۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

از پهنه ی باستانی پارس تا چهره ی استانی فارس

در ادامه ی ورودی پیشین، و دومین پاره ی گزینش یافته از کتاب شیرازنامه ی این کمترین
فصل یکم. از پهنه ی باستانی پارس تا چهره ی استانی فارس


و این سرزمین

از دشمن، از خشک سالی و از دروغ بپاید

و بدین سرزمین دشمن، بدسالی و دروغ نیاید.

(نقل به مضمون از سنگ نبشته ی داریوش در تخت جمشید)

پیدایش انسان در فلات ایران به هزاره هایی بسیار دورتر از آن باز می گردد، که ما را بدان راهی یا نگاهی ممکن شود، در عین حال در همین میانه های این راه بی نهایت که جستجویی کنیم، می توانیم با آسودگی باور کنیم که دست کم از هزاره ی پنجم به بعد در جای جای این فلات آنقدر آثار از معیشت بسیار بدوی نیاکانمان در دسترس داریم، که بتوانیم بر امتداد استوار و بسیار خود در درازای تاریخ، با نهایت اطمینان و اعتماد به نفس لم بدهیم و بگذاریم از پیش چشم هامان بگذرد که میهنمان چه سابقه ی تاريخي دیرینه ای دارد تا روحمان را غرور بیاموزیم و با عطف توجّه به این امر که تا کنون در یکی از كهن‌ترين زيستگاه های انسانی زیسته و در یکی از جایگاه های نخستین سكونت انسان جای داریم، بر روحیه ی خود سرور حاکم سازیم.

آری، کشور ما يكي از مناطق مهم باستاني جهان است و از این روی هم همواره مورد توجّه و اقبال محقّقان و باستان ‌شناسان داخلی و خارجی بوده و هست، که در پی شناختن آثار باستاني آنند. براساس آماری تخميني و نه چندان دقيق، بالغ بر چهار صد هزار مورد آثار باستاني ِشناخته شده، مشتمل بر بناها، تپه ها، قبرستان ها و محوطه های باستاني و تاريخي در این مرز و بوم از پیشینیان نزدیک و دور و آشنا و بیگانه ی ما به یادگار مانده اند، البتّه ناگفته پیداست كه براي مطالعه و حفظ و احياء این حجم از آثار، توان علمي و مادي بسياري مورد نياز است که شاید جزئی از آن هم در میان نباشد و بالطبع بدون چنین توانی، تا این زمان تنها بخش اندكي از اين آثار مورد بررسي و كاوش قرار گرفته و صرفاً نزديك به دو هزار عنوان از میان آنها در فهرست آثار ملي ثبت شده است.

از جمله ی این آثار، مواردی است پراکنده، که در تپه ی باکون از نواحی مرودشت فارس برجای مانده است و نشانه هایی دارد از قدیم ترین انسان متمدّن در قلمرو پارسی ها، یا سرزمین فارس که از شمال شرقی به سرزمین کرمان و از جنوب و جنوب شرقی به سواحل خلیج فارس امتداد داشته است.

البتّه گستره ای از جغرافیا که امروزه فارس خوانده می شود، به موجب جغرافیای سیاسی حاکم، تنها بخش هایی از آن فارس پهناور دیرین را در بر می گیرد که در یکی از استان هاي جنوبي کشور جمهوری اسلامی ایران، موسوم به استان فارس جمع آمده اند، امّا هنوز هم در حدود 8 درصد مساحت كشور را همین فارس تشکیل می دهد و بی گمان کماکان شایسته ی آن است که وسیع خوانده شود، ولو که به حسب تقسیمات روزگاران گذشته وسعت آن بسیار فراتر از این سرزمین هایی بوده است که امروزه با مساحتی نزديك به 133 هزار كيلومتر مربع، در بين 2 درجه و 27 دقيقه تا 42 درجه و 31 دقيقه ي عرض شمالي، و 42 درجه و 50 دقيقه تا 36 درجه و 55 دقيقه ي طول شرقي از نصف النّهار مبداء واقع شده اند و از شمال به استان اصفهان، از شرق به استان هاي يزد و كرمان، از جنوب به استان هرمزگان و از غرب به استان هاي كهكيلويه و بويراحمد و بوشهر محدودند و در قالب 25 شهرستان با نام های آباده، ارسنجان، استهبان، اقليد، بوانات، پاسارگاد، جهرم، خرم بيد، داراب، زرين شهر، سپيدان، سروستان، شيراز، فسا، فراشبند، فيروزآباد، قيرو كازرين، كازرون، لارستان، لامرد، مرودشت، ممسني، مُهر و نيريز جمعیّتی بالغ بر 8 ، 3 میلیون نفر را در خویش گنجانده اند (استان فارس بر اساس آخرین تقسیمات کشوری در سال 1379، دارای 19 شهرستان، 57 شهر، 62 بخش و 184 دهستان است. این استان حدود 8170 آبادی دارد که از این میان حدود 4400 آبادی مسکونی، و بقیه غیر مسکونی هستند. جمعيت اين استان بنا بر سرشماري سال 1375 خورشيدي نزديك به3،817،036 نفر ثبت شده).

در فارسنامه ی ناصرى گوید:

مملكت فارس يك قسمت بزرگ از ممالك جنوبى قسمت‏هاى ايران است و كناره‏هاى آن را در روزگارها به اختلاف گفته‏اند، مثلا اگر بلوك را مهرمز و ناحيه فلّاحى را كه در اين نزديكى، از جمع فارس موضوع گشته، باز از توابع فارس شماريم، در ازاى اين مملكت از جاشك موغستان عباسى تا بندر محمره فلاحى 233 فرسخ كاروانى و 215 فرسخ جغرافى است و پهناى اين مملكت از خيرآباد نى‏ريز تا بندر بوشهر دشتستان 98 فرسخ كاروانى و 84 فرسخ جغرافى است … اما عرض و طول فارس يعنى دورى آن از خط استوا و گرى‏نيچ بر اين وجه است كه عرض اوايل و مبادى جنوبى اين مملكت، مانند جاشك .. از خط استوا 25 درجه و 20 دقيقه است و عرض اواخر و منتهاى فارس از جانب شمال مانند «گندمان» سر حدّ شش ناحيه، 31 درجه و 43 دقيقه است. پس ابتداى فارس بر رأى متقدمين از اقليم دويم باشد و انتهاى آن از اقليم سيم است اما بر رأى انگليسى‏ها كه آبادى زمين را به 30 اقليم گرفته‏اند، گندمان در اقليم چهارم باشد و طول مبادى فارس از جانب مشرق و جنوب 57 درجه و 48 دقيقه است و از جانب مغرب و شمال 48 درجه و 13 دقيقه است از گرى نيچ (فارسنامه ی ناصرى به تصحيح دكتر رستگار فسائى، 899).

در قرن چهارم حدود فارس در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب به صورت ذیل آمده است:

ناحيتى است كى مشرق وى، ناحيت كرمان است و جنوب وى، درياى اعظم و مغرب، رود طاب است كى ميان پارس و خوزستان بگذرد و بعضى از حدود سپاهان است و شمال وى بيابان پارس است از كرگس كوه (حدود العالم 130).

و ابن بلخی شرح دقیق حدود فارس را به این صورت به دست می دهد:

بسط پارس و اعمال آن صد و پنجاه فرسنگ طول است، در صد و پنجاه فرسنگ عرض. اركان پارس و شكل ولايت پارس، چنان افتاده است كى قسمت حدود شرقى و غربى و شمالى و جنوبى، بر چهار ركن مى‏افتد، نه بر چهار حدّ و مثال آن مربّعى است كى هر زاويه از آن، به يكى از حدود مى‏رسد برين جمله كى بر حاشيه اين ورقه صورت كرده آمده است و فرق ميان اركان و حدود آن است كى اركان، چهار زاويه مربّع باشد و حدود، چهار پهلوء باشد، درين مربّع كى صورت كرده آمده است؛ و [اگر] در شكل پارس، كى برزده شده است، تأمّل افتد، تحقيق اين معنى معلوم گردد و اركان پارس اين است:

ركن شمالى، متأخّم اعمال اصفهان است و سرحدّ ميان پارس و اصفهان، ايزد خواست و يزد و ابرقويه و سميرم.

ركن شرقى، متأخّم اعمال كرمان است بر صوب سيرجان و سرحد آن، رودان است و اين رودان، از اعمال پارس بود امّا به عهد سلطان شهيد ألب ارسلان- قدّس اللّه روحه- چون ميان پارس و كرمان، حدّ مى‏نهادند، اين رودان با كرمان گذاشت، در روزگار قاوورد.

ركن جنوبى به درياست كى بر حدود كرمان است و سرحدّ آن نواحى هزو و سيف است بر ساحل دريا.

ركن غربى، متأخّم اعمال خوزستان است، بر صوب درياء عمّان، سرحدّ، ارّجان است و ارّجان از اعمال پارس است امّا چون با كاليجار كناره شد، عامل آنجا يكى بود «وزير ابو العلاء» نام، و با «هزار اسپ»، يكى شد و ارّجان بدو داد و چون هزار اسپ، خوزستان ضمان مى‏كرد به ابتداء اين دولت قاهره- ثبّتها اللّه- ارّجان، در جمله آن اعمال گرفت (فارسنامه ی ابن بلخى، 284).

حمد الله مستوفى هم محاسبه ی مساحت آن را می آورد:

طولش از قومشه تا قيس، صد و پنجاه فرسنگ و عرض از يزد تا حوز سيصد و بيست فرسنگ، مساحتش هجده هزار فرسنگ باشد (نزهة القلوب،113).

در هر حال وسعت جغرافیایی قابل توجّهی که این سرزمین با اوصاف مذکور می یافته، همیشه به عنوان یک صفت عمده در فقرات مربوطه ی گزارش ها و نگارش های کهن ذکر می شده و مورد تأکید قرار می گرفته، چنانکه گذشته از منقولات قبل، به عنوان نمونه حافظ ابرو ذیل عنوان ذكر ديار فارس و احوال آن‏ می نویسد:

فارس ولايتى وسيع است، هم سهل و هم جبل و هم برّ و هم بحر. باز هر چه در سردسيرها و گرمسيرها باشد جلمه در فارس يابند. به عهد حجّاج بن يوسف يكى را از حكماء عرب آنجا فرستادند تا احوال آن ولايت بداند و معلوم او گرداند. چون حكيم نزديك حجاج باز رسيد، در جمله (صفات) فارس كه همى كرد و گفت: جبال و رجال و فيها من كل بلد بلد. يعنى كوههاست و مردانند مانند هر شهرى كه در جهان است آنجا شهرى هست (جغرافياى حافظ ابرو ‏2: 102).

از دیگر اوصاف عمده ای که در فقره ی منقول از حافظ ابرو نیز برجسته شده بود، این واقعیّت است که فارس سرزمینی کوهستانی از دسته و گستره ی رشته کوه های زاگرس می باشد و آب آن از بلندی های برف گیر همین ارتفاعات تأمین می گردد و با قرار داشتن در منطقه ای غالباً خشک و نهایتاً نیمه خشک، اگر باز آب و هوایی ملایم می یابد، این امر را عمدتاً به همین کوه ها مدیون است.

كوه هاي فارس به چهار گروه شمالي، مركزي، جنوبي و غربي تقسيم مي شوند. در گروه شمالي، كوه بلند گردنه‏ي كولي‏كُش، درگروه مركزي كوه مهارلو تا خرمن‏كوه فسا، در گروه جنوبي كوه داراب و بالنگستان و در گروه غربي كوه قره‏باغ و ارتفاعات كوهمره سرخي قرار دارد.

آب و هواي فارس در نواحي شمالي سرد، در نواحي مركزي معتدل و در نواحي جنوبي، در ‌تابستان‏ها گرم است. ميزان بارندگي سالانه در شمال فارس نزديك به 100 ميلي متر، در جنوب بين 100 تا 150 ميلي متر و در مركز بين 200 تا400 ميلي متر ضبط شده است.

به علت شوری و کم آبی رودخانه های استان فارس که عبارتند از رود کُر، رودخانه ي قره آقاج، رودخانه فهليان، رودخانه ي فيروزآباد و رودخانه‏ي دالكي، شادکام، ایزدخواست، مهران، شور، شول و سرخون، چشمه ها و قنات ها و چاه های عمیق و نیمه عمیق در آبیاری و کشاورزی این استان نقشی عمده بر دوش گرفته اند و بدون آنها محصولات کشاورزی متداول در فارس که شامل گندم، جو، برنج، چغندرقند، مرکبات و انواع میوه و سبزیجات است، به عمل نمی آمدند. در کنار کشاورزی، دامداری نیز امروزه در فارس شامل پرورش زنبور عسل و مرغداری می باشد که به ویژه در مراکز عشایری رونق بسیار دارد.

از حیث تعداد دریاچه های واقع در استان، استان فارس ، مقام نخست را در میان استان های کشور داراست، چه آنکه بیش از یک درصد از کل ّ مساحتش را دریاچه هایی می پوشانند که در فصول مختلف سال میزان آب آنها متغیّر است و شامل دریاچه های بختگان، طشک نرگس، مهارلو، پریشان و کافتر و تالاب ارژن می باشند. دریاچه ی بختگان با وسعتی حدود 3120 کیلومتر مربع بزرگترین دریاچه ی واقع در استان فارس است و رود کُر که آن مهم ترین ِرودخانه های استان در شمار است، پس از سرچشمه گرفتن از کوه های اطراف اردکان در استان یزد و طی مسافاتی، سرانجام به همین دریاچه می ریزد.

از میان این دریاچه ها سه دریاچه ی نخست شور بوده، سایر موارد دارای آب شیرینند و از این روی عهده دار تأمین آب مناطق خویش می باشند و مضاف برآن از نقاط عمده ی تمرکز و تجمّع پرندگان مهاجر و از زیست- بوم های بسیار مناسب آنها به شمار آمده و بالطبع در زمره ی جاذبه های طبیعت گردی یا اکوتوریسم نیز قرار می گیرند.

نزدیک به یک و نیم درصد از کل اراضی استان فارس که مساحتی بالغ بر 90 هزار کیلومتر مربع را در بر می گیرد، به جنگل ها و مراتع آن اختصاص دارد، با این توضیح که 15% از این مساحت از آن جنگل ها و 60% از همان توسّط مراتع پوشیده شده است که البتّه بر اثر بهره برداری غیر اصولی متأسّفانه شاهد کاهش سریع و حدّی مراتع و افزایش بر وسعت بیابان ها- که از مرز 13 هزار کیلومتر هم گذشته- می باشیم.

البته در جغرافیا که این گونه مباحث در حیطه ی آن قرار می گیرند، نباید با همین درس پس دادن ها و از برکرده ها را باز دادن، گمان کنیم که جایی را گرفته و کاری کرده ایم، که این داده ها اگر اندیشیده و بازاندیشیده و با بوده ها و رویدادها سنجیده و ارزیابی نموده و مورد سبک و سنگین قرار گیرند، به کار می آیند.

فارس در قیاس با سازه های دیگر سرزمین ایران، یا استان های دیگری که اعضای دیگر مجموعه ای و طبقه ای در جغرافیای ایران را تشکیل می دهند، از یک جهاتی کاملاً یکتا و تک است، از جمله اینکه این دیار دربرگیرنده ی چندین جلگه و درّه و آن هم با ارتفاعات گوناگون از سطح دریاهای آزاد است و سلسله ای از کوه ها این جلگه ها و درّه ها را از هم جدا و مجزّا نگاه می دارند. هر جلگه به تناسب با طول جغزافبایی و ازتفاعش از سطح دریا، از آب و هوایی ناهمگون و دیگرگونه از جلگه های دیگر فارس برخوردار می شود و بدین سان در فارس سه گونه کشاورزی متفاوت و نامتجانس در زمان واحد وجود دارند؛ در ارتفاعات یا مناطق سردسیر فارس گندم، سیب درختی، گردو، توت و مانند آنها به عمل نی آید، در جلگه های پست تر یا مناطق گرمسیر رطب و خرما و مرکّبات حاصل می آید و در میانه ها یا نواحی معتدل هم گندم، انار، انگور و نارنج فراوان است.

جغرافیا نگاران عرب هم فارس را به دو منطقه ی سرد و گرم تقسیم نموده بودند که آنها را به ترتیب صرود و جروم می نامیدند و میان این دو منطقه خطّی را به عنوان مرز فرض می کردند که از خاور تا به باختر امتدادش می دادند و این گونه تقسیم بندی تا به امروز هم از رواج کامل نیفتاده و زمین های پست که نزدیک به سواحل می باشند گرمسیر و آنهایی که نزدیک به ارتفاعات آن سوی معبر یا کتل هایند، سردسیر خوانده می شوند.

در احسن التّقاسیم گوید:

خاك اين سرزمين كان است، كوهستانش جنگل، خارش انزروت، گوسفندانش داراى پازهر معروف، چشمه ‏هايش مومياى نامبردار است، هشت اقليم بدان منسوبند، هم خرما دارد هم اترج، زيتون، ريباس، نى، عكوب، گوز، بادام و خرنوب. فرآورده‏هايش، برده، خز، فرشهاى كاردست، پارچه، پوشاكهاى شگفت‏انگيز، پرده، پوشاكهائى كتّانى مانند «قصب»، ديبا، زينت آلات گوناگون مى‏باشد.

گردشگاه ‏هائى نامبردار، قصبه ‏هاى مشهور، شهرهايى نيكو همچون فسا، شعب بوان، شاپور، نوبندگان، دارب گرد گرانقدر دارد.

ارزش سيراف و ارّجان پوشيده نيست. در اصطخر ساختمان هائى شگفت‏ انگيز هست، گلاب و فرآورده‏ هاى ديگر گور از شهرهاى ديگر برتر است. شاپور همانند سغد است، و در زيتون و اترج و نى از آن برتر باشد، همه آب و درخت و ميوه است.

فارس سرزمين گرانمايه، پر خير و مركز بازرگانى است. روزى ابو الحسن مؤمّلى از من پرسيد: فارس را چگونه ديدى؟ گفتم: آن را همانندترين سرزمين به شام يافتم، ميوه‏هاى متضاد، سردسير و گرمسير و معتدل دارد، كوهستان پر درخت و عسل و زيتون دارد آباد و پربركت‏ تر از آن پس از شام نديده‏ام. ولى مركز ستم و تباهى و پر از كژدم است.

مردمش بد لهجه، ماليات ها سنگين حومه ‏اش گرمسير است، سردسيرش سخت مى‏باشد. رسم مجوسان در آن آشكارا است، بيشتر آبادي هايش به اقطاع است. فارس بن طهمورث آن را بنيان نهاده، و اين نقشه ی آنست (احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم/ترجمه، ج‏2، ص: 629).

هم او در جایی دیگری از همان کتاب می گوید:

بدانكه: من در اين سرزمين نزديك دو سال ماندم و دو بار بدان درآمدم. جاهاى گرمسير و سردسير و خوش هوايش را ديدم، و آنچه ابراهيم بن محمد فارسى درباره آن نوشته بود خواندم، و از خبرگان پرسشها كردم، ولى نمى‏توانم همه آنها را بياورم مبادا كتاب بدرازا كشد، آرى‏ فارس سردسيرها دارد كه درختها در آن از سرما ميوه نمى‏دهد و كشتزارها در آن خرّم نشود مانند «ارد»، «رون»، «رهنان» و پيرامن «استخر» گرمسيرهائى نيز دارد كه از گرما به روز نمى‏توان خفت، مانند «سيراف»، «ارگان» [و كرانه‏هاى دريا] و ميان آن دو، جاهاى خوش‏ هوا نيز هست، مانند «شيراز» و شهرهايش و پيرامن «شاپور». در همه جا يخ يافت شود، از راه دور و نزديك آن را مى‏آورند. بيشتر آن كوهستانهاى پر درخت است. اندك كشتزار نيز دارد. سبك هوا و داراى گردشگاه‏ها [و خانه‏هاى‏] زيبا است. درهاى استوار و شگفتيها و ويژگيهاى بسيار و كانهاى پرارزش و ميوه‏هاى گوارا دارد.

باز در موضع سومی می نویسد:

بديها: آب ارگان بد است و همچنين آب دارابگرد. آب چاههاى شيراز سنگين‏اند بيشتر گرمسيرها بد هوا و رنگ‏آور هستند و بهترين آنها سيراف، ارگان، گناوه، سينيز و معتدل‏ترين آنها ميانه دو خطه است. در دشت بارين چشمه‏اى هست كه از آن شفاى بيماريها مى‏خواهند. آب قصبه شاپور سنگين است (احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم/ترجمه‏2، 668).

در پیکره ی عظیم و گستره ی قدیم سرزمین های آسیای مرکزی و آسیای صغیر، فلات ایران به مانند سینه ای دیرینه برای آن است که در قفسه ی سینه ای از رشته کوه ها محافظت از قلب هایی را بر عهده گرفته، امّا علی رغم این قفسه ی سینه ی سنگی، چون این سینه در میانه ی دره های سند و فرات قرار دارد، چون جهان های همجواری در میانش گرفته اند که در ماورای دریای شمالیش- دریای خزر- جهان های اسلاو و تاتار و سکائیان می باشند و در فراسوی دریای جنوبش – خلیج فارس و بحر عمان- جهان های هند و عربند، چون از طریق برخی بلندی های غربی در امتداد زاگرس از شمال با جبال قفقاز و آرارات که آغازگاه های فرات و دجله اند، دروازه ای به اراضی آسیای صغیر در برابرش گشوده می شود، چون دره ی فرات برات اتصالش به سوریه و کنعان و بریدگی های زاگرس و جلگه ی خوزستان جاده ی وصلش به دنیای بین النهرین است، و به سبب بسیاران نمونه ی دیگر از این گونه واقعیت ها و موقعیت ها، این سینه در هر زمانی در معرض گذر گروه های گونه گون است و به هر بهانه ای مورد تعرض بیگانگان قرار می گیرد و در این میانه ها همواره معروض گذار و دگرگونی و تطور می گردد.

فلات ایران به یک چنین جهاتی گذرگاهی است برای رخدادهای تاریخی و لنگرگاهی است در دریای تاریخ و تمدن، و به قول آن محقق – که تنها از همین یک قولش که زرین کوب آورده و من هم از او در اینجا نقلش می کنم، با وی آشنایم- هر گونه حرکت و رویدادی که قاره ی بزرگ آسیا را در می نوردد، باید از اینجا بگذرد و همواره نیز از اینجا می گذرد.

آغاز تاریخ این مرز و بوم از آغازه های تاریخ آشور و بابل و اورارتو و عیلام و لیدیه و ایونی چندان دیرتر نیست و تا حدی شاید شکل گرفته بر شالوده ی آمیزه ای از همان آغازه ها باشد که با سازه های هندی و سکایی تکمیل یافته است. در عین حال از دل همین آمیزش های خواسته و ناخواسته است که زایش هویتی ایرانی حاصل می آید، هویتی که در عین پویایی و آزادی اش ناگزیر است که در برابر فشارهای پیرامونی گرایش ها و گروش های بیگانه پایدار و استوار باشد و نازه پشتوانه ی پیوستگی و همبستگی و محرکه ی دفاع از خویش و مؤلفه ی موضع و بینش بایسته ی همان پایداری و استواری باشد.

هم این گونه فشارهای دورادور و هم آن گونه لشکرکشی های ناگزیر، در طرز توزیع جمعیت، در نحوه ی پدید آمدن دیه ها و شهرها، در شکل شبکه بندی راه های بزرگ و کوچک سوق الجیشی و بازرگانی، اثر بسیار نهاده و بلکه خود، این گونه امور را شکل داده اند و گمان می کنم بتوان به صراحت گفت که جمیع این اوضاع و احوال را تابع ضرورت می سازد.

از این روی فهم جریان رویدادها و به ویژه فهمی ژرف که یارای پیش یافتن احتمالات وقوع و ادامه و اختیار گزیته های نزدیک تر به واقع را داشته باشد، بدون ملاحظه ی اقتضا های محیطی و اقلیمی و تراکم یا پراکتدگی جمعیت، ارتباطات راه ها به ویژه با مراکز و مواضع سوق الجیشی یا مقاط برجسته ی بازرگانی و اساساٌ کارآیی اتصالاتی از این دست که میان شهرها و شهرستان ها برقرار است، امکان نخواهد و نتواند یافت.

عنصر مکان خود یکی از بنیادهای تاریخ است و هیچ روبداد تاریخی خالی از زمان و مکان یافت نخواهد شد. بلکه از پایه، حتی پیش تر از آنکه دامنه ی التفات ما تاریخ را در بر بگیرد، آیا مه آنکه هر انسانی روی کره ی زمین لاجرم در جایی زندگی می کند؟ آیا حاصل طبیعی صرف حیات ما، پیدایش جاهایی فراوان و گوناگون در کره ی خاکی نیست؟ اما گوناگونی این جاها به لحاظ آب و هوا و تاهمواری ها و پوشش گیاهی است، اما به هر حال از گذشته های دور انسان ها در این جاها زیسته اند و با ویژگی های طبیعی جای خود خو گرفته اند و متقابلاً آن ویژگی ها نیز تا حد زیادی یر زندگی آنها اثر نهاده، ولو که هرچه دانش و فن آوری بشر پیش رفت، با استفاده ی بهتر از محیط طبیعی و نیز دستکاری و تغییر در شرایط و اوضاع زیستگاه ها، هر چه بیشتر از تبعیت و انفعال و نسلیم در برابر طبیعت محیطش فاصله گرفت و امروزه شاید در کلّیت امر حتی تعبیر به استقلال نسبی انسان از پارامترهای مذکور نارو.ا نباشد- آیا نه اینکه خود بدان حد بر شرایط آب و هوایی و آرایش و چینش در خامه ی خویش، فارغ از محیط طبیعی گستره ی جغرافیایی شهر و استانمان، مختار بوده و استیم که در ابتدای امر این پیوند میان انسان و مکان و تاریخ و زمان را درست درنمی یافتیم؟

به هر حال با تکامل و تعالی زندگی اجتماعی انسان، به نحو متزایدی نقش عوامل محیطی و طبیعی در زندگی او کمرنگ تر شده است، البته کماکان انسان در کنار عوامل محیطی دیگری که از محیط های اجتماعی، سیاسی و معیشتی در احاطه اش دارند، تخت تأثیر عوامل محیط طبیعی نیز هست، اما در گذشته ها این محیط طبیعی بود که اصلاً زندگی انسان را شکل می داد و ظهور این نقابل و تعامل تنگاتنگ را از جمله در سبک های آغازین زندگی و در فرهنگ های ابتدایی وی دید.

شش سایت باستانی تل موشکی، تل جری الف و ب، تل گپ و تل باکون الف و ب که همگی در جلگه ی مرودشت و در حوالی تخت جمشید واقعند، منابعی دست اول برای مطالعه ی فرابیندهای تحولی فرهنگ های ما قبل تاریخی در گستره ی فارس به شمار می آیند. البته در میان باستان شناسان هنوز توافقی فراگیر در باب موقعیت مطلق و گاه- شماریک آنها حاصل نیامده است، اما به حسب آنچه تا کنون در پژوهش های باستان شناختی مورد شناسایی قرار گرفته است، فرایند تحوّلی ِ فرهنگ در سرزمین فارس شامل دوره های غارنشینی، دوره ی سکونت در دشت و اهلی کردن حیوانات، دوره ی روستانشینی، دوره ی شهرنشینی، دوره های امپراطوری و سرانجام سده های اسلامی است.

آثار سکونتی دوره های غارنشینی متعلّق به 50 هزار سال پیش – دوره ی پارینه سنگی جدید- تا هشت هزار سال پیش – دوره ی نوسنگی- در 27 غار در این استان شناسایی گردیده است.

از دوره ی سکونت در دشت ها و اهلی کردن حیوانات، که در این دوره مهم ترین فرایند تحوّلی در زندگی انسان رخ می دهد و با گذر از دوره ی سنگ و سکونت در دشت ها مسیر اجتماعی زندگی بشر آغاز می گردد، 328 محوّطه ی باستانی در استان شناسایی شده است.

در همان روزگاران کوچ روی و سکونت های کوتاه و فصلی انسان ها در دشت ها، زمینه های خویشاوندی آماده شد و با این گونه تحولات و تطوراتی که در طول زمانی دراز در این زندگی ساده رخ داد، اندک اندک انسان ها که دیگر باید جمعیت های انسانی شان خواند، کلّاً دیگر به یکجانشینی روی آوردند، بدین سان از دیرباز در داخل فلات ایران هم تمدن انسانی در قالب ساختار اجتماعی دهکده (دیه، ده) شکل گرفت و به حکم طبیعت زمین و اقتضای اقلیم و در راستای تسهیل آبیاری اراضی و دفاع از کشت و رمه ی خویش، این شیوه ی ایجاد مساکن مجتمع و نزدیک به هم فی المجموع بیش از گزینه ی پراکندگی و تفرّق مزارع، مایه ی خاطر ساکنان این فلات می شد، خواه در میان مهاجران آریایی که آن را به عنوان زیستگاه دایمی خویش برگزیدند و خواه در میان بومیانی که مقدم بر ایشان بودند، الّا که جامعه ی آریایی به مراتب بیش از اسلاف خویش بر اثر پیوندهای طوایف و تیره ها و خویشاوندی های نسبی و سببی واجد اتّحاد و انسجام بود و بنابرین اختیار کردن توطّن در دهکده ها تیره ها و دوده های وابسته را نه تنها از فرایند طبیعی و متداول تفرّق و تفرقه مصون می داشت، بلکه بیش از پیش آنها را به هم می پیوست و یکپارچه شان می ساخت، در نتیجه مقابله ی با مهاجمان و مراوده ی با متحدان را آسان تر از معمول می گرداند.

بدین سان تدریجاً به دنبال سکونت در دشت ها، در دوره ی روستانشینی روستاها (دهکده ها) شکل می گیرند، ابزارهای اوّلیه ای چون ظروف سفالی پخته شده از گل، مورد استفاده ی انسان قرار می گیرند و بر اثر فراغت از کار روزانه و فرصت بیشتری که در این دوره پدید می آید، عقاید سیاسی و مذهبی در گیر و دار با افسانه ها و اسطوره ها تکوین می یابند که البته تازه در دوره ی شهرنشینی شکلی منسجم می یابند و نقش مهمی ایفا می نمایند. از فرهنگ دوره ی روستانشینی در استان فارس، آثاری از هزاره های ششم، پنجم و چهارم پیش از میلاد در 480 محوّطه ی باستانی شناسایی شده اند که از میان آنها عمده ترین فرهنگ های دوره ی مزبور در تپّه های باستانی موشکی، جری، باکون و لپویی کاوش شده اند.

از سویی دهکده به عنوان اولین واحد اجتماعی جامعه در طی زمان پایگاه تفاوت در ثروت و قدرت نیز گشت و در پی گسترش مالکیت قلعه های بزرگ اربابی پدیدار شدند، که ضرورت دفاع از آنها به نوبه ی خود طبقات جنگجو را در رأس دیگر طبقه ها قرار داد و باز با توسغه ی روابط میان این قلاع که به اقتضای حوایج و منافع و مصالح آنها رشد و پیچیدگی یافت، از توسعه ی روستاها شهرها پای به عرصه ی حیات نهادند و دوره های شهرنشینی ِ ناحیه ی فارس آغاز شدند. فرهنگ شهرنشینی که در واقع دوره ی آغاز تاریخ است و با آن مالکیت ها شکل می گیرند و مهرها و کتیبه ها بر آغاز تجارت در آن گواهی می دهند. این سرزمین، از چند هزار سال پیش زیستگاه پررونق اقوام بومی ایران، و به ویژه عیلامیان بوده و از این قوم، آثار بسیاری در گوشه و کنار فارس، به جای مانده است. آثاری چون کورنگون مَمَسَنی، آثاری در نقش رستم، آثاری در تخت جمشید ، تپه ی سبز و تپه ی ملیان (هر دو در مرودشت). دوره های شهرنشینی ِ ناحیه ی فارس برای نخستین بار در هزاره های سوم و دوم پیش از میلاد در تل ملیان در دشت بیضا آغاز گشت. تل ملیان در بیش از 200 هکتار وسعتی که دارد، فرهنگ های عمده ی دوره ی عیلامی، نظیر فرهنگ دوره ی بانش، کفتاری، شقا یا تیموران را در خود جای داده است.

با گذر از دو هزار سال تاریخ و تمدن دوره ی عیلامی، در نیمه ی نخست هزاره ی یکم پیش از میلاد دو امپراطوری گسترده و قدرتمند در ناحیه به وجود می آیند. با شکل گیری امپراطوری های هخامنشی و ساسانی، استان فارس به عنوان خاستگاه تمدنی دوره های کلاسیک فرهنگ و تمدن ایران در سرتاسر جهان مطرح می گردد. پاسارگاد، تخت جمشید، شهر اصطخر، شهر گور، شهر دارابگرد، شهر بیشاپور، کاخ و قلعه ی دختر فیروزآباد، بنای سروستان، قصر ابونصر، 30 نقش برجسته ی دوره ی ساسانی و صدها تپه و بنای باستانی در این استان از آثار این دوره اند.

پس از حمله ی اعراب به ایران در اوایل دوره های اسلامی، از حیث تداوم دوره های گذشته در شمال استان فارس شهر استخر ( به املای تاریخی: اصطخر) و در جنوب استان شهر تجاری سیراف حایز اهمیتند، ولی با انحطاط شهر استخر، اهمیت و موقعیّت و مرکزیت آن به شیراز منتقل شد و از این پس دیگر این شهر شیراز است که با لقب هایی چون دار الملک، دارالعلم و برج اولیاء که – به حسب رسمی دیرینه و دیگر کاملاً بیگانه برای ما- همراه نامش می شده، درسرتاسر دوران اسلامی شهر والی نشین ایالت فارس بوده و موقعیت یک مرکز سیاسی و اداری همانند شهر استخر در دوران ساسانی و شهر پارسه (تخت جمشید) در دوران هخامنشی را دارا بوده و بلکه جانشین همان ها در دوران اسلامی باید قلمداد گردد، مضافاً اینکه فراتر ازاین جایگاه هر از چندگاه پایتخت سراسر کشور ایران هم بوده است.

این شهر البتّه شاید بر خلاف آنچه تصوّر عموم ماست، شهری نبوده که به مرکزیت انتخابش کنند و به حسب یک دسته دلایل و مزایا، بلکه از آغاز به عنوان شهر والی نشین احداث گشت، به دست اعراب و برای ایشان و به عنوان جانشین شهر استخر و ناسخ و مبطل آن- چنانکه در جای خویش به آن خواهیم پرداخت.

در زمان ضعف قدرت خلافت در قرن سوم هـ.ق، فارس به تصرف یعقوب لیث مؤسس سلسله ی صفاریان درآمد. وی شیراز را تصرف کرد و برادرش عمرولیث مسجد جامع بزرگی در شهر ساخت که هنوز پابرجاست. پس از آن، فارس به تصرف آل بویه درآمد و عضدالدوله ی دیلمی بر بیشتر ایران و قسمتی از بین النهرین تسلط یافت. از کارهای برجسته او ساختن بند امیر بر رود کُـر بود.

پس از آل بویه، سلجوقیان بر فارس مسلط شدند. با ضعف سلاجقه، سنقر ابن مودود، دودمان اتابکان فارس را تأسیس کرد. این دودمان، در 543 هـ.ق بر سرزمین فارس فرمانروایی یافت و آخرین فرمانروای آن، آبش خاتون، پس از یک سال سلطنت در 667 هـ.ق به همسری منکو تیمور، یکی از پسران هلاکوخان مغول درآمد. از آن پس سلطنت وی نامی بیش نبود و چندی نگذشت که فارس به دست امرای مغول افتاد.

در 754 هـ.ق، امیر مبارزالدین محمد پادشاه سلسله ی آل مظفر، فارس را تصرف کرد. شاهان این دودمان تا سال 795 هـ.ق، که امیر تیمور خاندان آل مظفر را برانداخت بر فارس فرمانروایی داشتند.

در سال 909 هـ.ق، فارس تحت استیلای شاه اسماعیل صفوی درآمد. در زمان او و جانشینانش، فارس و مرکز آن شیراز، آبادی و رونق یافت. در این دوران، الله وردی خان و پسرش امامقلی خان فرمانروایان کاردان و با تدبیر فارس در زیبا ساختن و آبادانی شهر شیراز کوشیدند.

در جنگ میان نادرشاه و افاغنه ی غلزایی تحت فرمان اشرف افغان، فارس رنج و ویرانی فراوانی دید. این جنگ با شکست افاغنه در 1142 هـ.ق پایان یافت.

پس از مرگ نادر، بار دیگر فارس دستخوش پریشانی شد، ولی با روی کارآمدن کریم خان زند صلح و آبادی به این ناحیه بازگشت. از کاردانی و تدبیر و دوراندیشی کریم خان، آثار ارزشمندی به ویژه در شهر شیراز به جای مانده است.

پس از مرگ کریم خان در سال 1193 هـ.ق، بر سر جانشینی او میان بازماندگانش اختلاف پدید آمد و سرانجام، لطفعلی خان زند به فرمانروایی رسید. پس از آن، فارس در جنگ های لطفعلی خان زند و آقا محمدخان قاجار آسیب فراوان دید و سرانجام قاجاریه حکومت یافتند. پس از وفات فتحعلی شاه در سال 1250 هـ.ق، پسرش حسینعلی میرزا فرمانفرما در فارس به دعوی سلطنت برخاست، اما کاری از پیش نبرد.

فارس در دوران قاجاریه، همچنان از ایالات آباد و پر اهمیت کشور به شمار می آمد و راه ارتباطی خلیج فارس و مرکز، به عنوان نخستین خاکریز، مورد توجه خاص استعمارگران بود. اما مردم قهرمان این سرزمین کهن، هیچ گاه در مقاومت و مبارزه با استعمار و استبداد از پا ننشستند. نهضت تنباکو به رهبری میرزای شیرازی در سال 1309 هـ.ق همواره الهام بخش مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری ایران و منطقه بوده است.

پس از قاجار، اگرچه فارس نقش ارتباطی مهم خود را از دست داد، ولی به علت داشتن آثار با ارزش سیاسی و تاریخی و آرامگاه های دانشمندان، شاعران و عرفای بزرگی چون سعدی، حافظ، ابوعبدالله خفیف، ملاصدرا، خواجو، شیخ روزبهان و بواسحاق کازرونی و… همچنان به عنوان یکی از پرآوازه ترین استان های ایران با شهرتی جهانی در گسترده ی فرهنگ و ادب و عرفان جایگاه خود را حفظ کرد. افزون بر این حرم های مطهر شاهچراغ (علیه السّلام)، سید علاءالدین حسین (علیه السّلام)، علی بن حمزه (علیهماالسّلام) و … همواره فارس را در چشم عاشقان اهل بیت و شیعیان جهان گرامی داشته است.

استان فارس بزرگترین جایگاه عشایری در ایران می باشد و جایگاه بزرگ ترين ايل ايران (ايل قشقايي) است که با داشتن شش طايفه ي بزرگ دره شوري، كشكولي (بزرگ و كوچك)، شش بلوكي، فارسي مدان، عمله و 307 تيره در کنار عشایر خمسه، ممسنی و برخی طایفه ها و تیره های کوچک تر با حفظ همان شیوه ها و سنن زندگي كوچ نشینی به سر می برند. درمیان این سنت ها و رسوم بسیاری که عشایر از روزگاران دیرین تا یه امروزه حفظ نموده اند، زبان های قومی ایشان است که بر حفظشان سخت پایبندند؛ عشاير ايل قشقايي ترك زبان، عشایر ايل خمسه عرب زبان و عشایر ممسني لُر می باشند و بنابرین در عین اینکه زبان بيشتر مردم ساکن استان فارس ،فارسي است، امّا در کنار آن زبان های ترکی، لری و عربی نیز کاملاً مورد استفاده اند، کما اینکه لهجه‏هاي محلّي مختصّ هر منطقه نیز از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق اين استان به وفور ديده مي شود. اکثریت این ساکنان شیعه ی 12 امامی می باشند ولی در کنار آنها اقلّیت های یهودی، مسیحی، ارمنی، آسوری و زرتشتی نیز در فارس سکونت دارند.

ادامه خواهد یافت…

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر