۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

[ ... ]


محمد رضا زائري
توضيح: اين يادداشت از ابتدا تيتر نداشته است، نگران نشويد!

سلسله اعصاب در بدن انسان



سلسله اعصاب در بدن انسان عهده دار انتقال پيام‌هاي عصبي از نقاط مختلف جسم به مغز است. سلول‌هاي عصبي در سراسر بدن پراكنده‌اند و كوچكترين تماسي را به مركز اطلاعات بدن يعني مغز اطلاع مي‌دهند و مغز پس از دريافت پيام، واكنش مناسب را نشان مي‌دهد.


اين حسگرهاي عصبي در برخي نقاط ـ به اقتضاي نياز و ضرورت ـ تمركز بيشتر دارند و در برخي نقاط كمتر. كوچكترين اتصال و مزاحمت بيروني از تماس نوك يك سوزن و حتى كشيده شدن يك پر يا يك قطعه پنبه بر روي پوست تا قرار گرفتن هر يك اعضاي بدن در معرض كمترين حرارت باعث واكنش سريع و متناسب بدن مي‌شود.


اگر تماس و مزاحمت بيروني چيز كم اهميتي مثل نيش يك پشه باشد، دست حركت مي‌كند و پشه مزاحم را مي‌پراند و زبان اندكي غُر مي‌زند و اگر نيش يك مار باشد تمام بدن يكباره از جا مي‌پرد و از دهان فرياد و نعره شديد به گوش مي‌رسد. اين‌ها همه به خاطر ايجاد تعادل و تنظيم روابط منطقي ميان كنش‌ها و واكنش‌هاي موجود در طبيعت براي حفظ و سلامت جسم انساني است.


جسم طبيعي و بدن سالم


البته، اين حال جسم طبيعي و بدن سالم است. براي همين همه ما بر اساس توقع و انتظار همين نوع كاركرد سيستم و نظام عصبي تربيت مي‌شويم و اگربدن كسي شيوه‌اي جز اين داشته باشد تعجب مي‌كنيم و نگران مي‌شويم. تعجب از اين روي كه آن را خلاف طبيعت و قاعده مي‌دانيم و نگراني بدين سبب كه آن را هشداري براي سلامت جسم تلقي مي‌كنيم.
همه انسان‌ها هر گونه ترتيبي جز اين را براي سلامت و بقاي جسم خطرناك مي‌دانند.و البته اين مسأله‌اي كاملا روشن و قابل فهم است. تصور كنيد اگر نظام عصبي بدن سالم نباشد و مثلا براي يك سوزن ساده نعره بكشد و در يك آتش سوزي هيچ واكنشي نشان ندهد چه اتفاقي خواهد افتاد.


به همين دليل يكي از بدترين شرايط بهداشتي و پزشكي براي جسم انسان همين ايجاد اختلال در نظام عصبي حتى به كمترين ميزان و سطح است و كساني كه چنين بيماراني داشته باشند مي‌دانند كه حتى يك لحظه نمي‌توان اين بيمار را حتى اگر شخصي بزرگسال باشد بدون مراقبت و نظارت كامل رها كرد.


سلسله اعصاب روحي و معنوي


روح و جان انسان نيز همين وضعيت را دارد. اگر براي روح و جان بشر نيز مانند جسم، آناتومي تصور كرده و لايه‌هاي مختلف آن را ترسيم نماييم و به كاركردهاي مختلف هر يك از ارگان‌ها بينديشيم به طور طبيعي نظام عصبي روح و جان انسان يكي از مهمترين آن هاست ، بلكه بايد گفت اساسي ترين و اصلي ترين مكانيزم حاكم براي حفظ سلامت و بقاي روح و جان همين سلسله اعصاب است.


ناگفته پيداست كه روح و جان طبيعي چنين وضعيتي دارند و بر اساس تربيت و تعليم صحيح و به اقتضاي فطرت سالم و وجدان بيدار و اتصال به منبع معنويت و ايمان واكنش‌هاي درست و منطقي نشان مي‌دهند. با مبدأ «كل مولود يولد على الفطرة» آموزش‌هاي ديني و اخلاقي صحيح مي‌تواند سلسله اعصاب سالم و طبيعي را باقي بگذارد و در عين حال ممكن است آموزش و تربيت نادرست ـ به هر نسبت و هر اندازه ـ جان انسان را از اين نظام عصبي كه اولين محافظ وجود از خطرات احتمالي است محروم سازد.


اگر اين سلسله اعصاب در روح جان انسان كوچكترين اختلالي پيدا كند، خطرات بزرگي براي تمام وجود انسان به وجود خواهد آمد. اگر كسي مثلا اهانت به نام خانوادگي يا نوع لباسش را تحمل نكند اما در مورد توهين به كرامت و عزت خواهر و مادرش بي تفاوت باشد و... اين خود نشان دهنده اختلال در آن نظام عصبي است.
انتظار منطقي و عقلاني از چنين انساني آن است كه در مورد بي احترامي به شلوار يا پيراهنش مانند واكنش به نيش مختصر يك پشه و در مورد لكه دارشدن عفت خانواده اش مثل زخمي شدن با نيش مار و عقرب رفتار كند. اين حال روح و جان سالم است.


همين تنظير را مي‌توان در عرصه‌هاي ديگر انجام داد. مثلا تصور كنيد نگهبانان يك قلعه به يك گله گوسفند در حال چرا واكنش شديد نشان دهند و تيراندازي كنند و جنگ به راه بياندازند اما در برابر حمله نيروهاي دشمن بي اعتنا و بي تفاوت باقي بمانند و واكنش جدي نشان ندهند!


آيا ما سالم هستيم؟


حال براي اينكه بفهميم نظام عصبي اعتقاد و فكر و روح ما سالم است يا نه بايد چه كنيم؟ چگونه بايد بفهميم كه از نظر معنوي سالم هستيم يا نه؟ از كجا بايد مطمئن شويم كه سلول‌هاي عصبي ما درست كار مي‌كنند و حجم واقعي خطرها را درست تشخيص مي‌دهند و پيام‌هاي عصبي لازم را به مغز تصميم گيرنده به درستي مخابره مي‌كنند و مغز معنويت ما درست تصميم مي‌گيرد و به شكل صحيح واكنش نشان مي‌دهد؟


همان طور كه براي تشخيص سلامت جسمي به نزد پزشك مي‌رويم و او مثلا با استفاده از يك چكش كائوچويي به سر زانويمان ضربه‌اي مي‌زند و واكنش بدن ما را محاسبه مي‌كند، براي تشخيص سلامت روحي و معنوي خود نيز بايد به سراغ پزشك معنوي برويم.
و باز همان طور كه هر كسي براي جسم خود پزشك مشخصي انتخاب مي‌كند، هركسي براي روح خود نيز به سراغ پزشكي مي‌رود كه به توانمندي و دانش و صلاحيت او باور بيشتري دارد. ممكن است يكي پاپ واتيكان را انتخاب كند و يكي كارل ماركس را برگزيند.


ظاهرا ما ادعا داريم كه پيروان محمد و آل محمديم ـ و اين ادعايمان هم گوش فلك را كر كرده است ـ بنا براين آنان را پزشك روح و جان خود مي‌دانيم و آنان هم البته به اين مسئوليت اذعان دارند، چنان كه اميرمؤمنان عليه السلام در وصف پيامبر فرمود: «طبيب دوار بطبه» او نه تنها پزشك است بلكه پزشك دوره گرد و متنقلي است كه منتظر بيمار نمي‌ماند و خود به مداواي بيمار مي‌شتابد.


جواب آزمايش در سيره پيامبر و اهل بيت او


بر اساس اين ادعا ـ و افتخار ـ بايد براي تشخيص سلامت نظام عصبي معنوي خود، به سيره پيامبر اكرم و اهل بيت مراجعه كنيم. يعني اگر فرضا قرار است براي تشخيص سلامت سلسله اعصاب ايمان و دين و معنويت و روح خود آزمايشي بدهيم، جواب آزمايش در سيره پيامبر و اهل بيت گرامي اوست.


اگر سيره آن بزرگواران (اقوال و افعال و تقرير آنان) را مورد بررسي قرار دهيم و واكنش خود را نسبت به موضوعات مختلف بسنجيم پاسخ را دريافت خواهيم كرد و معلوم خواهد شد آيا ايمان و دين ما از نظر عصبي سالم است يا نه، و بر اساس نتيجه آزمايش آيا نياز به بستري شدن و درمان فوري دارد يا وضعيت وخيم تر است و حتى شايد...


مثلا اگر طبق تعاليم اسلامي دروغ بدترين و زشت ترين گناه براي سلامت جان و ايمان شمرده مي‌شود و بر اين اساس بايد سلسله اعصاب ما نسبت به آن واكنش شديد نشان بدهد بايد ببينيم نوع واكنش ما به اين زشت ترين گناه (طبق روايات بدتر از شرب خمر و سرقت) چگونه است و چقدر آن را زشت مي‌دانيم؟


يا مثلا اگر طبق روايات مشهور غيبت براي وجود معنوي از زنا شديدتر و خطرناكتر است، آيا ما به همان مقدار نسبت به آن نگران مي‌شويم و واكنش نشان مي‌دهيم يا نه؟ و يا احيانا بر عكس، مثلا عدم حضور كسي در نماز جماعت را آن اندازه زشت مي‌شماريم؟


و يا مثلا امام كاظم عليه السلام كه مي‌فرمايد جوان شيعه را با تازيانه خواهم زد به خاطر اين است كه او در جلسه‌اي دانشجويي پرسشي تند كرده يا به اين دليل كه بي‌تفاوت و بي‌اعتنا و بي‌اهميت شده و بر عكس درباره عقيده و باور خود سؤال ـ و به تعبير امام هفتم تفقه ـ نمي‌كند؟


و يا مثلا بررسي كنيم و ببينيم امير مؤمنان كه نخستين حكومت اسلامي را تشكيل داد و تا ابد خورشيد درخشان حاكميت صالح جامعه بشري شد براي چه چيزي تازيانه به دست مي‌گرفت و در كوچه و بازار كوفه مي‌گشت؟ آيا براي كنترل كردن طول آستين مردم و رنگ لباس شان يا براي جلوگيري از گران فروشي و احتكار و ظلم و ستم به مردمي كه اگر فقر از يك در به خانه شان برود ايمان از در ديگر خارج خواهد شد؟


راستي اميرمؤمنان به چه چيزي شهره است؟ كدام رفتار و حركت علي عليه السلام او را در تاريخ ماندگار كرده و هنوز بعد از هزار و چهارصد سال اشك از چشمان مسيحي غربي و شرقي سرازير مي‌كند؟
آيا فرياد علي به خاطر آن بود كه سپاهيان معاويه در انبار خلخال از پاي دختركي يهودي كشيده‌اند و در آن لحظه براي ناله‌هاي دردمندانه او دادرسي نبوده، يا به خاطر آن كه كسي نماز صبحش قضا شده؟


آيا علي عليه السلام به خاطر اين فرمود «اگر مسلمان از غصه دق كند حق دارد» كه مثلا كسي در خودرو خود نوار كاستي روشن كرده يا بر بام خانه اش ديش ماهواره داشته است؟


آيا علي عليه السلام كه فرياد زد اگر در دفاتر رسمي بيت المال تعبير «امانت» قيد نشده بود، دست دخترم را به عنوان نخستين دختر بني هاشم قطع مي‌كردم ! به خاطر اين عصباني بود كه دخترش با متصدي نامحرم بيت المال حرف زده يا به خاطر آنكه پاي بيت المال مسلمين در ميان بوده است؟


راستي اين علي كه در دادگاه از قاضي گله مي‌كند كه چرا مرا با احترامي بيشتر از طرف دعواي يهودي صدا زدي، اين علي كه به طرف مقابل مي‌گويد من را قصاص كن، اين علي كه مي‌گويد اگر تمام دنيا را به من بدهند در ازاي آنكه پركاهي از دهان مورچه‌اي بگيرم والله چنين نخواهم كرد، اين علي كه ما دين و دنيا و آخرتمان را از او مي‌دانيم، در مقابل موضوعات مختلف چگونه واكنش نشان مي‌داد و واكنش‌هاي ما در مقابل آن موضوعات چه نسبتي با آنها دارد؟


شك نيست كه هر خطا و جُرم و گناهي هم از آن رو كه نافرماني پروردگار است و هم از آن جهت كه تأثير خود را بر حيات فرد و جامعه ـ و حتى طبيعت و نظام آفرينش ـ مي‌گذارد، بايد به سهم خود و به ميزان اهميت و حساسيت خود مورد توجه باشد.


موضع ما اكنون آن رويكرد عوامانه و جاهلانه نيست كه: «اي بابا، خداي به اين عظمت كي وقت مي‌كند وسط اين همه شلوغي به دوتار موي ما گير بدهد؟» چرا كه همان دو تار مو هم در دادگاهي كه حتى يك «مثقال ذرة» را به حساب مي‌كشد مخفي نخواهد ماند، ليكن بحث بر سر ميزان اهميت و نسبت حساسيت هر يك از اين گناهان وخطاهاست؟
اميرمؤمنان حتى نسبت به قضاشدن نماز صبح هم واكنش نشان داده‌اند و از نگاه نارواي يك پسرجوان به نامحرم هم سخن گفته‌اند و در باره حيا و عفاف بانوان هم موضع گرفته‌اند، اما يك جا زمزمه كرده‌اند و يك جا درد دل گفته‌اند و يك جا ناليده‌اند و يك جا آه كشيده‌اند و... و جايي هم شمشير برداشته و فرياد سر داده‌اند؟


حسن و حسين عليهما السلام كه «امامان قاما أو قعدا» هر دو از يك موضع و بر اساس يك رويكرد گاه با دشمن صلح مي‌كنند و بر زمين مظلوميت مي‌نشينند و گاه در برابر دشمن شمشير مي‌كشند و در ميدان مظلوميت برمي‌خيزند.
بايد ديد پيامبر و اهل بيت كجا به نرمي و آهستگي توصيه كرده و نصيحت گفته‌اند و كجا فرياد كشيده و از جاي جسته‌اند؟ بحث بر سر اين سنجش و نسبت است. اگر تركيب روح و جان آنان را الگوي سلامت ايمان خود مي‌دانيم بايد ببينيم اولويت‌ها و نسبت‌ها چيستند؟


آيا نخستين آياتي كه بر پيامبر اكرم نازل شد از خواندن و قلم و كرامت الهي و خبر مي‌داد و از عزت بشري و آزادي سخن مي‌گفت يا احكام شرعي حجاب و حرمت خمر و تفاصيل نماز و روزه را بيان مي‌كرد؟ چرا ميان برخي آيات الهي و ترتيب تقدم و تأخر نزول آنها تا چند سال فاصله است؟


پرسش منطقي از امامان جمعه و علما


اين روزها ـ مثل همه روزها ـ دوباره جوگير شده‌ايم، از بي‌حجابي و بدحجابي دردمنديم والبته حق هم داريم. رواج و شيوع فساد و خطرات فرهنگي تهاجم دشمن چنان آشكار شده كه جاي سكوت باقي نمي‌گذارد. آنچه پيشتر پيران در خشت خام مي‌ديدند و كسي به هيچشان نمي‌گرفت امروز جوانانش در آينه مي‌بينند و ديگر جاي ترديد ندارد.


آنچه مقام معظم رهبري سالها پيش به عنوان تهاجم و شبيخون فرهنگي مورد توجه قرار داده و از آن بيم داده بودند اكنون به وضوح قابل مشاهده است. ليكن پرسش منطقي از همه مراجع بزرگوار و علماي دين و ائمه محترم جمعه و اعضاي مجلس خبرگان و نمايندگان دلسوز مجلس و فقها و حقوقدانان شوراي نگهبان و... اين است كه:


راستي اگر قرار باشد فهرستي از خطاها و گناهان و فسادها و خطرات و تهديد‌ها بنويسيم و در مقابل آنها واكنش نشان بدهيم، اهميت و نسبت خطر هركدام چقدر است؟ بر اساس تعاليم پيامبر اكرم و اهل بيت عليهم السلام براي كدام يك بايد نيمه شب ناله كنيم و براي كدام يك بايد در ميانه روز فرياد بكشيم؟


آيا در كنار مشكلاتي چون بدحجابي و دختربازي و فيلم‌هاي هاليوودي و شبكه‌هاي ماهواره‌اي و رابطه محرم و نامحرم و چاپ يك مطلب در يك نشريه دانشجويي و قضا شدن نماز صبح و توهين به روحانيت و... كه معتقديم هيچيك بي اهميت و ناچيز نيست، مشكلات بي اهميت و ناچيزي! مثل بي عدالتي و فقر و فساد اداري و رشوه و پارتي بازي و آه مظلوم و سركوب انتقادهاي ساده و دروغ و غيبت و بازي با آبروي مردم و بي حرمتي به مؤمنين و بي اعتمادي مخاطب و سلب باورهاي عمومي و... هم جايي براي نگراني و حساسيت دارند يا نه؟


و اگر دارند ـ كه بر طبق روايات صحيحه و مشهوره چنين است ـ براي آنها بايد قبل از بدحجابي و بي حجابي فرياد زد يا خير؟ و راستي اگر قرار شود يك بار ديگر فهرست آن خطرات و تهديدها را مرور كنيم آيا همين موضوع حجاب خطرسازترين است يا چيزهاي ديگري هم هست... مثل قديم‌ها كه به ما ياد داده بوديد كه هیچ چیزی با ظلم پابرجا نمی ماند؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر