۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

آیت الله خوب


یادداشت گودرم




غالبا نویسنده ی خوب و مورخ خوب در یک فرد جمع نمی شوند، کما اینکه شخصی سیاسی و شخصی مورخ، الا ما شذ و ندر-مثل مرحوم زرین کوب قدس الله نفسه-، علاوه بر این عموم، در خصوص این شخص خاص. اما کتاب حاضر را نخوانده ام هنوز، هویدا و چند کار دیگرش را دیده ام، به نظرم نویسنده ای هنرمند و ادیب است و هنر و ادب فی ذاته مستلزم گزینش هایی در راستای سلیقه ای و سائقه ای است، به ویژه در نویسنده ای که کاملا فردمحور و شخصیت پردازانه بنویسد. والله اعلم







عباس میلانی/ترجمه روزبه مدرسی -
چرا میراث هم سلولی قبلی من زنده خواهد ماند؟
به قلم عباس میلانی
مجله فارین پالسی
ترجمه: روزبه مدرسی
اگردر سال 2010 طلیعه پایان جمهوری اسلامی رخ دهد،این شاید به دلیل مرگ یکی از بنیانگذاران جمهوری اسلامی باشد.مردی که سه دهه پیش در زندان بد نام اوین دیدم.
در سال 1977من یک مبارز 27 ساله بودم که برای" اقدام علیه امنیت ملی" دستگیر شده بود.در آن سالها تقریبا تمام منتقدان شاه تحت این عنوان زندانی شده بودند. بلوکهای ال شکل زندان آجری اوین از مخالفان شاه پر شده بود، اکثرا مارکسیست،چپی،و دانشجویان دانشگاه. ساختمان همچنین تنی چند از مشهورترین رهبران انقلاب را در خود جای داده بود. شامل رئیس جمهور آینده علی اکبر هاشمی رفسنجانی و آیه الله العظمی آینده حسینعلی منتظری.
آنموقع زمان نسبتا خوبی برای زندانی شدن در اوین بود. چراکه شاه با عصبانیت تلاش میکرد با حرارت ترین دشمنانش را با پیروی از سیاستهای حقوق بشری جیمی کارتر آرام کند. به جای مجاز بودن به فقط یک ساعت هوا خوری در فضای کوچک بیرون،ما آزادانه به حیاط دسترسی داشتیم. ما میتوانستیم دور تیر چراغ برق و توری که از نخهای کهنه بافته بودیم والیبال بازی کنیم.(به خاطر دارم که رفسنجانی یک بازیکن مشتاق ولی بی قواره بود).
ولی علی رغم این تغییرات، ما شگفت زده شدیم وقتی نگهبانان به روحانی ها اجازه دادند نماز عید فطر را برگزار کنند در آن ماه نوامبر—برای اولین بار که به زندانیان اجازه داده شده بود تا چنین برنامه ای داشته باشند. روحانیون زندانی برای اینکه برای این آئین عبادی آماده شوند ، خود را در ردیفهایی در حیاط زندان سازمان دادند که رفسنجانی و منتظری در جلو بودند. و سپس منتظری فکور بی ادعا، که ردای سفید و شلوار سفیدی (که معمولا به طرز عجیبی در جورابش میزد)، به آرامی مورد اشاره قرار گرفت تا امام جماعت شود. این اولین درک من ازنقش او حتی در بین روحانیون بلند مرتبه در زندان بین ما بود.
30 سال بعد،پس از ترقی منتظری به مقامات عالیرتبه و تنزل نهایی اش،فوت آیت الله در دسامبر 2009 الهام بخش صدها هزار معترض، ملبس به سبز_ اپوزیسیون ایران امروز_ که به خیابانها هجوم آوردند تا شعارهایی از این دست بدهند که "منتظری راهت ادامه دارد حتی اگر دیکتاتور برما گلوله بارد". اعتراضات در روز مقدس عاشورا، یک هفته بعد از فوت ایشان، بار دیگرجنبش اعتراضی را زنده کرد، و معترضان بیشتری را از زمان ناآرامی های پس از انتخابات ریاست جمهوری دزدیده شده در ماه ژوئن گذشته بسیج کرد. بیشتر این افراد حتی زمانی که آیت الله در اوین بود به دنیا نیامده بودند.
چگونه آدم محوری انقلاب اسلامی، در مرگش، تبدیل به شهیدی برای آنهایی شد که به دنبال اصلاح وحتی اگر لازم باشد سرنگونی آن (انقلاب) هستند. برای آنهایی که او را میشناختند راه منتظری اصلا تعجب آور نبود. در تمام عمرش منتظری همان مرد صادق،ساده و درستکار باقی ماند. دقیقا همان درستکاری بعدها او را دشمن جمهوری اسلامی کرد که به طور فزاینده در حال فاسد شدن بود. و این دقیقا همان چیزی است که او را برای ناراضیان امروزتبدیل به یک چهره دوست داشتنی میکند.
در زندان، منتظری به سادگی صحبت میکرد،و رفتارش بی پیرایه بود. او اهل شهرکوچکی دور از تهران بود، و تا زمان مرگش تلاش نمیکرد لهجه روستائیش را مخفی کند. برخلاف سایر روحانیون در اوین، که با زندانیان با گرایشهای چپی حرف نمیزدند، منتظری صحبت کردن با هر کسی را جالب میدانست. هر روز او از سلولش بیرون می آمد وبه حیاط کوچک میرفت و در آنجا قدم میزد. همواره بدنبال همراهی بود و گاهی آن همراه من بودم. ما معلوماتمان را رد و بدل میکردیم. من به انگلیسی او کمک میکردم (او با ترجمه قران تلاش میکرد به خودش تدریس کند)؛ در مقابل ،او صبورانه به سوالات من در باره تاریخ و الهیات شیعه پاسخ میداد.
منتظری قلبا روشنفکر بود. ولی همچنین عمیقا درگیر سیاست بود. برای بیشتر دهه 60 و 70،در حالیکه آیت الله روح الله خمینی درعراق و بعدا در فرانسه تبعید بود، منتظری نماینده و مدیر مالی او در ایران بود.وقتی او را در اوین شناختم تقریبا 60 ساله بود، منتظری قبلا دفعات بیشماری زندانی و آزاد شده بود، جدیدترینش برای لو ندادن نام خیرینی بود که به خمینی وجوهات میدادند. حتی زیر شکنجه هم حاضر به انجام این کار نشد.
تنها یک سال پس از آن نماز در حیاط زندان، انقلابیون شاه را در خیابانها سرنگون کردند. رژیم جدید اعلام کرد که باقی زندانیان سیاسی آزادند. و منتظری نهایتا پس از خمینی به عنوان قدرتمند ترین فرد کشور پدیدار شد.به عنوان جانشین انتخاب شده خمینی،منتظری توانایی منصوب کردن بسیاری از مقامات کلیدی و نهایتا رهبران بعدی انقلاب را داشت. به عنوان مثال رهبر و رئیس جمهور بعدی علی خامنه ای، تقریبا وقتی از گمنامی بیرون کشیده شد که منتظری او را به عنوان یکی از 4 امام نمازجمعه در تهران مشخص کرد.
ولی منتظری سبعیت و حیله گری نداشت تا در بازیهای سیاسی بعد از انقلاب باقی ( دوام بیاورد) بماند. از ابتدا هم قطاران جوانترو جاه طلب تر او،نظیر رفسنجانی و خامنه ای او را به عنوان مانعی می دیدند. هرچه بیشتر منتظری بر ارزشهای اخلاقی که رهبران انقلاب پیش از به قدرت رسیدن از آنها حمایت کرده بودند تاکید میکرد،خامنه ای و اطرافیانش به خاطر روشهای ساده اش او را بیشترمسخره و تلاش می کردند رابطه اش را با خمینی شکرآب کنند.
بحران نهایی وقتی شروع شد که خمینی مهدی هاشمی، یکی از اعضا دفتر او و برادر دامادش را به دلیل افشا کردن آنچه در واشنگتن به عنوان ایران کنترا نامیده می شود، را اعدام کرد. حدودا همان موقع، منتظری فهمید که به فرمان خمینی 4000 زندانی که دوره محکومیت قبلی شان را می گذراندند محکوم به اعدام شده اند.همراهان منتظری به او هشدار دادند که چیزی نگوید و صبر کند تا وقتی که رهبر شد برای تغییر تلاش کند.اما منتظری بیدار و خشمگین، نمی توانست صبر کند. در نامه هایی به خمینی، جنایاتی که توسط رژیم دائمی شده بود را تقبیح کرد و نوشت "این آنچیزی نیست که ما برایش مبارزه کردیم".
نامه منتظری را در معرض حمله های بیشتر قرار داد. بعدها، دشمنانش موقعیتش را گرفتند، اراذل و اوباش خانه اش را غارت کردند، و او راحصر خانگی کردند. یک آیت الله العظمی با هزاران دنباله رو فدایی برجسته تر از آن بود که کشته شود، و روحانیون قدیمی تر از لغو عنوان آیت اللهی او سرباز زدند. نتیجتا تا سال 2003،منتظری در حصر خانگی قرارگرفت. او برای باقیمانده عمرش شدیدا زیر نظر قرار گرفت.در یک طنز تلخ،او دوباره زندگی منزوی را که در اوین داشت تجربه میکرد، با این تفاوت که اینبار عذاب دهندهایش هم سلولی های قدیمی اش بودند.
اما حصر خانگی به منتظری یک آزادی پارادوکسیکال داد که برای سالها آرزویش را داشت، آزادی برای رها کردن قدرت سیاسی و عزلت نشینی برای کتاب و درسهایش. منتظری احساس کرد که بطور دردناکی برای مقدس کردن ولایت فقیه، دکترین مذهبی که به رهبر قدرت مطلق فوق قوانین ایران میدهد، مسوول است.بارها ازسوارکردن رژیم استبدادی در مملکت عذرخواهی کرد.
ظلم و تهدید نتوانست او را از گفتن حقایق به صاحبان قدرت باز دارد،و عزلت نشینی اجباریش باعث نشد تا او مسئولیت اخلاقی و وجدانی خود را کنار بگذارد. منتظری به تقبیح کردن روحانیون مستبدی که پس از او آمده بودند ادامه داد. او نتایج انتخابات تابستان گذشته را محکوم کرد و دولت پرزیدنت احمدی نژاد را به عنوان نامشروع عرفی ونامشروع شرعی رد کرد.
میراث اوفقط شجاعت نیست. بلکه همچنین مجموعه ای از ایده های پیشرودر هزار سال تاریخ تشیع می باشد. به عنوان مثال او اولین آیت اللهی است که اعلام کرد پیروان بهائیت حقوق برابر دارند. او سلاحهای اتمی را نه فقط غیر اخلاقی بلکه ضد اسلامی خواند. او بارها گفت که تمام قدرت در دولت اسلامی باید از مردم ناشی شود. او نشان داد که چگونه حرف یک فرد میتواند به جنبش میلیونی تبدیل شود.و نشان داد که چگونه فردی که با حرفهای زهرآگین دشمنانش مسخره و رد میشد میتواند سمبل دیرپای یک جنبش دموکراتیک شود که تلاش میکند ایران را به دنیای مدرن ببرد.

 در ادامه هم شعرمانندی از خودم را می خوانید که برای استاد قدس سره است:

راستی این چند سطر را به یاد استاد یادداشت کرده بودم:

این درگذشتنت
بدجوری سر به سرم گذاشت
چون گذشته از غربت و غمی که برگشت
گذشته ها هم دوباره به نوشته هایم جاری گشت
و سردرگمم کرد
چون دوباره مرزهای سرگذشت و سرنوشت پاره گشت
و فرو ریخت طرحی که درانداخته بودم
کاخ اطمینانی که ساخته بودم
و آواره در این آوارها و پرسه زنان در این کاغذپاره ها
دارم از سرما می لرزم
و بیرون کشیدم از گنجه ی خطرناک خاطرات
همه ی خاطره ها و خطورهایی را که از تو نشان داشتند
و همه را به هم وصله و پینه کردم و به هم دوختم

می بینی که پتوی خاطره های تو بر خود کشیده و
سر بر خرمن خطرهای به خاطر تو نهاده ام
اما گرمم نمی کند این آتش
و من غریب تر شده ام با غروبت
از آن روزی که طفلی 11 ساله بودم که از غربت غرب و غصه ی شرق
هراسان و غریب و پریشان ونگران
در گریز از خویش و ستیز با خویشتن کوچکش کوچ کرده بود و بی مقدمه
خورد به مهر نگاهت
و مُهر پدری تو بر او نشست
و در پناه غیرتت گواه غربتت شد و
غریبه شد از غم و دغدغه
و راه آغاز کرد به پشتوانه ی نگاهت
و دلگرمی دعایت
...
دلم خیلی گرفته، خیلی...
بیرون ریخته ناچار

قم مقدس- کنار خاک پاکت 6 اسفند 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر