمتداری
629 کیلوبایت
دانلود کلیپ صونی
مستقیم یا غیرمستقیم
شادی روح امام و شهدا صلوات
برای مطالعه بیشتر به این منابع رجوع کنید: اسناد لانه جاسوسی آمریکا جلد25و26و27،چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران روح اله حسینیان،سه سال مرجعیت شیعه روح اله حسینیان،شریعتمداری در دادگاه تاریخ سید حمید روحانی،ظهور و سقوط سلطنت پهلوی حسین فردوست،خاطره ها جلد1ری شهری،رمز عبور1و2روزنامه ایران،شریعتمداری به روایت اسناد
+ برای دیدن عکس های دیگر به ادامه مطلب بروید...
نوشته شده توسط : مبارز
3. جواب اولیه من به ایمیل
علی الاجمال تا جواب تهیه کنم، خدمتتان عرض می کنم که آیت الله خمینی اولا نام کسی را نبرده اند و ثانیا اگر هم منظورشان به ایشان بوده پرده دری نکرده اند و کار این وبسایت صحیح نبوده، ثالثا که نقل یک حرفی که واسطه ای گفته به آیت الله خمینی معلوم نیست راست و دروغش، رابعا که منظور آیت الله خمینی به آیت الله شریعتمدار نبوده، یعنی نمی توانسته باشد، چون طبق اسناد ساواک این قصه راجع به آیت الله ... وجود دارد که انگشتر طلای شاه را از دستش در آورده اند و انگشتر غقیق به جایش دستش کرده اند و خواسته اند خدا برای تحکیم مبانی اسلامی توفیقش دهد یا همچی چیزی - حالا دقیقش را در می آورم
و اما اسناد لانه ی جاسوسی را اساسا منبع معتبر نمی دانم، و دستکاری زیاد شده کما اینکه خود مرحوم بهشتی می گفت اینها دارند برای من پرونده می سازند. ضمن اینکه اسناد را به نحو زننده ای سر و تهش را زده اند و نقل به مضمون کرده اند در وبسایت مزبور، وانگهی یک آمریکایی نظر خودش را داده که شریعتمداری ملایم و لیبرال است ولی خمینی مرتجع و ضد تمدن و سفاک است. اگر قولش حجت است، پس نظر دومش را هم ملتزم شوند. وانگهی نظر کسی درباره ی کسی که مستند و مدرک شرعی اتهام و افترا نمی شود
و اما ملاقات شاه و آیت الله شریعتمداری مربوط به زمانی است که هنوز متفقین ایران را ترک نکرده اند و شاه فقط اسما معرفی شده به مردم و هنوز چهره ی خود را نشان نداده است و در فضای آزادی نسبی کار علما دوباره رونقی یافته است و شاه هم بر خلاف رویه ی پدرش به علما احترام کرده، اجازه ی بازگشت کاشانی به ایران را داده، ممنوعیت لباس روحانیت را برداشته و تظاهر به دینداری نموده و در مراسم فوت سید ابو الحسن اصفهانی نهایت تجلیل را از او کرده و ...و بنابرین در انتخاب میان متفقین و عوامل بیگانه و یا شاه جوان حرف گوش کن و مظلوم، جمیع علما تقویت شاه را تا اخراج بیگانگان لازم می شمردند و از جمله خود آیت الله خمینی هم همین نظر را داشته است و منطقیش هم همین بوده. وانگهی که شاه به تبریز رفته و از حوزه ی علمیه ی طالبیه بازدید نموده و آیت الله شریعتمدار به عنوان روحانی ارشد و مدیر آن در آن حضور داشته و در خود سندی که حمید روحانی در کتاب خود آورده از بیان آیت الله کاملا این امر معلوم و مفهوم است چون می گوید که اگر اطلاع داده بودند از قبل و آماده می بودیم، امکان پذیرایی می داشتیم، اما چون غافلگیرمان کرده اید، امکانات پذیرایی نیست و از این بابت باید ببخشید. و اساسا مگر دیدار با شاه جرم است؟ اگر جرم است پس لطفا برای آیت الله خمینی هم که 5 بار با شاه دیدار داشته است، جرم بنویسند. خب شاه یک کشور به دیدن یکی یا جایی یا موسسه ای می رود. فکر نکنم خیلی چیز غریبی باشد که آیت الله با نهایت جدیت و ادب برخورد کرده و شاه را هم نسبت به آزادی روحانیت و استقلال حوزه ها نصیحت نموده است
و اجازه بدهید سر فرصت جواب بنویسم...یک مقدار وقتم الان گرفته تر است که درس ها دیگر شروع می شوند و هنوز آمادگی تدریس خودم را هم تمهید نکرده ام
التماس دعا
4. اصل کلام آیت الله خمینی
تاريخ: 8/4/60
صحيفه نور ج 15 صفحه 45از صدر اسلام تاكنون دو طريقه، دو خط بوده است: يك خط، خط اشخاص راحت طلب كه تمام همشان به اين است كه يك طعمهاى پيدا بكنند و بخورند و بخوابند، و عبادت خدا هم آنهائى كه مسلمان بودند، مىكردند، اما مقدم بر هر چيزى در نظر آنها راحت طلبى بود. در صدر اسلام از اين اشخاص بودند. وقتى كه حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه مىخواستند مسافرت كنند به اين سفر عظيم، بعضى از اينها نصيحت مىكردند كه براى چه شما اينجا هستيد، مامونيد و حاصل بنشينيد و بخوريد و بخوابيد و از همانها بعضى قماشها بودند كه اشكال هم مىكردند كه يك قدرت بزرگى را در مقابلش چرا يك عده كمى قيام مىكنند. اين در طول تاريخ تا حالا بوده است، از اول نهضت اسلامى ما شاهد اشخاصى كه به اين وضع بودهاند، راحت را بر هر چيزى مقدم مىداشتهاند، تكليف را اين مىدانستند كه نمازى بخوانند و روزهاى بگيرند و بنشينند در منزلشان ذكرى بگويند و فكرى بكنند و اگر چنانچه يك اشخاص انحرافى هم باشند غيبت بكنند، بروند عبادتشان را بكنند و بنشينند و در مجالسشان غيبت بكنند، تهمت بزنند. اين يك راهى بود كه يك دستهاى از مردم داشتند كه تمام آمال آنها اين بود كه آدم اينجا چند روزى كه هست، خوب استراحت بكند، بنشيند در خانهاش عبادت بكند. اسلام را خلاصه كرده بودند در عبادات، مثلا نماز و روزه و امثال اينها، براى اسلام هم غير از اين، خيلى، نه اطلاعات صحيح داشتند و نه ارزشى قائل بودند، همان بايد در منزلها بنشينند و نگاه كنند و به ديگران اشكال كنند. در آنوقتى كه اول نهضت بود، يك شخص سرشناس از اين اشخاص گفته بود كه ايرانىها ديوانه شدهاند. قيام در مقابل محمدرضا را و ايستادگى در مقابل ظلم را، با تعبير ديوانگى، يكى از اشخاص سرشناس معرفى كردند. آن كاسب يا تاجرى كه در منزل او بود و از او شنيد اين را، گفته بود كه آقا بعضى از اينها مردم كذا و كذا هستند و اينها بعضىشان هم شهيد شدهاند. آن آقاى سرشناس گفته بود اين از خريتشان بوده است آدم كه نمىرود در توى خيابان مقابل مسلسل بايستد. و همان آقاى سرشناس پروندهاش از ساواك بيرون آمده و آنوقتى كه جوانهاى ما در خيابانها كشته مىشدند، انگشتر براى سلامت محمدرضا فرستاده بود. يك دسته اينطور بود كه حضرت امير سلام الله عليه از اينها تعبير مىكند كه اينها همشان علفشان است مثل حيواناتى كه همشان اين است كه شكمش سير بشود، شهواتش را بر همه چيز مقدم مىدارد، نماز هم مىخواند و روزه هم مىگيرد و عبادات شرعى را هم بجا مىآورد، لكن اينطور است وضع تفكر كه انسان نبايد خودش را در معرض يك خطرى، در معرض يك چيزى قرار بدهد و اين كارى كه اين ملت شريف اسلام كردند، اين كار يك كار جنون آميز بوده است. يك دسته ديگر هم انبيا بودهاند و اولياء بزرگ، آنها هم يك مكتبى بود و يك خطى بود، تمام عمرشان را صرف مىكردند در اينكه با ظلمها و با چيزهائى كه در ممالك دنيا واقع مىشود، همشان را اينها صرف مىكردند در مقابله با اينها. كسى كه تاريخ انبيا را ديده باشد و تاريخ اسلام را ديده باشد و تاريخ زندگى حضرت رسول سلام الله عليه را و ائمه اطهار واصحاب رسول الله را ديده باشد مىبيند كه اينها از اولى كه وارد شدند در ميدان و به حد بلوغ رسيدند و رسول اكرم از اولى كه آن رسالت به او محول شد تا آنوقتى كه در بستر مرگ خوابيده بود يا شهادت، بين اين بستر و آن بعثت، تمام فعاليت بوده است، جنگ بوده، دفاع بوده و كسى كه زندگى امير المومنين سلام الله عليه را مشاهده كند نيز همين طور بوده، جهاد در راه خدا و جهاد در راه احكام خدا بوده است و ساير ائمه عليهم السلام، البته آن كه از همه بارزتر و معروفتر است سيدالشهدا سلام الله عليه است. اگر وضع تفكر سيدالشهدا سلام الله عليه مثل بعض مقدسين زمان خودش بود، آنها طرحشان اين بود كه بماند همان در جوار حضرت رسول سلام الله عليه و عبادت كند، اگر وضع تفكر مولا هم اينطور بود كربلائى پيش نمىآمد، يك راحت طلبى بود و كناره گيرى از جامعه و دعا و ذكر بود، لكن وضع تفكر جور ديگرى بود. اگر چنانچه ائمه ما عليهم السلام سازش مىكردند با اهل ظلم و ستم، احتراماتشان بسيار زياد بود، خلفا حاضر بودند كه آنها را هر جور احترام مىخواهند بكنند كه آنها دست از دعوتشان بردارند. حضرت موسى بن جعفر همين طور من باب اتفاق نبود كه چندين سال در حبس بسر برد، و تبعيد بعض ائمه و احضار از مدينه، بردنشان به محل خليفه همچو نبود كه اينها يك مردم عادى باشند كه همين بنشينند و درسى بخوانند و درسى بگويند و مطالعهاى بكنند و عبادت خدا را بكنند و در جوار رسول خدا عبادت كنند. اگر طرز افكار آنها هم اين بود، اين مذهب، اين مذهبى كه در مقابل ظلم در طول تاريخ واقع شده است نبود. اين دو رشته، از اول خلقت تا حالا بوده است. رشته تعهد به اسلام و ايستادگى در مقابل ظلم و ستم و ديكتاتورى و قدرتهاى شيطانى، و سازش. من در طول اين نهضت اشخاصى را، بسيار هم مردم نمازخوان و ملا و معتبر و اينها، لكن در همان يورش اول كه سازمان امنيت برد و يك دستهاى را اذيت كرد و زد، راحت طلبى را برداشتند و انتخاب كردند و كنار نشستند و حالا يا ساكت كنار نشستند يا بعضى هم ساكت نشدند و كنار نشستند يعنى موافقت كردند با دستگاه. اين دسته اى كه خودشان را از اول مهيا كردند براى مقابله، مقابله با ظلم، اين دسته از اول توجه به اين معنا داشتند كه اين مقابله زحمت دارد، اين مقابله شهادت دارد، اين مقابله حبس دارد. اينها در حبس هم بعضىشان رفتند و آن زجرها را مىكشيدند، قدمشان كه از حبس بيرون مىآمد مىرفتند سراغ باز مقابله، براى اينكه اين يك مكتبى بود و يك خطى بود، خطى كه ترسيمش را انبيا از صدر عالم كردهاند، آن انبيائى كه در آتش سوزاندند آنها را و اره كردند آنها را و آنها اگر مىخواستند كه آن خط خودشان را منحرف كنند، خيلى هم محترم بودند. اين آقايانى كه در اين مسائل وارد بودند متوجه اين معنا بودند كه در زمان محمدرضا معلوم بود كه هر كس هر عملى بكند، هر حرفى بزند، اين در حبس است و در شكنجه است و در كذا، لكن اينها حبس را مىرفتند، شكنجه را ميديدند، بيرون مىآمدند و باز همان پست را اداره مىكردند.ما نبايد تصور اين را بكنيم كه اين ابرقدرتها از ما دست برداشتهاند. ملتى كه مىخواهد زندهباشد و مىخواهد مستقل باشد و نوكر نباشد، وابسته نباشد و مىخواهد آزاد باشد و تحت سلطهنباشد، اين ملت بايد مهياباشد براى همه چيز.اگرراحت طلبى را مىخواهد ملت، اززمان محمد رضابهتر از همه اين بود كه ظهر بيايند نمازبخوانند با امام جماعتشان، امام جماعت برود سراغ كارش و شما برويد سراغ كسبتان، راحت طلبى اين را اقتضا مىكرد، حالا هم باز همان رژيم بود و همان بساط بود و شما هم نانتان را مىخورديد و آبتان را مىخورديد و شميرانتان را هم مىرفتيد و كارهاى عادىتان را انجام مىداديد، لكن تكليف هم اين است؟ در مقابل خدا هم مىشود انسان عذر بيخودى بتراشد؟ فرضا كه حالا كسى عذر تراشيد به اينكه، خوب، ما ديديم كه وقتى وارد بوديم در اين امور، از همه اطراف كشورهاى وابسته به امريكا و شوروى و افراد وابسته به اينها از داخل و خارج مزاحمت ايجاد مىكنند، مىكشند افراد را، بمب مىگذارند و چه مىكنند، هجوم ميكنند و وارد كشور مىشوند، خوب، تكليف چيست؟ تكليف اين است كه حالا ما رها كنيم آن طريقه اسلام را و آن طريقه انبيا را و راحت طلبى را انتخاب كنيم و چند روز ادامه زندگى حيوانى بدهيم؟! با حيوانات فرق نداشته باشيم؟! حيوانات هم ان من شيئى الا يسبح بحمد ربك آنها هم ذكر و تسبيح دارند، لكن همشان علفشان است، انسان هم بايد اينطورى باشد كه همش اين علفش باشد و هر چه ذلت و خوارى است تن به آن بدهد براى اينكه چند روز زندگى مرفه بكند؟! اين زندگىاى است كه بعضى انتخاب كردهاند براى خودشان و آنوقت اين جوانهاى ما كه در جبهه و پشت جبهه مشغول به فعاليت هستند و اين جهاد سازندگى كه شما آقايان از اعضاى آن هستيد، روز و شب خودتان را براى اين ملت ضرف مىكنيد، آنها كنار بنشينند و بگويند كه اينها مجنون شدهاند! كنار بنشينند و اعلاميه بدهند، روشنفكرشان اعلاميه دهد، روشنفكرشان صحبت كند و محكوم كند. خوب، در مقابل رفقاى خودشان البته مىنشينند و حرفهائى مىزنند، براى خودشان هم تكليف شرعى معين مىكنند، اما در مقابل خدا هم مىشود انسان تكليف شرعى درست كند؟! خدا را هم مىشود اغفال كرد نعوذ بالله؟! فرضا ما و شما را اغفال كنند، اين جناياتى كه الان، امروز در كشور ما واقع مىشود، اين جنايات را صحه بر آن مىگذارند يا مخالف هستند؟ اگر صحه مىگذارند و امثال اينهائى كه شهيد شدند، آنها مستحق مىدانند از براى قتل و از براى شهادت، پيش ما فرضا گفتند كه فلان آدم، آدم فاسدى بود و بايد از بين برود اما پيش خدا هم مىشود اينطور صحبت كرد؟ اينهائى كه خدا را قبول دارند و اينها را محكوم نمىكنند، جواب خدا را چه مىدهند؟ و آنهائى كه نشستهاند در كمين و اين جوانها و كودكهاى ما را بازى مىدهند و مىفرستند در خيابانها به خرابكارى يا بازى ميدهند و يك بمب دستشان ميدهند، يك دختر، يك پسر بمب را دستش مىدهند برو بگذار كجا، اينهائى كه در آن كنارها نشستهاند، انسانند اينها؟ يا سبعهائى هستند كه خودشان جرات بيرون آمدن نمىكنند و اطفال مردم را مىفرستند و خرابكارى مىكنند. اينها گمان مىكنند كه ملت ما براى خاطر فلان شخص و فلان شخص قيام كرده است. شما كارى بكنيد كه پيغمبر اسلام را از صحنه خارج كنيد، شما كارى بكنيد كه خدا را از صحنه خارج كنيد، شما كارى بكنيد كه اولياء عظام خدا را از صحنه خارج كنيد، شما كارى بكنيد كه مذهب تشيع را ازصحنه خارج كنيد و الا مذهب تشيع و مذاهب اسلامى اين مسائل را ديدهاند، مذهب خون و شمشير است مذهب تشيع و اين تا آخر هست، منتها يك وقت وسائل فراهم نبوده براى بعضىها، لكن درصدد بودند كه بشود و يك وقت هم وسايل فراهم شد و شد. حالائى كه همچو قيام مردانه بزرگى رخ داده است و اينطور ملت ما براى همه چيز ايستاده است، حالا شما مىتوانيد با يك بمب و با كشتن يك شخصيت ولو هر چه شخصيت بزرگى باشد، مىتوانيد ملت را هم از صحنه خارج كنيد؟ يا اينكه ملت فريادش بيشتر مىشود و مشتش گره بيشتر پيدا مىكند و عزمش جزمتر مىشود. شما بايد اين الله اكبرها را از مردم بگيريد، چند نفر عزيز كه بسيار خاطرشان عزيز است، گرفتن از ملت، ملت را عقب نمىنشاند، صفها فشردهتر مىشود، فريادها بيشتر مىشود و مشتها گرهش محكمتر مىشود. شما نمىتوانيد با ترور بعضى شخصيتها، با بمب گذاشتن در بعضى جاها، هر جا باشد، نمىتوانيد اين ملت را از صحنه خارج كنيد، اين ملت سرتاسر كشور الان در صحنه است، الان در تمام كشور در صحنه مردم موجودند وبا مشتهاى گره كرده ايستادهاند در مقابل شما. ملتى كه جوانش هر دو پايش را از دست داده و او را خواباندند و آوردند پيش من معذلك مىگويد كه دعا كنيد كه من شهيد بشوم، ملتى كه مادر شهيد مىآيد و مىگويد من اولاد ديگرى هم دارم و براى شهادت حاضرم بدهم، ملتى كه جوانهاى او در جبههها نماز شب مىخواند و جهاد فى سبيلالله مىكند و اين جهاد را براى خودش فخر مىداند و زندگى ننگين فرصت طلبى و راحت طلبى را به كنار زده است و شب و روز خودش را در سنگر با آن هواى گرم و با آن بى آبى و با آن شدت مىگذراند و پيشروى مىكند، با كشتن من و امثال من كنار ميرود اين ملت؟ اشتباه داريد شماها، شمائى كه دعوت مىكنيد به ايستادن در مقابل مردم، در مقابل اين ملت مىخواهد كسى بايستد؟ اينهائى كه دم از خلق مىزنند و دم از شجاعت مىزنند ودم از جنگجوئى مىزنند، چطور در كنار خانهها خزيدهاند و بچهها را وادار مىكنند كه بروند بمب بگذارند؟ اين كار ابلهانه براى چيست؟ براى اين است كه شما خيال مىكنيد كه حالا كه اين كار را كرديد ديگر ملت ما همه كنار مىروند و صحنه را مىگذارند براى شما؟ اين اشتباه است. دو روز پيش از اين كه سران ارتش اينجا بودند، با كمال جديت از من مىخواستند كه به اين اشخاصى كه براى صلح رفت و آمد مىكنند، بگوئيد نيايند اينجا، ما رها نخواهيم كرد، ما مثل حسين در جنگ وارد شديم و مثل حسين بايد به شهادت برسيم. من كرارا به اين مادرها و پدرها و به اين جوانهاى گول خورده نصيحت كردم كه اولادهاى خودتان را نصيحت كنيد، اولادهاى خودتان را باز داريد از اينكه آلت دست جنايت جنايتكاران بشوند و به اين جوانهاى گول خورده مكرر گفتم كه شما طرز فكر اين بزرگترها را به اصطلاح و اين سران را مشاهده كنيد، اين سران فاسد هيچ كدام در صحنه نيستند، همه در زير، در كنج خانهها و در زير زمينها هستند و شما را آلت قرار دادند كه شما برويد و خون مردم را بريزيد و خون خودتان ريخته بشود، صحنه براى آنها درست بشود كه آنها بيايند بيرون صحنه را براى امريكا درست كنند. بيدار بشويد يك قدرى، اين تلاشهاى احمقانهاى كه اينها مىكنند خيال مىكنند كه به مجرد اينكه اين افراد لايق را بردند از بين، ملت ما ديگر ميرود كنار. در ملت ما افراد لايق هست و مىآيدجاى آنها، آنها براى همين شهادت وارد شده بودند در جبهه، در اين صحنهها و ملت ما هم براى شهادت وارد شده است در صحنه. اگر بنا بود كه به مجرد اينكه يك امرى واقع مىشد ناگوار، ما كنار مىرفتيم و ملت كنار مىرفت، اين از اول نمىآمد در صحنه. ملتى كه بچه چندسالهاش با موتور سيلكت مىزند به تانك وزير تانك مىرود، اين به كشته شدن يك نفر يا دو نفر يا صد نفر يا هزار نفر كنار مىنشيند؟!اينها بايد به عدد افراد اين ملت، به عدد افراد جوان و رزمنده اين ملت بمب تهيه كنند، والا يك بمبى دزدكى زير يك منزل گذاشتن و يك نفر، چند نفر ابرار را، چند نفر اشخاص متعهد به اسلام را، فداكار را از بين بردن كه ملت را از بين نمىبرد. ملت يك درياى بزرگى است و اين درياى بزرگ هست و به جاى اشخاصى كه از صحنه آنها با شهادت بيرون مىروند و جنايتكاران آنها را از صحنه بيرون مىكنند، به جاى آنها باز افراد مىآيند و اين سير خروشان هست تا اينكه امريكا را و ساير كشورهائى كه مىخواهند ما را طعمه كنند، قطع طمع همه آنها را بكنند. ما به اينطور كارهاى بچگانه، كارهائى كه معلوم است از روى ضعف پيش آمده، كارهائى كه معلوم است كه نفسهاى آخر را دارند مىكشند، از صحنه خارج نمىشويم ما. ما اگر آمده بوديم براى اينكه يك زندگى مرفهى بكنيم، بله، وقتى مىديديم كه يك كسى را يا چند كس را كشتند، ترور كردند، خوب، راحت طلبى اين بود كه ديگر نيائيم و شما، صدها نفر شما را، چندين هزار افراد شما را محمدرضا در خيابانها كشت و شما از صحنه خارج نشديد، الان هم در صحنههاى جنگ هر روز برادران ما، برادران متعهد ما، برادرانى كه ما بايد از آنها در اين امور عبرت بگيريم، اين برادران كشته مىشوند و جاى آنها را يك صف ديگر مىگيرد. شما اشتباه داريد، احمقانه عمل مىكنيد. يك روز مىگوئيد كه بحث آزاد، وقتى بحث آزاد پيش مىآيد نمىآئيد، فرار مىكنيد، يك روز مىگوئيد كه اجازه بدهيد ما بيائيم در راديو و تلويزيون چه بكنيم، اجازه هم بهتان بدهند نمىآئيد، يك روز هم مىگوئيد كه ما براى خلق ميخواهيم زحمت بكشيم، خرمنهاى مردم را آتش مىزنيد براى خلق، كارخانهها را از بين مىبريد براى خلق، اين خلق را مىريزيد در خيابانها و سر مىبريد براى خلق، اين خلقى كه شما براى او اين كار را مىكنيد كيست؟ - اين خلقى كه زندگى اين مردم را شما ميخواهيد به هم بزنيد، اگر بتوانيد. اين خلقى كه براى او عمل مىكنيد، خوب، جز اين جمعيت ايران است ؟شما اين جمعيت ايران را داريد در مقابلش ايستاديد، شما دعوت مىكنيد در مقابل اين جمعيت، مردم بايستند، مردم در مقابل خودشان بايستند، يا شما گنهكارها را دعوت مىكنيد و شما مفسدين را دعوت مىكنيد براى مقابله، وقتى مقابله نمىتوانند بكنند مىروند كنار و هى بمب مىگذارند يك جائى، اين دليل بر اين است كه شما مرد جنگ نيستيد و ادعا مىكنيد، مرد بحث آزاد نيستيد و ادعايش را مىكنيد، در كتاب خودتان از اسلام هيچ خبرى نيست و همه اصول اسلام را تاويل مىكنيد به همين دنيا، همه چيز را بر مىگردانيد و ادعاى اسلام مىكنيد. اين اسلامى كه شما مىگوئيد چيست؟ مگر ملت ما از شماها ديگر مىتوانند بازى بخورند؟ اينهائى كه هم حبسى شما بودند، آنقدر جنايات از شما سراغ دارند كه اگر يك وقت فرصت پيدا كنند و بيايند در راديو و تلويزيون بگويند، مىفهميد شما كه اينها چى بودند و چه جانورهائى هستند و بودند.ما باز از خوف اينكه يك دسته جوان بازيخورده در بين اينها باشد و هست، از خوف اين نمىتوانيم يك شدت عملى به خرج بدهيم، ولى ملت ما بايد چشمهايش را باز كند و رفت و آمدهاى مشكوك را تحت نظر بگيرد.شما ننشينيد حالا كه براى شما فقط پاسدارها عمل كنند. شما همه پاسدار اسلاميد، ملت ما همه پاسدار اسلام هستند، بايد همه مراقب باشند همسايههاى خودشان را هر خانهاى تحت نظر بگيرد، رفت و آمدهاى مشكوك را تحت نظر بگيرد، اگر ديد يك مسالهاى در آنجا محتمل است باشد، ولو احتمال بدهد، بايد اطلاع بدهد به مراكزى كه در نزديك آنجاست. كم توجه نباشد به اين مسائل، سست نباشد در اين مسائل. پيغمبر اسلام تا آنوقتى كه در بستر مرگ خوابيده بود جيشش را فرستاده بود و بيرون مدينه تجهيز كرده بود براى مقابله با كفار. آنهائى كه اسلام را خلاصه ند در اينكه بخورند و يك نمازى بخوانند و يك روزهاى بگيرند و در گرفتارى اين ملت، در گرفتارى اين جامعه دخالت نكنند، به حسب روايت رسول اكرم اينها مسلم نيستند، كسى كه اهتمام به امور مسلمين ندارند. در صحنه خودشان نيستند، آنهائى كه در صحنه هستند آنها را انتقاد مىكنند. مراجعه كنند اشخاص، گروهها به قلب خودشان ببينند كه اين كارى كه در تازگى واقع شد و اينهمه جوان ما و اشخاص برومند ما به شهادت رسيد، آيا اينها در قلبشان احساس خشنودى مىكنند؟ و من مىدانم يك عدهاى اينطورند و من يك كلمه به برادران دادگاه و كسانى كه رئيس زندان هستند و اشخاصى كه زندانبان هستند مىگويم و آن اينكه اينطور نباشد كه يك جنايتى وقتى واقع شد اينها آرامش خودشان را از دست بدهند و خداى نخواسته با زندانيانى كه الان هستند، ولو اين زندانيان از همين گروههاى فاسد باشند، با خشونت غير اسلامى عمل كنند. با آرامش و با احترام عمل كنند، لكن دادگاهها احكام را با دقت بررسى كنند و پروندهها را بررسى كنند و آنها را بر محكمهها بنشانند و از آنها استفسار كنند و با قاطعيت هر چه بايد بكنند، عمل كنند، لكن اينطور نباشد كه حالا از باب اينكه يك دستهاى از ما بوسيله همين گروهها از بين رفته، حالا ما در حبس با اشخاصى كه محبوس هستند، خداى نخواسته به خلاف موازين اسلام عمل كنند و من مىدانم نمىكنند، گر چه آنهائى كه بايد به شما تهمت بزنند تهمت رامىزنند. آنها كارهاى اينها كه در خيابانها كردند و مردم را آنطور، بيگناهها را آنطور كشتند، آنها را توجيه مىكنند و محكوم نمىكنند، لكن اين مصيبتهائى كه بر جامعه ما وارد مىشود - براى او - هيچ ابدا تفاوتى برايشان نمىكند، اگر نگويند كه (آنها در خلوت مىگويند) خوب شد كه اينها را كشتند.خداوند انشاء الله همه ما را اصلاح كند، هواهاى نفسانيه ما را سركوب كند، ما را و ملت ما را مصممتر كند، همه در صحنه حاضر باشند لكن آرامش را حفظ كنند.والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
5. یک مطلب قدیمی: سلام بر یادگار شلمچه - کاریکلماتوریست
2- درخصوص شکایت معاون برنامه ریزی استانداری آذربایجان شرقی، هیأت منصفه با اکثریت آرا متهم را مجرم ندانست در عین حال به اتفاق آرا به مدیر مسئول هفته نامه شلمچه نسبت به رعایت دقیق اخلاق مطبوعاتی و حفظ حرمت اشخاص تذکر داد.
6. و اما در باب ملاقات با شاه:
خب ضمن اینکه آیت الله خمینی خود به دیدار شاه رفته و در مورد آیت الله شریعتمداری شاه به بازدید از مدرسه ی طالبیه ی تبریز آمده و ایشان غافلگیر شده اگر دقت فرمایید هر دو یک امر را به شاه متذکر شده اند و یک حرف زده اند.
سلام بر حامی عدل علوی مسعود ده نمکی. یادگار روزگار تلخ جبهه نفوذ ناپذیر شلمچه در محاصره اصلاحات دروغین غرب گرایان چپ نما. سلام مرا از برازجان مکانی که پس از توقیف در آن به بیان بسیاری از واقعیات پرداختی و در جلسه پرسش و پاسخ موی بدن حامیان مشارکت را سیخ کردی پذیرا باش. جایی که پاسخ دوستی به یکی از لیدرهای مشهور جناح چ.پ در سؤال تبدیل شدن ایران به مدینه فاضله در دوران اصلاحات این بود: افسوس که این مزرعه را خواب گرفته=دهقان مصیبت زده را خواب گرفته. آری آن روزها روز جنگ و مبارزه بود, جنگ 8 ساله ای که مجسمه آزادی اش اینبار صوت و کف را به ملت شهید پرور ایران اسلامی هدیه کرده بود. ولی تو ای ده نمکی عزیز آن چنان بر آنان تاختی که کاسه صبرشان لبریز شد و شلمچه مقدس ما به صفحه تاریخ پیوست تا در آینده از آن به نیکی یاد شود. اما اکنون تو قلم را بر گوشهایت گره زده ای و دوربین بر دوش گرفته و رنج سال های تلخ را با فقر و فحشا و کدام استقلال, کدام پیروزی به تصویر کشیدی و ندیده می گویم که باز اخراجی های جامعه را مورد هجوم قرار خواهی داد. این است شجاعت مردی از تبار علی(ع), مردی که علی رغم همه بی مهری ها میدان را خالی نکرد و سکوت را جایز ندانست و من با صدای بلند فریاد می زنم تا آخرین قطره خونم در جهت تحقق آرمان های امام راحل با چنین مردان دلسوخته و مجاهدی حرکت کرده و تا آخرین لحظه در کنارشان خواهم ماند به امید روزی که مولا (ع) غم را با شادی تعویض کند. البته وضع امروز ما هر چه باشد بهتر از دیروز است و امروز آینه فرداست.
این قسمت به قلم مسعود ده نمکی می باشد:
سالگرد تعطیلی شلمچه است
جلسه رسیدگی به اتهامات مدیر مسئول نشریه شلمچه 9 آذر ماه سال 1378 در شعبه 1410 دادگاه ویژه کارکنان دولت به ریاست قاضی سعید مرتضوی برگزار شد. در ابتدای جلسه دادگاه، به طرح سه شکایت علیه هفته نامه شلمچه پرداخت و گفت: شکایات هفته نامه شلمچه از سوی معاون استانداری آذربایجان شرقی، محمدرضا علی حسینی نماینده دماوند در مجلس و خطیبی نژاد نماینده هیأت نظارت بر مطبوعات به عنوان نشر اکاذیب مطرح شده است. وی سپس از خطیبی نژاد خواست تا شکایت هیأت نظارت را بیان کند. خطیبی نژاد در جایگاه حاضر و شکایت خود را نسبت به چاپ مطلب «آقای گنجی! همان آقای سرشناس پرونده اش از ساواک بیرون آمده است.» مطرح کرد.
خطیبی نژاد گفت: در چارچوب این مطلب به ولایت فقیه توهین شده و منظور از طرح این مسأله مرحوم سید ابوالقاسم خویی بوده است. پس از صحبت های خطیبی نژاد، محمدرضا حسینی نماینده مردم دماوند در جایگاه حاضر و به شکایت پرداخت و گفت هفته نامه «شلمچه» با درج خبری به دروغ ادعا کرده است که اینجانب در مذاکرات خود با عده ای از نمایندگان گفته ام که اگر قرار باشد عده ای آقای عبداله نوری را استیضاح کنند، در مقابل وزیر دیگری از جناح دیگر استیضاح خواهد شد. سپس دکتر حسن پاشازاده وکیل نجفی آذر معاون استانداری آذربایجان شرقی به طرح شکایت علیه هفته نامه شلمچه پرداخت و از مدیر مسئول این نشریه به دلیل نشر اکاذیب شکایت کرد.
پس از طرح شکایات، مسعود ده نمکی مدیر مسئول شلمچه به دفاع از خود پرداخت و گفت:
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی خوشحال هستم، که وزارت ارشاد برای یک بار هم که شده مدعی دفاع از مقدسات شده و برای دفاع از مقدسات و مراجع و مرجعیت، شملچه را تعطیل کرده و ما را به دادگاه کشیده است. اصل این جریان قابل تقدیر است که وزارت محترم در مقابل این مسأله حساسیت نشان داده است.
یکی از راه هایی که برای اهانت به مراجع و حمله به مقدسات و مهمترین رکن رکین نظام یعنی ولایت فقیه به وسیله دشمنان درنظر گرفته شده است، حمله مستقیم بود که سال ها به وسیله روشنفکران غیر دینی امتحان شد و امتحان خودش را پس داد و اینها در دهه دوم انقلاب با یک نگاه جدید و روش جدیدی حملات خودشان را برای حساسیت زدایی و زیر سوال بردن اصل ولایت فقیه در نظام اسلامی ما آغاز کردند. به تعبیر روشنفکران اسلامی که این اسلامیت را فقط به عنوان یک پوسته و یک ظاهر عوام فریبانه انتخاب کرده بودند (مثل کسانی که با ملی گرایی نتوانستند نهضت و انقلاب را مثل سایر نهضت های یک صد سال اخیر مصادره کنند و واژه مذهبی را هم به آن اضافه کردند و به قول خودشان جریان ملی مذهبی را تأسیس کردند) در جریان روشنفکری هم روشنفکری اسلامی را بنا نهادند و با آن نام و تحت آن نام حمله به مقدسات را آغاز کردند. سال ها با دین به جنگ دین آمدند. در دهه دوم انقلاب به قول خودشان با یک نگاه درون نگرانه به مفهوم دین، نسبت به هتک حرمت مقدسات و حساسیت زدایی از آنها وارد عمل شدند و به بهانه آزادی بیان و آزادی اندیشه و آزادی قلم، حمله خودشان را آغاز کردند.
یکی از این نشریات نشریه «راه نو» است و نورچشمی حضرات وزارت ارشاد، در طول حیات خودش و امروز هم متولی و مسئول آن یکی از افرادی است که در نشریات همسو با مدیریت وزارت ارشاد قلم می زند و مورد حمایت حضرات هم بوده با چاپ مطلبی و شاید هم شناخت خودش و با حربه ای جدید با مرجعیت به جنگ ولایت آمد. ایشان با عدم شناخت خودش و پیدا کردن نکاتی که می تواند جالب توجه باشد برای افکار عمومی از زبان یکی از مراجع به جنگ ولایت می آید و در صفحه اول خودشان از قول مرحوم آیت الله خویی تیتر می کنند که در عصر غیبت، ولایت برای فقیه با هیچ دلیلی اثبات نمی شود، فارع از این که اصلا بیان این جمله و بیان این دیدگاه فقهی از سوی آقای خویی خود ناقص است و فقط بیان مقدمه ای از یک دیدگاه فقهی ایشان است. با چاپ این مطلب برای تضعیف ارکان ولایت در این کشور تلاش می کند و متاسفانه به جای این که متولیان امر، این جا وارد عمل شوند و بیایند مسئولیت دفاع از مقام ولایت را که خود از مراجع مسلم تقلید است به عهده بگیرند سکوت می کنند و از کنار آن می گذرند و نشریه شملچه برای پاسخگویی به این امر از این حیث که به متولیان آن نشریه فهماند که شما نه مراجع را قبول دارید و نه ولایت را و اگر امروز به مراجع متمسک می شوید، فقط به خاطر این است که در تقابل ولایت بایستید، اقدام به چاپ مطلبی می کنند. عنوان کردند که ما از تیتر مطلب ناراضی هستیم. تیتر مطلب این است: «آقای گنجی، ]مخاطب آقای گنجی است] یعنی شما آقای گنجی بخوانید، پرونده این آقای سرشناس از ساواک درآمد.» در داخل نشریه شملچه ما دو مطلب از یکی از نویسندگان همسوی این آقای گنجی که مدیر مسئول راه نو است چاپ کردیم. کتابی در سال 1363 از سوی وزارت ارشاد همین کشور مجوز انتشار پیدا کرده است. نام کتاب «حزب قاعدین زمان» است. در داخل این کتاب صفحه 298 دو مطلب به چاپ رسیده است.
(1. مطالب مورد اشاره ده نمکی از کتاب « در شناخت حزب قاعدین» به شرح زیر است:
● نامه محمدرضا پهلوی برای تشکر از ارسال انگشتری
حضرت آیت الله العظمی (حاج سید ابوالقاسم خویی) دامت برکاته.
امیدوارم به یاری پروردگار متعال و تحت توجهات خاص حضرت ولی عصر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) آن وجود عزیز قرین صحت و عافیت بوده باشد یک حلقه انگشتری عقیق مزین به کلام مقدس ( یدالله فوق ایدیهم) را زیارت کردیم و موجب کمال امتنان گردید. توجه خاص آن حضرت بشارتی بزرگ برای ما بود و خدای متعال و همه برگزیدگان حق را سپاسگذاریم که پیوسته و در تمام طول حیات و سلطنت حافظ و حامی و راهنمای ما در طریق صیانت در ترویج مذهب بوده و در آینده نیز خواهند بود. بار دیگر از درگاه الهی مسئلت داریم که وجود آن حضرت را برای همه شیعیان جهان به خصوص ملت ایران در کنف خود محفوظ بدارد و ما نیزکماکان از دعای خیرتان برخوردار باشیم.
کاخ نیاوران به تاریخ چهارم دی ماه 1357 شمسی
محمدرضا پهلوی)
یک نامه از شاه ملعون خطاب به این مرجع عالیقدر به چاپ می رسد و از ایشان تشکر می کند به خاطر آن مساله انگشتر و بعد استناد می کند به سخنان حضرت امام (ره) که تیتر مطلب ما عینا برگرفته شده از متن سخنان حضرت امام (ره) است. متن سخنان حضرت امام (ره) براساس مستنداتی که من خدمت برادران و خواهرانم در هیأت منصفه داده ام در صحیفه نور، جلد 15 صفحه 45 عینا به چاپ رسیده است، که حضرت امام (ره) در مورد همین جریان انگشتر تعبیراتی دارند که ما عینا از کتاب چاپ کرده ایم.
(2. مطالب مورد اشاره ده نمکی از کتاب «صحیفه نور» به شرح زیر است:
در آن وقتی که اول نهضت بود یک شخص سرشناس از اینها گفته بود که ایرانی ها دیوانه شده اند یعنی قیام در مقابل محمدرضا را و ایستادگی در مقابل ظلم را، با تعبیر دیوانگی، یکی از اشخاص سرشناس معرفی کردند. آن کاسب یا تاجری که در منزل او بود و از او شنید این را، گفته بود که آقا بعضی از اینها مردم کذا و کذا هستند و اینها بعضی شان هم شهید شده اند. آن آقای سرشناس گفته بود این از خریتشان بوده است آدم که نمی رود در توی خیابان مقابل مسلسل بایستد و همان آقای سرشناس پرونده ای از ساواک بیرون آورده و آن وقتی که جوان های ما در خیابان ها کشته می شدند، انگشتر برای سلامت محمدرضا فرستاده بود. یک دسته این طور بود که حضرت امیر (سلام الله علیه) از اینها تعبیر می کند که اینها همشان علف شان است مثل حیواناتی که همشان این است که شکمش سیر بشود.)
یعنی ما عینا فقط یک صفحه از همین کتابی را که وزارت ارشاد این کشور مجاز انتشار داده اند را در نشریه مان چاپ کرده ایم. با این تفاوت که اسم این مرجع عالیقدر را در داخل نشریه خط زده ایم. یعنی اصلا مشخص نیست منظور چه کسی بوده، یعنی نه در نامه شاه ملعون و نه در اصل تایپی اسمی از آقای خویی نبردیم. ما فقط خواستیم جواب داده باشیم که اگر برای شما این مرجع می تواند ملاک باشد در مورد ایشان، این سند تاریخی که از قول خودتان هست وجود دارد. این مطلب در شماره 40 نشریه است. متاسفانه وقتی که اینجا بحث هیأت نظارت را مطرح می کنم به خاطر همین است که میبینم اینجا باز هم هیأت نظارت برای دفاع از حریم مرجعیت نیست که شلمچه را تعطیل می کند. یعنی اتهام ما این نیست، اگر اعضای هیأت نظارت از خود من درخواست می کردند که شما مواردی را به ما نشان دهید که ما بتوانیم از شملچه شکایت کنیم، خودم به آنها می گفتم که اینجا به آقای مهاجرانی چیزی گفتیم و آنجا به فلانی چیز دیگر، شما بر اساس مستندات از ما شکایت کرده و شلمچه را تعطیل کنید، اما این را بگویند شلمچه به مراجع توهین کرده است مثل این است که بگوییم آقای مهاجرانی طرفدار آزادی بیان است! یعنی اینقدر خنده دار است. آقای مهاجرانی کسی است که در هیأت نظارت مخالف سرسخت شلمچه بوده است. نشریه شلمچه در شماره 40 به قول آنها این اهانت را انجام داده و در شماره 52 هیأت نظارت اقدام به تعطیلی آن کرده است. یعنی آقایان جرم را پیدا کرده اند و در آب نمک خوابانده اند که 14 هفته بعد در موقع لازم شلمچه را به تعطیلی بکشانند دلیل آن هم به خوبی مشخص است. آقای مهاجرانی گفت که ما در همان هفته اول متوجه این مطلب و جرم آن شدیم؛ اما چرا 10 هفته بعد اقدام کردند؟! به خاطر آن که ما به انگیزه عمل آنها برسیم. آنها به خاطر اهانت به مراجع، شملچه را نبستند. اگر آنان دغدغه مقدسات را دارند باید توجه داشته باشند که در این کشور بارها و بارها علیه قرآن، علیه پیامبر و علیه مرجعیت در این روزنامه ها مطلب نوشته می شود و وقتی که قوه قضائیه آنها را به دادگاه می کشد آقای وزیر به عنوان مدافعشان درمی آید! چطور است که اینجا حریم مرجعیت خیلی بالاتر از حریم قرآن و پیامبر شده که آنها بیایند قرآن را تحریف کنند؟ احکام قرآن و قصاص را زیر سوال ببرند و آقای مهاجرانی بیاید فقط از حریم مرجعیت دفاع کند. مرجعیتی که دارفانی را وداع گفته اند و مراجع زنده هستند و مورد اهانت قرار می گیرند و کسی از آنها دفاع نمی کند. پس این نشان می دهد که انگیزه خیرخواهانه نبوده است. حالا به فرض این که انگیزه خیرخواهانه بوده است ما در شماره 40 اهانت کرده ایم، قبول! چرا 14 هفته بعد شملچه را تعطیل میکنند؟! هیچ کس در این مملکت نیست که آنها را زیر سوال ببرد؟ به خاطر این که در آستانه جریان قتل ها یک سری می دانستند که نشریه ای به نام شلمچه است که به جای چراغ در صدا و سیما برای آنها یک چهل چراغ درست می کند به همین خاطر در آن شرایط اقدام به تعطیلی شملچه می کنند. چون من امیدی به بازگشایی شملچه ندارم به این صراحت حرف می زنم وگرنه من دوست داشتم که یک حرفی بزنم که اعضای هیأت منصفه خوششان بیاید و دو تا معذرت خواهی اینجا مطرح می کنم و بگویم ما اشتباه کردیم ما نمی خواستیم این کار را بکنیم یا بیاییم و بگوییم که یکی از اعضای هیأت منصفه در جایی گفته است که با تعطیلی نشریات از سوی هیأت نظارت مخالف هستند. دیدم که ما برای ماندن در عرصه مطبوعات نیامده بودیم. آمده بودیم تا در یک شماره حرف های خودمان را بزنیم گرچه در این آخر در مورد این مطلب باز هم من عنوان می کنم؛ تیتری که نشریه شلمچه به کار برده است عین جمله امام (ره) است که در صحیفه نور به کار برده شده است یعنی ما هیچ چیز به این مطلب اضافه نکرده ایم: «آقای گنجی بخوانید پرونده فلان از فلان جا درآمده است» مطالبی که چاپ کردیم عینا از یک کتابی است که مجوز آن را وزارت ارشاد به ما داده است. اگر قرار است کسی در این مورد در این مملکت محاکمه شود همین جا باید دستور داده شود کسانی هم که به این کتاب اجازه انتشار داده اند محاکمه شوند یا کسی که این کتاب را نوشته محاکمه شود. من در قانون مطبوعات جایی ندیدم نوشته شود که چاپ مطالبی که مجوز انتشار رسمی از وزارت ارشاد دارد در مطبوعات جرم است حالا چطور شده که ما عین مطلب را از کتاب چاپ کرده ایم و اسم فرد خاص را از مطلب حذف کرده ایم شایسته تعطیلی هستیم ولی این کتاب که اهانت را کرده هنوز هم در کشور موجود است و کسانی که به اسم مرجعیت علیه ولایت توطئه می کنند و مطلب چاپ می کنند مورد تعارض قرار نمی گیرند، یعنی آن نشریه- راه نو- به محاکمه و تعطیلی کشیده نشد. به هر حال بنده متاسفم از این که می بینم متولیان امر فرهنگ در این جامعه سلیقه را مد نظر خودشان قرار داده اند نه قانون را. تا موقعی که نگاه ما به قانون سلیقه ای باشد- حالا ما ده تا قانون مطبوعات دیگر هم تصویب کنیم- به جایی نمی رسیم. ما در اجرای همین که هست هم اشکال داریم. من تمام موارد اتهامی هیأت نظارت را رد می کنم. هیچ اهانتی به هیچ مرجعی صورت نپذیرفته اگر هم کسی اهانت کرده این جا باید دو نفر را محاکمه کنند.
1- نشریه ای که در ابتدا این مطلب را چاپ کرده است.
2- کتابی که این مطالب را چاپ کرده است.
3- ما در اینجا درخواست صدور رای برائت را از هیأت منصفه داریم و در کنار آن با توجه به تعطیلی یک ساله شلمچه درخواست خسارت از وزارت ارشاد و شخص وزیر ارشاد را به خاطر خسارت مالی و معنوی و تهمتی که با خاطر موارد بی اساس به نشریه شملچه زدند، داریم.
در ادامه این دادگاه، سپس مسعود ده نمکی در خصوص شکایت مطرح شده از سوی نماینده نهاوند به دفاع از مطلب مندرج در شملچه پرداخت و گفت:
اولا این که هیچ تکذیبیه ای از ایشان به دست ما نرسیده است. در دوران شلمچه و بعد از شلمچه هم هیچ تکذیبیه ای از ایشان به دست من نرسیده است. حداقل ایشان می توانستند تلفنی تماس بگیرند و بگویند ما تکذیبیه فرستاده ایم و چرا چاپ نمی کنید؟! اگر سندی هست که ایشان نامه را به ما داده اند- جایی و مرجعی است- بیایند و مطرح کنند اما دوباره می گویم که هیچ تکذیبیه ای از آقایان به دست ما نرسید اگر هم می رسید چاپ می کردیم. البته در این مطلب هیچ اهانتی صورت نگرفته و گفته اند که هیچ خبر، ایشان را مخالف ولایت معرفی کرده اند که هرگز این چنین نیست. البته ایشان موضع گیری شتابزده را اهانت تلقی کرده اند. من تعجب می کنم اگر به کسی بگوییم که موضع گیری شتابزده داشته آیا اهانت است؟ اگر این لفظ اهانت آمیز است پس همه باید از همدیگر شکایت کنند. ثالثا این نماینده محترم که جراید را می خوانند باید این را می دانستند که ستون یکصد خبر شلمچه اخباری بوده که ما از روزنامه های کثیرالانتشار دیگر- که در ستون اخبار مجلس خود چاپ کرده بودند- نقل کرده بودیم نه این که نام آنها را ببریم ما خبر را از بین آنها انتخاب کردیم و با یکی دو خط تحلیل چاپ کردیم، در مورد این که «اگر استیضاح نوری انجام شود ما هم دری نجف آبادی را استیضاح می کنیم» بحث زیاد مخفی هم نیست و آن روز نیز در مجلس مطرح می شد. حالا آقای دری که سهل است، بعضی از آقایان استیضاح مظفر را هم مطرح می کردند، یعنی بحث جناح مطرح نبود.
ده نمکی: اسم روزنامه دقیقا خاطرم نیست. حالا یا روزنامه رسالت بوده یا روزنامه سلام [خنده حضار] چون ستون اخبار مجلس در این دو روزنامه بود. روال است در نشریات که می نویسند نقل از فلان روزنامه، وقتی روزنامه ای مطلبی را می زند و بقیه هم آن را چاپ می کنند، همیشه دادگاه، روزنامه اولی را که مطلب را چاپ کرده خواهد خواست.
[سومین شکایت مطرح شده نیز مربوط به یکی از معاونان استانداری آذربایجان شرقی بود که به مطلب «تشکیل جلسه اضطراری به خاطر یک جفت کفش دخترانه آقای استاندار!» ( مراجعه شود به ضمیمه 8 در صفحه 164) اعتراض داشت در این رابطه ده نمکی چه دفاعی کرد:]
شکایت بعدی پیرامون استانداری آذربایجان شرقی است. از طرف استان... و آقای خ مطرح شده است که ما در اصل خبر نامی از استان و یا آقای نجفی آذر مطرح نکرده ایم که ایشان مدعی آن باشند و قصد تعیین مصداق هم نبوده است. در اصل خبر هر جا اسم استان آمده سه نقطه ذکر شده و هرجا اسم فرد آمده حرف خ ذکر شده است. می توان گفت که منظور ما ایشان نبوده و یا آن استان نبوده که حالا بخواهیم به شخصی افترا بزنیم و یا در مورد استانی بخواهیم خبر را ذکر کنیم هیچ اسمی از استان و یا فرد برده نشده است. تا آخر خبر هم اسمی برده نشده است. اگر مهندس خ وجود دارد باید می آمدند و رسما می گفت که ما از او اسم برده ایم. ما نه اسم فرد را برده ایم و نه اسم استان را برده ایم. ثالثا حالا اگر اهانتی بوده که ایشان برای ما تکذیبیه فرستاده اند، روابط عمومی آموزش و پرورش برای ما تکذیبیه فرستاده اند که ما اصل تکذیبیه را در شماره بعد که به دست ما رسیده است چاپ کرده ایم که توضیحات آن را هم داده اند. اگر دادگاه به این نتیجه رسیده که آقای خ همین آقای نجفی آذر است و استان سه نقطه هم استان آذربایجان شرقی است آن وقت من بیایم سر دفاعیات اصلی خودمان که در آن جلسه چه گذشته و جریان کفش سفید چه بوده است؟
قاضی:آقای ده نمکی شما پس ادعا دارید که معترض نجفی آذر و استان آذربایجان نشده بودید؟!
دارند که خبر در مورد ایشان بوده من خدمت شما بگویم که: تکذیبیه ایشان بدون هیچ دخل و تصرفی چاپ شده است. اما جریان کفش سفید.
1- اصل جلسه که به صورت تیتر نوشته شده ربطی به کفش دختر معاون فرماندار نداشته، بلکه در مورد موضوع جوانان بوده و این موضوع با حضور مدیران و رئیس های نواحی پنجگانه آموزش و پرورش مورد بحث و بررسی قرار گرفته که با ابتکار فرمانداری تبریز به صورت هفتگی ادامه دارد.
2- هرگونه تماس، توهین به مدیر مدرسه از سوی معاون فرماندار کذب محض است.
3- مطالب منتسب به آقای مهندس خ (اینجا خودشان هم گفته اند مهندس خ) کاملا تحریف شده است زیرا سخنان ایشان در مورد حجاب و برخورد با جوانان به این صورت بوده که نامبرده نقص روابط اجتماعی را به استناد بر آیه شریف «و انزل من القرآن ما هو شفاء« پناه بردن به قرآن و احکام نورانی اسلام دانسته و آنچه که در خصوص حجاب مطرح کرده کاملا منتسب به کتاب حجاب آیت الله مطهری بوده است که در جلسه نیز به آن اشاره شده است. (پس جلسه هم بوده است) در خصوص برخوردهای افراطی پیرامون حجاب ( طالبان در افغانستان) و تحریف بعضی از نمودهای عدم رعایت کامل حجاب در جامعه توضیحاتی داده و توصیه نموده که علاوه بر درونی ساختن ارزش حجاب باید دختران جوان از خودنمایی پرهیز کنند.
4- در خاتمه باید به استحضار مردم فهیم برسانیم که عملکرد دستگاه اجرایی به خصوص آموزش و پرورش تلاش در جهت هدایت و آشنایی دانش آموزان با اهداف انقلاب اسلامی و مسائل روز بوده است و نیز جهت ارتباط نزدیک تر با قشر جوان موظف به تشکیل جلسات مختلف توجیهی با مدیران مختلف آموزش و پرورش حتی دانش آموزان بوده است و در این جلسات تلاش شده که از هرگونه افراط و تفریط در امر تعلیم و تربیت و به خصوص در مفاهیم جلوگیری و بر اجرای بخشنامه های صادره توسط وزارت آموزش و پرورش تاکید کرد و دانش آموزان نیز با روش های منطقی به پذیرش و اجرای احکام اسلامی هدایت گردند.
این عین جوابیه بوده که درج شده است، (شلمچه در پاسخ به این جوابیه نوشت: البته برای ما جای خوشحالی است که اقدامات ضدارزشی که در خبر مورد اشاره آمده است از طرف استانداری تکذیب می شود ولی این نکته را هم باید یادآور شد که در خصوص این ماجرا شواهد کافی در اختیار نشریه می باشد و برای آن که عزیزان استانداری آذربایجان شرقی قبول کنند که خبر درج شده در شلمچه کذب و دروغ نبوده آنان را ارجاع می دهیم به دو خواهری که در جلسه فوق الذکر به سخنان آقای مهندس «خ» شدیدا اعتراض کرده و آن را برخلاف آرمان شهدا عنوان کردند.) اگر اهانتی بوده که باید به وسیله جوابیه رفع شده باشد و افکار عمومی هم طبق قانون توجیه شده اند. حالا شکایت اینها چه بوده که به دادگاه بکشند!! آیا قانون می گوید اگر به کسی اهانت کردی و جوابیه را هم درج کردی، شکایت هم بکنند؟ لابد اگر شکایت هم به نتیجه نرسید او را بکشند؟! این طور که نیست. اگر اهانتی شده که نشده و جوابیه شما هم درج شده است دیگر چرا شکایت کردید؟! اما در مورد اصل خبر هم حرف های زیادی هست. این جلسه اگر به خاطر این یک جفت کفش برگزار نشده باشد ولی این یک جفت کفش صراحتا در جلسه مطرح شده است. وقتی آقای معاون فرماندار در عین سخنان خود مطرح کرده که به خاطر یک جفت کفش به مردم گیر ندهید یعنی چه؟! خوب یعنی من از جریان کفش دخترم گله مند هستم. بعد هم دو تن از معلمان در آن جلسه اعتراض کرده اند. متاسفانه فضا در بعضی از ادارات و... دیکتاتوری است که افراد جرات نمی کنند حرف بزنند. اگر امنیت شغلی برای آن معلمان که در آن جلسه اعتراض کرده بودند وجود داشت من آنها را به این جلسه می آوردم. علی رغم این که یک وزیر خوب در آموزش و پرورش است، در بعضی مناطق مدیران را قلع و قمع می کنند. اگر قرار است محدودیت ها باشد باید برای تمام افراد باشد. نباید این وسط تبعیض باشد. اگر دختر معاون فرماندار این کفش را پوشید و دختر یک کارگر هم پوشید باید قانون برای همه برابر باشد. حالا چون دختر فرماندار بوده بیاییم و جلسه تشکیل دهیم. «عابدان کین جلوه در محراب و منبر می کنند....». پس دیگر جای شکایتی نیست چون جوابیه در نشریه درج شده است.
قاضی: آقای ده نمکی اگر مطالبی را به عنوان آخرین دفاع دارید بیان کنید!
ده نمکی: خیر دفاعیه ای نداریم. نشریه ما را بسته اند. نوش جانشان! الحمدلله بستند. تیراژ این یکی دو برابر شد. آقای مهاجرانی به ما لطف کردند. با آن تعطیلی نعمتی برای این یکی نشریه فراهم شد. بنده معتقدم به جهت تنویر افکار عمومی اعضای هیأت محترم منصفه این مستندات ما را برای یک بار هم که شده مطالعه کنند، عدالت را فدای مصلحت نکنند. این مصلحت است و عدالت نیست. من متاسفم که در این مملکت عدالت فدای مصلحت می شود. من به یکی از مراجع زیربط مراجع کرده ام و در مورد شلمچه به دیوان عدالت اداری شکایت کرده ام. متاسفانه وزارت ارشاد یک سال است که جواب دادگاه را نداده است. بعضی ها می گویند که اگر ما بخواهیم این حکم را لغو کنیم باید یکی از آن طرفی ها را هم لغو کنیم. وقتی که من می بینم استدلالات بر مبنای این پایه است، دیگر من نمی توانم امیدی به این داشته باشم ، آیا تیتر کردن جمله حضرت امام (ره) جرم است؟! چاپ مطالبی از کتابی که مجوز ارشاد را دارد جرم است؟! اگر جرم است حرفی نیست شملچه هم حاضر است که تعطیل بماند. صلوات ختم کنید.
قبل از اعلام خاتمه جلسه نماینده نهاوند در مجلس شورای اسلامی نسبت به شکایت خود اعلام گذشت کرد.
پس از خاتمه جلس اعضای هیأت منصفه (حجت الاسلام شبیری و ایزدپناه، آقایان واحدی، عسگر اولادی، قاسم زاده، ناصری صالح آبادی، لطفی، پورنجاتی، فاضلی و خان حمیرا حسینی یگانه) وارد شور شده و پس از چند ساعت بررسی و مشورت نظر خود را اعلام کردند.
تصمیم هیأت منصفه مطبوعات
درباره اتهامات مدیر مسئول نشریه شلمچه
بسمه تعالی
به تاریخ 9/9/78 اعضای هیأت منصفه مطبوعات نظر خود را به شرح زیر اعلام نمود:
1- در خصوص شکایت هیأت نظارت بر مطبوعات از مدیر مسئول شلمچه مبنی بر اهانت به یکی از مراجع تقلید، اعضای هیأت منصفه به اتفاق آرا متهم را مجرم و با اکثریت آرا، نامبرده را مستحق تخفیف دانست.
2- درخصوص شکایت معاون برنامه ریزی استانداری آذربایجان شرقی، هیأت منصفه با اکثریت آرا متهم را مجرم ندانست در عین حال به اتفاق آرا به مدیر مسئول هفته نامه شلمچه نسبت به رعایت دقیق اخلاق مطبوعاتی و حفظ حرمت اشخاص تذکر داد.
6. و اما در باب ملاقات با شاه:
گزارش نشریه ی آیین اسلام از دیدار شاه و آیت الله شریعتمداری در سال 1326 که شاه تازه روی کار آمده بود و هنوز شناخته شده نبود و ایران هم بازیچه ی متفقین بود |
از خاطرات آیت الله دکتر حائری یزدی درباره ی ملاقات آیت الله خمیینی با شاه در سال های نهضت ملی که شاه کاملا چهره اش را نشان داده بود |
7. خاتمه
ضمن اینکه درباره ی جملات نقل شده قبلا نظر خودم را عرض کرده ام از دست اندرکاران وبسایت مذکور توقع دارم که ضمن معذرت خواهی از اتهامی که زده اند و سخنان آیت الله خمینی را بدون سند درباره ی آیت الله شریعتمداری اعلام نموده اند، نسبت به جبران این امر اقدام نمایند و الا به عنوان تحریف سخنان رهبر و بنیان گذار انقلاب اسلامی و نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی مستند به رای دادگاه خود جمهوری اسلامی در پرونده ی شلمچه، از آنها شکایت خواهد شد. و آخر دعوانا ان الخمد لله رب العالمین
ضمن اینکه درباره ی جملات نقل شده قبلا نظر خودم را عرض کرده ام از دست اندرکاران وبسایت مذکور توقع دارم که ضمن معذرت خواهی از اتهامی که زده اند و سخنان آیت الله خمینی را بدون سند درباره ی آیت الله شریعتمداری اعلام نموده اند، نسبت به جبران این امر اقدام نمایند و الا به عنوان تحریف سخنان رهبر و بنیان گذار انقلاب اسلامی و نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی مستند به رای دادگاه خود جمهوری اسلامی در پرونده ی شلمچه، از آنها شکایت خواهد شد. و آخر دعوانا ان الخمد لله رب العالمین
سلام
پاسخحذفقبلا یه مطلبی رو برای شما فرستاده بودم راجع به مرجعیت و سکوت و ... من همچنان مشتاقانه منتظر پاسخهای شما به سوالاتم هستم.
ضمنا بیشتر منظورم سکوت راجع به وقایع عام الحزن88(به تعبیرشما)بود.
مطلب دیگرم راجع به دیدار آیت الله شریعتمداری با شاه هست.به نظر من دیدار با هر دیکتاتوری محکومه چه شاه و چه... نیازی هم به توجیه نیست.(البته کارهای مثبت ایشون اونقدر زیاده که با این چیزها چیزی از محبوبیت ایشون کم نمیشه)
راجع به آقای خمینی هم من فکر می کنم کسی که احترام برادر بزرگترخودش رو نگه نمی داره نه ملت ایران و نه آیت الله شریعتمداری رو عددی حساب نمی کنه.
باتشکر
http://www.shia-forum.com/forum/showthread.php?t=5760&page=2
پاسخحذفtoro khoda in matlab ra bekhonid va ba yek defae janane dele maro shad konid
mamnon ke be man ham sar zadid va rahnamei kardid
baz ham agar mishavad ba nazaratetan mara delgarm konid
man eradat man e olama hastam
www,akhbar-olama.blogfa.com