دیشب با یکی از دوستانم تلفنی صحبت می کردم. او رشتی است و من هنگام حرف زدن با وی کلمه ی 'دار المرز'را ذکر کردم. دارالمرز همان رشت است. ولی این دوست گیلکم این را نمی دانست و تعجب است که یک شخصی درباره ی شهر خود این مسائل را نداند.
تهران-طهران- را دارالسلطنه، کرمان را دار الامان، یزد را دار العباده، کرمانشاه را دار الدوله، قم را دار المومنین و دار العلم، شیراز را دار العلم، گرگان را دارالمومنین، بروجرد را دارالسرور می نامند و بسیاری شهرهای دیگر را دار الدیگر ها.!. علت نامگذاری ها هم خود حکایتی مفصل دارد که در اینجا ذکر آنها برایم مهم نیست. اردبیل را هم ' دارالارشاد' می نامیده اند و هنوز هم بعضا همین اسامی بر شهرهای فوق الذکر اطلاق می شود.ادربیل از قدیم الایام تا الان محل برآمدن علمای بسیاری بوده است. بزرگترین علمای اردبیلی در زمان ما آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله مفتی الشیعه ی اردبیلی محسوب می شوند که دومی شان دیروز چهارشنبه 29/2/1388شمسی ساعت 5 بعداز ظهر در قم فوت کردند.ایشان از مراجع تقلید و صاحب دفتر و دستک و درس خارج و اینگونه مسائل بودند. اساتید بسیار بزرگی را هم در نجف و ایران درک کرده بودند و کلا خاندانشان خاندانی علمی است. پدرشان هم از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بوده است. امروز 5 شنبه ساعت 5 و نیم عصر جنازه این سید دانشمند از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام به سمت حرم مطهر شفیعه ی محشر حضرت فاطمه ی معصومه علیها الصلوه تشییع می شود. بعد از مغرب و عشا هم در مسجد اعظم مجلس ختمی به پاست.حدود ده روز پیش سوالی از ایشان پرسیده بودم و تقدیر نبود جواب را به ما برسانند.
اما جناب عزراییل فقط جناب مفتی الشیعه را اخیرا قبض روح ننمود. بلکه یکی دیگر از علمای مسن اردبیلی هم امروز دفن شد.
حکایت از این قرار است که امروز پس از درس فیضیه به حرم رفتم و منتظر بودم تا جنازه ی آیت الله سید ابوالقاسم موسوی پارچینی اردبیلی را اورده و در نمازشان شرکت کنم. ایشان از علمای نجف دیده ی اردبیلی بودند و شاید بعدها زندگینامه اش را در همین وبلاگ نوشتم. جنازه ی ایشان را در صحن طلا گذارده و زیارت عاشورایی هم خواندند. بچه ی من هم همراهم بود و مدام گریه می کرد. البته گریه اش بخاطر مرحوم پارچینی نبود. بعد منتظر بودیم تا آیت الله وحید خراسانی برای نماز میت تشریف بیاورند و در این بازه ی زمانی یک پیرمردی شروع به نوحه خوانی به زبان ترکی نمود. من ترکی نمید انم و فقط کلمه های موسی بن جعفر و فاطمه ی زهرا را می فهمیدم. ولی جا، جای گریه بود. جنازه ی این سید اولاد پیغمبر روی زمین بود و آفتاب تیغ تندی داشت و عرق از سر و روها می ریخت و انسان به یاد کربلا می افتاد. لذا امثال من با اینکه ترکی نمی فهمیدیم ولی دواعی گریه کردن زیاد بود.
آیت الله وحید امدند و نماز را خواندند و طولانی و مفصل هم خواندند. این دو در نجف در درس مرحوم خویی، هم درس بوده اند.
خدایش رحمت کند.
امشب پس از عشائین مراسم یادبودش در مسجد باب الجنه ی چهارمردان قم بپاست. در ضمن همین امشب هم مراسم اولین سال وفات عالم بزرگوار مرحوم شیخ عباس دشتی در مسجد امام رضای قم برقرار است. من باید طوری برنامه ریزی کنم که در همه ی آنها حاضر باشم. انشاء الله.
دشتی همیشه اینگونه نیست که به دشتستان جنوب ایران مربوط باشد گاهی دشتی منسوب به مازندران هم هست. یک عالم طاعن السن شیعه که بیش از 110سال سن دارد و خدا خواسته دیگر غیر او را نبیند و بصیر شده است هم اکنون در همین حوالی چهارمردان زندگی میکند.
درباره ی مرحوم مفتی الشیعه یک چیزی یادم امد و آن اینکه همشیره( یا همان: خواهر) ایشان سه چهار روز پیش فوت کردند.رحمها الله تعالی.
این از خبرهای وفیات این ایام قم. خداوند همه شان را بیامرزد. یک چیز دیگر یادم امد. فردا عصر در مسجد رفعت خیابان صفاییه ی قم، مجلس بزرگداشت وفات یکی از فرزندان عالم ربانی آیت الله سید جمال گلپایگانی برقرار است.رضی الله عنهما.
برای شادی روح این از دست رفته ها و ظهور امام زمان لطفا سه صلوات با عجل فرجهم بفرستید.
پ ن: سایت مرحوم مفتی الشیعه: http://www.moftialshia.ir/index.php?page=Home
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر