۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

آشنایی با دروغ و انواع آن برای رشته ی تاریخ- بخش دوم

حضرت علامه طباطبایی در کنار حضرت آیت الله العظمی شریعتمداری
هنرور: علامه ی طباطبائی قدس الله نفسه الزکية در هنگام تفسير آياتی از سوره ی مبارکه ی يوسف که مربوط به دروغ پردازی های برادران حضرت يوسف عليه السلام اند، ظاهرا با توجه به برخی روايات که از قول حضرت يعقوب علي السلام نقل می کنند که "چگونه دندان های گرگ بی آنکه پيراهن را دريده باشند، بدن پسرم را پاره کردند" بحثی را در باب نافرجامی دروغ گويی می گشايد که ذيلا آن را نقل می کنم (ترجمه تفسير الميزان جلد 11 صفحه 139). شخصا با همين مبانی مايل به اين برداشت ام که شايد حقيقت در تاريخ لزوما پديدار نگردد، اما دروغ غالبا دير يا زود سر بر مي آورد، چون دروغ پرداز، عالم به همه ی لوازم و شرائط واقعه ی ساخته و پرداخته اش نيست و نمی تواند حتی احتمالات بروز آنها را تصور نمايد، به ويژه که دروغ پردازان اغلب به اقتضای موردی موقت و روزمره دروغی عجولانه می پردازند که فاقد تامل و دقت عادی است و از اين نمونه ها در تاريخ نگاری ها و به ويژه در "خاطرات" و "تاريخ شفاهی" بسيار است و گاه از جايی و کسی که هيچ احتمالش نمی رفت، گواه و راه بطلانی آشکار می شود و برای به دست دادن نمونه هایی، پس از چند مقدمه قصد بررسی "برخی دروغ های تاريخ معاصر ايران" از سال 1322 تا 1368 دارم، البته با تاکيد بر اينکه مواردی از "کذب خبری" را می گشايم و الا "کذب مخبری" و اينکه قصد دروغ کرده باشند، برای ما قابل تشخيص نيست در بيشتر موارد، و اجازه هم نداريم اخلاقا و شرعا، تا خدا چه خواهد:
گفتارى در اينكه در دروغگويى رستگارى نيست
اين مطلب تجربه شده كه عمر اعتبار دروغ كوتاه ، و دروغگو ديرى نمى پايد مگر آنكه خودش به آن اعتراف مى كند، و اگر هم اعتراف نكند بارى اظهاراتى مى كند كه از بطلان گفتارش پرده برمى دارد.



ترجمه تفسير الميزان جلد 11 صفحه 139

حال بايد ديد چرا چنين است ؟ دليلش اين است كه بطور كلى در اين عالم ، نظامى حكومت مى كند كه به واسطه آن نظام در اجزاء و ابعاض ‍ عالم نسبت ها و اضافاتى برقرار و در نتيجه ابعاض به يكديگر متصل و مربوط مى شوند و اين اضافات نسبت هايى غير متغيرند، پس هر حادثى از حوادث كه فرض كنيم وقتى در خارج واقع مى شود لوازم و ملزوماتى متناسب با خود دارند كه به هيچ وجه از يكديگر منفك نمى شوند، و در بين تمامى لوازم و ملزومات آثارى است كه بعضى را بر بعضى ديگر متصل مى سازد، بطورى كه اگر به يكى از آنها خللى وارد آيد همه مختل مى شود، و اگر همان مختل ، سالم گردد همه سلسله سالم مى شود، و اين قانونى است كلى و استثناء ناپذير.
مثلا اگر جسمى از مكانى به مكانى ديگر انتقال يابد، از لوازم اين انتقال آن است كه ديگر در آن زمان آن جسم در مكان اول نباشد، بلكه از آن و از لوازم آن و هر چه كه متصل به آن است دور و غايب باشد، و نيز مكان اول از آن خالى و مكان دوم مشغول به آن باشد، و نيز اينكه فاصله اى را كه ميان دو مكان است بپيمايد، و همچنين لوازم ديگر كه اگر يكى از آنها اختلال يابد - مثلا در همان زمان باز هم مكان اول شاغل آن جسم باشد - تمامى لوازمى كه شمرديم مختل شده ، ديگر صدق نخواهند داشت .
و انسان و هر سبب ديگرى كه فرض شود نمى تواند حقيقتى از حقايق هستى را به نوعى تدليس و تردستى بپوشاند، و در عين حال تمام لوازم و ملزومات مربوط به آن را هم مستور بدارد، و يا آن حقيقت را بطور كلى از محل واقعيش (كه محفوف به آن لوازم و ملزومات است ) خارج كند، و يا از مجراى هستى اش تحريف نمايد، و به فرضى هم كه بتواند يكى از لوازم را هم مستور سازد، لوازم ديگرش سر درمى آورد، و به فرضى كه آن را هم در پرده كند لازم سومى ظاهر مى شود، و همچنين تا حقيقت پنهان شده آشكارا گردد.
از همينجا است كه مى گويند حكومت و دولت از آن حق است هر چند باطل جولان و عرض اندامى هم بكند. و نيز مى گويند ارزش از آن صدق است هر چند احيانا باطلى مورد رغبت قرار بگيرد، و نيز از همين جهت است كه خداى تعالى فرموده : ((ان الله لا يهدى من هو كاذب كفار)) و نيز فرموده : ((ان اللّه لا يهدى من هو مسرف كذاب )) و نيز فرموده : ((ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون )) و فرموده : ((بل كذبوا بالحق لما جائهم فهم فى امر مريج )).



ترجمه تفسير الميزان جلد 11 صفحه 140
و اين بدان جهت است كه چون حق را دروغ شمردند ناگزير پايه خود را بر اساس باطل نهاده و در زندگيشان بر باطل تكيه زدند، و در نتيجه خود را در نظامى مختل قرار دادند كه اجزايش با يكديگر تناقض داشته و هر جزئى جزء ديگر و هر طرفى طرف ديگر را رسوا و انكار مى كند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر