۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

خوشست خلوت اگر یار، یار من باشد ...

3 people liked this - Najva N, and 2 more
Shared by
انا الذی اسقطتنی من عینک فما بالیت ... حتی کأنک اغفلتنی
حتی کانک استحییتنی ...
الهی لم اعصک حین عصیتک و انا بربوبیتک جاحد ...
خطئیة عرضت و سولت لی نفسی و غلبنی هوای ... غرنی سترک المرخی علی ...
فوا سواتا ...
لولا ... نهیک ایای عن القنوط ... لقنطت ...
فوعزتک لو انتهرتنی ما برحت من بابک .... و لا کففت عن تملقک ...
الی من یلتجی‏ء المخلوق الا الی خالقه؟! ...


می شناسیم؟ ... من همونی ام که ... از چشمت انداختی و ابایی نداشتم ...چشم پوشوندی و خودتو زدی به اون راه ...
به جایی رسید که انگار تو داری خجالت می کشی از من ...
ولی عزیز دلم، حتی وقت گناه هم تو رو خدای خودم می دونستم ...
حالابگذر از من، اتفاقه دیگه ... می افته ... این دنیای رنگ به رنگ گولم زد ... منم مست ِ پرده پوشی تو ...
وای بر من ...
اگه تو نهی ام نکردی بودی از یاس ... پاک نا امید می شدم از خودم ...
عزیز ترینم! ... حتی اگه منو برونی هم نمی رم ... اصلا بذار یه کم خودمو واست لوس کنم ...
حالا گیرم من بندگی نمی کنم ... مومن هم نیستم ... نه! اصلا مسلمون هم نیستم ... دیگه دست ساز تو که هستم! ... کجا پناه ببرم جز آغوش تو ؟ ...
6 comments on this item shared by ghazal sh
you - ترجمه ی آزاد، اما جالب. خب پس پیشو گرفتین. منم دو ترجمه دارم یکی آزادتر و یکی لفظی تر. حالا می ذارم منم، بلکه شمام بقیه شو بری، جفتمونم یه کم از هم تقلب کنیم تا فی المجموع بلکه چیزی از توش دراد
ghazal sh - @ هادی :ممنون .... یاد این گفتگو ... " گفتم هیچ کس نمی دونه توی دلم چی میگذره، گفتی : ان الله یحول بین المرء و قلبه! ... گفتم دلم گرفته، گفتی : بفضله و برحمته فبذالک فلیفرحوا ...

@ محمد صدیق : از عربی جز همون اندازه که توی دبیرستان خوندیم( تازه منهای قسمت افعال معلول و ناقصش + صرف و نحو !!) تو مغزم نمی ره، تمام درک من از این عبارات بر می گرده به یک ترجمه نسبتا گویا و ظاهرا پایبند به امانتداری لفظی از یه ناشناس ...
ترجمه لفظ به لفط هیچ دلنشین نیست، به نظرم امام سجاد برداشته حرفاشو توی صمیمی ترین و خودمونی ترین لحن ممکن زده ...فارسی "لعلک ... " هم لابد میشه : ببینم چشماتو! نکنه ... و از این دست
منتظرم برداشت آزادتر شما رو بخونم ...
you - خدای خودم...نیاز نیست به کیفرت ادبم کنی و یا که به مکرت میان من و اهدافم فاصله افکنی...از که و کجا خیری به من برسد، وقتی تنها پیش تو پیدایش می شود، و چه نجاتی؟ در جایی که بی تو امکانی و احتمالی ندارد؟
نه آنکه نیک شد و نیکی کرد از تو بی نیاز شد و نه آنکه بدی کرد و بد شد از گستره ی نگاهت گریختن توانست
پروردگارا...پروردگارم
با تو بود که ترا شناختم و تو بودی که بفرما زدی و باز هم خودت بودی که جلو جلو رفتی و مسیر نشان دادی...پاس و سپاس خدای خودم را که تا صدایش می زنم در حال پاسخ دادنش می یابم، اگرچه هرگاه مرا خوانده سستی و کاستی دیده... سپاس و ستایش خدایی را که درخواست ها و خواسته هایم را بر میآورد و نمی نگرد که هرگاه
او خواست، من بخیلی م گل کرد... سپاس و ستایش خدایی را که به دلخواه خود صدایش می زنم وبه نجوایش می خوانم و هر وقت بخواهم با او خلوت می کنم و درخواست و نیازی می کنم و بی واسطه و ضابطه ای می کند و می دهد...سپاس
.....

و ستایش خدایی را که غیر او را نمی خوانم، چه آنکه اگر می خواندم، مگر نیاز من بر می آوردند؟ و جز در او امید نمی بندم، که در هرز که امید بندم دقیقا راه مقابل و مخالف امیدم را پیش می گیرد
حمد و سپاس خدایی را که کار و بار و امر مرا خود عهده گرفته و بدین سان مرا بزرگ و عزیز شمرده، و مرا به آدمیان وا نگذاشته تا آنان خوار و بی ارجم کرده و رها کنند

پس خدای من ستوده ترین است به نزد من و سزاوارتر به هر حمد و ثنایی است که در عهده ی زبان و بیان من است.


این صدا و حال و هوای کسی است که پناه به تو آورده...به گریزگاه کرمت گریخته....و خوی کرده به خوبی ها و نوازش هایت...و تو همان بخشنده که نه گذشت ترا تنگنایی می رسد، نه نیکی ات را کرانی فرجام می شود و نه در مهر تو کاستی و کمی می افتد


و ما تکیه کرده ایم خب به مهر و بزرگواریت...آیا مثل تویی خوش گمانی های ما را خط بطلان می کشد؟ یا خواب و خیال شیرین و آمال دیرین ما را به تلخی بیداری و هشیاری می سپارد ؟ یا ...؟
هرگز! چون انتظار ما از تو چیز دیگری است و چون درباره ی تو فکر دیگری می کنیم...
آخر ما امیدهای دور و دراز به تو داریم....در کرم و لطفت طمع ها بسته و حساب ها گشوده ایم...برنامه ها مان را به هوای تو ریخته ایم...

تو خودت با نعمت پشت نعمت خودت را در دل ما جا می کنی...و ما پاسخ هر نگاه رحمت آمیز ترا با دوچندان گناه و غفلت و لغزش می دهیم...خیر تو از آن بالاها و والاها بر سر ما خاکیان فرو می بارد و شعله های شر و شرارت ما سر به افلاک تو می ساید... و باز هم همه ی اینها ترا باز نمی دارد از آنکه ما را نعمت باران کنی و ارزانی ما خوبی های فراوان کنی...
آخر آقای من... تو چه بزرگ و بزرگواری.. آخر چقدر والا و بالا و مبرایی....

ghazal sh - :) ... ممنون
آخر ما امیدهای دور و دراز به تو داریم ... هر چند ...
ما پاسخ هر نگاه رحمت آمیز ترا با دوچندان گناه و غفلت و لغزش می دهیم ...
Najva N - چه دوست داشتنی بود این نوت و کامنت هاش.
ممنــــون
.
.
یادِ "یک جرعه آسمان" افتادم که بنا بود هرکس یک بخشی از دعای عرفه رو به نحوی تو وبلاگش بیاره و من برای اولین بار یه دعا رو زبانِ حالِ خودم کردم و آوردم تو وبلاگم.
اگه خواستید بخونید:‏
http://najvaye-man.blogfa.com/post-156.aspx
you - لطف دارین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر