(هنرور: عکس و لینک ها افزوده ی یادداشت ها و برداشت هاست و در اصل موجود نیست)
سال 1371 که اواخر دوره تحصیل من در دوره کارشناسی ارشد بود. به فکر انتخاب موضوعی برای نوشتن پایان نامه بودم. به راهنمایی یکی از اساتید قرار شد در باره « ابناء » (ابناء الفرس = ایرانیان یمن ) مطالعاتی مقدماتی انجام دهم و بعد از آن در این باره تصمیم بگیرم.
در جریان این مطالعه مقدماتی برخوردم به مقاله ای با همین عنوان که در جلد دوم دائرة المعارف بزرگ اسلامی چاپ شده بود. آن را خواندم. مقاله بسیار خوبی بود. هر چند حجم آن در مقایسه با یک پایان نامه کم بود، ولی من با آن بضاعت علمی ناچیز در خود نمی دیدم که به سراغ موضوعی بروم که مقاله آن در دائرة المعارف بزرگ اسلامی منتشر شده بود؛ آخر جلدهای اولیه این دائرة المعارف شهرت و اعتبار علمی شایسته ای پیدا کرده بود. این بود که به استاد راهنمایم اعلام کردم که از انتخاب این موضوع منصرف شده ام. اما از این گذشته، نام نویسنده مقاله برایم جالب توجه بود؛ « کاظم برگ نیسی ». فامیل خاصی بود و در خاطر می نشست. یادم می آید که همان روزها، آقای دکتر عالم زاده در باره مقاله محققانه « ابراهیم » دائرة المعارف برایمان سخن گفته بود که همین آقای برگ نیسی نوشته بود و البته فرصتی برای انتشار پیدا نکرد و مقاله یکی دیگر از نویسندگان معاصر به جای آن چاپ شد.
بر این اساس این نام ناشناس در ذهن من ماند و بعدها که بعضی مقالات دیگر او را می خواندم یا در باره او از کسی چیزی می شنیدم، همواره نویسنده ای محقق و توانا در ذهنم تداعی می شد. بعدها فهمیدم که آقای برگ نیسی عرب است و اتفاقا هم ولایتی ما. او از عرب های نیسی بود که خود شاخه ای از آل عصفور هستند و این آل عصفور از عرب های خرمشهر هستند. با وجود این، من هیچ گاه آقای برگ نیسی را ندیدم تا اینکه این روزها خبر مرگ ناگهانی اش منتشر شد. این خبر را البته قبل از روزنامه ها، از استادم آقای دکتر عالم زاده شنیدم که قرار بود دو سه روزی را – از پنج شنبه تا شنبه گذشته – مشهد باشد. ولی چهارشنبه زنگ زد که برنامه برگشتش تغییر کرده است و همان پنج شنبه شب باید برگردد. لازم به سؤال نبود؛ می دانستم که آقای دکتر عالم زاده به عادت معلمی در این باره توضیح کافی خواهد داد، و داد؛ هم تلفنی و هم حضوری. گفت که به دلیل درگذشت ناگهانی آقای برگ نیسی باید برگردد که بتواند روز جمعه در مراسم تشییع جنازه او شرکت کند. پنج شنبه صبح هم که آقای دکتر را در مشهد ملاقات کردم باز در باره آن مرحوم برایم حرف زد. گفت که آنها اتفاقا با هم خویشاوند سببی نیز هستند. از مراتب علم و فضل آقای برگ نیسی نیز برایم حرف زد. گفت که او عرب بود. اما علاوه بر این، عربی را بسیار خوب خوانده بود و یکی از بزرگ ترین مترجمان کشور بود. او اشعار بعضی از
شعرای معاصر عرب از جمله آدونیس را به فارسی برگردانده بود. علاوه بر این، در باره حافظ و سعدی و خیام هم کارها کرده بود. آقای دکتر می گفت که آقای برگ نیسی کتابخانه بسیار خوبی داشت. ماجرای مرگش هم عجیب بوده است؛ آن مرحوم به دلیل شرایط سخت زندگی در شهر تهران، این شهر را ترک کرده و ساکن شهر جدید هشتگرد شده بود و روز شنبه گذشته سر شب در حالی که از کتابخانه خود در طبقه چهارم ساختمان خارج شده تا به همسر و فرزندانش که در پایین ساختمان منتظر او بوده اند، ملحق شود. به دلیل خرابی آسانسور و عدم اطلاع رسانی مسؤولین ساختمان به به ساکنان آن مجتمع، از اتاقک آسانسور به پایین سقوط کرده و به شدت مجروح شده و سرانجام روز چهارشنبه در بیمارستان فوت می کند، در حالی که تنها 55 سال از عمر او می گذشت. دکتر عالم زاده معتقد بود مراتب فضل و دانش آقای برگ نیسی و بخصوص تبحر او در ادبیات عرب و فارسی به حدی بود که بعید است به این زودی ها، جایگزینی برای او یافت. رحمة الله علیه.
مرتبط:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر