۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

ليتويناس، زبان فارسي و عرفان اسلامي

بنویس یا بمیر ـ یادداشت ها و مقالاتی از مرتضی رزم آرا - ليتويناس، زبان فارسي و عرفان اسلامي
ليتويناس، زبان فارسي و عرفان اسلامي نسخه قابل چاپ

سه روز پيش، ايميلي از دوست خوبم جناب ليتويناس كه در ويلنيوس است و به ايران و عرفان دلبستگي دارد دريافت كردم كه در آن هم نسخه ي الكتروني مقاله اش را برايم فرستاد و هم از تحقيقات جديدش گفت. عنوان مقاله اش Persų, tadžikų ir dari kalbos kaip nacionaliniain lingvistiniai variantai

" زبان هاي فارسي، تاجيكي و دري به عنوان سه گونه ي زبان ملي" است كه در مجله ي فرهنگ شناسي Kultūrologija (شماره ي 14، 2006، صص 344- 351) به زبان ليتواني چاپ شده است. ايشان مرقوم فرمودند كه به طبقات الصوفيه انصاري و كشف المحجوب هجويري علاقه ي زيادي دارند و هفته ي گذشته درباره ي " متودولوژی جدید چاپ آثار صوفیه در ایران" سخنراني كرده اند. به محض اين كه متن سخنراني ايشان در اختيارم قرار گرفت با كسب اجازه از ايشان در كاتبانkateban.com قرار خواهم داد. همچنين مركزشان را كه در ارتباط با ايران و اسلام فعاليت دارد معرفي خواهم كرد.

ارسال شده توسط مرتضی رزم آرا در تاريخ يكشنبه 6 تير 1389 ساعت 9:48 قبل‏ازظهر (نظر بدهید)


لینک ثابت این یادداشت:

حکومت مردمی به روایت آیت الله العظمی منتظری(قسمت دوم)؛ زهرا ربانی املشی

حکومت مردمی به روایت آیت الله العظمی منتظری(قسمت دوم)؛ زهرا ربانی املشی
به بهانه سالگرد مطالبات مردمی
ده سال قبل، دی ماه 1378، آیت الله العظمی منتظری مطلبی را تحت عنوان حکومت مردمی و قانون اساسی در شرایط حصر ظالمانه و غیر‌قانونی خانگی مرقوم نموده‌اند. چه خوب بود اگر درآن‌روز کسانی که دم از قانونمداری می‌زدند به جای سکوت و بعضاً همکاری در برابر این ظلمی که به این پیر فرزانه رفت، تنهایش نمی‌گذاشتند و با هزینه بسیار کمتر از اینکه امروز داده‌ایم، بهره بیشتری می‌بردیم. ایشان این مطالب را در آن زمان هر چه فریاد کردند، تنها منجر به اذیت و آزار و تهمت و حصر و ... خود و اطرافیانشان گردید. لذا معظم له مطالبی را مکتوب نموده، تا شاید در آینده شرایطی فراهم و به آنها ترتیب اثر داده شود. مطلب زیر خلاصه یکی از آنهاست که می‌خوانید:
حكومت مردمي و قانون اساسي
‏ بسم الله الرحمن الرحيم
با توجه به اينكه اينجانب پس از پيروزي انقلاب رياست مجلس خبرگان قانون اساسي را بر عهده داشتم، همواره از ناحيه طبقات مختلف جامعه با پرسش‌هايي راجع به اصول قانون اساسي و بخصوص مسأله ولايت فقيه مواجه مي‎شوم و از آنجا كه وضعيت جسمي و كثرت اشتغالات، فرصت ورود در اين ميدان وسيع و ارائه پاسخهاي مفصل را نمي‌دهد لذا تصميم گرفتم مسائلي را كه در ذهنم و بسا در برخي اذهان ديگر خلجان دارد به نحو اختصار در چند فصل يادآور شوم.
قلوب انسانها "بين اصبعي الرحمن" قرار دارد و لذا پيوسته در معرض افكار و نظريات مختلف قرار مي‎گيرد. استاد بزرگوار مرحوم آيت الله العظمي بروجردي مي‎فرمودند: "انا كل يوم رجل" من در هر روز مردي هستم؛ بدين معنا كه انسان نبايد متحجر باشد و طبعا بايد نوآوري داشته‌باشد. هيچ‌گاه ابراز نظرات خيرخواهانه گناه محسوب نمي‌شود و هرچند شرايط براي اجراي برخي انديشه‌ها فعلا فراهم نباشد، ولي ممكن است اظهار آنها، در آينده زمينه وجود انديشه‌هاي نافع و مفيد در اذهان متصديان امور گردد، زيرا عالم طبيعت عالم تأثير و تأثر و تغيير و تحول و اسباب و مسببات مي‎باشد و بر اين اساس ادعا ندارم آنچه در اين نوشتار آمده مطلق و خالي از اشكال مي‎باشد، بلكه از سوي صاحب‌نظران قابل بررسي و اصلاح است.
و بالاخره هميشه در مسائل مطروحه آنچه را درك كرده و آن را به مصلحت دانسته‌ام به‌طور صريح و شفاف مطرح كرده و هرگز هم طالب مقامي نبوده‌ام، چون بر اين اعتقادم كه مقام‌هاي دنيايي كمالي براي انسان نمي‌آورد بلكه يك سلسله امور اعتباري مي‎باشند كه جز مسؤوليت سنگين و گرفتاري براي انسان چيزي ندارند، مگر آنكه به فرموده مولا اميرالمؤمنين(ع) انسان بتواند به واسطه آنها حقي را به پا دارد و يا جلوي باطلي را بگيرد.
فصل پنجم : "قوه قضائيه"
هركس به تاريخ امت‌هاي گذشته و حال، و اقوام مختلف جهان مراجعه نمايد، براي امر قضاوت و حل و فصل اختلافات جامعه جايگاه ويژه‌اي را مي‎يابد، زيرا امنيت جامعه و استقرار عدالت در آن و حفظ حقوق فردي و اجتماعي جامعه بر وجود وسلامت قوه قضائيه مبتني است و اگر اين قوه از بافت و انسجام سالمي برخوردار نباشد و متصديان آن افراد نالايقي باشند يا از مسير حق منحرف شوند، يا اين قوه استقلال و هويت خود را از دست بدهد و تحت تأثير سفارش‌هاي اين و آن قرار گيرد، جور و فساد در جامعه رواج يافته و حقوق مردم پايمال مي‎گردد، و دولت و حكومت به ضعف و سستي مي‎گرايد و بسا به سقوط بيانجامد.
در اهميت و عظمت اين مقام همين بس كه از نظر اسلام نسبت به متصدي آن شرايط ويژه اي در نظر گرفته شده است .
مولا اميرالمؤمنين(ع) در نامه خود به مالك اشتر چنين مي‎فرمايند: "سپس از براي قضاوت در بين مردم برترين فرد در نزد خود را برگزين، از كساني كه مراجعه فراوان، آنان را در تنگنا قرار نمي‌دهد، و برخورد مخالفين با يكديگر آنان را به خشم نمي‌آورد، بر اشتباهات پافشاري نمي‌كنند، و بازگشت به حق، پس از شناخت آن، بر آنان سخت نمي‌باشد و طمع را از دل بيرون كرده‌اند و در فهم مطالب به تحقيق كم اكتفا نمي‌كنند، در شبهه‌ها از همه بااحتياط‌تر و در تمسك به حجت و دليل از همه مصرتر باشند، و با مراجعه مكرر كمتر خسته شوند، و در كشف امور شكيباتر و پس از واضح‌شدن حق از همه قاطع‌تر باشند، از كساني كه ستايش فراوان آنان را فريب نمي‌دهد، و فشار يك‌جانبه آنان را به يك طرف خاص متمايل نمي‌كند، و چنين افرادي كم مي‎باشند".
در اينجا ضمن تشكر از آقاياني كه با وجود اين همه مشكلات و محدوديت‌هاي شرعي براي رضاي خدا و خدمت به اسلام و انقلاب اين مسؤوليت بزرگ الهي را پذيرفته‌اند نكته‌هايي را فهرست‌وار تذكر مي‎دهم:
نكته اول: در اصل 157 قانون اساسي اول يك شوراي پنج نفره عهده دار قوه قضائيه بود كه سه نفر از آنان به انتخاب قضات كشور تعيين مي‎شدند؛ ولي در بازنگري، شوراي عالي قضايي حذف و وظايف آن به رئيس قوه قضائيه محول شده، و تعيين رئيس قوه قضائيه هم بر عهده رهبري گذاشته شده است كه طبعا جنبه مردمي در آن رعايت نشده است.
نكته دوم: بجا بود رئيس قوه قضائيه با تشكيل دادگاه ويژه روحانيت كه برخلاف قانون اساسي تشكيل شده و يك نحو دهن كجي به قوه قضائيه تلقي مي‎شود و كارهاي زننده و تند و خلاف قانون آن به وجهه دستگاه قضايي نيز لطمه مي‎زند، مخالفت مي‎كرد و در برابر اعمال تند آن ساكت نمي‌نشست.
بلكه به نظر مي‎رسد پس از گذشت بيست سال از آغاز انقلاب بجا بود بساط دادگاه انقلاب نيز جمع مي‎شد؛ زيرا دادگاه انقلاب با آغاز انقلاب و وجود بحران در جامعه تناسب دارد، و مهم‌تر اينكه در قانون اساسي هم نامي از آن نيست.
نكته سوم: آنچه در باب قضا مهم است اولا احقاق حقوق مردم و مبارزه با ظلم و تعديات و جنايات است، زيرا در موارد حقوق مردمي، قضات حق تساهل و گذشت ندارند و ثانيا اجراي حدود معين الهي است -البته پس از ثبوت از راه‌هاي شرعي نه با ترفند و تهديد و تجسس‌هاي مخالف عقل و شرع- ولي در تخلفات جزئي از قوانين عادي حتي‌الامكان نبايد سخت‌گيري نمود، مگر اينكه متهم زياد متجري شده باشد و براي اصلاح او راهي جز مجازات وجود نداشته باشد.
احكام جزايي جز در موارد حق‌الناس و حدود الهي، از قبيل تعزيرات شرعي مي‎باشند كه اجراي آنها بسته به نظر حاكم بصير و جامع‌الشرائط مي‎باشد، و اجراي آنها الزامي نيست و حتي‌الامكان بايد با نصيحت و راهنمايي و توبيخ و عفو و گذشت برخورد نمود؛ در اين‌گونه موارد جزئي تشكيل دادگاه‌هاي رسمي و اجراي محاكمات و ايجاد جو ارعاب و خشونت نه به مصلحت اسلام است و نه به مصلحت نظام و كشور و اين همه آيات و احاديث متضمن عفو و گذشت ناظر به همين قبيل موارد است:
نكته چهارم: يكي از اموري كه اينك در جو كشور موجب اتهام افراد و پرونده‌سازي و محاكمه شده تهمت اهانت به حضرت امام يا مقدسات است. البته اهانت به مسؤولين و بزرگان عقلا و شرعا جايز نيست، ولي اين امر به مسؤولين اختصاص ندارد؛ اهانت به هيچ مسلمان بلكه هيچ انساني جايز نيست. متأسفانه در اثر جهالت يا جناح‌بندي‌هاي سياسي هر نحو انتقاد و تذكر اهانت شمرده مي‎شود.
من با هر استدلال و منطق كه بررسي مي‎كنم برايم روشن نيست كه چه فرقي وجود دارد بين اين قبيل محاكمات با محاكماتي كه در همين زمينه از ناحيه رژيم سابق انجام مي‎شد؟! و چگونه آنها با اين قبيل محاكمات طاغوت و ضد اسلام و ضد روحاني محسوب مي‎شدند ولي آقايان مجريان حكومت عدل علي(ع)؟!
حضرت امام با همه كمالاتي كه داشتند هيچ‌گاه ادعاي عصمت نكردند؛ انتقاد و امر‌به‌معروف غير از اهانت است. اين قبيل شخصيت‌تراشي‌ها مخالف با روح اسلام است و يك نحو شرك محسوب مي‎شود. اينكه مسؤولين بالا را با تملقات و ثناگويي‌هاي اغراق‌آميز در هاله‌اي از نور خيالي قرار دهيد به‌گونه‌اي كه هيچكس حق تذكر و انتقاد نداشته باشد، سبب مي‎شود كه جمعي خيال كنند بسا درجات و مقاماتي كه براي انبياي الهي و ائمه معصومين(ع) ذكر شده نيز از قبيل همين مداحي‌هاي خارج از متعارف بوده است.
همان‌گونه كه سابقا تذكر دادم: آنچه در باب قضا مهم است احقاق حقوق مردم و اجراي حدود الهي است نه رسيدگي به تخلفات جزئي يا اختلافات سياسي و جناحي. الگوي حكومت اسلامي بايد روش و سيره پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) باشد نه روش رژيم سابق ايران يا حكومت‌هاي مرتجع.
نكته پنجم: يكي از آفات بزرگ قوه قضائيه تبعيض و دوگانگي در مقام عمل است.
دستگاه قضايي بايد با همه متهمين يك نحو برخورد داشته باشد، و هيچ‌گاه موقعيت ممتاز برخي از متهمين مانع از اجراي قانون نسبت به آنان نگردد. در نامه 41 نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين(ع) به يكي از فرماندارانش كه اموالي از بيت المال را به ناحق برداشته بود آمده است: به خدا سوگند اگر حسن و حسين اين كار را كرده بودند هيچ هواخواهي و مسامحه از ناحيه من دريافت نمي‌كردند و در اراده من اثري نمي‌گذاردند تا آنگاه كه حق را از آنان بستانم و باطل را از كار آنان زايل نمايم.
در اين رابطه از باب نمونه سه حادثه مهم را كه در ظرف اين دو سال رخ داد با يكديگر مقايسه مي‎كنيم و برخورد قوه قضائيه را با اين سه حادثه بررسي مي‎نماييم:
1 - سالها بود قتل‌هايي فجيع و ناروا در كشور اتفاق مي‎افتاد و متأسفانه قوه قضائيه نسبت به آنها ساكت و بي‌تفاوت بود تا اينكه در سال گذشته دخالت برخي مسؤولين وزارت اطلاعات در آنها افشا شد.
2 - در تيرماه امسال از طرف نيروهاي انتظامي و ديگران شبانه به خوابگاه دانشجويان تهران حمله شد و جمع زيادي از دانشجويان مورد ضرب و جرح قرار دادند و قدر مسلم يك فرد بي‌گناه در اين حادثه كشته شد.
3 - حمله به دانشگاه‌ها زمينه تظاهراتي عليه مقام‌هاي رسمي كشور شد و شعارهاي تندي عليه آنان داده شد، و خرابكاري‌هايي نيز در پي داشت.
هيچكس از خرابكاري و تظاهرات تند دفاع نمي‌كند، ولي اين نكته به ذهن هر فردي خطور مي‎كند كه اين چه قوه عدليه‌اي است كه آنچه را به نفع خود مقامات بود فورا بررسي و اثبات شد و عده اي از دانشجويان تهران و تبريز با در نظر گرفتن اشد مجازات و به گونه‌اي غيرعادلانه محاكمه شدند و بسياري از آنان به محكوميت هاي سنگين محكوم گشتند، ولي پرونده قتل‌هاي فجيع زنجيره‌اي و همچنين حمله به دانشجويان تهران و تبريز كه زمينه اين تظاهرات بود همچنان در پرده ابهام باقي مانده، و پرونده قتلها را حتي در اختيار وكلاي اولياي مقتولين قرار نمي‌دهند. اين‌گونه برخورد اين قضاوت را در پي دارد كه معلوم مي‎شود قوه قضائيه براي دفاع از امنيت و حقوق ملت نيست بلكه براي حفظ مقام و موقعيت مسؤولين مي‎باشد.
نكته ششم: يكي از مسائلي كه لازم است در تشكيلات قضايي رعايت شود مرتبه علمي و شعور سياسي و روحيات و عقل قضايي و درك قضات است كه افراد در اين صفات بسيار تفاوت دارند. نوعا فقها (رضوان‌الله‌تعالي‌عليهم) اجتهاد را در قاضي شرط مي‎دانند و مرحوم امام خميني نيز شرط مي‎دانستند. اينكه قاضي مسأله‌اي را از روي تحريرالوسيله ببيند و حكم قطعي صادر كند قضاي اسلامي نمي‌باشد.
از موضوعاتي كه بيش از همه موضوعات لازم‌الاحتياط مي‎باشد موضوع خون‌ها و آبروي افراد است. اين قبيل پرونده‌ها را نبايد به هر محكمه‌اي سپرد. در انتخاب قضات كيفيت مهم است نه كميت.
فصل ششم : "دادگاه ويژه روحانيت"
يكي از مظاهر قانون شكني در جمهوري اسلامي ايران تأسيس دادگاهي به نام "دادگاه ويژه روحانيت" است. و هرچند به بهانه حمايت از روحانيت و تطهير آن از عناصر ناباب تأسيس شد ولي در اثر تندروي‌ها و اعمال سليقه‌هاي شخصي از ناحيه برخي متصديان نسبت به برخي از روحانيين حكم‌هاي ناروايي صادر شد. در بند "د" از ماده سيزده قانون اختراعي اين دادگاه در رابطه با صلاحيت‌هاي آن چنين آمده‌است: "كليه اموري كه از سوي مقام معظم رهبري براي رسيدگي مأموريت داده مي‎شود". اين بند دادگاه ويژه را ابزاري براي اعمال سياست‌هاي شخص رهبري معرفي مي‎كند. اگر مقام رهبري به دستگاه قضايي كشور اعتماد ندارند چرا در اصلاح آن كوشش نمي‌كنند و چرا رسيدگي به جان و مال و عرض ملت شريف را به آن سپرده‌اند؟! و اگر اعتماد دارند چرا براي رسيدگي به امور مورد نظرشان تشكيلات وسيع پرهزينه ديگري را برخلاف قانون اساسي ابداع كرده‌اند؟! و بالاخره اين دادگاه هرچند به بهانه اصلاح و تطهير روحانيت تأسيس شده ولي در پشت آن اهداف سياسي وجود داشته و ابزاري براي سركوب مخالفين سياسي بوده وگرنه افراد به ظاهر روحاني كه متهم به فساد مالي يا اخلاقي مي‎باشند چه لزومي دارد كه براي محاكمه آنان دادگاه مستقلي وجود داشته باشد؟! آنان همچون ساير مردم بايد در دادگستري محاكمه مي‎شدند.
اينجانب در تاريخ ‏10/2/1372در نامه نسبتا مفصلي دلايلي را براي غيرقانوني بودن دادگاه ويژه ذكر نمودم.
فصل هفتم : "انتخابات و مردم"
در رابطه با انتخابات نكته‌هايي را به طور فشرده تذكر مي‎دهم:
اول : هزينه انتخابات
توجه داريد كه هر انتخاباتي كه انجام مي‎شود چه بودجه سنگيني از بيت‌المال دولت و از اموال شخصي ملت در آن مصرف مي‎شود، و چه اوقات گرانبهايي در راه آن تلف مي‎گردد، و چه حب و بغضها و كدورت‌ها و درگيري‌هايي را در پي دارد؟!
آنچه به مناسبت مردمي‌بودن حكومت و جمهوريت نظام ضرورت دارد، انتخاب نمايندگان مجلس شورا (قوه مقننه) و انتخاب رئيس جمهور (رئيس قوه مجريه) مي‎باشد. بجاست اين دو انتخابات مهم و لازم در يك بار و يك روز انجام شود تا از نظر زمان و هزينه به صرفه ملت باشد.
دوم : انتخابات شهرهاي بزرگ
به نظر مي‎رسد يكي از كارهايي كه ضرورت دارد مجلس شورا انجام دهد تقسيم شهرهاي بزرگ به ويژه تهران به منطقه‌هاي مختلف است همان‌گونه كه شهرداري‌ها و آموزش و پرورش انجام داده‌اند، و براي هر منطقه به تناسب جمعيت آن نماينده تعيين نمايند.
اينكه يك نفر در تهران به سي نفر يا بيشتر رأي بدهد و فرد ديگري در جاي ديگر به يك نفر؛ اولا يك تبعيض و امتياز غيرعادلانه است و ثانيا شناخت كامل هر فرد ساكن تهران نسبت به سي نفر بسيار كار مشكلي است.
اينجانب در مجلس خبرگان قانون اساسي نيز بر منطقه‌بندي تهران و تقسيم نمايندگان بر منطقه‌ها اصرار داشتم ولي به حد نصاب موافق پيدا نكردم.
سوم : نظارت استصوابي
مسأله ديگري كه لازم است مورد توجه واقع شود معناي نظارت شوراي نگهبان بر انتخابات است كه در اصل 99 از قانون اساسي ذكر شده است.
متن اصل مربوط در قانون اساسي جديد چنين است: "شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي، و مراجعه به آراي عمومي و همه پرسي را بر عهده دارد" و در قانون اساسي اول نامي از "مجلس خبرگان رهبري" در ميان نبود.
به ياد دارم كه انگيزه خبرگان براي تصويب اين اصل خاطره تلخ آزادنبودن انتخابات در رژيم سابق و مداخلات رژيم در تعيين كانديداها و فرمايشي‌بودن انتخابات بود كه در حقيقت به‌صورت انتصابات در آمده بود.
مردم نظارت استصوابي را نوعي اهانت به خويش مي‎دانند و دريافتشان اين است كه شوراي نگهبان خود را قيم مردم مي‎پندارد، زيرا در تشخيص صلاحيت كانديداها كه حق مردم است دخالت مي‎كند و متهم نمودن جامعه به بي‌ديني يا بازي‌خوردن از دشمنان خارجي يا داخلي اتهامي است ناروا. و اگر برخي زمامداران محترم به اينجا رسيده‌اند كه خداي ناكرده اكثريت ملت به حق و دين پشت كرده‌اند و اگر آزاد باشند به افراد نااهل و بي‌دين رأي مي‎دهند، پس بايد گفت: "وامصيبتا اگر چنين باشد" زيرا اين نيست جز واكنش فشارها و بي‌اعتنايي به حقوق مردم، و چاره‌اي نيست جز تغيير روش و رفتار با آنان، زيرا هيچ‌گاه با فشار و تحميل و بي‌اعتنايي، مردم جذب اسلام و دين نمي‌شوند. و به‌طور‌كلي اگر امر دائر شود بين اينكه مردم -از باب فرض- در يك مورد اشتباه كنند و فرد ناصالحي را انتخاب نمايند، يا اينكه قدرت انتخاب از آنان سلب گردد و افرادي -هرچند صالح- از قبل معين شده و به آنان معرفي شوند، به‌طور مسلم زيان صورت دوم -در دراز‌مدت- بيشتر خواهد بود.
چهارم : انقلاب متعلق به همه ملت است.
انقلاب اسلامي ايران دست پخت قشري خاص از جامعه نبود؛ ثبت انقلاب فقط به نام روحانيت، ظلم و تضييع حقوق ديگران است زيرا اكثريت قاطع ملت از روحاني و دانشگاهي و كارگر و بازاري و روشنفكر و گروه‌هاي سياسي و ساير اقشار و طبقات جامعه و حتي اقليت‌هاي ديني در صحنه وارد شدند. انقلاب و قانون اساسي آن به همه ملت مربوط است، و رهبري و رياست جمهوري و مجلس و انتخابات و ساير نهادها به ملت وابسته مي‎باشند، و اساس همه اينها آراي ملت است.
هرچند مردم در درك و برداشت فكري نسبت به مسائل اسلامي و در درجات ايمان با هم تفاوت دارند ولي حقوق اجتماعي و سياسي آنان تابع نحوه برداشت و درجات ايمان آنان نيست، بلكه همه ملت در حقوق انساني و سياسي و اجتماعي مساوي مي‎باشند، زيرا همه، فرزندان انقلاب و كشور بوده و هستند.
امروز اكثر مردم و به ويژه دانشمندان و اهل فكر و نظر با رسانه‌هاي جهان ارتباط دارند و بسياري از آنان در مسائل سياسي و اقتصادي و مصالح و مفاسد كشور صاحب نظر مي‎باشند، و بر آنان لازم است نظريات خويش را اعلام نمايند تا پس از تضارب افكار -برحسب روش همه عقلاي جهان- نظر اكثريت مورد عمل قرار گيرد. و مناسب ترين جايگاه براي برخورد و تضارب افكار، مجلس شوراي اسلامي است. پس تخصيص آن به جناح و قشري خاص ظلم است، هم به كشور و هم به ساير اقشار ملت.
پنجم : درجات ايمان
با اينكه اكثر مردم ايران مسلمان هستند و اجمالا به اصول اسلامي اعتقاد دارند ولي در ايمان و تعهد عملي نسبت به احكام و موازين اسلامي يكسان نيستند، و ظرفيت فكري افراد در اثر استعداد ذاتي و محيط زندگي بسيار متفاوت است، چنانكه اهل علم و نظر نيز در برداشت از كتاب و سنت يكنواخت نيستند و در بسياري از مسائل اختلاف نظر پيدا مي‎كنند، و كسي حق ندارد درك و برداشت خود را به ديگران تحميل نمايد. البته بحث علمي بسيار خوب بلكه لازم است و چه بسا با بحث علمي آزاد و دوستانه اختلافها برطرف و يا حداقل نظرها به يكديگر نزديك گردند، ولي تحميل عقايد نه تنها صحيح نيست بلكه معقول هم نمي‌باشد زيرا هيچ‌گاه به‌وسيله زور براي كسي عقيده حاصل نمي‌شود، و همين است معناي آيه شريفه‌ی "لا اكراه في الدين".
و هركس براي تحصيل عقايد صحيح تلاش و كوشش نموده و در اين راه كوتاهي نكرده باشد و طبعا به اموري اعتقاد پيدا كرده باشد نزد خدا معذور است هرچند در برخي از مسائل دچار اشتباه شده باشد، و در هرحال حقوق اجتماعي انسان‌ها بايد محفوظ باشد و هيچكس حق ندارد كسي را -به بهانه نداشتن عقيده او- مورد حمله قرار دهد يا به او اهانت كند يا او را تحقير نمايد و يا او را از حقوق اجتماعي محروم سازد.
فصل هشتم : "گروه‌هاي فشار"
يكي از مظاهر بي‌قانوني در رژيم گذشته -و برخي از حكومت‌هاي غيرمردمي ديگر- ايجاد و تشكيل گروه‌هاي فشار و خشونت و ارعاب بود كه در برابر خواسته‌هاي مشروع ملت به چماق‌داران متوسل مي‎شدند، و از اين راه مي‎خواستند به حكومت استبدادي خويش ادامه دهند.
متأسفانه در جمهوري اسلامي كه بناي آن بر اسلام و مردم گذاشته شده نيز اين شيوه غلط و مخالف عقل و شرع و قانون توسط عده‌اي كه خود را حامي نظام مي‎پندارند معمول شده كه با استفاده از گروه‌هاي متشكل شبه نظامي و جوان‌هاي فريب‌خورده بي‌اطلاع از همه جا و همه چيز با نامي فريبنده كه روي آنها گذاشته شده به بهانه‌هاي مختلف به دانشگاه‌ها، حوزه‌هاي علميه، مجامع علمي، سخنراني‌ها، كلاس‌هاي درس، دفاتر روزنامه‌ها، سينماها، كتاب‌فروشي‌ها و نمازهاي جمعه حمله مي‎كنند، و با كتك زدن و مجروح نمودن افراد و شخصيت‌ها و شكستن اشياء و پاره‌نمودن كتاب‌ها و حتي قرآن كريم و كتب ادعيه به خيال خام خويش مي‎خواهند از اسلام و انقلاب و ارزش‌ها دفاع نمايند، غافل از اينكه هيچ‌گاه دين و حكومت با زور و چماق و اكراه تقويت نمي‌شود. هرچه رژيم سابق از چماق‌داري نتيجه گرفت آقايان هم نتيجه مي‎گيرند. اين قبيل كارها جز منفوركردن حكومت و جدايي ملت از حكومت و تخريب چهره نظام در جهان نتيجه‌اي ندارد، من نمي‌دانم به كدام مجوز شرعي بعضي از آقايان گروه‌هايي را تحريك مي‎كنند كه بندگان خدا را به بهانه اينكه با آنان هم‌فكر و هم‌صدا نيستند مورد شتم و ضرب و جرح قرار دهند و اموالي را تلف كنند يا به غارت برند؟!
تقويت دين با بحث آزاد و مذاكرات علمي و پرسش و پاسخ دوستانه و منطق و استدلال حاصل مي‎شود، و حكومت با توجه به خواسته‌ها و حقوق ملت و تأمين آزادي‌هاي مشروع تقويت مي‎گردد.
همين فاجعه اخير دانشگاه تهران و تبريز و حمله به دانشجويان داخلي و خارجي علاوه بر خسارت جاني و مالي چه مشكلات و عواقب سوئي را در پي داشت و آبروي كشور را در جهان برد؟! و متأسفانه پشتوانه اين گروه‌هاي خراب‌كار به قدري محكم است كه نيروهاي انتظامي حاضر يا به آنان كمك مي‎نمايند و يا در برابر آنان سكوت مي‎كنند، و هيچ‌گاه عناصر اصلي اين گروه‌ها تحت تعقيب قرار نمي‌گيرند. اگر دشمنان اسلام و روحانيت براي شكستن حريم حوزه علميه قم و قداست روحانيت و مرجعيت شيعه ميلياردها تومان خرج مي‎كردند نمي‌توانستند اين‌گونه عمل كنند و در همين رابطه از بزرگان و مراجع محترم حوزه (ايدهم الله تعالي) انتظار مي‎رود كه براي حفظ و صيانت حوزه مقدسه -اين پايگاه عظيم تشيع- و نجات آن از وضعيت و خطري كه با آن مواجه شده چاره‌اي بينديشند.
من به اين فريب‌خوردگان كه محركين، آنان را به نام دفاع از اسلام و انقلاب و ارزش‌ها تحريك مي‎كنند نصيحت مي‎كنم كه دينتان را صرف دنياي ديگران نكنيد و بدانيد كه اين كارها صددرصد تضعيف اسلام و انقلاب و روحانيت و حكومت است و عقاب اخروي را در پي دارد. شما به خيال خويش مي‎خواهيد از اسلام دفاع كنيد در‌صورتي‌كه اين‌گونه كارها چهره پاك اسلام را خشن و مسلمانان را هرج و مرج طلب نشان مي‎دهد و امنيت جامعه را به خطر مي‎اندازد.
خدايا تو شاهد باش كه من براي رضاي تو و اتمام حجت اين مطالب را نوشتم، به اميد اينكه افراد فريب‌خورده از خواب غفلت بيدار گردند.
بارالها تو خود آگاهي كه هيچ‌گاه نه طالب مقامي بوده‌ام و نه مقهور جلوه‌هاي دنيا هستم، آنچه مي‎گويم براي رضاي تو و ارائه نشانه‌هاي دين تو و اصلاح امور و آسايش بندگان خدا و پياده‌شدن دستورات تو مي‎باشد.
اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا في سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سننك و احكامك.
والسلام علي جميع الاخوان و الاخوات و رحمة الله و بركاته.
رمضان المبارك 1420 - دي ماه 1378
قم المقدسة - حسينعلي منتظري

حکومت مردمی به روایت آیت الله العظمی منتظری(قسمت اول)؛ زهرا ربانی املشی

منبع: وبلاگ دوستداران آیت الله العظمی منتظری » نویسنده:  زهرا ربانی املشی » به تاریخ: یکشنبه بیست و سوم خرداد  1389 » با عنوان: حکومت مردمی به روایت آیت الله العظمی منتظری(قسمت اول

به بهانه سالگرد مطالبات مردمی
ده سال قبل، دی ماه 1378، آیت الله العظمی منتظری مطلبی را تحت عنوان حکومت مردمی و قانون اساسی در شرایط حصر ظالمانه و غیر‌قانونی خانگی مرقوم نموده‌اند. چه خوب بود اگر درآن‌روز کسانی که دم از قانونمداری می‌زدند به جای سکوت و بعضاً همکاری در برابر این ظلمی که به این پیر فرزانه رفت، تنهایش نمی‌گذاشتند و با هزینه بسیار کمتر از اینکه امروز داده‌ایم، بهره بیشتری می‌بردیم. ایشان این مطالب را در آن زمان هر چه فریاد کردند، تنها منجر به اذیت و آزار و تهمت و حصر و ... خود و اطرافیانشان گردید. لذا معظم له مطالبی را مکتوب نموده، تا شاید در آینده شرایطی فراهم و به آنها ترتیب اثر داده شود. مطلب زیر خلاصه یکی از آنهاست که می‌خوانید:
حكومت مردمي و قانون اساسي
‏ بسم الله الرحمن الرحيم
با توجه به اينكه اينجانب پس از پيروزي انقلاب رياست مجلس خبرگان قانون اساسي را بر عهده داشتم، همواره از ناحيه طبقات مختلف جامعه با پرسش‌هايي راجع به اصول قانون اساسي و بخصوص مسأله ولايت فقيه مواجه مي‎شوم و از آنجا كه وضعيت جسمي و كثرت اشتغالات، فرصت ورود در اين ميدان وسيع و ارائه پاسخهاي مفصل را نمي‌دهد لذا تصميم گرفتم مسائلي را كه در ذهنم و بسا در برخي اذهان ديگر خلجان دارد به نحو اختصار در چند فصل يادآور شوم.
قلوب انسانها "بين اصبعي الرحمن" قرار دارد و لذا پيوسته در معرض افكار و نظريات مختلف قرار مي‎گيرد. استاد بزرگوار مرحوم آيت الله العظمي بروجردي مي‎فرمودند: "انا كل يوم رجل" من در هر روز مردي هستم؛ بدين معنا كه انسان نبايد متحجر باشد و طبعا بايد نوآوري داشته‌باشد. هيچ‌گاه ابراز نظرات خيرخواهانه گناه محسوب نمي‌شود و هرچند شرايط براي اجراي برخي انديشه‌ها فعلا فراهم نباشد، ولي ممكن است اظهار آنها، در آينده زمينه وجود انديشه‌هاي نافع و مفيد در اذهان متصديان امور گردد، زيرا عالم طبيعت عالم تأثير و تأثر و تغيير و تحول و اسباب و مسببات مي‎باشد و بر اين اساس ادعا ندارم آنچه در اين نوشتار آمده مطلق و خالي از اشكال مي‎باشد، بلكه از سوي صاحب‌نظران قابل بررسي و اصلاح است.
و بالاخره هميشه در مسائل مطروحه آنچه را درك كرده و آن را به مصلحت دانسته‌ام به‌طور صريح و شفاف مطرح كرده و هرگز هم طالب مقامي نبوده‌ام، چون بر اين اعتقادم كه مقام‌هاي دنيايي كمالي براي انسان نمي‌آورد بلكه يك سلسله امور اعتباري مي‎باشند كه جز مسؤوليت سنگين و گرفتاري براي انسان چيزي ندارند، مگر آنكه به فرموده مولا اميرالمؤمنين(ع) انسان بتواند به واسطه آنها حقي را به پا دارد و يا جلوي باطلي را بگيرد.

فصل اول : "تحقق و خارجيت حكومت به انتخاب و پذيرش مردم"
اينكه مشروعيت حكومت در اسلام به نصب حاكم از ناحيه خداست (هرچند با واسطه)، يا به انتخاب از ناحيه مردم و بيعت آنان با او، مطالبي فهرست‌وار عرضه مي‎گردد:
1- مسأله مورد نظر اين است كه تحقق و خارجيت حاكميت پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و همچنين فقيه در عصر غيبت به انتخاب مردم و پذيرش آنان وابسته بوده و مي‎باشد.
حكومت ظاهري و فرمانروايي پيامبر(ص) بر مردم بر اساس بيعت با آنان تثبيت شد، زيرا بيعت معمولا براي تثبيت حكومت و وفاداري نسبت به آن انجام مي‎شد و نشانه يك قرارداد اجتماعي بود.
2- در رابطه با حكومت حضرت علي(ع) نيز هرچند پيامبر(ص) آن حضرت را در مراحل مختلف به‌عنوان خليفه و جانشين خود معين فرمودند، ولي پس از رحلت رسول خدا(ص) متأسفانه سفارشات آن حضرت را ناديده گرفتند و عملا ديگران متصدي حكومت گشتند؛ ليكن پس از قتل عثمان طبقات مختلف مردم به سوي آن حضرت شتافتند و به اختيار خود مشتاقانه و با شوق و شعف بسيار با آن حضرت بيعت كردند و حاكميت آن حضرت را پذيرفتند. در اين رابطه بجاست به خطبه‌هاي نهج‌البلاغه، به ويژه به خطبه هاي 3، 8،34 ،137 ،172،218 و 229 و نامه هاي 6 و 54 مراجعه شود.
و بالاخره حضرت به مردم و بيعت آنان بها مي‎دهد و به آن احتجاج مي‎نمايد، زيرا تحقق و خارجيت حكومت به اقبال و پذيرش مردم است. قابل ذكر است كه بيعت تا زماني باقي مي‎ماند كه شخص مورد بيعت شرايط و صلاحيت خود را از دست ندهد و بر طبق التزام و تعهد خود عمل نمايد، و به اصطلاح در مقام عمل نكث بيعت نكند.
3- امام حسن مجتبي(ع) نيز در ضمن نامه‌اي مفصل به معاويه مي‎نويسند: "پس از درگذشت علي(ع) مسلمانان امر حكومت را به من واگذار كردند." (مقاتل الطالبين، ص 35) مي‎بينيم كه حضرت براي اثبات حكومت خود به عمل مسلمانان و رأي مردم تمسك مي‎جويند.
4- از آيات و احاديثي كه در آنها سفارش شده امر مسلمانان با مشورت انجام شود استفاده مي‎شود كه حكومت امري مردمي است.
در قرآن كريم مي‎خوانيم: (والذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلاة و أمرهم شوري بينهم) (سوره شوري، آيه 38) و كساني كه دعوت پروردگار خود را اجابت كردند و نماز را به پا داشتند و امور آنان بر اساس مشورت است. مقصود از كلمه "امر" در آيه شريفه و احاديث اهل بيت(ع) حكومت و فرمانروايي است.
5- از مجموع آيات و احاديثي كه متضمن تكاليف اجتماعي است (نه تكاليف فردي) و مخاطب آنها جامعه اسلامي است (نه فرد خاص و نه يكايك افراد به‌طور جداگانه) استفاده مي‎شود كه افراد جامعه وظيفه دارند فرد يا افراد لايق و جامع‌الشرايطي را انتخاب نمايند و به آنها قدرت دهند تا احكام را اجرا نمايند، و در حقيقت آنها تبلور آن جامعه و منتخب از ناحيه آنان مي‎باشند.
6- همواره سيره عقلاي جهان در همه اعصار و بلاد بر اين اساس بوده است كه در هر منطقه‌اي براي ايجاد نظم اجتماعي و تأمين مصالح عمومي و جلوگيري از تجاوزات و زورگويي‌ها مقرراتي را تنظيم مي‎نمودند و فرد يا افراد لايقي را از بين خود براي اجراي آنها انتخاب مي‎كردند، و در حقيقت يك قرارداد اجتماعي بين آنان و آن فرد منعقد مي‎شد.
و به تعبير ديگر: حكومت يك امر شرعي كه شارع آن را تأسيس كرده باشد نيست، بلكه يك امر عرفي عقلايي است كه همچون ساير معاملات و قراردادهاي اجتماعي به لحاظ ضرورت و نياز در بين انسان‌ها معمول بوده است و شرع مقدس نيز آن‌را رد نكرده است، منتها به لحاظ مصالحي كه مورد توجه شارع بوده شرايطي را در حاكم معتبر نموده است كه انتخاب‌كنندگان بايد آن شرايط را در منتخب احراز نمايند.
7- در حديثي از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده: "ايها الناس ان آدم لم يلد عبدا و لا امة و ان الناس كلهم احرار" (روضه كافي، 69) اي مردم به‌طور قطع آدم(ع) بنده و كنيز نزاده است، و مردم همه آزادند.
و در نامه آن حضرت به امام حسن مجتبي(ع) مي‎خوانيم: "لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا" (نهج‌البلاغه، نامه 31) بنده‌ی غير مباش كه خدا تو را آزاد آفريده است.
8- طبق قانون اساسي زيربناي قدرت و اختيار مسؤولين در سطوح مختلف آراي مردم است، و قواي حاكمه حتي ولي‌فقيه از ناحيه مردم مشخص مي‎شوند، و طبعا حدود و اختيارات آنان را، كيفيت انتخاب آنان و قانون تعيين مي‎كند. )اصل 6 و اصل 56 از قانون اساسي(
9- مرحوم امام خميني نيز در مصاحبات و سخنراني‌هاي خود چه در پاريس و چه در ايران هميشه صحبت از مردم و آراي آنان داشتند، و روي انتخابات و جمهوريت و مردمي‌بودن نظام تكيه مي‎كردند و مي‎فرمودند: "ميزان رأي ملت است".
10- حالا كه بناست مردم و آراي آنان زيربناي حكومت بوده و مردم حافظ آن باشند، طبعاً كيفيت انجام اين كار برحسب شرايط زمان و مكان تفاوت دارد. در صدر اسلام از تشكل‌ها و همبستگي عشيره‌اي و قبيله‌اي استفاده مي‎كردند؛ ولي در جهان امروز با رشد علمي و فكري و ارتباطات همگاني بهترين راه دخالت مردم در تشكيل حكومت صالح و كنترل حكام و تقويت مسؤولين امين و خدمت‌گزار، و جلوگيري از تجاوزات و تبعيض‌هاي ناروا و ظالمانه، و به‌طور كلي اجراي دو فريضه اجتماعي امر‌‌به‌معروف و نهي‌از‌منكر در سطح جامعه و ادارات و مؤسسات، تأسيس احزاب سياسي آزاد و خودجوش است.

فصل دوم : "ولايت فقيه"
در پيش‌نويس قانون اساسي كه جمعي از بزرگان به دستور امام خميني(ره) آن را تهيه و تنظيم كرده بودند اسمي از ولايت‌فقيه نبود تا چه رسد به اينكه ولايت او انتصابي باشد يا انتخابي. ولي در مجلس خبرگان قانون اساسي جمعي از نمايندگان و از جمله اينجانب و مرحوم آيت‌الله بهشتي روي ولايت‌فقيه و اينكه در متن قانون اساسي ذكر شود اصرار داشتيم. هنگامي‌كه اكثريت قاطع يك كشور معتقد به ايدئولوژي و مكتب خاصي باشند و بنا باشد اداره آن كشور بر اساس موازين آن انجام شود، طبعا بايد ايدئولوگ آن ايدئولوژي بر روند اداره كشور نظارت داشته باشد، هرچند -برحسب دستور اسلام- حقوق اقليت‌ها نيز محفوظ خواهد بود.

فصل سوم : "هدف از ولايت فقيه"
هرچند برحسب ادله شرعي ولايت‌فقيه اجمالا مورد قبول است ولي به مناسبت حكم و موضوع و اينكه فقيه كارشناس مسائل اسلامي است به دست مي‎آيد كه هدف عمده از ولايت‌فقيه اجرا و تنفيذ دستورات اسلامي و اداره امور مسلمين بر اساس احكام اسلامي است، و اسلاميت نظام ايجاب مي‎كند كه فقيه عادل كه متخصص و كارشناس مسائل اسلامي است بر روند اداره كشور اشراف داشته باشد تا مبادا از موازين اسلامي تخلف شود.
امام خميني در تاريخ 30/7/58 در جمع علماي غرب تهران فرمودند: "شما از ولايت‌فقيه نترسيد، فقيه نمي‌خواهد به مردم زورگويي كند. اگر يك فقيهي بخواهد زورگويي كند اين فقيه ديگر ولايت ندارد....
و اما ولايت مطلقه فقيه كه آقايان روي آن اصرار دارند:
اولا: فرض اين است كه ولايت‌فقيه -برحسب قانون اساسي- انتخابي مي‎باشد كه به وسيله خبرگان منتخب ملت انتخاب مي‎شود و لازمه‌ی انتخاب رهبر و رئيس‌جمهور و نمايندگان مجلس از ناحيه ملت اين است كه زيربنا و اساس حكومت، مردم مي‎باشند و اختيارات همه از ناحيه ملت و در محدوده انتخاب آنان مي‎باشد.
و ثانيا: اگر فرضا ولايت مطلقه فقيه را بپذيريم، اين‌گونه ولايت‌فقيه با قانون اساسي در تضاد كامل مي‎باشد؛ زيرا مطابق اصول قانون اساسي و از جمله اصل 6 و اصل 56، جمهوري اسلامي بايد با آراي عمومي ملت اداره شود. ملت نمايندگان مجلس و رئيس جمهور را انتخاب مي‎كنند و آنان وزرا را تعيين مي‎نمايند، و امور كشور به وسيله آنها اداره مي‎شود. در‌صورتي‌كه لازمه ولايت‌مطلقه -به تفسير آقايان- ناديده‌گرفتن همه اين نهادهاست؛ و اين همه نيرو و بودجه كشور را صرف انتخاب نمايندگان مجلس و رياست جمهوري نمودن، لغو بلكه تبذير مي‎باشد. زيرا مطابق تفسير آقايان، خود رهبر در مسائل تصميم مي‎گيرد و براي اجرا به هركس خواست محول مي‎كند و محدوديتي براي او وجود ندارد.
قانون اساسي منحصر در اصل ولايت‌فقيه نيست بلكه مشتمل بر اصولي است كه حكومت را مردمي نشان مي‎دهد، و يك فصل آن نيز مبين حقوق ملت است. آقايان در تبليغات خود پيوسته روي اصل ولايت‌فقيه و اطلاق آن تكيه مي‎كنند، ولي اين همه اصول متضمن حاكميت مردم و حقوق آنان را ناديده مي‎گيرند.
به اين قانون اساسي با اين اصول مردمي، و با فرض قانونمند بودن كشور و داشتن نهادهاي مختلف قانوني، ولي‌فقيه فراقانون نيست بلكه خود در متن قانون است و براي او وظايف و اختيارات خاصي مشخص شده است، و انتخاب او از ناحيه ملت بر اساس التزام او به قانون اساسي و قوانين مصوب كشور مي‎باشد. ما در اصل 107 از قانون اساسي مي‎خوانيم : "رهبر در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي است" و در اصل 110 وظايف و اختيارات او مشخص شده است.
نام "ولايت مطلقه" در قانون اساسي نخست نبود، و در بازنگري با اختلاف نظر اعضاي شوراي بازنگري اضافه شد.

فصل چهارم : "قانون اساسي"
در اين فصل به چند نكته اشاره مي‎كنم:
نكته اول : اصول مردمي قانون اساسي
در قانون اساسي اصول مربوط به جمهوريت نظام و حقوق ملت و آزادي‌هاي مشروع آنان نسبتا خوب تنظيم شده، و جنبه‌هاي اسلامي و شرعي نيز در اين اصول رعايت شده است، ولي در برخي از اصول سياسي آن اشكالات و تضادهايي احساس مي‎شود. و لازم است فعلا نقاط ضعف بررسي شود تا ان‌شاءالله با تحقق زمينه و شرايط تغيير، نسبت به آنها تصميم گرفته شود.
نكته دوم : اصول سياسي قانون اساسي
اكثريت قاطع مردم ايران مسلمانند و به پياده شدن مقررات و احكام اسلامي در كشور علاقه‌مند مي‎باشند، ولي در عين حال طالب آزادي‌هاي مشروع خود نيز هستند. خواسته ملت همواره در اين شعار سه‌گانه متجلي بوده: "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" و بر اين اساس اصولي از قانون اساسي كه مربوط به استقلال كشور، حقوق ملت، و اسلاميت و مردمي بودن نظام مي‎باشد قابل تغيير نيست، ولي نسبت به برخي از اصول ديگر قانون ممكن است اختلاف نظر وجود داشته باشد. اين قبيل اصول سياسي قانون، مانند احكام خدا نيست كه قابل تغيير نبوده و تا قيامت باقي باشد و با گذشت بيش از بيست سال و روي كار آمدن نسل جديد و زيادشدن جمعيت كشور اكثريت سابق باقي نمانده است، و نسل گذشته نماينده نسل‌هاي آينده نبودند پس طبعا آراي آنان براي آيندگان اعتبار نخواهد داشت.
مرحوم امام خميني پس از مراجعت از پاريس به ايران در بهشت زهرا در ضمن سخنراني مفصلي فرمودند: "سرنوشت هر ملت دست خودش است... چه حقي داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؟!... چه حقي آنها داشتند كه براي ما سرنوشت معين كنند؟! هركس سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟!" (صحيفه نور، ج 4، ص 282)
نكته سوم : مجلس خبرگان رهبري
يكي ديگر از نهادهاي جمهوري اسلامي كه در دو اصل 107 و 108 از قانون اساسي عنوان شده و داراي موقعيت ممتازي مي‎باشد "خبرگان رهبري" است كه تعيين مقام رهبري به آن واگذار شده و خود اينجانب از طراحان آن بوده و در كتاب "دراسات في ولاية الفقيه" (ج1، ص552 به بعد) به نحو تفصيل آن را شرح داده‌ام. در آن هنگام چنين به ذهن مي‎رسيد كه مردم خودشان نمي‌توانند مستقيما فقيه عادل جامع‌الشرايط را تشخيص دهند، و اين كار يك كار تخصصي است. بنابراين مردم علمايي را كه نسبت به آنان شناخت دارند تعيين نمايند و آنان رهبر واجد شرايط را شناسايي و تعيين نمايند؛ ولي تجربه بيست ساله نشان داد كه اين طرح خيلي موفق نبوده و اشكالاتي در ذهن‌ها خلجان دارد:
اولا: چه بسا براي يك منطقه فقط يك نفر را آن هم از خارج آن منطقه معرفي مي‎كنند و با وجود بسياري از علما در آن منطقه مردم مجبورند به همان فرد رأي بدهند، و اين امر در حقيقت انتصاب مي‎باشد نه انتخاب.
و ثانيا: تعيين مرتبه علمي و ديگر صلاحيت‌هاي كانديداها به فقهاي شوراي نگهبان محول‌شده كه خود آنان منصوب مقام رهبري مي‎باشند، و در نتيجه رهبر با يك واسطه از ناحيه خود وي تعيين و ابقا مي‎شود و اين دوري است باطل.
و ثالثا: با وجود همه مراجع و علما و اساتيد آگاه در كشور چگونه تعيين رهبر بر عهده افراد خاصي گذاشته مي‎شود كه برخي از آنان از نظر علم و آگاهي و شناخت در درجه‌اي نازل‌تر قرار دارند؟!
و رابعا: چرا خبرگان فقط از يك قشر خاص تشكيل شود. در‌حالي‌كه فقاهت يكي از شرايط رهبر مي‎باشد و شرايط ديگري نيز در او معتبر است؟!
دريافتاكثر مردم از مجلس خبرگان اين است كه با اين همه بودجه سنگيني كه براي انتخابات خبرگان مصرف مي‎شود آنان هر سال يك بار يا دو بار اجتماع مي‎كنند و از آنان كار مثبتي مشاهده نمي شود، و هيچ‌گاه به مسائل و حوادث مهمي كه در كشور رخ مي‎دهد توجه ندارند، و بسا مسائلي را كه بايد به مقام رهبري و يا به نهادهاي مربوط به او تذكر بدهند تذكر نمي‌دهند.
اينكه ما تصور مي‎كرديم مردم نمي‌توانند خودشان مستقيما رهبر را انتخاب نمايند اشتباه بوده، زيرا همان‌گونه كه مردم مرجع تقليد خود را با سؤال و تحقيق از اهل خبره مستقيما انتخاب مي‎كنند ممكن است در صورت لزوم رهبر كشور را نيز به همين‌نحو انتخاب نمايند.
و اما رئيس قوه قضائيه، چون فقاهت و اجتهاد در قضا شرط است، و از طرف ديگر مردمي‌بودن او نيز مطلوب است لذا بجاست از ناحيه مراجع تقلید و يا رهبر منتخب با مشورت با مراجع صلاحيت كساني كه داوطلب تصدي اين مقام هستند مورد تأييد قرار‌گيرد، و سپس در معرض آراي ملت و يا حداقل قضات و حقوقدانان كشور قرار داده شود تا به وسيله انتخابات عمومي يا صنفي يكي از آنان براي مدتي معين انتخاب شود.
اين بود خلاصه يك طرح كلي كه تعيين خصوصيات و روش پياده‌شدن آن مجال و تخصص بيشتري را مي‎طلبد. و ديدگاه اسلام هيچ‌گاه با تفكيك قواي سه‌گانه و عدم تمركز قدرت مخالفت ندارد، بلكه تمركز قدرت در دست كسي كه معصوم نيست و در معرض خطا و اشتباه و دخالت كردن بي‌جاي حواشي او مي‎باشد برخلاف حكم عقل و سيره عقلاي جهان است.
نكته چهارم : تعدد مراكز قانون گذاري
يكي ديگر از مشكلات قانون اساسي تعدد مراكز قانون گذاري است. قانون گذاري برحسب قانون وظيفه مجلس شوراي اسلامي است كه اعضاي آن از ناحيه ملت انتخاب مي‎شوند، و با نظارت شوراي نگهبان شرعيت و اسلاميت قوانين مصوبه و عدم مخالفت آنها با قانون اساسي تضمين مي‎شود. با اين حال در قانون اساسي جديد مراكز ديگري براي قانون گذاري وجود دارد:
1 - مجمع تشخيص مصلحت نظام
2 - شوراي عالي امنيت ملي

از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی تا پلمب کردن دفتر آیت الله العظمی منتظری

منبع: وبلاگ یادداشت های پراکنده » نویسنده: احمد رضایی » به تاریخ: 4 تیر 1389 » با عنوان: نامۀ سرگشادۀ صبیبـّه های فقیه عالیقدر » پیوند پایدار: http://manazel.blogfa.com/post-582.aspx

از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی تا پلمب کردن دفتر آیت الله العظمی منتظری



بسم الله الرحمن الرحیم


« إنّا لله و إنّا إلیه راجعون »
در آستانه بیست و نهمین سالگرد حادثه دلخراش انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی قرار داریم.


حادثه ای که در آن عده زیادی از بهترین فرزندان مردم و انقلاب و شخصیتهای محبوب و انقلابی همچون شهید آیت الله دکتر بهشتی و شهید حجةالاسلام والمسلمین محمد منتظری توسط گروهی که به منافقین معروفند و راه و روش آنها خشونت و ترور بود شهید شدند.


سالگرد این حادثه امسال مصادف است با حادثه مؤلمۀ حمله به بیوت و دفاتر مرحوم آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه)و آیت الله العظمی صانعی، و تخریب آنها و پلمب نمودن دفتر آیت الله العظمی منتظری ، پس از نابود کردن وسائل آن و غارت شهریه طلاب.


این دو حادثه هرچند هر کدام دارای ویژگی های تلخ و مصیبت بار است، ولی وجوه نسبتاً مشترکی را می توان در آنها جستجو نمود. ویژگی انفجار دفتر مرکزی حزب در سال ۶۰ این است که در آن اشخاصی ارزشمند و تأثیرگذار در مسیر انقلاب به شهادت رسیدند، ولی در حمله به دفاتر این دو مرجع تقلید هرچند شخصی کشته نشد اما شخصیت حقوقی و حرمت فقاهت و مرجعیت به دست عده ای قلیل و سازمان یافته کشته شد. و مگر نه این است که حرمت یک انسان مانند خون او باید احترام داشته باشد؟!


امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «هر کس به مؤمنی توهین نماید و شخصیت او را در بین مردم ضایع کند خداوند او را از ولایت خود خارج کرده و به سوی ولایت شیطان سوق می دهد و شیطان نیز او را قبول نمی کند.» (وسائل الشیعة، ج۱۲، ص ۲۹۴).
آیا اهانت ها و توهین هایی که در حمله سازمان داده شده به دفاتر دو مرجع تقلید انجام گرفت و شعارهایی که داده شد مصداق بارز روایت ذکر شده نمی باشد؟!
از نظر مذهب مقدس شیعه نهاد مرجعیت چون از فلسفۀ نیابت عامّۀ امام زمان (عج) برگرفته شده است از قداست و حرمت بالایی برخوردار است و شکستن چنین حرمتی خود گناه بزرگی خواهد بود.


همه می دانیم که در رژیم گذشته بیوت و دفاتر مراجع تقلید حتی بیت مرحوم امام خمینی با این که در رأس مبارزه با آن رژیم بودند مصونیت داشت و هیچگاه مورد تعرض و حمله قرار نگرفتند.
این در حالی است که دفتر آیت الله العظمی منتظری تاکنون چندین مرتبه مورد هجوم و تخریب قرار گرفته و اموال آن به غارت رفته است.
جالب توجه این است که مهاجمین نیز گروهی خشن و افراطی و احیاناً فریب خورده و مزدور بودند که خود را طرفدار ولایت فقیه معرفی می کردند. تقدیس خشونت و افراطی گری و نفاق و انحراف و فتنه گری، وجوه مشترک بین مهاجمین به دفتر این دو مرجع عالیقدر و مسبّبین انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی است.
در حادثۀ امسال، دفتر مرجع تقلیدی برای چندمین بار مورد حمله و تخریب و غارت قرار گرفت که شخصیت دوم انقلاب بود و بسیاری از شخصیتها و مسئولین بالای نظام و نیز بسیاری از علماء و فضلاء و حتی چندین مرجع تقلید نزد او درس خوانده و استادی او را از افتخارات خود نام برده اند.
نقش کلیدی و اساسی پدر بزرگوار ما در اصل پیروزی انقلاب و تأسیس و تقویت نظام جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست. آن بزرگمرد در آن شرایط خفقان رژیم پهلوی که اکثر اقران او یا ساکت و یا مخالف بودند بر مرجعیت و رهبری مرحوم امام خمینی و گسترش انقلاب با تمام قدرت و توان پافشاری نمود و به خاطر آن، متحمل زندانها و تبعیدها و شکنجه های روحی و جسمی فراوان شد. و پس از پیروزی انقلاب همواره در راه تحقق اهداف انقلاب کوشا و مدافع حقوق مظلومین و اقشار ضعیف و محروم بود و پس از بروز مشکلاتی به خاطر اعتقاد راسخ به راه و رسم خود که همان راه و رسم امامان شیعه (علیهم السلام) می باشد خود را عملاً از قدرت و حاکمیت کنار کشید.
اکنون سؤال اصلی این است که آیا همین است معنای قدردانی و ارج نهادن به این همه خدمات ایشان به انقلاب و نظام؟! و این است قدردانی شاگردان نسبت به استاد خود و ادا نمودن حق استادی؟! که با حمله های مکرر به دفتر و بیت آن مرجع فقید قداست فقاهت و مرجعیت مستقل و حرمت آن فقیه مظلوم هتک گردد و پول شهریۀ طلاب در حملۀ اخیر غارت شود؟! جریان خشن و افراطی که امروز همه چیز را ملعبۀ خود و در مسیر سیاستهای ضد اسلام و ضد مصالح ملی و براندازانۀ نظام قرار داده است چه پاسخی در دادگاه عدل الهی و در مقابل مردم خواهد داشت؟!


حملۀ اخیر در زمانی صورت گرفت که ما و همۀ خانواده و علاقه مندان و مقلدان هنوز عزادار پدر عزیز و مادر صبور و فداکارمان هستیم. و هنوز چند ماهی از رحلت آنان نگذشته است و هنوز افراد زیادی برای تسلیت به بیت والد مرحوم مراجعه می کنند. و آیا این چنین است معنای عمل کردن به توصیۀ مرحوم امام خمینی که در آخرین نامۀ خود به آیت الله العظمی منتظری فرمودند: «من صلاح شما و انقلاب را در این می بینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.» قابل انکار نیست که نظرات مرحوم آیت الله منتظری در سالهای کناره گیری از قدرت که در نوشته ها و بیانات ایشان منعکس است با هدف خیرخواهی و نصیحت و در راستای اصلاح نظام از انحرافات و آفتهای ویران کننده آن و احیاء اهداف اصلی انقلاب و دفاع از آزادی بیان و قلم و احزاب مردمی و حقوق مردم بوده است. مردمی که صاحبان اصلی انقلاب می باشند. اگر قرار است گفته ها و نوشته ها و خط امام محور کارها باشد پس چرا به آن بزرگوار نیز جفا می شود و «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» عمل می گردد؟ و چرا از ایشان استفاده ابزاری می شود؟! تاریخ و وجدان بیدار مردم باید قضاوت نمایند.


«اللّهمّ إنا نشکوا إلیک فقد نبیّنا و غیبة ولیّنا و تظاهر الزمان علینا»


والسلام علی عباد الله الصالحین
۳تیر ماه ۱۳۸۹عصمت منتظری، اشرف منتظری، طاهره منتظری و سعیده منتظری

"