۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

شعری از پدرم: نوای و نایی درخورد خویش

هنرور: پدرم واپسین دفتر شعرش را هرگز انتشار عمومی نداد، اما تایپ شده اش را تکثیر نمود و به تعداد معدودی از کسان، نسخه ای داد. این واپسین دفتر شعر اشعاری از 1357 تا 1383 را در بر دارد، پس از این تاریخ پدرم به اشعار پیشین پرداخت و به ترجمه ی مقدار شگفت انگیزی از ادبیات آلمانی، اما اصراری بر سرودن که دلخوشی و عشق همه ی عمرش بود، نشان نداد، که همیشه معتقد بود شاعر و نویسنده کسی است که خواننده ی خوبی هم باشد و تشخیص دهد که چه زمانی دیگر آن شاعر و نویسنده ی پیشین نیست و از همان دقیقه دست از سرودن و نوشتن بردارد تا ماندگار شود و کار ارزشمند پیشینش را به کارهای زورکی بعدیش نیامیزد و نیالاید. علی ای حال این دفتر واپسین با یک نیایش آغاز می شود که تحول و سیر روحی و حالت درونی اش در سال های سخت و سنگین پس از انقلاب اسلامی را به بهترین بیانی نشان می دهد:


نه دردی اینهمه سنگین، نه شادی ِ چندین
نه هر برون ز توان ِ دگر
نوای و نایی درخورد ِ خویش می خواهم
نوای و نایی درخورد ِ خردجانی ِ خویش

سپیده است
و برف یاس و ستاره بر آب می بارد
بر آب ِ یاس و ستاره
من از شگرفی زیبایی تو مقهورم
من از شگرفی زیبایی تو می گریم
و چاره هایم بی چاره اند بر راهت

مرا به خُردی ِ من، طالع شو!
مرا به خُردی ِ بسیار ِ من به چشم درآ!
و رام چشم ترم کن برای دیدن خویش
بر آب های تپان بر خاک!




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر