Dāryūsh's shared items
by Dāryūsh on 5/1/10
آزمايش مهمی است: بيايید در همين گودر به دفاع از کسانی مثل دانشطلب و امید حسینی (آهستان) برخیزيم که وبلاگهاشان قربانی انحصارطلبی و تمامیتخواهی حکومت شده است. ببينم چند نفر این را لایک میزنند و از خاموش شدن صدای مخالف و منتقد - ولی بدزبان و خشن - ناراضی هستند. میدانم آزمايش سختی است به ویژه برای کسانی که زخم خوردهاند از زبان نيشدار و بیرعايت اين دوستان ارزشی. اما برای ما آزمایش مهمی است که بدانیم اگر قرار باشد فردای ایران را بسازيم، چه اندازه اهل مدارا هستيم. اين گوی و این ميدان!
هنرور:
این روزها توجهم به این مطلب جلب شده است که باید گروهی "هنجارهای نقد" هم در کنار "معیارهای نقد" داشت، شخصا در شگفتم که بسیاری از محترم ترین ها خود مرتکب همان محکوم های خود می شوند، از مطلق نگری ها و انکار های فراتر از موضوع نقد که به تمامیت انسانی افراد تعرض می کنند، از وابسته خوانده و دست نشانده گفتن و از ...تا مقایسه های به قصد تحقیر و مناقشه های حقیر. ناامیدم می کند که یکی جماعتی را به گناهی منسوب می کند و یکی از جماعت در جوابش جماعتی دیگر و فراتر را همان گونه و دیگرانی آن دومی را باز به همان گونه از دریچه ی جماعتش، پاسخ می دهند. قطعا اگر این آفات را از حیات خویش و این ظلم ها و ظلمات را از ساحات وجود خویش نشوییم، روزگارمان تغییری نخواهد کرد و فریب خورده از خویش به چیزهایی دل بسته ایم که خود به خاک و گل تسلیمشان کرده ایم. امروز اگر اینیم و آنان هم آنند، این حاصل و نتیجه ی همه ی آن چیزی است که تا به حال بوده ایم و کرده ایم. اگر قرار است همان گونه ادامه دهیم که تا کنون کرده ایم باز نتیجه همان است که هست و همینی که دچار آنیم. دوستانی که در پی اصلاح و تصحیح و تغییر و تحول اند، تا این امر را برای خویش روا ندارند، مگر به خواب و خیال نخواهندش دید، که ما ملتی هستیم از انسان هایی و هیچ کس از بیرون بر ما گمارده نشده و ما بیگانه و خودی و غریبه و آشنا می تراشیم و خود هم باور می کنیم.
کما اینکه تا نیاموزیم که "سیمرغ" مطلوب و محبوب ماهایی که بال و پر سوخته و انداخته ایم و شمایان که پریده اید و می پرید و اوج می گیرید کم کم، و جوجه های نشسته در آشیانه نیز، که همگی سیمرغ را می جویند تا از پروازشان پیروزی بر آورد، همین "سی مرغ" است، بهتر است "دام باز چینیم" که سیمرغ را بلند است آشیانه.
تا ما با زبان انحصار طلب و تحکم و تحمیل پیش رویم و هر "هنر" می را به "عیب می" که "جمله گفته بودیم" ملحق کنیم و "میل به ناحق" کنیم، در توهم اصلاح و جنبش خود را روزمره کرده ایم و آرمان ها را "شخصی" و "عرفی"، و "هویت جمعی کاذب" مان به وقت و زمانش منحل می شود به همان "خودمداری" های یک "جامعه ی ذره ای شده" که کسی گامی فراتر از آفاق شخصی - و متاسفانه نه فردی- اش بر نمی دارد و همه ی "آفاق" ش هم "استغراق در لحظه ی حال" است و در "حال" مجال "فردا" ها را ساختن همانقدر نایاب است که در ما ها میل به "خود کاوی انتقادی" توان یافت.
آری، اما خیال خام است که با تصلب بر خطوط نا سازگار و تعصب بر ضوابط زیان باری که میراث نامحسوس قرون خودکامگی هایی ست که بر ما رفته و "خودمرگی ها" یی است که از ما برآمده، گمان کنیم که در حال حمل جنین خوش یمن روزگاری بهتر است که در رنج و درد و تشویش به سر می بریم، که متاسفانه در این صورت از همین سیره و سنت استبداد دیرین، حامل خلف نامشروع استبدادی عمیق تر و شدیدتر خواهیم بود که پس از خاطره ی جمعی داد و فریاد کردن مشروعیت و پس از بذل جان ها و مال ها بر سر حقانیتش، همه از انکار مجددش ناتوان خواهیم بود.
پس بیاییم بکوشیم در عین مبارزه یا فعالیت برای اصلاحاتی که در هر گرایش و هر نگرش سیاسی، این مملکت سخت نیارزمند آن و انکار ضرورت آنها از سوی هیچ کس قرین صداقت با خویش و رضایت خرد و عقل نیست، در آن بکوشیم که خود لایق دست آورد هایی باشیم که خود را مستحق آنها می دانیم و در پیشگاه وجدان خویش در تعارض با آنچه نباشیم که تشنه ی آنیم.
یکی نوشته ی "ژیلا بنی یعقوب" و یکی این یادداشت جناب "محمد پور" در این راستا امیدوارکننده بودند و قابل نقل و لایق تعقیب و مستحق تقدیر و مخصوصا در کنار هم اشاره به این دو مورد کردم چون نه موضوع و نه موضع و نه مخاطبانشان به هم نزدیک نیستند و تنها اشتراک در "اخلاق نقد" است، که دغدغه ی مؤدی به این یادداشت نیز چیزی جز این نبوده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر