۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

آه از اين لطف به انواع عتاب آلوده (به قلم داریوش محمد پور)






موجی که يادداشت شادی صدر در فضای وب انداخت، سرآغاز گفت‌وگوهای مبارکی شد. واکنش‌های مختلفی که به سخنان او تا به امروز ديده‌ام نشان از زنده بودن فضای بحث و نقد دارد. ابتدا که جمله‌ای کوتاه بر صدر نوشته‌ی ايشان نوشتم و در فیس‌بوک آوردم، گمان نمی‌کردم بحث اين اندازه دامنه پیدا کند. با گسترش یافتن پاسخ‌ها، تصميم گرفتم همان نظرها را در یادداشتی وبلاگی منتشر کنم که بعد به خاطر اين‌که جلوی سوءتفاهم‌های محتمل (و چه بسا قطعی) گرفته شود، از نشرش منصرف شد. اما هم‌چنان می‌توانم اصل ماجرا را صورت‌بندی کنم.







عنوان نوشته‌ی شادی صدر اين است: «چه فرقی است بین امام‌جمعه تهران و سایر مردان ایرانی؟». وقتی عنوان را خواندم تکان خوردم و گمان بردم شايد اشتباه می‌کنم و مراد نويسنده، هرگز این تعمیم بی‌حساب و کتاب نبوده است که همه‌ی مردان ایرانی را يک‌رنگ و یک‌شکل ببينید. اما در سایر جاهای اين نوشته، اين مضمون باز هم تکرار می‌شود. از جمله در عبارت فرجامین اين يادداشت که نويسنده می‌گويد: «من چندان فرقی بین حجت‌الاسلام صدیقی با هر یک از پسران تازه‌بالغ دیروز و مردان طرفدار حقوق بشر و حقوق زنان امروز نمی‌بینم؛ غیر از اینکه او دست‌کم در آنچه هست و آنچه می‌گوید، یک‌رو تر است.» يا در همان اوایل متن به این جمله می‌رسيم: «شما! بله، خود شما! به من نگویید که می‌توان در ایران پسری تازه به سن بلوغ رسیده بود و بزرگ و بالغ شد، بی آنکه به زنان متلک گفت؛ بی‌اغراق، این بخشی از روند بزرگ‌شدن برای مردان در ایران است. تجربه‌ای که بدون آن، مرد ایرانی، مرد نمی‌شود.» و باز در جمله‌ای دیگر همین لحن و زبان تکرار می‌شود: «...روندی که اتفاقا شما آقایان، بله همین شما، حتی در آن هم سهیم هستید؛ حتی اگر نوجوانی بیش نباشید.» و اين زبان هم‌چنان تکرار می‌شود: «دموکراسی روزی آغاز خواهد شد که شما، بله شما آقایان یاد بگیرید نه فقط جلو آینه بلکه در منظر عموم، به جای دفاع از حقوق زنان به مثابه امری بیرونی و انتزاعی، از تجربه واقعی، درونی و زمینی «خود» به عنوان یک «مرد» سخن بگویید و نقشی که در بازتولید ساختارهای تبعیض‌آمیز موجود داشته‌اید را به نقد بکشید.» (تأکیدها همه از من است).






نقد من به این نوشته به روشنی اين است: شادی صدر به آسانی مردان را جمع می‌بندد. حکم‌اش را به «همه‌ی مردان ایرانی»‌ حتی نوجوانان بدون هیچ واهمه‌ای تسری و تعميم می‌دهد. لحن‌اش عصبانی است و پرخاشگر. اين لحن و زبان، به اصل سخن شادی صدر، هر چه که بوده باشد،‌ آسيب می‌زند. مهم نیست که موضوع سخن او زنان است و حقوقِ‌ قرن‌ها پایمال‌شده‌ی آن‌ها. مهم نيست که جامعه‌ی ایرانی به شدت مردسالار باشد یا نگاهی جنسیتی پیوسته زندگی را بر زنان دشوار و دشوارتر کرده باشد. هر چه هست،‌ این زبانِ درشت و تلخ، کليت سخن او را مخدوش می‌کند. می‌شد و می‌شود در جزييات و متن سخن شادی صدر با او گفت‌وگو کرد و سخن او را پذیرفت یا با او مخالفت کرد (از جمله اين‌که من معتقدم «دموکراسی» واژه‌ای است که در متن شادی صدر پاک بی‌‌معنا و غریب است و می‌توانم دفترها سياه کنم از اين‌که چقدر اين «دموکراسی»‌ ژورنالیستی و ساده‌انگارانه به کار رفته است و حقوق‌دان ما چقدر درک و شناخت‌اش از دموکراسی سطحی است). اما مشکل بزرگ من با این متن اين است که اين آغاز و عنوان و این جملات هم خشن و عصبانی است، هم دور از انصاف علمی است و هم نقض غرض است.






پرسشی که می‌توان از شادی صدر پرسید اين است که چرا چنين متنی را می‌نویسد؟ او چه دردی داشته که چنين متنی را نوشته است؟ قطعاً درد او این نبوده که یک جایی بالاخره بيايد و با زبانی تحقیرآمیز و عبوس با «همه‌ی مردان ايرانی» سخنی بگوید تا تشفی خاطری حاصل شود، پس درد او لاجرم باید همين بیدادهايی باشد که بر زنان می‌رود و همین نامردمی‌هایی باشد که از بخشی از مردان ايرانی سر می‌زند – چه اين بخش شمارشان صد نفر باشد و چه میليون‌ها نفر. اگر دردِ اين است، زبان‌اش اين نیست. اين زبان، پل‌های مفاهمه و همدلی را ویران می‌کند. این زبان ديوارها را بلندتر و ستبرتر می‌‌کند. این نوع بیان،‌ دشمن‌کيشانه است و نفرت‌پراکن. مسأله، به هیچ رو اين نيست که زنی سخنی گفته است و مردان در برابرش به اعتراض ايستاده‌اند. کم نبوده است که زنی – از جمله شادی صدر – سخنی گفته است و خوب و به جا بوده و مردان و زنان يک‌صدا از او دفاع کرده و او را ستوده‌اند. اما شادی صدر و دوستان‌اش باید اين را بیاموزند که همه‌ی آدمیان خطا می‌کنند حتی اگر تاج سر آفرينش باشند. و از اين آدمیان خطاکار آن کسی قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشيند که بداند کجا و به چه زبانی باید اذعان کند به اين‌که خطا گفته است يا تند رفته است. ايشان می‌تواند اين جسارت و شهامت را داشته باشد که بگويد اصل حرف‌ام هم‌چنان محکم است ولی در بیان‌اش خطا کردم. می‌تواند بگوید که جامعه‌ی ما دچار این مشکلات است اما اين‌ اندازه تحقیرگر و خشن نباشد. می‌تواند از حقوق زنان چنان دفاع کند که مردان و زنان چاره‌ای جز دفاع از او نداشته باشند، نه آن‌که چنان سخن بگوید که مردان زن‌ستیزی که نگاهی جنسیتی به زن دارند زبان‌شان دراز شود که ما از اول می‌گفتیم فمينیست‌ها چنین‌اند (بی‌منطق‌اند، خشن‌اند، پرخاش‌گرند و الخ) و مردانی که با زنان هم‌دل و هم‌صدا هستند، دیگر نتوانند عقلاً و منطقاً در مقام دفاع از این درشتی‌ها بايستند. هر چه باشد، آخر کار قرار است این همه حرف گرهی از گره‌های زنان را باز کند و دردی را علاج کند نه این‌که آن درد هم‌چنان لاعلاج باقی بماند و فقط جنجالی رفته باشد و غوغایی به پا شده باشد.




نازنینی تو ولی در حد خويش

الله الله پا منه از حدّ بيش






من در اين زبان خشن و پرخاشگر که مدام گریبان اين و آن را می‌گیرد، نه فروتنی می‌بينم نه استقامت. خشم می‌بینم و فریادِ بی‌مهار. نیازی نیست کسی يک شاهد يا صدها نمونه بیاورد که مردانی چنان ستم‌هایی بر زنان کرده‌اند. کدام انسان منصف و آزاده‌ای است که ستم‌ها را ديده باشد و بگويد ستمی نبوده؟ اما هيچ کدام از این‌ها ما را مجاز به خطا کردن و درشت گفتن نمی‌کند. صد حرف حق اگر بگويی، به هیچ رو اجازه نداری به خاطر این‌که سخنان حقی هم بر زبان‌ات جاری شده، درشت و گزاف بگويی و مرزهای اخلاق و نقد را پشت سر بگذاری. مسأله ساده است: هدفِ خوب شادی صدر – که قاعدتاً باید دفاع از حقوق زنان باشد – وسيله‌ی مذموم درشت‌گویی، پرخاشگری و مغالطه را توجیه می‌‌کند؟





در گفت‌وگوهایی که با دوستان در گرفته، اين مثال را زده‌ام که اين شيوه‌ی استدلال که به زن‌ها ستم بسیار رفته است و چنان تحت فشار بوده‌اند که اکنون این زبان و بیان از آن‌ها غریب نيست، استدلال محکمی نيست. این نوع استدلال، همان استدلالی است که امروز دستگاه‌های دولتی با توسل به آن مردم ایران را می‌آزارند و می‌کوبند: حفظ نظام ارتکاب هر فعلی را مجاز می‌شمارد. يا مثال دیگرش این است: افراطیون مسلمانی که به سوی بمب‌گذاری‌های انتحاری و قتل‌ بیگناهان می‌روند، توجيه‌شان دقیقاً‌ همین است که غرب قرن‌ها به ما ستم کرده است و ما را تحقیر کرده است، پس ما مجازيم به همین خشونت پاسخ دهيم. دقت کنید که تحقير شدن ملت‌های جهان سوم از سوی غربيان چیزی نيست که انديشه‌وران آزاده‌ی جهان به سادگی آن‌ را انکار کنند، اما کدام آزاده‌ی منصفی هست که قتل و جنایت را توجیه کند؟ می‌فهمم که اين مثال‌ها خیلی شدیدتر از چيزی هستند که شادی صدر گفته است، اما محور استدلال کسانی که از موضع او و زبان او دفاع می‌کنند – در عين اين‌که می‌گویند او نباید تعميم می‌داده و همه را به يک چوب می‌رانده – باز همين است. همين که هدف، وسيله را توجيه می‌کند. يا آن‌قدر بر ما ستم رفته است که اگر دو روزی ما هم به همين زبان سخن بگوييم، آبی از آب تکان نمی‌خورد. من اين شتاب‌ها را نمی‌پسندم. «بیفتد آن‌که در این راه با شتاب رود». اين روزها مدام این بيت حافظ در خاطرم آمده است و رفته است:

می‌روی و مژگان‌ات خونِ خلق می‌ریزند


تيز می‌روی جانا ترسمت فرومانی



نویسنده می‌توانست همان عبارات بالا را تعدیل کند. ملايم‌تر بنویسد. اصل حرف‌اش را جدی و محکم بزند. اما می‌توانست متن خودش را چند بار بخواند یا بدهد چند نفر متن را بخوانند تا سخنی پخته و سنجيده از او صادر شود نه اين‌که دردهای زنان این سرزمين اين‌گونه لا به لای غوغا و جنجال گم شود یا غباری بر اين آينه بنشيند. اين متن می‌شد بهتر از این باشد (مگر اين‌که البته همين جملات اصل و اساس و غرض و مقصود از نوشتن بوده باشند که آن وقت حکايت دیگری است به طور کلی).





حرف‌های بسياری هست که می‌توان گفت اما اصل سخن من همین نقد کوتاه و صريح بود که هنوز بعد اين همه گفت‌وگو کمترين واکنشی از سوی نويسنده‌اش نيامده است. نويسنده اين عذرخواهی را نه به مردان ایرانی که چنين اوصافی ندارند، بلکه به زنانی هم بدهکار است که با دفاع بدی که از حقوق زنان می‌کند، راه استيفای حقوق آن‌ها را دورتر می‌کند و می‌شود مصداق اين ابیات که:

ره نبرده هیچ در مقصودِ خويش


رنج ضايع سعی باطل پای ريش




يادداشت‌های خوبی که در نقد این یادداشت در اين دو روز دیده‌ام اين‌هاست:



۱. چند نکته ـ (حامد قدوسی)

۲. حجت الاسلام صدیقی و ما (علی عبدی؛ مردمک)

۳. خانم صدر! مراقب باشيد! (وبلاگ شا زه)



۴. در ذیل بحثی که در فیس‌بوک در گرفته بود، نظری از علی عزیز آمده بود - که به چشم‌ام بسيار منصفانه و هم‌دلانه با نويسنده اما منتقدانه آمد - و دریغ‌ام آمد این‌جا نیاورم‌اش:

«یکم: به نظرم اگر مقاله خانم صدر را در کانتکست آن ببینیم و همدلانه بخوانیم شاید برخی از سوء تفاهمهای پدید آمده بر طرف شود. نوشته ایشان یک مقاله تخصصی علمی یا فلسفی نیست که در آن استفاده از سور کلی با وجود حتی یک مورد نقض ناروا باشد. بلکه نوشته ای است ژورنالیستی و مبتنی بر تجربه و مشاهدات شخصی نویسنده. در این مقام سور «همه» را نباید به معنای دقیق کلمه گرفت.

دوم: اشکال اساسی ای که به نوشته خانم صدر وارد است این است که تبیینی که ایشان از رفتار به قول خودشان مردان ایرانی به دست می دهند نه از طریق تجربه و مشاهدات شخصی قابل توجیه است و نه از راههای دیگر. ادعای اصلی ایشان این است که سوء رفتار مردان ایرانی با زنان به خاطر ذهنیت اهریمن انگارانه ی مردان در باره زنان است. و این تبیین نه درباره‌ی مردانی که به زنان متلک می گویند درست است و نه درباره‌ی همه‌ی ‌مردانی که به منظور محافظت از خویشاوندان زن خود در برابر مردان غریبه می‌کوشند آنان را بپوشانند یا به پوشش توصیه کنند.

آزار جنسی زنان نشانگر خوی اهریمنی آزار دهنده است، نه نشانگر اینکه آزار دهنده زنان را اهریمن می‌پندارد.

محافظت از زنان خویشاوند در برابر مردان مزاحم نیز بیش از آنکه نشان‌دهنده ذهنیت منفی محافظت کننده نسبت به زن باشد، بیانگر ذهنیت او نسبت به مردان است. یعنی محافظت کننده بر این باور است که دست کم برخی از مردانی که در جامعه ی او زندگی می کنند خوی اهریمنی دارند و به واسطه این خو مزاحم زنان می‌شوند و آنان را آزار می‌دهند. بنابراین با اندکی تسامح می توان آن بخش از سخنان خانم صدر را که حاکی از تجربه شخصی ایشان است پذیرفت، اما تبیین و تفسیر ایشان از این مشاهدات نادرست است و نتیجه‌ای که ایشان از این تبیین می‌گیرند نیز نادرست است. آن نتیجه این است: بین حجت الاسلام صدیقی و سایر مردان ایرانی، حتی آنانکه از حقوق بشر و حقوق زنان دفاع می‌کنند، هیچ فرقی نیست.

واقعیت این است که اولاً همه‌ی مردان ایرانی به زنان متلک نمی‌گویند. ثانیاً آنانکه متلک هم می‌گویند نه ذهنیت یکسانی نسبت به زنان دارند و نه انگیزه‌ی یکسانی در متلک گفتن به زنان.

ثالثاً، کسانی هم که بر زنان خویشاوند خود سخت گیری می‌کنند ذهنیت یکسانی نسبت به زنان ندارند و انگیزه واحدی هم برای اینکار ندارند.»



پ. ن. اين هم شاهد از غیب که تمام آن‌چه را که گمان می‌کردم و به زبان نمی‌آوردم، با بلاغت هر چه تمام‌تر ثابت کرد: «آب در خوابگه مورچگان» (شادی صدر). اسم اين واکنش به صراحت نخوت و تکبر است و اصرار بر اشتباهی که اذعان به آن بسیار ساده است و هيچ صدمه‌ای به شادی صدر نمی‌زد اما ادامه‌ی آن و پافشاری بر آن معنایی روشن دارد (به زبان عام‌فهم ترجمه می‌شود به این‌که: «خوب کردم اين‌جوری نوشتم؛ اصلاً از اول‌اش هم می‌خواستم همين بشه»). «ما فمينيست‌ها» همان نکته‌ی فخيمی است که همه چيز را بر آفتاب می‌افکند. حیف! کاش می‌شد همزبانی و همدلی کرد. کاش می‌شد دیوارها را کمتر کرد و پل‌ها را بیشتر! اسباب دریغ است و تأسف. کاش اين همه توهم و خيال‌اندیشی نبود ولی خيال‌انديشی به درون باز می‌گردد:

هر درونی کو خیال‌انديش شد

گر دلیل آری خیال‌اش بيش شد

پيش چشم‌ات داشتی شيشه‌ی کبود

لاجرم عالم کبودت می‌نمود!



پ. ن. ۲. از وبلاگوار: «زنی که اين شيوه «دفاع از زن» خانم صدر را نمی‌پسندد!»

"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر