آرتور جفری (د. ۱۹۵۹)، زبانشناس به نام که گرایش اصلی وی زبانهای سامی بود، در کتاب خویش با نام The Foreign Vocabulary of the Qur'an (متن کامل کتاب) تلاش کرده است تا واژگان گوناگونی که از سایر زبانها به عربی راه یافته و در قرآن به کار گرفته شده، گردآوری کند. (این کتاب با نام «واژگان دخیل در قرآن» و برگردان «فریدون بدرهای» در ایران به چاپ رسیده است) به این ترتیب آرتور جفری دست به یک مطالعه ریشهشناسی یا Etymology زده است.
دانش ریشهشناسی در علوم اسلامی با نام «علم الاشتقاق» شناخته میشود. اگر چه روش به کار رفته در علمالاشتقاق بسیار با روشهای به کار رفته در زبانشناسی نوین و دانش ریشهشناسی متفاوت است. برخی از پیشینیان بر این باور پافشاری میکردند که تمامی واژگان به کار رفته در قران واژگان عربی فصیح هستند و هیچ واژه غیر عربی در قرآن راه نیافته است (در این مورد ن.ک سیوطی، الاتقان، ؟)این دسته معمولا کلام خداوند را برای اثبات مدعای خویش بیان میکردند که در آیات متعددی بیان کرده است که قرآن به زبان عربی فصیح نازل شده است. (ن.ک یوسف/۲ و شعرا/۱۹۵ و موارد مشابه دیگر) نویسندگان اسلامی بیشتر تلاش میکردند تا برای واژگان قرآنی ریشههای عربی بیابند ولی با این حال نیز برخی از آنان در کتابهای خود، واژگانی را به عنوان واژگان غیر عربی فهرست کردهاند؛ به طور کلی علم الاشتقاق اسلامی بر پایه نظریه وضع، قرار دارد. بر اساس نظریه وضع هر واژگان، در دورهای توسط اولین استفادهکنند(گان) آن واژه، برای یک معنا و مفهوم وضع شده است. بر اساس این نظریه، زبانشناس تلاش میکند تا وضع یک واژه را در آن زبان بیابد. در حالی که چنین فرضی از اساس مورد پذیرش زبانشناسی نوین نیست و هر واژه میتواند از دل واژه دیگری و از زبان دیگری، که ممکن است امروز نیز دیگر وجود نداشته باشد، درست شده باشد. بر این اساس زبانشناس هیچ گاه تلاش خود را برای یافتن ریشه اصلی یک واژه متوقف نمیکند و تلاش میکند تا جایی که ممکن است در زبانهای باستانی و زبانهای همخانواده به دنبال ریشه اصلی بگردد. این تلاش وی تا جایی که مستندات مکتوب زبانهای باستانی وجود داشته باشد، ادامه خواهد یافت.
در مورد زبان عربی، زبانشناسی نوین با مطالعه همه جانبه زبانهای هم خانواه عربی (زبانهای سامی) و همچنین بررسی زبانهایی که با عربی در تماس بودند، تلاش میکند تا راه ورود یک واژه را از یک زبان به زبان دیگری بیابد. زبانهایی همچون سریانی، عِبری و آرامی از زبانهای سامی بوده و بیشترین تماس را با منطقه نزول قران داشتهاند؛ از این زبانها واژگان بسیاری به عربی عصر نزول راه یافته و در قرآن به کار گرفته شدهاند. زبان فارسی تماس کمتر و غیرمستقیمی با منطقه حجاز داشته است، با این حال در قرآن میتوان واژگانی را یافت که از زبان فارسی به طور مستقیم یا از طریق واسطه سریانی یا آرامی به عربی راه یافتهاند. من بر اساس کتاب آرتور جفری، این واژهها را فهرست کردهام. توضیحات ارائه شده در این فهرست خلاصهای از توضیحات آرتور جفری در زیر هر واژه است. اگر چه برای خلاصه شدن منابع حذف شدهاند. برای مشاهده منابع آرتور جفری به کتاب وی مراجعه کنید.
گفتنی است که تمامی واژگان ارایه شده در این فهرست صد در صد فارسی نیستند. همچنین چه بسا واژگان فارسی دیگری، که در این فهرست نیامده باشد. ریشهشناسی مانند همه دانشهای تجربی دیگر تلاش میکند تا بر اساس شواهد موجود و بررسی تغییرات و تحولات زبانها و ارتباطهای بین دو زبان، به ریشه اصلی یک واژه دست پیدا کند. بدیهی است که نتایج به دست آمده از این تلاش، الزاما صد در صد درست نمیباشند و همیشه جا برای بهبود یک نظریه و ارایه نظریه دقیقتر یا نادرست شمردن یک نظریه وجود دارد. درباره برخی از واژگان این فهرست، دلایل و مستندات محکمتری وجود دارد و برخی دیگر شواهد سستتری دارند.
واژه | توضیحات | آیات |
ابریق | ابریق که همیشه در حالت جمع به صورت اباریق به کار رفته است، به معنای آبریز، کوزه و آفتابه است و در یکی از آیات نخستین قرآن در سوره واقعه (نازل شده در مکه) در توصیف بهشت به کار رفته است. در متون نخستین نیز این واژه، به عنوان یک واژه فارسی شناخته شده است. (برای منابع ر.ک کتاب آرتور جفری، زیر واژه) | باکواب و اباریق و کاس من معین (واقعه/۱۸) |
استبرق | در آیات اولیه قرآن در توصیف بهشت این واژه به کار گرفته شده است. این واژه معرب واژه استبرک پهلوی است. استبرک نام گیاهی است که ظاهرا از آن پارچهای به نام دیبا میبافند.
| يلبسون من سندس واستبرق متقابلين (دخان/۴۴) همچنین در کهف/۱۸؛ رحمن/۱۵؛ انسان/۷۶ |
برزخ | در آیات الرحمن/۲۰ و فرقان/۲۵ به معنای فاصل و حائل و مانع بین دو چیز به کار رفته ولی در آیه مومنون/۱۰۰ در مباحث آخرت شناسی به کار رفته است. از آنجا که واژهنامهها نتوانستهاند ریشه اصلی این واژه را تشخیص دهند و همچنین نتوانستهاند هیچ نمونهای از اشعار قدیمی بیابند که در آن، این واژه به کار رفته باشد، میتوان این واژه را غیر عربی دانست. این واژهنامهها تلاش کردهاند تا معنی برزخ را به کمک متن خود قرآن تشخیص دهند. برزخ از واژه عربی فرسخ که همان پرسنگ یا فرسنگ فارسی است، به عربی راه یافته است. | علي اعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمه هو قايلها ومن ورايهم برزخ الي يوم يبعثون (مومنون/۱۰۰) همچنین در فرقان/۲۵ و الرحمن/۲۰ |
برهان | در تمامی موارد به جزء یوسف/۲۴ و قصص/۳۲، این واژه برای اشاره به ملاک درستی یک دین به کار رفته است. در دو مورد دیگر که یکی در داستان یوسف و دیگری در داستان موسی به کار رفته، این واژه به مدرک معجزه آسایی اشاره دارد که از جانب خدا برای اثبات وجود خویش فرستاده شده است. معمولا این واژه به عنوان صورتی از فعلان از ریشه بره به معنای اثبات کردن در نظر گرفته میشود؛ اما تنگناهایی که زبانشناسان تاریخی در توضیح این واژه داشتهاند، نشان میدهد که با یک واژه خارجی برابر هستیم. ادی شیر این واژه را از پُروهان فارسی و به معنای بسیار آشکار میداند. اما به نظر آرتور جفری این احتمال بعید است و وی نظر نولدکه را پسندیده و ریشه اصلی این واژه را یک کلمه حبشی دانسته است. | يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم وانزلنا اليكم نورا مبينا (نساء/۱۷۴) همچنین در یوسف/۲۴؛ مومنون/۱۱۷؛ انبیاء/۲۴؛ قصص/۳۲ |
تنور | برخی از زبانشناسان این کلمه را در اصل از نور و نار عربی و بر وزن تفعول میدانند که ابتدا به صورت تنوور در آمده است و سپس به خاطر سنگینی ضمه بر واو، واو اول به همزه تبدیل شده است و سپس همزه با ن دیگری جایگزین شده و این واژه به صورت تنّور در آمده است. آرتور جفری بر این باور است که به طور کلی فَعُّول یکی از وزنهای اصیل عربی نیست. مفسرین معانی متعددی برای این واژه بیان داشتهاند و اتفاق نظری بین آنها در این مورد وجود ندارد. برخی آنرا «سطح زمین»، یا «بالاترین بخش زمین» یا «نور صبحگاهی» یا «اجاق» دانستهاند. در شعرهای قدیمی این واژه به معنای اجاق به کار گرفته شده است. برخی این واژه را فارسی دانستهاند. آرتور جفری بر این باور است که این کلمه در زبانهای آرامی و اکدی و همچنین در فارسی اوستایی به کار رفته است. | حتي اذا جاء امرنا وفار التنور (هود/۱۱) همچنین در مومنون/۲۷ |
جزیه | جزیه در آیه توبه/۲۹ در قالب یک واژه حقوقی اشاره به هزینهای دارد که از اهل ذمّه (کسانی که مورد حمایت حکومت اسلامی هستند) دریافت میگردد. معمولا این واژه را از ریشه جزی دانستهاند و گفته شده است که دلیل این نامگذاری این است که این هزینه در مقابل نریختن خون اهل ذمّه دریافت میگردد. اما این واژه در اصل سریانی و به معنای مالیات و سرانه بوده است و اگر چه چندان به کار نمیرفته، همان طور که نولدکه گفته است، به شکل کزیت به فارسی وارد شده است. | قاتلوا الذين لا يومنون بالله ولا باليوم الآخر ولا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتي يعطوا الجزيه عن يد و هم صاغرون (توبه/۲۹) |
جناح | این کلمه در مدینه و در آخرین آیات قرآن زیاد به کار گرفته شده است و بیشتر با عبارت «لا جناح علی» به کار رفته و به عنوان یک واژه حقوقی در قانونگذاری دینی به کار برده شده است. اگر چه واژهنامهها معمولا این واژه را یک واژه خالص عربی دانستهاند، ولی هیچ توضیح قانعکنندهای ارائه نشده است. اما این واژه معرب واژه فارسی گناه و از زبان پهلوی وارد عربی شده است. این واژه در اشعار پیش از اسلام دیده میشود و بنابراین پیش از اسلام وام گرفته شده است و احتمالا به طور مستقیم از فارسی وارد عربی شده است زیرا در سریانی چنین واژهای دیده نمیشود. | نساء/۲۳-۲۴؛ احزاب/۵؛ اسراء/۲۴؛ نور/۲۹؛ ممتحنه/۱۰؛ نور/۵۸،۶۰-۶۱؛ احزاب/۵۱،۵۵؛ مائده/۹۳؛ نساء/۱۰۱-۱۰۲،۱۲۸؛ بقره/۱۵۸، ۱۹۸، ۲۲۹،۲۳۰،۲۳۳، ۲۳۴، ۲۳۵، ۲۳۶، ۲۴۰، ۲۸۲؛ طه/۲۲؛ قصص/۳۲؛ حجر/۸۸؛ شعراء/۲۱۵؛ انعام/۳۸؛ |
درهم | تنها به صورت جمع «دَراهِم» و در داستان یوسف در قرآن به کار گرفته شده است. برخی این واژه را در اصل یک واژه عبری میدانند. برخی نیز آن را معرب واژه داریک (نام سکه طلایی به کار گرفته شده در امپراطوری ایران) دانستهاند. در فارسی پهلوی این واژه گاهی به معنای سکه نقرهای یا به طور کلی پول به کار رفته است و در واقع خاستگاه اصلی واژه درم و درهم در فارسی امروزین است. همچنین این احتمال وجود دارد که این واژه از یک واژه آرامی وام گرفته شده باشد. به خاطر به کار گرفته شدن این واژه در یک شعر فارسی، در وامگیری آن از یک واژه بینالنهرینی نیز تردید وجود دارد. | وشروه بثمن بخس دراهم معدوده وكانوا فيه من الزاهدين (یوسف/۲۰) |
دین | در قرآن واژههای دَینٌ (بدهی)، مَدیِنٌ (بدهکار) و همچنین فعل تَدَایَنَ (بدهکار یکدیگر شدن) به کار رفته است که تحولات بعدی همین واژه میباشند. منابع عربی آن را از واژه دَان (انجام دادن کاری از روی عادت) دانستهاند؛ اما به نظر میرسد که خود واژه دَان از واژه دین مشتق شده است (همچون واژههای مَدینَة و دیّان) اگر چه برخی از منابع نیز برای این واژه هیچ ریشهای ذکر نکرده و آن را در واژگان غیر عربی فهرست کردهاند. در واقع بر اساس نظر نولکده ما در اینجا با یک واژه از دو خاستگاه متفاوت مواجه هستیم. ۱) به معنای دین که از پهلوی وام گرفته شده است. در پهلوی واژه den به معنای مذهب وجود دارد که واژه denak به معنای قانون مذهبی، ham-den، به معنای هم دین و denon به معنای «مذهبی» و «مومن واقعی» از آن شکل گرفته است. این واژه پهلوی از یک واژه اوستایی شکل یافته است که این واژه اوستایی نیز احتمالا از یک واژه ایلامی مشتق شده است. در هر حال همین واژه خاستگاه اصلی واژه دین در فارسی امروزین است. ۲) در معنای قضاوت این واژه یک خاستگاه آرامی دارد. | این واژه بارها در قرآن به کار گرفته شده است. |
رزق | در قرآن این واژه بارها، برای اشاره به بخشش و روزی الهی و به عنوان یک واژه دینی به کار گرفته شده است. به جزء اسم رزق، به صورت فعل رَزَقَ و همچنین به صورت رازق (کسی که میبخشد) و الرّزاق (بخشنده و یکی از نامهای خداوند) نیز در قرآن به کار گرفته شده است. این واژه معرّب روزی و در اصل از واژه پهلوی روچیک به معنای نان و غذای روزانه میباشد. در فارسی امروزین نیز واژه روزی به کار میرود. این واژه از راه سریانی وارد عربی شده است و در دوره اسلامی دوباره به شکل رزق به فارسی وارد شده است. این واژه در دورههای نخستین به عربی وارد شده و بسیار در شعرهای قدیمی به کار گرفته شده است. | این واژه بارها در قرآن به کار گرفته شده است. |
روضه | در قرآن به معنای بوستان و گلستان با شکوه و گرانبها به کار رفته است. هر دو آیه به اواخر دوره مکّی باز میگردد. این واژه احتمالا به صورت اسم به عربی وارد شده است و سپس از ان فعل رَوَّضَ (به باغ پناه بردن)، راوض (زمینی را از سبزه پوشاندن) و أورض (فراوان در باغ در آمدن) و غیر مشتق شده است. از آنجایی که برخی از این کلمات در شعرهای نخستین به کار رفته است، این واژه باید از اولین واژههایی باشد که وام گرفته شده است. این واژه در اصل از واژه ایرانی rud به معنای بزرگ شدن وارد عربی شده است. واژه رود در اوستایی به معنای جریان داشتن است که این واژه در سانسکریت به شکل واژه roadah به معنای رودخانه و raoda به معنای بزرگ شدن درآمده است. این واژه در فارسی امروزین نیز به صورت رود به کار میرود. پهلوی بودن این واژه نشان میدهد که آب، یکی از نشانههای اصلی روضة بوده است. بنابراین عربها پهلوی را در منطقه بینالنهرین فرا گرفته و آنرا برای هر زمین پر آبی به کار بستهاند. | فاما الذين آمنوا وعملوا الصالحات فهم في روضه يحبرون (روم/۱۵) همچنین شوری/۲۲ |
زبانیه | زبانیه یک بار در قرآن در یکی از نخستین سورههای مکی و به معنای آتشبان جهنم به کار رفته است. گفته میشود که اینان قدرتمند و احتمالا جزء فرشتگان هستند و نام آنها از زَبَن مشتق شده است. زبانشناسان تاریخی در تشخیص ریشه اصلی این واژه با مشکل مواجه بودهاند. گاهی این واژه اکَدی دانسته شده است. ادی شیر این واژه را از زبانه فارسی میداند که خود از واژه پهلوی zuban درست شده است. اگر چه نیز ممکن است این واژه ریشه سریانی داشته باشد. | سندع الزبانيه (علق/۱۸) |
زرابی | حالت جمع زَربِیَّتة است و تنها یک بار در قرآن و به معنای فرش گرانبها و در توصیف بهشت به کار رفته است. این واژه در ادبیات نخستین چند باری به کار رفته است و مفسرین به روشنی آن را به معنای فرش گرانبها دانستهاند، اما توضیحات آنها در مورد خود واژه سردرگم کننده است. برخی برای این واژه منشاء سریانی و برخی آن را از واژه فارسی زیرپا دانستهاند. اگر چه بیشتر به نظر میرسد که این واژه با واژه پهلوی zarren (زرّین، طلایی) ارتباط داشته باشد. | و زرابي مبثوثه (غاشیه/۱۶) |
زنجبیل | این واژه تنها یک بار در توصیف، خوردنیهای بهشت به کار رفته است. اکثر نویسندگان اولیه بر این نظر هستند که این واژه، فارسی است. در فارسی امروزین به صورت شنکبیل به کار میرود و خاستگاه اصلی آن واژه پهلوی singaβēr است. این واژه دوباره از عربی به شکل زنجبیل به فارسی راه یافته است. | ويسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيل (انسان/۱۷) |
زور | در آیه ۳۰ سوره حج، در ارتباط با بتپرستی به کار گرفته شده است ولی در سایر آیات کاملا نامشخص است. ایده غالب زبانشناسان این است که این واژه از زَوَّرَ مشتق شده است. برخی بر این باورند که این واژه یک ریشه عبری دارد ولی این نظر بعید است و بیشتر به نظر میرسد که خاستگاه اصلی آن واژه فارسی زور است. این واژه در پهلوی نیز به صورت zūr به معنای دروغ و خیال وجود دارد. همچنین در فارسی باستان نوشته شده در کتبیه بیستون نیز این واژه دیده میشود. | والذين لا يشهدون الزور واذا مروا باللغو مروا كرام (فرقان/۷۲) همچنین در فرقان/۴؛ حج/۳۰ و مجادله/۲ |
سجیل | سجیل به معنای سنگهایی از گل پخته است که بر سپاه فیل از آسمان باریده شد. نویسندگان نخستین به فارسی بودن این واژه پی برده بودند و حتی طبری مینویسد که از واژه فارسی سنگ و گل درست شده است. این واژه از فارسی میانه بدون واسطه وارد عربی شده است. | ترميهم بحجاره من سجيل (فیل/۴)، همچنین در حجر/۷۴ و هود/۸۲ |
سراج | سراج به معنای چراغ و مشعل است و به باور فرانکل این واژه از یک واژه آرامی و سریانی گرفته شده است. ولی هر دو واژه آرامی و سریانی نیز از واژه فارسی چراغ گرفته شده است و به باور خود فرانکل در کتاب معرّب، ص۲۱ این واژه احتمالا به طور مستقیم از فارسی وارد عربی شده است. | وجعلنا سراجا وهاجا (نبا/۱۳)، همچنین در احزاب/۴۶؛ نوح/۱۶ و فرقان/۶۱ |
سرادق | به معنای سراپرده و حفاظ است و تنها یک بار در قرآن در آیات آخرتشناسی در توصیف عذاب و شکنجههای گنهکاران آمده است. مفسرین از سیاق کل آیه یک مفهوم کلی از این واژه را درک می کردند ولی درباره ترجمه خود واژه مطمئن نبودند. برخی آن را از واژه سرادر فارسی به معنای کف پوش و برخی نیز آنرا از واژه سراپرده، دیگران آنرا از واژه سراطاق و باز برخی دیگر آنرا از واژه سراچه دانستهاند. اما آنچه که ما در نظر میگیریم سراپرده است که خود این واژه از واژه پرده شکل گرفته است. این واژه در فارسی باستان وجود داشته و به آرامی و فارسی-عبری راه یافته است و در هر دو نیز به معنای جلوخان میباشد. واژه سرادق در شعرهای کهن عربی به کار رفته است و نمیتوان مشخص کردن که آیا این واژه به طور مستقیم از فارسی به عربی راه یافته است یا زبان آرامی در انتقال این واژه واسطه بوده است. | و قل الحق من ربكم فمن شاء فليومن و من شاء فليكفر انا اعتدنا للظالمين نارا احاط بهم سرادقها و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوي الوجوه بيس الشراب و ساءت مرتفقا (کهف/۲۹) |
سربال | این واژه در شعرهای کهن عربی به معنای پیراهن زرهدار به کار رفته است. مفردات راغب آن را در قرآن به معنای «پیراهن از هر نوعی» میداند. این واژه همان واژه شلوار فارسی است که خاستگاه اصلی آن نیز سرواله است که سپس در عربی به صورت سربال در آمده است. بسیاری از نویسندگان این دیدگاه را پذیرفتهاند؛ اما آنگونه که دوزی میگوید شلوار فارسی به معنای لباس نیمتنه پایین میباشد و نه به معنای پیراهن و از واژه شل+وار درست شده است. واژههای مشابه دیگری در آرامی و سریانی نیز وجود دارد که همه این واژهها از فارسی وام گرفته شدهاند. در هر حال احتمالا این واژه از واژههای نخستینی است که از آرامی به عربی راه یافته است. | سرابيلهم من قطران وتغشي وجوههم النار (ابراهیم/۵۰)، همچنین در نحل/۱۶ |
سرد | این واژه تنها یک بار در آیهای که درباره تواناییهای داود در اسلحهسازی است، به کار گرفته شده است. نویسندگان مسلمان این واژه را از ریشه سَرَد به معنای بخیه زدن و کوک زدن یا دوختن گرفتهاند. اما جالب این جاست که با این حال آنها میدانستهاند که اسلحهساز، زرّاد میشود و نه سرّاد. در حقیقت به نظر میرسد که سرد شکلی از واژه زرد است که همچون واژه مزرّد بین عربها زیاد به کار میرفته است. آنچنان که فرانکل میگوید سرد از واژه اوستایی zrāδa به معنای روکش زره، وام گرفته شده است که در پهلوی به صورت zrih و در فارسی امروزین به صورت زره در آمده است. این واژه به سریانی و ارمنی نیز وارد شده است. در هر حال این واژه پیش از اسلام وام گرفته شده و یا به طور مستقیم از فارسی وارد عربی شده و یا سریانی واسطه این انتقال بوده است. | ان اعمل سابغات وقدر في السرد واعملوا صالحا اني بما تعملون بصير (سبا/۱۱) |
سندس | واژه سندس تنها به همراه با واژه استبرق (ن.ک استبرق ابتدای جدول) در توصیف لباسهای فاخر ساکنین بهشت، به کار گرفته شده است. به همین دلیل این احتمال میرود که این دو واژه هر دو ایرانی باشند. نویسندگان نخستین نیز گمان برده بودند که این واژه ایرانی است. اگر چه برخی نیز آن را یک واژه اصیل عربی دانستهاند و برخی دیگر نیز این واژه را از واژههایی دانستهاند که دو زبان از یک واژه استفاده میکنند. فریتاگ در واژهنامه خویش این واژه را فارسی دانسته اما فرانکل از آن رو که چنین واژهای در فارسی باستان یا فارسی امروزین به کار نرفته است، این نظر را مورد تردید قرار داده است. وُراک این واژه را تغییر شکل یافته واژه سَندُوقس میداند که از یک واژه یونانی مشتق شده است. همچنین این احتمال هست که این واژه ریشه اَکَدی داشته باشد. در هر صورت این واژه، از واژههای نخستین وام گرفته شده است زیرا در شعرهای کهن عربی به کار رفته است. | يلبسون من سندس واستبرق متقابلين (دخان/۵۳)، همچنین در انسان/۲۱ و کهف/۳۱ |
سوق | این واژه تنها به صورت جمع أسواق و به معنای خیابان و در اشاره به خیابانهای شهر به کار رفته است. در عربی نخستین سوق به بازار و محل فروش اشاره دارد ولی در عربی قرآنی به معنای خیابان به کار رفته است. زبانشناسان این واژه را مشتق شده از ساق به معنای تنها راه رفتن میدانند ولی فرانکل به درستی گمان کرده است که این واژه توسط اعراب از مردمان متمدنتری وام گرفته شده است. این واژه در منابع نخستین بینالنهرینی یافت شده و از بینالنهرین به فارسی منتقل شده است. در پهلوی واژه shōkā به معنای بازار، میدان عمومی یا انجمن وجود دارد که از آنجا به عبری-فارسی راه یافته است. این واژه همچنین از سریانی به آرامی به معنای بازار منتقل شده است و احتمالا از آرامی مسیحی به عربی راه یافته است. | وقالوا ما لهذا الرسول ياكل الطعام ويمشي في الاسواق لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذير (فرقان/۷) همچنین در فرقان/۲۵ |
عبقری | عبقری به معنای فرش گرانبها است. این واژه تنها در یک آیه و از آیات مکی و نخستین آیات قرآنی در توصیف زیباییهای بهشت به کار رفته است. مفسرین در توضیح این واژه با دشواری مواجه بودند. برخی آنرا به عبقر شهری از شهرهای جنها نسبت میدادند که همه چیزهای نیکو از آنجا است. طبری این واژه را همان زرابی یا دیباج فارسی میداند و بیان داشته است که عربها به هر چیز نیکویی عبقری میگویند. | متكيين علي رفرف خضر وعبقري حسان (الرحمن/۵۵) |
عفریت | زبانشناسان این واژه را مشتق شده از عَفَرَ به معنای مالیده شدن با خاک دانستهاند و بر این باورند که این واژه در مورد جن یا انسانی که حریف خویش را به خاک میمالد، به کار بسته شده است. این واژه از واژه پهلوی āfrītan (از واژه اوستایی āfrīnat) که در فارسی امروزین به صورت آفرید و آفریدن در آمده، مشتق شده و کاربرد آن همانند کاربرد واژه مخلوق (به معنای موجود) در عربی است. | قال عفريت من الجن انا آتيك به قبل ان تقوم من مقامك واني عليه لقوي امين (نمل/۲۷) |
فرات | تمامی آیاتی که در آنها این واژه به کار رفته است، مکی میباشند و در برابر آب شور دریا به آب شیرین رودخانه اشاره دارد. در دو آیه آخر، این واژه به باورهای کیهانشناسی باز میگردد. در هر صورت، واژه فرات از رودخانه فرات مشتق شده که در زبان سومری به صورت Puranun، آب عظیم و در اَکَدی به صورت Purattu یا Purāt و در فارسی باستان به صورت Ufrātu در آمده است که از فارسی باستان وارد یونانی شده است. این واژه از اَکَدی به عبری و سریانی نیز راه یافته است و از سریانی وارد زبان عربی شده است. | وهو الذي مرج البحرين هذا عذب فرات وهذا ملح اجاج وجعل بينهما برزخا وحجرا محجورا (فرقان/۵۳)، همچنین در مرسلات/۲۷ و فاطر/۱۲ |
فردوس | فردوس در قرآن برای اشاره به بهشت به کار رفته است. نویسندگان پذیرفتهاند که این واژه به معنای بستان (باغ) میباشد. اگر چه برخی ادعا کردهاند که این واژه دارای ریشه اصلی عربی از فَردَسَة به معنای عرض یا دامنه میباشد، در حالی که فردوس از واژههای نخستینی است که غیر عربی شناخته شده است. این واژه در اصل از واژه فارسی اوستایی puiridaezu مشتق شده است که در حالت جمع به معنای «حصار دایرهای شکل» است. سپس توسط زِنِفون وارد یونانی شده و برای توصیف باغهای امپراطوری ایران به کار گرفته شده است. پس از وی این واژه در یونانی بسیار به کار گرفته شد و به زبانهای بسیار دیگری نیز وارد شد. به هر روی این واژه پیش از اسلام وام گرفته شده است و احتمالا در حکاکیهای ثمودی به کار گرفته شده است. | الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون (مومنون/۱۱) همچنین در کهف/۱۰۷ |
فیل | این واژه تنها یک بار در سورههای آغازین قرآن در اشاره به حمله حبشه به رهبری ابرهه در برابر مکه به کار گرفته شده است. ارتش ابرهه با نام جیشالفیل (سپاه فیل) نامیده شد زیرا در تاریخ عرب برای نخستین بار در یک ارتش فیلهای آفریقایی به کار گرفته شده بود. به نظر میرسد که این واژه دارای خاستگاه ایرانی باشد. در پهلوی واژه pīl وجود دارد که از آنجا به سانکسریت، آرامی، اکدی و سریانی وارد شده است. برخی از زبانشنان تلاش کردهاند تا برای این واژه یک خاستگاه عربی بیابند ولی روشن است که این واژه به طور مستقیم از فارسی میانه یا از طریق آرامی وارد عربی شده است. این واژه در شعرهای نخستین به کار گرفته شده و از همین رو از واژههای وارد شده نخستین است. | الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفیل (فیل/۱) |
کافور | این آیه از اولین آیات و در توضیح لذتهای بهشت است. این واژه معمولا عربی در نظر گرفته شده است ولی تفاوت در نگارش آن به صورت کافور، قافور، قَفور و قَفّور چیز دیگری را نشان میدهند. برخی از نویسندگان نخستین نیز بر غیر عربی بودن این واژه نظر دادهاند. احتمالا ریشه اصلی این واژه به لهجه Mundu هندوستان باز میگردد که از آن جا به زبانهای دراویدی مانند تمیلی، مالیایی و سانسکریت راه یافته است. همچنین به صورت kāpūr به پهلوی راه یافته و در فارسی میانه نیز شکل کافور را گرفته است. به احتمال بسیار همین واژه، ریشه اصلی واژه سریانی و یونانی است. این واژه در اشعار کهن به کار رفته است که نشان از قدیمی بودن آن دارد. اگر چه بر اساس گزارش بلاذری، مسلمانان در حمله خود به شهر مدائن، فروشگاههای کافور یافتند و آن را به عنوان نمک به کار بردند. این گزارش نشان از نا آشنایی اعراب با کافور میدهد. | ان الابرار يشربون من كاس كان مزاجها كافورا (کهف/۵) |
کنز | کنز، به معنای گنجینه است. برخی از نویسندگان اولیه این واژه را عربی دانستهاند اما غیر عربی بودن این واژه توسط زبانشناسان اولیه کاملا شناخته شده بود. از واژه فارسی کنج به معنای گنج وام گرفته شده است. این واژه به طور مشخص فارسی است و در پازند به صورت ganz و در پهلوی به صورت ganj به معنای گنج وجود دارد. سانکسریت، ارمنی، بلوچی، یونانی، سُغدی و خانواده زبانهای سامی این واژه را از فارسی وام گرفتهاند. از آنجا که واژه ganjāβar به معنای خزانهدار و گنجدار نیز در همه این زبانها دیده میشود، روشن میگردد که تمامی این زبانها این واژه را از فارسی وام گرفتهاند. این احتمال بسیار قوی است که این واژه از فارسی میانه به طور مستقیم وارد عربی شده است؛ اگر چه واج ز در این واژه میتواند نشانگر تاثیر زبان آرامی در آن باشد. این واژه باید بسیار پیش از دوران پیامبر وام گرفته شده باشد؛ اگر چه در اشعار قدیم بسیار کم استفاده شده است. | او يلقي اليه كنز او تكون له جنه ياكل منها وقال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا (فرقان/۲۵) همچنین در کهف/۸۲، توبه/۳۴-۳۵، هود/۱۲ |
مائده | مائده به معنای سفره، در یکی از آخرین آیههای مدنی در اشاره به سفره آسمانی دارد که عیسی از آسمان به زمین آورد. نویسندگان مسلمان آن را شکلی از فاعلَة از ریشه مَادَ دانستهاند. دور از ذهن بودن توضیحات آنها روشن است. فرانکل مائده را یک واژه اتیوپیایی میداند که توسط مسیحیان حبشه برای اشاره به سفره آسمانی مسیح به کار میرفته است. اما نولدکه این نظر را مورد تردید قرار داده است. ادی شیر این واژه را فارسی دانسته است. وی بر این باور است که مائده در واژهنامهها علاوه بر سفره، به معنای غذا نیز آمده است. بنابراین وی خواسته است تا ریشه آن را واژه فارسی مِیدَه به معنای نان کهنه بداند. فرانز پریتوریس در ZDMG (جورنال جامعه خاورشناسان آلمان) تلاش کرده است تا واژه اتیوپیایی و واژه امهری هر دو را مشتق شده از عربی بداند و واژه عربی را از واژه فارسی میز (پیشتر به صورت māz خوانده میشده است) دانسته که واژههای میذ، مید و مَیده را شکل داده است. همچنین در پهلوی واژه myazd وجود دارد که به معنای خوراک مقدس زرتشتیان است که مردم پس از انجام عبادت مذهبی، در جشنهای به خصوصی میخوردهاند. اگر چه خیلی دشوار است که مائده را مشتق شده از این واژه بدانیم. دشوارتر اینکه بخواهیم این واژه را از شکل ارائه شده توسط پریتوریس مشتق بدانیم. نولدکه نیز نظر پریتوریس را نپذیرفته است. | اذ قال الحواريون يا عيسي ابن مريم هل يستطيع ربك ان ينزل علينا مايده من السماء قال اتقوا الله ان كنتم مومنين (مائده/۱۱۲)، همچنین در مائده/۱۱۴ |
مرجان | مرجان به معنای مرواریدهای کوچک است و تنها در توصیف بهشت به کار رفته و از نخست به عنوان یک واژه وام گرفته شده از فارسی شناخته میشده است. اما قطعا این واژه به طور مستقیم از ایرانیها به عربی وارد نشده است. در پهلوی واژه murvārīt (مروارید) وجود دارد. این واژه از فارسی میانه به طور گسترده به یونانی، آرامی و سریانی راه یافته است. ترکیبی از این واژه در آرامی به عربی وارد شده است. این واژه از واژههای نخستین راه یافته به عربی است زیرا در اشعار قدیمی به کار رفته است و احتمالا پیش از اسلام واژه شناخته شدهای بوده است. | يخرج منهما اللولو والمرجان (الرحمن/۲۲)، همچنین در الرحمن/۵۸ |
مسک | این واژه تنها یک بار در توضیح بهشت در یک آیه مکی استفاده شده است. واژه مسک پیش از اسلام در بین عربها به گستردگی به کار میرفته است و وام گرفته شدن این واژه بسیار شناخته شده بوده است. به نظر میرسد که واژه پهلوی mushk که خود از یک واژه سنکسریت درست شده است، خاستگاه اصلی این واژه میباشد. این واژه از پهلوی به ارمنی، یونانی، آرامی، سریانی و اتیوپیایی وارد شده است. بیشتر به نظر میرسد که این واژه به طور مستقیم از فارسی میانه به عربی وارد شده باشد تا آنچنان که مینگانا در کتاب «تاثیرات سریانی بر سبک قرآنی» خویش، ادعا کرده است. | ختامه مسك و في ذلك فليتنافس المتنافسون (مطففین/۲۶) |
نسخه | نسخه به معنای رونوشت است و در یکی از آخرین سورهها در اشاره به الواح سنگی موسی به کار رفته است. اما فعل استنسخ که از آن شکل گرفته است، در آیات پیشین نیز برای اشاره به متون آسمانی به کار رفته است. خاستگاه اصلی آن، واژه پهلوی nask و واژه اوستایی naska به معنای یک کتاب اوستا است. آنچنان که اشپیگل نشان داده است، این واژه را با کمک نوشتههای هند و اروپایی نمیتوان توضیح داد و احتمالا خاستگاه اصلی این واژه، یک منبع سامی در بینالنهرین است. همچنین این احتمال وجود دارد که این واژه به طور مستقیم از بینالنهرین به عربی وارد شده باشد، اگر چه بعید به نظر میرسد. | ولما سكت عن موسي الغضب اخذ الالواح وفي نسختها هدي ورحمه للذين هم لربهم يرهبون (اعراف/۱۵۴) |
هاروت و ماروت | هاروت و ماروت دو فرشتهای هستند که در بابل به مردم جادوگری میآموختند. لگارد هاروت و ماروت را همان Haurvatāt و Amərtāt اوستا میداند که بعدها در فارسی به صورت Khurdād و Murdād در آمدند. این دو به عنوان موجودات آسمانی شناخته شده و مورد احترام ارمنیان باستان بودند. | ... وما انزل علي الملكين ببابل هاروت وماروت وما يعلمان من احد حتي يقولا انما نحن فتن ... (بقره/۲) |
ورده | از آیههای آخرتشناسی و به معنای گل است. این واژه یکی از ریشههای نخستین زبانهای هند و اروپایی است که از آنجا وارد یونانی و به صورت varəδa به فارسی اوستایی در آمده است که از آنجا به صورت varla به پهلوی وارد شده است. این واژه سپس از زبانهای ایرانی به زبانهای سامی و به طور مشخص آرامی و سریانی منتقل شده و از آرامی به عربی راه یافته است. | فاذا انشقت السماء فكانت ورده كالدهان (الرحمن/۳۷) |
وزیر | هر دو آیه اشاره به هارون و وزارت وی برای موسی دارد. معمولا این واژه شکلی از فعیل و از حروف اصلی وَزَر (به معنای در بر داشتن یا حمل کردن) است و به مفهوم کسی است که مسئولیتهای شاه را بر عهده دارد. خاستگاه اصلی آن، واژه پهلوی viēir به معنای حکم کردن، فرمان راندن و دستور دادن است که از واژه اوستایی vīēīra به معنای تصمیم گرفتن درست شده است. این واژه همچنین به واژه وچر یا وجر (قاضی)، کزیر (عالی) و وزیر در فارسی میانه مربوط میشود. | و اجعل لي وزيرا من اهلي (طه/۲۹) همچنین در فرقان/۳۵ |
یاقوت | این واژه عموما یک واژه وام گرفته شده از فارسی دانسته شده است. برخی از پژوهشگران غربی همچون فریتاگ این مسئله را می پذیرند ولی مسئله به این سادگی به نظر نمیرسد؛ زیرا واژه یاقوت در فارسه امروزین از عربی وارد شده است و واژه جایگزین دیگر پاکند خاستگاه سریانی دارد. بر اساس نظر آرتور جفری منبع اصلی این واژه، یونانی است که در ایلاد یکی از کهنترین متون یونانی برای اشاره به نام یک گل به کار رفته است. | كانهن الياقوت والمرجان (الرحمن/۵۵) |
خاستگاههای اصلی ورود واژگان فارسی به عربی
دکتر آذرتاش آذرنوش (۱۳۱۶-)، در کتاب با ارزش خویش با نام «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی» تلاش کرده است خاستگاههای اصلی ورود واژگان عربی به فارسی را مورد بررسی قرار دهد. این اثر یک نوشتار پژوهشی در این باره است. پیش از وی افرادی همچون محمد علی امام شوشتری (۱۲۸۱-۱۳۵۱)، نویسنده کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» و همچنین ادی شیر (۱۸۶۷-۱۹۱۵)، متخصص زبان و ادبیات سریانی در کتاب «الالفاظ الفارسية المعرب» و پس از او دکتر محمد التونجی در کتاب «معجم المعربات الفارسیه» واژهنامههایی از واژگان فارسی راه یافته به عربی فراهم آوردهاند. آرتور جفری نیز همین کار را در مورد واژگان قرآنی در کتاب واژههای دخیل در قرآن انجام داده است که فهرست این نوشتار بر اساس این کتاب تهیه شده است.
باید توجه داشت که این نوشتهها همگی در دوره معاصر نگاشته شدهاند؛ و اگر نه مفسران و زبانشناسان اسلامی نیز گاهی به فارسی بودن واژگان فارسی اشاره کردهاند. (برای نمونه، به منابع اشاره شده توسط آرتور جفری در واژگان فهرست شده در بالا نگاه کنید. در موارد گوناگونی آرتور جفری به اینکه فارسی بودن این واژهها برای نویسندگان اسلامی شناخته شده بود، اشاره کرده و منابع آن را نیز برشمرده است. گفتنی است که برای کوتاه شدن این نوشته، آدرسها در فهرست بالا درج نگردیده است.) نخستین پژوهش مستقل در این باره، به دوره میانی اسلام باز میگردد. موهوب بن احمد مشهور به ابی مقصور جوالیقی (د. ۵۳۹ هجری) از پیشگامان چنین تلاشی در قرن ششم هجری است. وی در کتاب المعرّب خویش بیش از ۸۰۰ واژه را فارسی دانسته است. در دوره کنونی، ادی شیر نزدیک به ۱۰۷۰ واژه و دکتر محمد التونجی بیش از ۳۰۰۰ واژه را فهرست کردهاند.
به هر روی، باید توجه داشت که منطقه بینالنهرین که در شمال عربستان قرار داشت و همچنین مناطق جنوبی عربستان همچون یمن، در دوره زمانی طولانی در اختیار امپراطوری ایران و تحت نفوذ فرهنگ ایرانی و فارسی قرار داشت. به علت خوش آب و هوا بودن این مناطق و شرایط مناسب جغرافیایی، حجاز در کنار داد و ستد با شام، داد و ستدهای فراوانی نیز با این دو منطقه (بینالنهرین و یمن) داشته است. زبان عربی در آن دوره زبان نسبتا جوانی بوده و برای گسترش واژگان خویش واژگان بسیاری را از زبانهای سامی هم خانواده (همچون سریانی و آرامی) که خود نیز تحت تاثیر زبانهای ایرانی قرار داشتند، به خود راه داده است. همان گونه که گفته شد منطقه بینالنهرین خود تحت سلطه امپراطوری ایران قرار داشت. بنابراین زبان عربی به دو شکل مستقیم و غیر مستقیم (از طریق زبان آرامی و سریانی)، تحت تاثیر زبان فارسی قرار گرفته است. جالب اینجاست که سیستم اداری عراق (همچون سیستم اداری تمامی سرزمینهای شرقی خلافت اسلامی) تا سالها پس از فتح عراق توسط اعراب مسلمان، بر اساس همان سیستم اداری ایرانی مانده بود و تمامی دیوانها نیز به زبان فارسی نوشته میشدند. تنها در زمان عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموی) بود که در آنچه موسوم به نهضت عربیسازی است، برای نخستین بار، اندک اندک دیوانها به عربی ترجمه شدند. بلاذری نویسنده کتاب فتوحالبلدان، که گزارشی از سرگذشت فتوح سرزمینهای اسلامی است، در بخش پایانی کتاب، داستان ترجمه دیوانها به فارسی را گزارش کرده است، که داستانی خواندنی دارد. (بخش مربوط به ایران کتاب توسط آذرتاش آذرنوش به سال ۱۳۴۶ و به دست نشر بنیاد فرهنگ ایران بازگردانی و چاپ شده است). وقتی حجاج از سوی عبدالملک بن مروان، حاکم عراق گردید، امر کتابت دیوان را به شخصی به نام زادان فرخ سپرد. زادان شخصی به نام صالح بن عبدالرحمن را که هم فارسی و هم عربی میدانست، به خدمت حجاج درآورد. صالح به زادان گفت که وی میتواند دیوان را به تازی برگرداند؛ اما زادان از او خواست تا خود را به بیماری زند و چنین کاری را سامان ندهد. در نهایت پس از مرگ زادان، صالح به حجاج میگوید که توان ترجمه دیوان را از عربی به فارسی دارد. ادامه ماجرا به نقل از ترجمه فارسی آذرتاش آذر نوش (ص 60):
پس از آن در آن هنگام که عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندی قیام کرده بود، روزی که زادان فرخ از منزلی بیرون شده به خانه خویش یا خانه کسی میرفت، به قتل رسید، و حجاج امر کتابت را به صالح سپرد. صالح سخنی را که میان وی و زادان فرخ در نقل دیوان به تازی رفته بود با حجاج باز گفت. حجاج بر آن شد که دیوان را از پارسی به تازی بگرداند و صالح را بر آن امر گماشت.
مردانشاه، پسر زادان فرخ، صالح را پرسید: «چه میسازی با دهویه و ششویه؟» گفت: «مینویسم ده و نصف ده» پرسید: «چه سازی با [ایدا؟» گفت: «مینویسم ایضا» گفت: «چه میسازی با اند؟» گفت: «اند همان نیف است.] و هر چه زیادت آید بر آن بیافزایم»
پس مردانشاه گفت: «خدایت ریشه از جهان بر کناد که ریشه پارسی برکندی» وی را صد هزار درهم بدادند که خود را از بازگرداندن به تازی عاجز نماید و از آن کار دست بدارد. صالح، سرباز زد و آن کار به انجام رسانید.
جالب است که بدانید صالح، خود تبار ایرانی داشت و از یک خاندان سیستانی بود.. به هر روی، آرتور جفری در مقدمه کتاب خویش در مورد نحوه تاثیر زبان فارسی و ارتباط عربستان و ایران، در این باره نوشته است:
تماسهای بین عربستان و امپراطوری ساسانیان در ایران در دوره نزدیک به اسلام بسیار زیاد بوده است. پادشاهی اعراب در حیره در فرات به مدت زیاد تحت نفوذ ایرانیها بود و مرکز اصلی گسترش فرهنگ ایرانی بین عربها به شمار میآمد؛ در درگیریهای بزرگ بین ساسانیان و امپراطوری بیزانس که حیره در برابر پادشاهی غسّان قرار گرفت، سایر قبایل عربی نیز درگیر شده و به طور طبیعی زیر نفوذ فرهنگی ایرانی قرار گرفتند. بارگاه بنیلخم [لخمییون یا المناذره] در حیره در دوره پیش از اسلام، یک مرکز فعالیتهای ادبی مشهور بود. شاعر مسیحی عدی بن زید، همچون بسیاری از العشا [از قبایل مسیحی پیش از اسلام] مدت طولانی در این بارگاه زندگی کرد. اشعار آنان سراسر آکنده از واژههای فارسی است.
جالب اینجاست که فرهنگ ایرانی حتی در درون منطقه حجاز و در شهر مکه نیز نفوذ کرده بود. در این باره میتوان از فراس بن نضر بن حارث بن کلمه بن کلده بن عبدمناف بن عبدالدار [کلمه به صورت علقمه نیز ضبط شده است]، از سران قریش و یکی از دشمنان اصلی پیامبر اشاره کرد. وی در در مسجدالحرام در هنگام سخنرانی پیامبر، توجه مردم را از وی دور کرده و برای مردم داستانهایی از رستم و اسفندیار میگفت.
احتمالا آیه « ومن الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم ويتخذها هزوا اوليك لهم عذاب مهين / و برخى از مردم كسانىاند كه سخن بيهوده را خريدارند تا [مردم را] بى[هيچ] دانشى از راه خدا گمراه كنند و [راه خدا] را به ريشخند گيرند براى آنان عذابى خواركننده خواهد بود» (لقمان/۶) و همچنین آیه «و اذا تتلي عليهم آياتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطير الاولین / و چون آيات ما بر آنان خوانده شود مىگويند به خوبى شنيديم اگر مىخواستيم قطعا ما نيز همانند اين را مىگفتيم اين جز افسانههاى پيشينيان نيست» (انفال/۳۱) و نیز آیه « لقد وعدنا نحن وآباونا هذا من قبل ان هذا الا اساطير الاولي / درست همين را قبلا به ما و پدرانمان وعده دادند اين جز افسانههاى پيشينيان [چيزى] نيست» (مومنون/۸۳) در مورد وی میباشد. نضر بن حارث به همراه عقبه ابن ابی معیط دو نفری بودند که در جنگ بدر به اسارت در آمدند و در راه مدینه، به دستور پیامبر اعدام گردیدند. به هر روی داستانهای اساطیری ایرانی به هر ترتیبی که بود به نضر بن حارث در مکه نیز رسیده بود و وی از این داستانها آگاهی داشته است. آگاهی وی از این داستانها نشان از وجود ارتباط با فرهنگ ایرانی دارد.
ارسال شده: 10/14/2007 -
آخرین بهروزرسانی: 02/11/2009
نظرات
درود
نوشته Anonymous (تایید نشده) در تاریخ 27 November, 2009 - 20:47
البته واژه قاضی نیز از فارسی وارد عربی شده است که شکل اصلی آن واژه 'کادیک' بوده است
پيشنهاد
نوشته maryam (تایید نشده) در تاریخ 10 March, 2008 - 18:22
با سلام معناي ويهارا چيست با تشكر در ضمن ايدي خود را همجهت تماس ثبت كنيد
سلام، برای معنای ویهارا نک:
نوشته محمد معموری در تاریخ 31 May, 2008 - 09:41
سلام، برای معنای ویهارا نک: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%A7 آدرس پست الکترونیک بنده در بخش زیرین پایگاه نوشته شده است: m [at] mamouri.com
پيشنهاد
نوشته maryam (تایید نشده) در تاریخ 10 March, 2008 - 18:17
با تشكر از مطالب مفيد تان اگرمتن كتاب واژگان فارسي بكار رفته در قران به زبان فارسي جهت دانلود بود بهتر بود
ترجمه کتاب به فارسی دارای حق کپی است
نوشته محمد معموری در تاریخ 1 June, 2008 - 00:00
ترجمه کتاب به فارسی دارای حق کپی است و به دست ناشر ایرانی منتشر شده است و نسخهای از آن نیز در اینترنت پیدا نمیشود؛ در حالی که حق کپی نسخه انگلیسی کتاب آرتور جفری به دلیل گذشت 30 سال از درگذشت وی از بین رفته است. این کتاب را می توانید در بیشتر کتابخانه های مراکز علمی و پژوهشی پیدا کنید.
اولا تشكر بسيار
نوشته مهدي (تایید نشده) در تاریخ 23 October, 2007 - 12:25
اولا تشكر بسيار از تهيه اين اطلاعات جالب و مفيد. ثانيا بسيار عجيب است كه اين دوستان مطالب علمي را هم متعصبانه قضاوت ميكنند! تاسف ميخورم كه به زبان و فرهنگ غني خود اينگونه بي مهر هستيم...به لطف پروردگار و تلاش بزرگواراني همچون شما روزي به دوران اوج فرهنگ و تمدن خود دوباره دست خواهيم يافت.
آقا مهدی فراموش
نوشته hldv (تایید نشده) در تاریخ 11 February, 2008 - 00:00
آقا مهدی فراموش نکن که زیانی که زبان ما از تازیان دید بیش از اروپاییان است. به جای اولا بگو یکم-به جای تشکر بگو سپاس- مفید: سودمندٍانیا :دوم علمی : دانشی و....ایرانی باش و پارسی یخن بگو تا آنجا که می توانی
ghalat nameh
نوشته hani (تایید نشده) در تاریخ 21 October, 2007 - 19:17
با سلام،کجای این کلمات فارسی هستند؟؟اینها که همه عربی هستند.در مورد قرآن هم دست از نژادپرستی برنمیدارید؟؟
زنده باد زبان پارسی . نمی
نوشته Anonymous (تایید نشده) در تاریخ 18 November, 2008 - 13:28
زنده باد زبان پارسی . نمی دونم چرا بعضی ها بدون هیچ اگاهی میان و نظر میزارن . باعث تاسف که یک ایرانی این حرف رو بزنه که (+با سلام،کجای این کلمات فارسی هستند؟؟اینها که همه عربی هستند.در مورد قرآن هم دست از نژادپرستی برنمیدارید؟؟+)
وقتی خودمون پارسی زبان ها این گونه در مورد زبان مادریمان سخن می گوییم ، از دیگران چه انتظاری دارید ؟
بهتر بود، نخست
نوشته محمد معموری در تاریخ 22 October, 2007 - 02:53
بهتر بود، نخست واژههای اشاره شده و منابعی که از آنها سخن به میان آمده است و دلیل فارسی بودن کلمات را با دقت مطالعه میکردید. فارسی بودن این واژهها در نوشته بررسی شده است.
همچنین، این نوشته تنها به یکی از مسائل زبانشناسی تاریخی، پرداخته است. از دیدگاه شما، کجای آن نژادپرستانه است؟
Ajaba!
نوشته ناشناس (تایید نشده) در تاریخ 20 October, 2007 - 19:18
Salam, man fek mikardam ke ferdoosi va dastanhaye shahname gharne 5 bashe na avayele resalat nabi?! p
داستانهای
نوشته محمد معموری در تاریخ 22 October, 2007 - 02:45
داستانهای شاهنامه، داستانهایی اساطیری هستند که سابقه آن بسیار درازتر از سابقه کتاب شاهنامه فردوسی است. فردوسی در نوشتن شاهنامه از منابع فراوانی از دوره ایران باستان سود جسته است. کتابهایی همچون یادگار (ایاتکار) بزرگمهر، یادگار (ایاتکار) زریران، گزارش شترنج، کارنامه اردشیر، بندهشن و کتاب دینکرد (دینکرت) را میتوان از منابع اصلی شاهنامه دانست. اگر چه اینها کتابهایی هستند که از دوره فارسی میانه و یا فارسی پهلوی به دست ما رسیدهاند و اگر نه ممکن است فردوسی منابع دیگری نیز داشته است که به دست ما نرسیده. اوستا نیز، خود آکنده از داستانهایی است که شباهتهای زیادی با داستانهای شاهنامه دارد. (در مورد منابع فردوسی در نگارش شاهنامه ن.ک: فردوسی و شناهنامه، منوچهر مرتضوی، نشر توس، تهران، 1385 بخش منابع و مواد شاهنامه؛ نیز ر.ک: شاهنامه و زبان پهلوی - مقایسه داستانی و زبانی شاهنامه با منابع بازمانده از پهلوی، دکتر داریوش اکبرزاده، پازینه، تهران، 1379)
در گزارش ابن هشام، (از نخستین سیره نویسان اسلامی (د. 218 هجری) که بسیار پیش از فردوسی میزیسته)، نیز نام رستم و اسفندیار آمده است: «و کان النضر بن الحارث من شیاطین قریش، و ممن کان یؤذی رسول الله صلی الله علی و سلم، و ینصب له العداوة، و کان [قد] قدم الحیرة، و تعلم بها أحادیث ملوک الفرس و أحادیث رستم و اسبندیار» (السیرة النبویة، ابن هشام، مکتبة محمد علی صبیح و أولاده، مصر، 1963)
هنرور: علاقمندان اینها را هم نگاه کنند:
یادداشت ها و برداشت ها: چالش میان فارسی و عربی
The Foreign Vocabulary of the Qur'an (متن کامل کتاب)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر