۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

20 اسفند 1388 / 24 ربيع الاول 1431 / 11 مارس 2010



20 اسفند 1388 / 24 ربيع الاول 1431 / 11 مارس 2010

220 اسفند 1388 / 24 ربيع الاول 1431 / 11 مارس 2010



1) 20اسفندماه سال1368هجري شمسي: دكترعبدالحميد عرفاني شاعرومعاصرپاكستاني دارفاني را وداع گفت. اين شاعرمسلمان همواره درانديشه احياي فرهنگ اسلامي و مقابله با هجوم فرهنگ غرب به سرزمين خويش بود. ازدكترعرفاني بيش از40كتاب درزمينه‎هاي مختلف ادبي باقيست و دركشورمان ايران چند اثراو به زبان فارسي ترجمه و چاپ شده است. دكترعرفاني ازاقبال شناسان برجسته بشمارمي‎رفت و ازنزديكان همفكرو هم اعتقاد علامه اقبال لاهوري بود. دكترعبدالحميد عرفاني به هنگام مرگ 81 سال داشت.
2) 24 ربيع الاول سال 423 هجري قمري : «ابوالحسن علي بن هلال »هنرمند خوشنويس ، اديب و فقيه عرب وفات يافت . او خطاطي چيره دست بود و خطوط ريحاني و محقق از ابداعات او در هنر خطاطي و خوشنويسي بشمار مي رود . علي بن هلال 64 جلد قرآن كريم را با خطي زيبا تحرير كرده است كه يكي از آنها توسط سلطان سليم عثماني به مسجد لاله لي قسطنطنيه هديه گرديد . اين قرآن زيبا و نفيس هم اكنون موجود مي باشد . گفتني است چون پدر وي دربان قاضي بغداد بود او را ابن البواب نيز مي خواندند.
3) 24ربيع الاول سال 1246 هجري قمري : سيد يوسف خراساني اصفهاني از علما و فقهاي اصفهان دارفاني را وداع گفت و در تخت پولاد اصفهان در كنار فاضل هندي به خاك سپرده شد . اين عالم بزرگ با وجود مشكلات بسيار به تحصيل علوم ديني پرداخت تا سرانجام خود از علماي قابل و مشهور اصفهان گرديد . از جمله تأليفات سيد يوسف خراساني اصفهاني مي توان به شرح زبدة ُ النهايه و حاشيه برمدارك اشاره كرد .
4) 24ربيع الاول سال 1334 هجري قمري : انتشار روزنامه فارسي زبان آفتاب به سردبيري ميرزا حسين عبدالوهاب زاده خاتمه يافت . اين روزنامه در سال 1330 هجري در دوران خفقان حاكم بر مطبوعات ايران منتشر شد . روزنامه آفتاب سه بار طي هفته انتشار مي يافت و اخبار داخلي و خارجي را منعكس مي كرد . اين روزنامه از نظر سياسي به حزب اعتداليون وابسته بود . مديريت آن از شماره 255 الي 337 به عهده صادق خان اديب الممالك فراهاني گذاشته شد . اما عاقبت انتشارش در سال 1334 هجري ممنوع اعلام گرديد . آخرين شماره روزنامه آفتاب در بايگاني كتابخانه ملي موجود است .
5) سرنگوني دولت ساماني و پايه‏گذاري حكومت "غزنويان" توسط "الب تكين" (350 ق)
6) درگذشت "ابن‏بواب" فقيه، اديب و خوشنويس(413 ق): علي بن هلال كاتب بغدادي مكني به ابوالحسن، ملقب به علاءالدين و معروف به ابن بوّاب، از ادبا، فضلا و مشاهير قرّا و خطاطين و خوشنويسان اوايل قرن پنجم هجري مي‏باشد. وي در حُسن خط و فن كتابتِ نسخ و ثلث بسيار شهره بود و كمتر كسي چون او در اين هنر سرآمد است. وفات ابن بوّاب در سال 413 يا 423 قمري در بغداد واقع شد و در جوار احمد بن حنبل دفن گرديد.
7) قتل عام ده هزار تن از پيروان فرقه‏ي اسماعيليه به دستور امير سيف الدين غوري (556 ق)
8) درگذشت آزرده‏ي دهلوي "كشميري" شاعر اردو زبان(1285 ق)
9) تأسيس نخستين آسايشگاه رواني جهان در لندن (1403م)
10) تولد "هنري جِيْمز" نويسنده بزرگ امريكايي (1843م): هنري جِيمز، رمان نويس معروف امريكايى در 11 مارس 1843م در نيويورك به دنيا آمد. وي در خانواده‏اي رشد و نمو كرد كه پدرش مردي اديب و نويسنده‏اي متفكر و برادرش ويليام، فيلسوفي برجسته به شمار مي‏رفت. هنري جِيمز پس از سفرهاي طولاني به سوئيس، فرانسه و انگلستان، در نهايت در لندن اقامت دائمي گزيد. او در ابتدا داستان‏هاي خود را در مجلات منتشر مي‏كرد و انتقاداتي بر آثار نويسندگان معاصرش مي‏نوشت. با آن كه جِيمز از بيماري نقص در ستون فقرات رنج مي‏برد، اما استعداد حقيقي خود را كشف كرد و نويسندگي را حرفه اصلي خويش قرار داد. در اين زمان بود كه داستان معروف "امريكايى" را به رشته تحرير درآورد و به شهرت رسيد. در غالب نوشته‏هاي جِيمز، فرهنگ و تمدن اروپا و امريكا و نيز تضاد و اختلافات زندگي معنوي بين اروپاييان و امريكاييان مورد توجه قرار گرفته است. رمان‏هاي وي از نظر تناسب و توازن ساختمان و قدرت و ظرافت، بي‏رقيب دانسته شده‏اند. در بيشتر آثار او كه به بيست اثر مي‏رسد، جِيمز به تشريح تمدني مختلط از امريكا، فرانسه و انگلستان و نيز تجزيه و تحليل آنها پرداخته است. در اين ميان آثاري هم‏چون تصوير يك زن، بال‏هاي كبوتر، جام طلايى و سفيران، از كتب معروف وي مي‏باشند. رمان‏هاي جِيمز شكل بديع و كاملاً غيرمعمول هنري دارد. داستان‏هايش آنچنان از ظرافت، استادي، هوش‏مندي، زيبايي و تنوع فراوان برخوردار است كه ستايندگان و پيروان بسيار به دست آورد. جِيمز در تاريخ داستان‏سرايي جهان مقامي برجسته دارد. هنري جِيمز سرانجام در 28 فوريه 1916م در 73 سالگي درگذشت.
11) درگذشت "الكساندر فلمينگ" دانشمند انگليسي و كاشف پني‏سيلين (1955م):سِر الكساندر فلمينگ پزشك و كاشف معروف انگليسي، در 6 اوت 1881م در خانواده‏اي كشاورز در شهر لاچفيلد فارم در غرب اسكاتلند به دنيا آمد. او پس از طي تحصيلات متوسطه راهي لندن شد و به همراه برادر به كار مشغول گرديد. با اين حال از بيست سالگي تصميم به ادامه تحصيل گرفت و پس از پنج سال موفق به اخذ دكتراي پزشكي شد. فلمينگ پس از آن وارد تحقيقات پزشكي شد و به مطالعات ميكروب‏شناسي علاقه‏مند گرديد. او در جريان جنگ جهاني اول، در بهداري ارتش انگليس به خدمت مشغول بود. فلمينگ در آن مدت متوجه شد كه عده زيادي از سربازان در نتيجه عفونت زخم مي‏ميرند و اين امر باعث تأثر و وحشت در او شد. فلمينگ مشاهده مي‏كرد كه حتي بهترين وسايلي كه علم جراحي در آن زمان فراهم آورده است قادر نيست بيماران مبتلا به عفونت زخم را از مرگ نجات دهد. وي از همان زمان مصمم شد تمام عمر خود را در راه تحقيق و مطالعه درباره باكتري معمولي كه موجب عفونت زخم مي‏شود صرف كند. در نهايت، ده سال پس از پايان جنگ، در چهارم سپتامبر 1928م، يك اتفاق تصادفي و يك مطالعه دقيق و موشكافانه باعث شد كه فلمينگ براي از بين بردن باكتري‏هاي توليد كننده عفونت زخم، موفق به كشف پني‏سيلين گردد كه براي بافت‏هاي انساني اثرات نامطلوبي در پي نداشت. اين كشف درتاريخ طب بي‏نظير بود و نشان مي‏داد كه نتايج ناشي ازآن، انقلابي درتاريخ پزشكي به وجود خواهد آورد. پني‏سيلين بدان صورت كه فلمينگ كشف كرد كاربردي نداشت؛ تا اين‏كه يازده سال بعد در سال 1939م با كمك دو دانشمند ميكروب شناس و زيست شناس به نام‏هاي هوارد فلوري و ارنست چين، اين آنتي بيوتيك به صورت داروي ضد عفونت عرضه شد. در طي جنگ جهاني دوم، آنتي‏بيوتيك‏ها كاربرد وسيعي پيدا كردند وجان ميليون‏ها نفر رانجات دادند. فلمينگ، 17 سال پس از كشف پني‏سيلين، در سال 1945م، به دريافت جايزه نوبل پزشكي نايل آمد و به لقب بهترين خدمت‏گزار كشور مفتخر گرديد. الكساندر فلمينگ سرانجام در يازدهم مارس 1955م در 74 سالگي درگذشت. (ر.ك: 4 سپتامبر)
12) مرگ "ريچارد بيرد" مكتشف و قطب شناس امريكايي (1957م): ريچارد ايولين بيرْدْ، جهانگرد و مكتشف امريكايى در 25 اكتبر 1888م در وينچستر امريكا به دنيا آمد. او پس از پشت سر گذاشتن دروس متوسطه، به دليل علاقه به سير و سياحت، وارد دانشكده نيروي دريايى امريكا گرديد و در جريان جنگ جهاني اول، فرمانده نيروي هوايى امريكا در كانادا شد. بيرْدْ از كودكي شوق فراواني براي سفر به قطب جنوب داشت. به همين دليل هميشه خود را براي اين سفر آماده نگه مي‏داشت به طوري كه براي اينكه خود را به سرما عادت دهد، در زمستان با لباس نازك به سر مي‏برد. سرانجام طي مأموريتي، از فراز قطب شمال پرواز كرد و پس از چندي راهي قطب جنوب شد. بيرد در حالي اين كار را انجام داد كه به دليل نقص عضو و از دست دادن پايش در فوتبال، از نيروي هوايى اخراج شده بود؛ با اين حال وقتي دولت‏شور و اشتياق او را براي سياحت در قطب جنوب ملاحظه كرد، وي را به همراه يك هيأت علمي به قطب جنوب فرستاد تا نقشه زمين‏هاي منطقه را تهيه كند. بيرد در طي سفرهاي خود، تحقيقات مفصلي درباره قطب شمال و جنوب به انجام رساند و علاوه بر كشف پنج جزيره، شش رشته كوه و تعدادي خليج و تنگه در نواحي قطبي، مجهولات زيادي را درباره قطب، براي بشر روشن ساخت. وي هنگامي كه پيروزمندانه از سفر برگشت، هزاران نفر از او استقبال كردند و دولت امريكا با اين‏كه چهارده سال قبل از آن او را از خدمت نظام اخراج كرده بود، به او عنوان درياسالاري داد. ريچارد بيرد سرانجام در يازدهم مارس 1957م در 69 سالگي درگذشت.
13) انتخاب "ميخائيل گورباچف" به عنوان رهبر جديد اتحاد جماهير شوروي (1985م):پس از مرگ لئونيد بِرِژنف در سال 1982م و انتخاب يوري آندروپوف به جانشيني وي، ميخائيل گورباچف، نزديك‏ترين فرد مورد اعتماد رهبر جديد شوروي و معاون و دستيار او در دبيرخانه و دفتر سياسي حزب بود، به طوري كه هنگام مرگ آندروپوف در فوريه 1984م، مرد شماره دو رژيم و جانشين طبيعي آندروپوف به شمار آمد. با وجود اين، اعضاي سالخورده دفتر سياسي حزب كمونيست شوروي، هنوز آمادگي انتخاب مرد نسبتا جواني را به رهبري حزب نداشتند و سرانجام با توافق در مورد انتخاب كُنْسْتانْتين چرنينكو كه مردي بيمار و 73 ساله بود، به يك راه حل موقت تن در دادند. چرنينكو نيز سيزده ماه بعد، در روز دهم مارس 1985م درگذشت و نوبت به رهبري گورباچف رسيد. با اعلام درگذشت چرنينكو، سه سال بحران مرگ و مير در سطح رهبري شوروي به پايان رسيد و ميخائيل گورباچف، جوان‏ترين عضو دفتر سياسي حزب كمونيست به عنوان جانشين چرنينكو معرفي شد. تحول در سياست داخلي و خارجي شوروي از بدو تصدي مقام دبيركلي حزب كمونيست از طرف گورباچف آغاز شد و گورباچف به تدريج رهبران سالخورده حزبي را كنار گذاشت و زمينه را براي ارائه افكار نو، جهت يك دگرگوني اساسي در سياست و اقتصاد شوروي فراهم ساخت. انتخاب گورباچف به عنوان يك فرد از نسل سوم انقلاب بلشويكي به سمت رهبري حزب كمونيست، با تغييرات بسيار گسترده‏اي همراه شد كه سرانجام پس از شش سال به فروپاشي اتحاد جماهير شوروي منتهي شد. گورباچف در واقع براي ممانعت از اضمحلال نظام الحادي شوروي، دكترين اقتصادي خود را تحت عنوان پرسترويكا يا بازسازي اقتصادي و دكترين سياست داخلي خود را با نام گلاسِنوسْتْ يا فضاي باز سياسي مطرح ساخت.
گورباچف براي حل مشكلات داخلي شوروي، سياست خارجي اين كشور را كه در تمام مدت زمام‏داري پيشينيان او، مبتني بر توسعه‏طلبي و گسترش نفوذ سياسي و اقتصادي شوروي در جهان بود تغيير داد و براي كاستن از بار هزينه‏هاي سنگين نظامي و تعهدات خارجي شوروي و هم‏چنين استفاده از تكنولوژي غرب كه براي بازسازي اقتصادي شوروي ضرورت حياتي داشت دست دوستي به سوي غرب دراز كرد. گورباچف هم‏چنين تا سرحد امكان دولت‏هاي اروپايى را براي نيل به استقلال و وحدت قاره ايشان ياري بخشيد. او در زمينه وحدت دو آلمان، حتي پيشتازتر از غرب عمل مي‏كرد. گورباچف ديوار برلين را كه به مدت نزديك به 3 دهه، سمبل جدايى شرق و غرب در اروپا بود برچيد و گام‏هاي بلندي در پيوند ملت‏هاي غرب و شرق اروپا برداشت، گام‏هايى كه حتي دول غربي را نيز به حيرت واداشته بود. او نيروهاي متجاوز ارتش سرخ را پس از سال‏ها حضور نظامي، از افغانستان، مجارستان، آلمان شرقي و لهستان بيرون برد و تمامي اهرم‏هاي بازدارنده در روابط ميان مسكو و واشينگتن و كشورهاي اروپايى را از ميان برداشت. گورباچف پيمان ورشو را كه يك تحميل نظامي بر روابط ميان جمهوري‏هاي شوروي سابق و اروپاي شرقي بوده و بخش‏هاي عمده‏اي از بودجه اين دولت‏ها را به خود اختصاص مي‏داد منحل ساخت و با امضاي پيمان منع گسترش سلاح‏هاي هسته‏اي و ميكروبي، گامي در جهت تنش‏زدايى بين شرق و غرب برداشت. از آن سو با اعلام فضاي باز سياسي و اوج‏گيري انتقادات فرو خفته دهه‏هاي گذشته و نيز با جان گرفتن و تحرك سياسي يهوديان، گورباچف به يكباره با موج بحران‏هاي قومي و ناسيوناليستي در جمهوري‏هاي مختلف شوروي سابق مواجه شد. اين بحران‏ها رفته رفته شدت گرفتند به گونه‏اي كه توانستند شيرازه اتحاد جماهير شوروي را از هم بپاشند. هم‏چنين، ديگر سياست‏هاي گورباچف در اجرا با مشكلات متعددي روبرو شد و نه تنها نتوانست تعارضات داخلي حاكميتِ از درون پوسيده شوروي را برطرف كند، بلكه با كمك امريكا و طراحان سازمان سيا، روند فروپاشيْ سرعت بيشتري گرفت. به طوري كه گورباچف با وجود شكستِ كودتاي 19 اوت سال 1991م، عليه خود، سرانجام در 25 دسامبر همان سال مجبور به كناره‏گيري از قدرت شد و خود سند فروپاشي شوروي را امضا كرد.

14) درگذشت شيخ "محمد غزالي" روحاني و مصلح بزرگ مصري (1996م): شيخ محمد غزالي، روحاني مسلمان و مصلح بزرگ مصري، در سال 1917م در مصر به دنيا آمد. وي در ده سالگي موفق به حفظ كل قرآن مجيد شد و وارد الازهر گرديد. شيخ محمد غزالي در 24 سالگي از دانشكده وعظ و تبليغ فارغ‏التحصيل شد و با اخذ اجاره دعوت و ارشاد و تدريس، به اصلاح‏گري و خرافه‏زدايى پرداخت. وي پس از چندي، با عزيمت به كشور الجزاير، سالياني چند، رياست شوراي معارف اسلامي يكي از دانشگاه‏هاي آن كشور را برعهده گرفت و درس‏هاي پر رونقي را در اين مكان در مقاطع عالي ارائه داد. هم‏چنين درس‏هاي تفسير موضوعي قرآنِ شيخ غزالي كه از تلويزيون الجزاير پخش مي‏گرديد، مورد توجه خاص و عام قرار مي‏گرفت. غزالي بيش از هر چيز به تحولي فرهنگي در جهان اسلام معتقد بود و به رغم سابقه‏اي روشن و فعال در مبارزات سياسي، چشم اميد خويش را بر رفع نقيصه‏هاي دروني در معرفت حقايق دوخته بود.
وي بر آن بود كه بدون تدارك انديشه و فرهنگي پويا و اسلامي، نمي‏توان در برابر تهاجم سياسي جهان استكباري ايستاد. غزالي مي‏گفت: "من بر اين عقيده هستم كه حتي اگر تمدن شرق كمونيست و غرب صليبي از هم بپاشد، باز گرهي از مشكلات كنوني جهان اسلام گشوده نخواهد شد، چرا كه گرفتاري‏هاي ما از درونْ نشأت مي‏گيرد و همه ناشي از عوامل خارجي نيست. البته فشار خارجي هست، اما عامل اصلي گرفتاري‏هاي امت اسلام را بايد در بافت و ساختار داخلي آن جستجو كرد." با نگاهي گذرا، اساس انديشه‏هاي شيخ محمد غزالي را مي‏توان بر سه پايه اصلاح معرفت ديني، تقريب مذاهب و ردّ انديشه‏هاي قومي، استوار دانست. او در اين راه كوشيد تا در آثار گوناگون خويش، چهره زلال قرآن و سنت را از غبار تعصب‏هاي بيهوده و افراطي پاك كند. وي راه خود را از سلفي‏گري و ارتجاع رايج و وهابيت جدا كرد و در محافل و جوامع اهل‏سنت از حريم اسلام ناب و اهل‏بيت به دفاع برخاست. غزالي هميشه با نگاهي مثبت به انقلاب اسلامي ايران مي‏نگريست و پيروزي انقلاب را پيروزي بزرگ تمام مسلمانان مي‏دانست. وي سخت مجذوب شخصيت امام خميني(رحمة الله علیه) رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران بود و چهره‏هاي شاخص و مبرّز ديني ايران اسلامي را به دفعاتْ مي‏ستود. غزالي به منظور شركت در كنفرانس انديشه اسلامي در سال 1985م، سفري به ايران داشت و در خلال آن توانست طرح كلي انديشه‏هاي اصلاح‏گرايانه خويش را ارائه دهد. وي در همين راستا و با هدف بيان ديدگاه‏هاي اسلام در زندگي، كتاب‏هاي متعددي به نگارش درآورد كه اسلام و اوضاع اقتصادي، اسلام و استبداد سياسي، نبرد دين، كارزارِ قرآن و ريشه‏هاي عقلي و قلبي ايمان از آن جمله‏اند. شيخ محمد غزالي سرانجام در حالي كه براي حضور در كنفرانس فرهنگي در رياض به سر مي‏برد، در يازدهم مارس 1996م دچار سكته قلبي گرديد و در 79 سالگي درگذشت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.

می افزایم:

تاجگذاری شاه اسماعیل صفوی و اعلام مذهب رسمی شیعه

اندیشه - شاه اسماعیل صفوی 11 مارس سال 1502 (مصادف با بیستم اسفند) درتبریز تاجگذاری و شیعه اثنی عشری را مذهب رسمی ایران اعلام داشت.

وی در خطبه ای که ایراد کرد خودرا مکلّف به ترویج مذهب شیعه و ایجاد یک حکومت مرکزی در سراسر ایران زمین [احیاء امپراتوری ایرانیان] و نجات ایرانیان از وضعیت نابسامانی که از زمان حمله مغول داشتنند اعلام کرد و به این ترتیب مقدمات زنده شدن دوباره ناسیونالیسم ایرانی فراهم شد.

مورخان ضمن مقایسه شاه اسماعیل صفوی با اردشیر یکم ـ سردودمان ساسانیان متفق القول نوشته اند که اردشیر نیز در سال 225 میلادی در تیسفون با نطقی در برابر موبدان و بزرگان ایران همین قول را داده بود. تفاوت دو نطق دراین بود که اردشیر آیین زرتشت را دین رسمی [دولتی] اعلام کرده بود و به این ترتیب؛ ناسیونالیسم ایرانی در آن زمان برگرد آموزش های زرتشت سر برافراشت و این بار شیعه اثنی عشری زیربنای آن بود و هر دو شاه به قولی که داده بودند وفاکردند.

برادران دیلمی (بوئیان) هم در دهه های 940 و 950 میلادی ناسیونالیسم ایرانی را با پرچم شیعه و زبان پارسی پیش بردند و هگل آلمانی «فلسفه تاریخ» را با آوردن چنین مثالها از تاریخ طولانی ایران اثبات کرده است که شرایط آمادگی برای تکرار رویدادها باید درس بزرگی برای هر دولتمرد و سیاستمدار در گوشه و کنار جهان باشد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر