حلقه کاتبان - شیخ طوسی - نگاهی به آثار فقهی شیخ طوسی
نگاهی به آثار فقهی شیخ طوسی
سید رضا صدر
سرآغاز:
هر چند کتابهای نهایه و مسائل الخلاف و مبسوط پر ارزشترین نوشته های شیخ طوسی در فقه می باشد و ما در اینجا پیرامون آنها بطور شایسته سخن گفته ایم، ولی سزاوار است که در سرآغاز به نوشته های فقهی دیگر شیخ نگاهی کرده و سپس از سه کتاب نهایه، مسائل الخلاف، مبسوط سخن برود.
تألیفات فقهی شیخ بجز از سه کتاب نام برده، هیچ کدام یک دوره فقه کامل نیستند. آنها یا متونی از یک یا چند کتاب فقه است و یا بحث از مسئله ای از مسائل آن علم و یا پاسخنامه ای است از پرسشهائی که در مسائل فقهی از حضرت شیخ شده است.
اینک نامهای آنها به مقداری که ما از آنها آگاه شده ایم:
1. الجمل و العقود ...
این کتاب متنی است بسیار موجز و فشرده، که در احکام عبادتهای پنجگانه: نماز، زکاة، روزه، حج و جهاد نوشته شده است.
شیخ این کتاب را بر حسب خواهش یکی از دانشوران که از وی بنام شیخ فاضل[1] یاد می کند، تألیف کرده است.
منظور از نگارش آن، بخاطر سپردن و در یاد ماندنِ احکام عبادت های پنجگانه می باشد.
از سرآغازی که شیخ برای آن نوشته است دو چیز استفاده می شود:
1. تألیف این کتاب، پس از فراغت از تألیف نهایه بوده. در مقدمه مبسوط نیز بدان تصریح کرده است.
2. هنگام نوشتن آن، تألیف مبسوط نیز آغاز شده بوده نخستین چاپ آن، بوسیله مرحوم حاج محمد رمضانی دارنده کلاله خاوره بوده وی نسخه ای خطی از این کتاب داشته که نویسنده اش روز یکشنبه 4 ذی قعده سال 789 هجری قمری از آن فراغت یافته بوده.
مرحوم رمضانی این نسخه را گراور کرده و در دسترس اهل فضل قرار داده است.
چاپ دوم آن با تصحیح و مقدمه و حواشی و نشان دادن چند نسخه از آن، بوسیله آقای واعظ زاده در سال 1347 در چاپخانه دانشگاه مشهد بچاپ رسیده است.
ترجمه جمل و عقود به زبان فارسی نیز بوسیله آقای واعظ زاده انجام شده و همراه چاپ دوم اصل، بچاپ رسیده است.
شیخ در مقدمه مبسوط از این کتاب خود بنام جمل العقود یاد می کند[2] .
2. الایجاز فی الفرائض
و آن متنی است کوتاه و مختصر، در احکام ارث.
شیخ این کتاب را، از آن نظر ایجاز نام نهاده که مقصودش در نوشتن آن کوتاه نویسی بوده و تفصیل مطالب را بکتاب نهایه حواله داده است. علامه مجلسی، کتاب ایجاز را در زمره مدارک کتاب بحار الانوار قرار داده است و در آغاز جلد اول بدان تصریح می کند.
در ذریعه[3] نسخه ای را نشان می دهد در کتابخانه شیخ هادی کاشف الغطا در نجف تاریخ کتابتش 968.
قطب الدین راوندی که سرگذشت او خواهد آمد، گزارشی بر کتاب ایجاز نوشته و آن را انجاز[4] نام داده است.
3. مناسک الحج فی مجرد العمل و الادعیة
این کتاب چنانکه از نامش پیدا است رساله فتوائی شیخ بوده، و مشتمل می باشد بر احکام حج و آداب آن و دعاهائی که در این عبادت رسیده است.
اگر ترتیب نام های تألیفات شیخ در فهرست، مطابق ترتیب تألیف آنها باشد این رساله در زمره آخرین نوشته های شیخ می باشد.
در معالم العلمای ابن شهر آشوب که به همت مرحوم عباس اقبال بچاپ رسیده، نام این کتاب، نام دو کتاب پنداشته شده یکی مناسک الحج دیگر مجرد العمل والادعیة.
نمی دانم چرا واژه «فی» از میان این دو جمله افتاده با آنکه خود شیخ در فهرست آن را آورده است!
احتمال دارد اشتباه چاپی باشد.
4. مسألة فی تحریم الفقاع
این رساله را شیخ در بیان ناروائی و حرمت نوشیدن آبجو نوشته است.
نویسنده محقق ذریعه در مقدمه چاپ دوم تفسیر تبیان سه نسخه از این رساله را نشان می دهد.
1. نسخه کتابخانه عالم بزرگ مرحوم میرزا محمد تهرانی عسکری در سامرا.
2. نسخه کتابخانه حسینیه شوشتریها در نجف.
3. نسخه کتابخانه راجه فیض آباد در هند.
ولی متأسفانه از خصوصیات هیچ یک از این نسخه ها سخنی نمی گوید.
5. مسأله فی وجوب الجزیة علی الیهود و المنتمین الی الجبابرة
این رساله را شیخ در فهرست در زمره آثار خود یاد نکرده ولی علامه عالیقدر ابن شهر آشوب در معالم آنرا از تألیفات شیخ می شمارد.
بنقل علامه تهرانی در ذریعه در نسخه فهرستی که نزد ملاعنایت الله کهپائی بوده، نام این رساله برده شده است.
6. المسائل الحلبیة
این رساله را شیخ در فهرست بطور مطلق یاد کرده.
آقای تهرانی در مقدمه چاپ دوم تفسیر تبیان جمله تقییدی «فی الفقه» را بآن افزوده است. ما هم از ایشان پیروی کردیم.
7. المسائل الجنبلائیة
این رساله را شیخ در فهرست یاد می کند و می گوید که مشتمل بر بیست و چهار پرسش می باشد که به همه پاسخ داده است ولی پرسشهای آن در چه علمی و در چه موضوعی است؟ چیزی نمی گوید.
ابن شهر آشوب در معالم نیز چنین کرده ولی آقای تهرانی در مقدمه چاپ دوم تفسیر تبیان تصریح می کند که همه پرسشها از فقه می باشد.
8. المسائل الحائریة
این رساله بطوری که خود شیخ در فهرست گفته در حدود سیصد پرسش می باشد که شیخ بهمه آنها پاسخ داده است.
علامه بزرگ ملا محمد تقی مجلسی آن را از مدارک کتاب بحار الانوار قرار داده و از آن به نام اجوبة المسائل الحاریة یاد می کند.
آقای تهرانی در مقده چاپ دوم تفسیر تبیان می گوید:
ابن ادریس در کتاب سرائر از آن به نام الحائریات یاد می کند...
گزارشی کوتاه درباره فقه اسلام
گفته ما در پیرامون سه کتاب شیخ طوسی ـ نهایه، خلاف ، مبسوط ـ می باشد و با آنکه هر سه کتاب از فقه امامیه بحث می کنند ولی رنگ بحث هر یک با دیگری اختلاف دارد از این رو در آغاز گفتار، خود را ناگریز از گزارشی کوتاه درباره فقه اسلام می بینم.
پایه های فقه
فقه اسلام بر چهار پایه بنا نهاده شده: کتاب، سنت، اجماع و عقل. مقصود از پایه فقه آن است که حکم مسئله فقهی را بایستی فقیه از یکی یا بیشتر از این اصول چهار گانه استخراج کند.
فقیه یعنی کسی که در فقه اسلام تخصص داشته باشد زیرا نظریات فقهی بایستی در چارچوب اسلام باشد و بس. فقیه در استنباط خود آزادی دانشمندان و کاوشگران حقوق را ندارد.
پایه های فقه را فقهاء اسلام ادله اربعه نامیده اند و در میان محققین آنها اختلافی نیست که پایه های فقه اسلام همین چهار است و بس. اختلافی که هست آن است که فقیهان امامی بمناسبت آنکه اصل ولایت را پذیرفته اند سنت رسول (ص) را از راه عترت و صحابه بدست می آورند، ولی فقیهان اهل سنت، تنها از راه صحابه.
امامیان، عترت را دوازه تن می دانند و همه را بوسیله نص صادر از قبل از رسول خدا (ص) منصوب می شمارند. امامیان معتقدند که این دوازده تن معصوم و پاکیزه از گناه می باشند و پیغمبر اسلام از طرف خدای بزرگ ایشان را برای پیشوائی انسانها تعیین کرده است.
امامیه صحابه را از نظر پاکیزگی از گناه مانند سایر مسلمانها می دانند. مشهور در میان برادران اهل سنت آن است که صحابه همگی عادل هستند. اجماع علمای اسلام در هر مسئله ای که باشد نزد همه دانشمندان قطعی و حجت است. حجیت حکم عقل در مستقلات عقلیه می باشد.
مستقلات عقلیه یعنی موضوعاتی که عقل می تواند به تمام جهات آنها پی ببرد. مانند حکم عقل به حسن عدل و احسان به حکم عقل بقبح ظلم و تعدی و آزار. فقهای امامی اوامر و نواهی که از طرف اسلام درباره مستقلات عقلیه رسیده است ارشاد به سوی حکم عقل می دانند.
مسائل فقه
فقیهان امامی مسائل فقه را بر دو دسته کرده اند: مسائل اصول، مسائل فروع.
مسائل اصول مسئله های نخستین مباحث فقه می باشد. نسبت اینها به مسائل دیگر، نسبت مادر به فرزند است.
خصوصیت این مسائل از این رو است که اسنباط حکم در آنها چندان نیاز به اجرای قواعد فقه و اعمال اصل ندارد. احکام آنها بیشتر به وسیله نص رسیده است.
این مسائل را از آن جهت اصول خوانند، چون باری مسائل دیگر از قبیل ریشه می باشند.
مسائلی که ابن بابویه در رساله شرایع و صدوق در دو کتاب «مقنع» و «هدایه» و مفید در «مقنعه» آورده اند از مسائل اصول هستند. بیشتر مسائل کتاب «نهایه» شیخ از اینگونه مسائل می باشد.
مسائل فروع از مسائل اصول زائیده شده اند و استباط احکام در آنها موقوف بر اجرای قواعد فقه و اعمال اصول لفظیه و یا اصول عملیه از طرف فقیه می باشد. اینها را فروع نامند چون از قبیل شاخه های گروه یکم هستند. شیخ طوسی کتاب مبسوط را به منظور بحث از گروه دوم نوشته است ولی بحث از گروه نخستین را نیز دارا می باشد.
تقسیم دیگر
1. گروهی از مسائل هستند که در میان همه فقیهان اسلام مورد بحث و نظر قرار گرفته و هر کدام بر طبق مبانی و ادله ای که در دست دارند حکم آنها را استباط کرده اند.
کتاب مسائل الخلاف شیخ ما از اینگونه مسائل بحث می کند، این مسائل از آغاز پیدایش علم فقه تا سال 329 هجری قمری که پایان غیبت صغری می باشد، در میان فقیهان اسلام مورد بحث و نظر بوده است. بیشتر این گروه مسائل با مسائل اصول تطبیق می کند.
2. گروه دوم مسائلی هستند که میان فقیهان امامی مورد بحث و نظر قرار گرفته اند. در این مسائل شیخ ما بطور استقلال، تصنیفی ندارد ولی قسمتی از مسائل کتاب مبسوط و مقداری از مسائل کتاب نهایه، داخل در این گروه قرار دارند.
نخستین کسی که در این مسائل کتابی مستقل نوشته است علامه حلی (648 ـ 726) است و آن کتاب ارجمند «مختلف الشیعه» می باشد.
انفتاح باب اجتهاد
یکی از اختصاصات مذهب امامی آن است که فقیهانش در اجتهاد را به روی خود نبستند و راه اجتهاد کردن را به روی همه کس باز گذاردند. آنها گفتند روا نیست از مجتهد مرده تقلید کرد و عمل در احکام فقه همیشه بایستی بر طبق فتوای مجتهد زنده باشد.
انفتاح باب اجتهاد موجب شد که فقه امامیه بسیر تکاملی خود ادامه دهد. از این رو در میان امامیان فقهائی یافت شدند که در میان علمای اسلام کمتر نظیر آنها را می توان یافت. یکی از این فقیهان شیخ ما شیخ طوسی می باشد.
برادران اهل سنت در اجتهاد را به روی خود بستند از این رو پس از قرن سوم هجری در میان ایشان کمتر فقیهی بزرگ و توانا یافت شدو فقه آنها به همان وضع فقه در سده های سه گانه نخستین اسلام بماند و دیگر رشدی نکرد.
بیشتر دانشوران آنها در سده های متأخر از خود در فقه نظریه ای نو و کاوشی تازه ندارند بلکه روشن کننده نظریات فقیهان چهارگانه هستند که ائمه اربعه نامیده شده اند.
نگاهی به کتاب نهایه
نام کتاب نهایه، «النهایة فی مجرد الفقه والفتوی» می باشد. شیخ در فهرست[5] آنجا که مصنفات خود را نام می برد، در آغاز نام تهذیب را برده و سپس نام استبصار را، آنگاه می گوید:
وله کتاب النهایة فی مجرد الفقه و الفتوی و هو یشتمل علی عدة کتب تهذیب الاحکام.... از این سخن دانسته می شود که نام کتاب نهایه (النهایة فی مجرد الفقه والفتوی) می باشد. و هنگامی که آن را کوتاه کرده، نهایه اش گویند. چنان که خود شیخ در سر آغاز کتاب مبسوط آن را کوتاه کرده و متعلقاتش را انداخته نهایه اش خوانده است.
روش کوتاه کردن نام کتاب در میان دانشوران اسلام بسیار معمول بوده و هست. آنها کلمه حساس را می گذارند و مضاف و یا مضاف الیه یا صفت و متعلقات دیگر آن را از نظر آسانی می اندازند. چنانکه نام تهذیب الاحکام را تهذیب و نام مسائل الخلاف را خلاف می گویند.
از این جا دانسته شد کسانی که نام نهایه را، النهایه علی مذهب اهل البیت، نوشته اند اشتباه کرده اند.
از سخن شیخ در فهرست مطلب دیگری استفاده می شود و آن شماره کتابهای فقهی نهایه است که بایستی با شماره کتابهای فقهی تهذیب برابر باشد. هر چند نهایه کتاب «مزار» ندارد و تهذیب کتاب «مزار» دارد در برابر کتابی مستقل برای «اطعمه و اشربه» دارد و در تهذیب بحث اطعمه و اشربه را در ضمن کتاب «صید وذباحه» آورده است.
شگفت اینجاست که خود شیخ در فهرست، آنجا که نام کتابهای تهذیب را می برد بحث اطعمه و اشربه را کتاب مستقل می خواند ولی در تهذیب دو جلدی چاپ سنگی، کتابی مستقل برای مبحث اطعمه و اشربه قرار ندارد. شیخ در فهرست درباره تذهیب چنین می گوید:
تهذیب مشتمل است بر شماره ای چند از کتابهای فقه، آنگاه 23 کتاب را نام می برد.
این سخن می رساند که در نظر شیخ کتاب تهذیب، جامع همه کتابهای فقه نیست.
آیا تهذیب چه مبحثی از فقه را ندارد؟ پاسخ این پرسش وظیفه کسی است که گفتارش در پیرامون کتاب تهذیب می باشد.
آنچه مربوط به گفتار ما است، آن است که بگوئیم، نهایه همه کتابهای فقه را ندارد. سخن شیخ در سرآغاز کتاب مبسوط، گفته ما را تأیید می کند، شیخ در آنجا شماره کتابهای فقهی را به هفتاد می رساند.
حقیقت آن است که کتابهای فقه عدد واقعی ندارند و تابع قراری هستند که نویسنده کتاب برای آنها بگذارد. نویسنده ای، مبحثی را کتابی مستقل قرار می دهد. نویسنده دیگر آن مبحث را در ضمن کتابی دیگر می آورد. گاه می شود که نویسنده هر دو کتاب یکی باشد که در آن کتابش چنین کرده و در این کتابش چنان.
شیخ ما در کتاب مسائل الخلاف، برای بحث حیض کتابی مستقل قرار داده است ولی در کتاب نهایه، مبحث حیض بابی از کتاب طهارت می باشد.
برای هر یک از مبحث های صلوة جمعه، صلوة جماعة، صلوة مسافر، صلوة عیدین، صلوة کسوف، صلوة استسقاء، در کتاب خلاف کتابی مستقل قرار داده ولی در نهایه هر کدام را بابی از کتاب الصلوة خوانده است. اکنون ببینیم که نهایه چه کتابی از کتابهای فقه را ندارد و چه مبحثی از مباحث این علم را فاقد می باشد.
تا آنجا که نویسنده توانسته است بدست بیاورد آن است که نهایه کتاب «المفلس» را ندارد، کتاب «الحجر» را ندارد، کتاب «الغصب» را ندارد. کتاب «السبق و الرمایه» را ندارد. و این مباحث در ضمن هیچ یک از کتب فقهی اش بنظر نرسید. شاید مباحث دیگری را نیز فاقد باشد.
تصنیف نهایه
نوشتن نهایه ابتدائی بوده و شیخ آن را بر حسب تصمیم خود نوشته است. برخلاف بسیاری از تصنیفات دیگری که آنها را بر حسب تقاضای کسان و یا شاگردانش به رشته تحریر درآورده است.
کتاب نهایه مانند تألیفات دیگر شیخ تاریخ تألیف ندارد زیرا نه در آغاز آن تاریخی برای نوشتن آن می بینیم و نه در انجامش.
از لابلای کتاب هم جمله ای بنظر نرسید که تاریخ تألیف را بتوان از آن بدست آورد. آنچه که یقین است کتاب نهایه از نخستین آثار علمی شیخ می باشد، خود شیخ در سرآغاز «مبسوط» می گوید:
«من در دیر زمان کتاب نهایه را پرداخته ام ...»
از این سخن دانسته می شود که زمانی دراز از نوشته نهایه تا نوشته مبسوط فاصله داشته با آنکه مبسوط آخرین نوشته شیخ نمی باشد. از سخن فهرست دانسته می شود که نگارش نهایه پس از نگارش تهذیب بوده است. از خود نهایه هم چنین پیداست.
در کتاب حج در باب دخول مکه و طواف بیت و نیز در باب سعی صفا و مروه از «تهذیب» سخن گفته که دعاهای استحبابی در این مواقف را در تهذیب نوشته است.
زمان تألیف نهایه بر زمان تألیف کتاب «استبصار» مقدم می باشد. هرچند در فهرست نام استبصار را پیش از نام نهایه یاد کرده است. شیخ در سرآغز استبصار می گوید:
«ترتیب کتابهای فقهی استبصار را بر طبق ترتیب کتابهای فقهی نهایه قرار دادم ...».
تاریخ نوشته نهایه از تاریخ نوشتن کتاب «مسائل الخلاف» جلوتر می باشد، شیخ در سرآغاز خلاف از تهذیب و استبصار یاد می کند.
نام مصنّف
شیخ در آغاز نهایه نامی از خود نمی برد. انجام نهایه نیز مانند آغاز آن می باشد همین روش را در تهذیب، استبصار، فهرست، مسائل الخلاف، تبیان، مبسوط و بسیاری از کتابهای دیگرش نیز بکار برده است.
آیا این روش همه کتاب نویسان آن عصر بوده است، یا کتاب نویسان امامیه در آن عصر چنین بوده اند؟ شخ در میانه های کتاب «نهایه» نامی از خود می برد. در کتاب «القضایا والاحکام» در باب (جامع فی القضایا و الاحکام) می گوید: «قال الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن ...».
شاید در دو واژه شیخ و ابوجعفر، از افزوده های ناسخها باشد زیرا زیبا نیست کسی نام خود را با تعظیم ببرد چون واژه «شیخ» و همچنین واژه «ابوجعفر» را که کنیه است در زبان عرب هنگامی می آورند که خواسته باشیند نام کسی را با احترام ببرند.
شیخ در فهرست تنها بنام خود و پدرش بسنده کرده است. در استبصار، در باب استحباب اتمام الصلوة در کوفه و حایر می گوید: «قال محمد بن الحسن ...».
بنابراین عبارتِ نسخه نهایه کتابخانه ملک را می توان گفت از خود شیخ نیست. تعبیر آن چنین است.
«قال الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن المصنّف رضی الله عنه ...».
آیا برای انسان زنده جمله رضی الله عنه را می آورند؟
تعبیر ترجمه نهایه[6] در این جا نظر نگارنده را تأیید می کند چون چنین است: محمّد بن حسن گوید ...»
ترتیب کتابهای نهایه و مباحث آن
از سخن شیخ در فهرست پیرامون نهایه: «وهو یشتمل علی عدة کتب تهذیب ...».
شاید بخاطر کسی بخلد که ترتیب کتابها و مباحث نهایه با ترتیب کتابها و بابهای تهذیب یکی است. در نتیجه ترتیب نهایه مطابق ترتیب مقنعه شیخ مفید خواهد بود. چون نخستین بخش بخش تهذیب، شرح مقنعه مفید می باشد.
نه، تنظیم کتابها و بابهای نهایه بر طبق تنظیم کتابهای بابهای تهذیب نیست. در تهذیب کتاب زکوة پس از کتاب صلوة است. در نهایه کتاب صوم پس از کتاب صلوة است، در تهذیب کتاب صوم پس از کتاب زکوة است، در نهایه کتاب زکوة پس از کتاب صوم است. در تهذیب کتاب حج پس از کتاب صوم است. در نهایه کتاب حج پس از کتاب زکوة است، در تهذیب کتاب مزار پس از کتاب حج است.
در نهایه کتاب مزار ندارد.
در تهذیب باب لقطه و ضاله در کتاب مکاسب آورده شده.
در نهایه باب لقطه و ضاله در کتاب دیون و حوادث یاد شده.
در تهذیب کتاب شهادات جزئی از کتاب قضایا و احکام است.
در نهایه کتاب شهادات، مستقل است و پیش از کتاب قضایا و احکام قرار دارد.
در تهذیب کتاب مکاسب، باب بابست، تنها برای مبحث لقطه بابی در پایان کتاب مکاسب آورده است.
در نهایه کتاب مکاسب، باب باب است.
در تهذیب باب رهن، در کتاب تجارت، پشت باب شفعه قرار دارد.
در نهایه باب رهن در پی باب شرکت و مضاربه یاد شده است.
تبویب کتاب طلاق تهذیب، بجز تبویب کتاب طلاق نهایه می باشد.
باب بندی کتاب عتق تهذیب، بر خلاف باب بندی کتاب عتق نهایه می باشد.
روش تهذیب در تبویب کتاب مواریث از روش نهایه در تبویب کتاب مواریث جداست.
تفاوتهای دیگر نیز در میان بابهای کتاب های این دو تألیف ارجمند بچشم می خورد، روی هم رفته ترتیب کتاب نهایه از ترتیب کتاب تهذیب بهتر است. بلکه از ترتیب دو تألیف فقهی دیگر شیخ، یعنی خلاف و مبسوط هم بهتر است.
آیا نهایه گزیده ای از تهذیب است؟
کتاب نهایه یا بیشتر آن کتاب، متون احادیث می باشد که به تصریح خود شیخ در سرآغاز مبسوط اسناد آنها انداخته شده و نام امامی که از وی حدیث نقل می شود آورده نشده است. پس نهایه کوتاه شده مجموع حدیثهائی است که در آن زمان تحت اختیار شیخ قرار داشته است.
شیخ همه آن حدیثها را در کتاب تهذیب با ذکر سند و نام معصوم آوده است. اشاره شیخ در نهایه بذکر دعاهای طواف و دعای سعی میان صفا و مروه در تهذیب گواه سخن ما می باشد. سخن شیخ در فهرست: هو یشتمل علی عدة کتب تهذیب ... نیز این مطلب را می رساند.
بسیار دور است که شیخ متن حدیثهائی دیگر در نهایه آورده باشد و آنها را در تهذیب یاد نکرده باشد. چون فاصله تألیف تهذیب با تألیف نهایه بسیار کم می باشد پس اگر نهایه را گزیده تهذیب بخوانیم، راهی دور نرفته ایم.
ضمیمه نهایه
نهایه چنانکه از سرآغاز مبسوط دانسته می شود ضمیمه ای دارد. شیخ در آنجا می گوید: در آخر نهایه مختصر جامعی از احکام عبادات نوشتم و راه کوتاه نویسی را در آن پیمودم ... ولی در نخستین چاپ نهایه که سنگی است، چنین ضمیمه ای نیست. نمی دانم نهایه ای که آقای محمّد تقی دانش پژوه بچاپ رسانیده است این ضمیمه را دارد یا نه. چون آگهی ندارم که جلد سوم آن از چاپ بیرون آمده باشد.
کاملترین کتاب فقه
آنچه فقیهان امامی، پیش از تألیف نهایه در فقه نوشته اند رساله هائی بوده چند مبحث. یا خلاصه ای بوده در یک مبحث از فقه یا بسیار کوتاه از فقه و کتابی از امامیان پیش از تألیف نهایه که از همه مباحث از فقه بطور رسا سخن گفته باشد سراغ نداریم. نهایه را می توان کاملترین کتاب فقه آن زمان خواند. کتابی که به طور تفصیل از مسائل فقه سخن گفته است.
شیخ در سرآغاز مبسوط می گوید: «واوفی ما عمل هذا المعنی کتابنا النهایة ...»
ارزش نهایه نزد فقیهان امامی
شیخ ابوعلی فرزند دانشمند شیخ می گوید:
نخستین کسی که حدیثها را بدون سند یاد کرد و آنچه حدیث مربوط بیک مبحث بود در کنار هم گرد آورد علی بن بابویه[7] بود، او این کار را در رساله ای که[8] برای خود صدوق نوشته انجام داد.
کسانی که پس از ابن بابویه آمدند روش او را پسندیدند و در مسائلی که نصی نمی یافتند، به رساله او اعتماد کردند. چون ابن بابویه از نظر دانش و تقوی و درستی مورد اعتماد همگان بود ... .[9].
از رساله میافارقیات سید مرتضی دانسته می شود که امامیان به کتاب عبیدالله حلبی که از یاران اما صادق (ع) است و کتاب «تکلیف» شلمغانی 322 نیز عمل می کرده اند، ولی سید عمل بکتاب حلبی و کتاب ابن بابویه را بر عمل بکتاب شلمغانی ترجیح داده است.
آنانکه پس از ابن بابویه روش او را پیروی کرده اند یکی فرزند عالی مقامش صدوق می باشد. وی در دو کتاب مقنع و هدایه سندهای حدیثها را انداخته و تنها متون آنها را یاد کرده است.
این دو کتاب با چاپ نخستین نهایه در سال 1276 قمری در ایران در مجموعه ای بنام جوامع فقهیه، به چاپ سنگی رسیده است و چاپ دوم آن دو به کوشش آقای واعظ زاده در تهران، در سال 1377 در ماه ذیحجة الحرام تحت عنوان سلسلة المتون الفقهیة بچاپ سربی رسید. ولی بدبختانه از این سلسله حلقه دیگری چاپ نشد.
پس از صدوق شیخ مفید «مقنعه» را نوشت و مسائل فقه را به متون اخبار بیان داشت. مقنعه همان کتابی است که تهذیب الاحکام شیخ بنام شرح بر آن آغاز شده است.
شیخِ ما نیز در کتاب نهایه از ابن بابویه پیروی کرده است و مسائل فقه را با عین الفاظ و متون احادیث آورده است. مقامی که نهایه نزد فقیهان شیعه پیدا کرد، هیچ یک از این متون پیدا نکردند. نهایه از زمان تصنیف تا گذشت دو قرن نامی ترین و متداول ترین کتاب در میان فقیهان امامی بوده است.
نهایه کتاب درسی و خواندنی بوده که شاگردان علم فقه نزد استادان می خواندند و مشایخ، بتلامیذ پس از قرائت آن، در آخرش اجازه آن را می نوشتند. نهایه نسخه آقای خادمی گواه است که شیخ حسین اندرااوذی همه آن کتاب را نزد علامه حلی قرائت کرده و استاد عالیقدر، در پایان کتاب بشاگرد ارجمند خود اجازه داده است.
کسی که اطلاعات بیشتری درین زمینه بخواهد بکتاب اجازات بحار مجلسی و جلد سوم مستدرک نوری و جلد یکم ذریعه تهرانی رجوع کند.
نهایه رساله فتوائی بوده که مقلدین برای عمل بدان رجوع می کردند کار نهایه بجائی رسید که گفته شد در میان شیعه تا هشتاد سال پس از طوسی مجتهدی نیامد. و دانشوران شیعی در طول این مدت بفتواهای نهایه عمل می کردند! و از تصریح فتوی بر خلاف نهایه حذر داشتند!.
از این رو مجتهدین این عصر را مقلده خوانده اند!. چون روش آنها بر خلاف اصل آزادی اجتهاد بوده که شیعه در تمام قرون از این اصل پیروی می کرده و می کند. آنها می گویند: هر کسی حق دارد در فقه مجتهد شود و صاحب نظر باشد.
درین دو قرن دانشورانی ارجمند، گزارشهائی بر نهایه نوشتند، حاشیه هائی زدند، توضیحاتی برای تعبیرات آن دادند. از سرآغاز «نکت النهایه» محقق پیدا است که جمله ها و واژه های نهایه، بدقت مورد بررسی قرار می گرفته و مورد نقض و ابرام می شده.
مقام نهایه نزد دانشوران این دو قرن، از مقام رساله ابن بابویه در عصر پیش از شیخ بالاتر رفت. نهایه شیخ، بر رساله ابن بابویه که شرایعش نامند از دو نظر برتری داشته: یکی از نظر نویسنده و دیگر از نظر نوشته.
نویسنده نهایه در دانش و تحقیق بر نویسنده رساله شرایع، بسیار برتر بوده است. شیخ بر حدیثهای رسیده از امامان، بیش از ابن بابویه اطلاع داشته. شیخ اضافه بر آنچه که کلینی در کافی آورده، و صدوق در کتابهایش یاد کرده، بر احادیثی دیگر دست یافته. وی در تهذیب و استبصار اخباری را نقل می کند که کلینی و صدوق آنها را روایت نکرده اند.
شیخ در اصول فقه و اجرای قواعد فقهیه و اصولیه از ابن بابویه توانا تر بوده است. شیخ در علم رجال و معرفتش به اسناد حدیث، فوق العاده بود. گواه بر این سخن کتاب رجال او است. کتاب فهرست او است اختیار الرجاش کشی او است.
کاوشگر رجالی معاصر، در قاموس الرجال تصریح می کند که نجاشی خریط علم رجال بر شیخ ترجیح ندارد.
شیخ در مباحث قرآنی و تفسیر آیات الهی، بسیار بسیار ممتاز بوده است. در میان قدما بجز سید مرتضی کسی را نظیر شیخ کاوشگر در تفسیر آیات قرآن سراغ نداریم. تفسیر تبیان او گواه ما است.
شیخ طبرسی، در تفسیر مجمع البیان، بسیار بهره برده. تفسیر تبیان از تفسیر های علمی درجه یک است.
شیخ در ادبیات عرب و اطلاع بر علوم عربیه از اساتید بشمار می آید. بطور کلی شیخ مجتهدی متفکر و توانا، عمیق ، فهیم، حافظ، متبحر قوی در استنباط بوده است، و تا زمان او و پس از زمان او مجتهدی همانند او نیامده است که در علوم اسلامی تا این پایه رسیده باشد. نهایه از نظر نوشته نیز بر شرایع برتری دارد.
نهایه برای مباحی فقه دارای ترتیب جدیدی است ابواب آن منظم است. یافتن گوهر های آن آسانتر است. نهایه جامعترین کتاب فقهی است که تا آن زمان نوشته شده است. خود شیخ در سرآغاز مبسوط نهایه را به (اوفی کتاب) می ستاید. مقام نهایه در میان دانشوران بقدری بالا رفت که آن را حفظ کرده و از بر می خواندند.
منتجب الدین در «فهرست» هنگامی که بنام سید ابوجعفر محمّد بن اسماعیل ابن محمد مامطیری می رسد و وی را به فاضل و ثقه می ستاید می گوید وی نهایه را از بر می داشت ... .
دو قرن که از نگارش نهایه گذشت، محقق حلی ابوالقاسم نجم الدین جعفر 676 کتاب شرایع را نگاشت. از این تاریخ از درخشندگی ستاره نهایه کاسته شد و «شرایع» محقق جای «نهایه» شیخ را گرفت.
محقق در شرایع هرچند از نهایه بسیار استفاده کرده ولی فقه را ترتیب نوینی داده است که بهتر از ترتیب نهایه می باشد و با آنکه پس از وی علامه حلی، شهید یکم، ترتیب های دیگری بفقه دادند ولی هنوز ترتیبی که مطلوب فقیهان امامی است همان ترتیب شرایع می باشد. بسیاری از کتابهای حدیث فقهی بر طبق ترتیب شرایع نوشته شده است. هنوز هم فقیهان بر طبق ترتیب شرایع کتاب می نویسند.
ترجیح دیگری که شرایع محقق بر نهایه شیخ دارد آن است که فقه شرایع در اثر سیر تکاملی دانش بویژه اصل آزادی اجتهاد، از فقه نهایه پخته تر می باشد ولی با این حال موقعیت شرایع پس از محقق بموقعیت نهایه تا دو قرن پس از شیخ نرسید.
سخنانی درباره نهایه
شیخ در سرآغاز مبسوط می گوید:
«من در دیر باز کتاب نهایه را نوشته و در آن کتاب آنچه که یاران در تصنیفاتشان و اصلهاشان[10] در مسائل فقه روایت کرده بودند، آوردم. و مسائل همانند را که در کتابهای پراکنده بود گرد کردم و به ترتیب فقه آنها را مرتب ساختم ... از این سخن پی می بریم که روش شیخ در نهایه ابتکاری بوده و از رساله ابن بابویه و مقنعه مفید، پیروی نکرده است.
سپس شیخ در همانجا می گوید: من در نهایه متعرض تفریعات بر مسائل و تحقیقات فروع استنباطی نشدم، بلکه اصول مسائل را به همان الفاظی که رسیده بود آوردم تا طائفه ما از تغییر الفاظ حدیث وحشت نکنند شیخ پیش از این، در توضیح عبارت «وحشت نکنند» گفته:
«طایفه شیعه با الفاظ و اخبار و نصوص احادیث سر و کار دارند! بطوریکه اگر یکی از مسألیه هائی که در حدیث آمده لفظ آن را تغییر دهی و معنی را با لفظ دیگر بگوئی در عجب می روند! و فهمشان از رسیدن بدان معنی کوتاه می باشد!...
محمد بن ادریس حلی که از بزرگترین فقیهان قرن ششم می باشد می گوید: شیخ در کتاب نهایه راه فتوی را نپیموده است بلکه راه حدیث گفتن را پیموده و کتاب نهایه کتاب حدیث است و روایت نه کتاب فتوی است و درایت»[11].
صاحب خدائق از دانشمندی اخباری که همزمان با وی بوده است چنین نقل می کند:
«شیخ در مبسوط و خلاف مجتهد و اصولی صرف می باشد بلکه گاهگاه در مسائل این دو کتاب بقیاس و استحسان عمل می کند. این نکته برای کسی که آن دو را بنگرد پنهان نمی ماند ولی در کتاب نهایه اخباری ناب بوده بطوریکه پایش را از تعبیرات اخبار فرا تر نگذارده است[12]...
فاصله میان دو سخن دو دانشمند چقدر بسیار است!
حاشیه هائی بر نهایه
بی گمان کتاب نهایه، تعلیقه های بسیار و حاشیه های بیشماری از دانشوران بعد از شیخ داشته است. ما دو تا از حاشیه های آنها را که شایسته تر می باشد، نام می بریم.
1. تعلقیه خودِ شیخ بر نهایه
بر حسب نقل آقای محمد تقی دانش پژوه از نسخه نهایه کتابخانه دکتر اصغر مهدوی، محمد بن ادریس حلی نهایه ای داشته بخط علی بن سکون[13] که آنرا با نهایه ای که بخط خود شیخ بوده مقابله کرده است و حواشی شیخ را بر نهایه از خط خود شیخ بر حاشیه نسخه خود نقل کرده است...
2. تعلیقه محقق حلی
از سرآغاز نکت النهایه محقق چنین دانسته می شود که ایشان پیش از تألیف نکت، حواشی توضیحی و دفاعی بر نهایه داشته اند.
شرحهای نهایه
1. شرح شیخ ابوعلی:
او شیخ حسن طوسی فرزند ارجمند شیخ است. وی مکنی با بوعلی و ملقب به مفید ثانی از دانشمندان بنام بوده و کتاب امالی را از تألیفات او شمرده اند. کاوشگر شوشتری در مقابس[14] می گوید: «این کتاب امالی بجز از امالی پدرش می باشد...».
نخستین کسی که ازین شرح، نام می برد، شهید یکم در کتاب ذکری[15] می باشد. آقای تهرانی در «ذریعه» ج 14 ص 110 این شرح را به نام «المرشد الی سبیل التعبد» نامیده است.
جای تردید نیست که شیخ ابوعلی تألیفی به نام المرشد الی سبیل التعبد دارد. ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» آن را یاد می کند ولی نمی گوید که این نام شرح نهایه پدرش می باشد.
اگر می گفتند که تألیفات «مفید ثانی» منحصر به دو کتاب است روشن می شد که این نام، نام شرح او بر نهایه می باشد. ولی چنین نگفته اند بلکه خلاف آنرا گفته اند. شیخ حر عاملی در «امل» پس از آنکه شیخ ابوعلی را به عالمی فاضل و محدثی جلیل و ثقه می ستاید می گوید: وی را کتابهائی است. از آنها است کتاب امالی و جز آن. شاید نسخه ای ازین شرح بنظر نویسنده ارجمند ذریعه رسیده باشد که این نام بر آن نوشته شده، ولی مرحوم تهرانی باین هم اشاره نکرده است. شاید در حرف میم بعده الراء بدان اشاره کند.
حاجی نوری در مستدرک تردید می کند که «المرشد الی سبیل التعبد» نام شرح نهایه شیخ ابوعلی باشد. وی در آن کتاب [16] می گوید:
«یکی از شرحهای نهایه شرح شیخ ابو علی فرزند شیخ می باشد و شاید این شرح همان کتابی است که بنام المرشد الی سبیل التعبد نامیده شده است...» .
از سخن محقق شوشتری در مقابس[17] بطور قطع دانسته می شود که المرشد الی سبیل التعبد و شرح نهایه دو کتاب می باشند.
ولادت شیخ ابوعلی بایستی در حدود 430 در بغداد باشد زیرا در نسخه ای از تهذیب اجازه ای است از شیخ ما بنام فرزندش شیخ ابوعلی نوشته شده که تاریخ آن اجازه سال 447 می باشد. اگر شیخ ابوعلی در این هنگام هفده ساله بود که صلاحیت از برای قرائت تهذیب و قبول اجازه داشته بایستی ولادتش نزدیک بهمان سال کمی جلوتر یا عقب تر باشد.
از سخن عمادالدین طبری در کتاب «بشارة المصطفی»[18] دانسته می شود که شیخ ابوعلی تا رمضان سال 511 زنده بوده است.
باحتمال قوی شیخ ابوعلی بعد از رمضان همین سال درگذشته است، زیرا عمادالدین طبری در سال 512 در نجف بوده و از ابن شهریار خازن روایت می کند ولی نام شیخ ابوعلی را نمی برد. شاید نشانه وفات شیخ ابوعلی درین وقت باشد.
2. شرح صهرشتی
نظام الدین سلیمان بن حسن بن محمد صهرشتی از دانشوران بنام و از شاگردان شیخ می باشد. منتجب الدین در فهرست او را چنین می ستاید:
فقیه است، وجه است، دیندار است و شاگرد شیخ ابوجعفر طوسی و سید مرتضی علم الهدی می باشد. سپس نام تألیفات او را می برد.
نخستین کسی که او را شارح نهایه نامیده و شرح او را یاد می کند شهید یکم قده در ذکری[19] می باشد که به اشتباه ناسخ نامش طهرشتی نوشته شده است. علامه تهرانی در ذریعه[20] می گوید:
در ریاض احتمال داده است که این شرح همان کتاب بدایه او باشد که سید ابن طاوس در کتاب اقبال از آن نقل می کند ...
مقصود از ریاض کتاب ریاض العلمای علامه دریاصفت، شیخ عبدالله اَفندی می باشد.
3. شرح قطب راوندی
قطب الدین ابوالحسین سعید بن هبة الله بن حسن راوندی است. این شرح به نام مغنی است که ده جلد می باشد. منتجب الدین در فهرست قطب را چنین می ستاید:
«فقیه است، عین است، پارسا است، راستگو است، وی را تألیفاتی است. از آن جمله کتاب مغنی در شرح نهایه. سپس نام چند تألیف دیگرش را می برد...».
قطب راوندی را شرحی است بر نهج البلاغه بنام منهاج البراعة که ابن ابی الحدید (655) در شرح خود بر نهج البلاغه از او بسیار نقل می کند و خورده می گیرد.
علامه محقق ملا محمد باقر مجلسی (1037 ـ 1110) در جلد 25 بحار از خط شهید یکم نقل می کند که قطب راوندی در روز چهارشنبه 14 شوال سال 573 هجری از دنیا رفته است.
4. شرح مشکلات نهایه
بقلم همین قطب راوندی. ابن شهر آشوب در معالم، در زمره آثار علمی او یاد کرده و از او بنام استاد من تعبیر می کند.
شیخ حر در امل تردید دارد می گوید: «این شرح باو نسبت داده شده ...» البته ابن شهر آشوب که قطب را دیده و شاگردش بوده بهتر آگاه است.
5. شرح غریب النهایه
بقلم قطب راوندی یاد شده. این شرح را منتجب الدین در زمره تألیفات قطب یاد می کند.
6. نهایة النهایه
بقلم قطب الدین نامبرده. این گزارش را نیز منتجب الدین در ضمن تألیفات قطب قرار می دهد.
7. شرح مایجوز ومالایجوز من النهایة
این شرح هم از آن قطب راوندی است که شیخ حر در امل آن را از تألیفات وی شمرده و در فهرست منتجب الدین نیز نام این شرح آمده ولی جمله تقییدی من النهایه خط خورده است و به همان شرح مایجوز و مالایجوز بسنده شده، پس به نهایه ربطی ندارد. اگر این کتاب نیز از شرحهای نهایه باشد قطب الدین راوندی پنج گزارش در پیرامون کتاب نهایه نوشته است.
8. نکت النهایه
این شرح از آن محقق بزرگ ابوالقاسم جعفر بن حسن بن یحیی حلی است. وی از دانشوران قدر اول جهان اسلام می باشد (602 ـ 676) هجری قمری.
از سرآغازیکه مصنف عالی مقام بر این شرح نوشته چنین دانسته می شود: که در پیرامون عبارات نهایه، اعتراضهائی بوده و از محقق پرسشهائی شده و حضرتش پاسخهای بر آنها نوشته و سپس آنها را گردآوردی کرده و افزوده هائی نیز بکار برده، تا کتابی کامل شده و نکت النهایه اش نامیده است.
این شرح در ضمن مجموعه ای از کتابهای فقهی به نام جوامع فقهیه، بضمیمه خود نهایه در سال 1276 در ایران بچاپ سنگی رسیده است.
نسخه های نهایه
یاد شده که نهایه تا گذشت دو سده پس از شیخ، نامی ترین کتاب فقه زمان نزد امامیان بوده است. از این رو نسخه های بسیاری از آن نوشته شده.
خوشبختانه نسخه های پرارزشی از میان آنها بجای مانده که به یکی دوتا اشاره می شود:
1. نسخه حاجی نوری
حاجی درج 3 مستدرک 506 می گوید: «بحمدلله نزد من نسخه ای است باستانی که بخط یکی از دودمان بابویه نوشته شده». پایان نسخه چنین است:
از نوشتن فراغت یافت بنده گناهکار نیازمند برحمت خدای ابوالمحاسن فرزند ابراهیم زاده حسین، روز سه شنبه 15 ربیع دگر پانصد و هفده ...
به احتمال قوی اکنون این نسخه بایستی در نجف در کتابخانه مدرسه بروجردی باشد. چون کتابخانه حاجی پس از مرگ وی پراکنده گردید. بخشی از آن بدست نواده اش علی بهزادی رسید و سپس از او خریده شد و به نجف برای کتابخانه آن مدرسه فرستاده شد. تا جائی که نگارنده آگهی دارد این نسخه کهن ترین نسخه های موجود نهایه می باشد که در حدود نیم قرن پس از وفات شیخ نوشته شده است.
2. نسخه کتابخانه ملک
نسخه ای است کهن بشماره 297 بخط نسخ خوش و روشن نوشته شده است و در بعضی از جاها اعراب نیز دارد، نویسنده آن محمد بن حسین بن حسن متعلم می باشد که روز دوشنبه محرم سال 527 آن را بپایان رسانیده است.
بدین عبارت: «وقع الفراغ یوم الاثنین من محرم سنة سبع و عشرین و خمسمائة هجریة».
3. نسخه کتابخانه دکتر اصغر مهدوی
بشماره 484، این نسخه بخط نسخ و معرب نوشته شده و نویسنده اش ابوالفرج مسعود علی بن ابی الفرج می باشد. وی در نیمروز یکشنبه 18 ج1 سال 546 از نوشتن آن فراغت یافته است. در این نسخه زیر حرفهای دال و راء نقطه گذاره شده. این نسخه با دو واسطه با نسخه شیخ مقابله و تصحیح شده است.
این نسخه را آقای محمد تقی دانش پژوه در پیشگفتار چاپ دوم نهایه معرفی کرده است.
4. نسخه کتابخانه آقای محمد امین خنجی
بشماره 318 که نام کتاب در آن بخط کوفی آمده است، این نسخه بخط نسخ و معرب ابوالقاسم علی بن محمد بن علی جاسبی قمی است و حاشیه هائی در آن هست. تاریخ پایان کتابت غره ذی قعده (579).
این نسخه را نیز آقای محمد تقی دانش پژوه در فرهنگ ایران زمین نشان داده است.
5. نسخه کتابخانه شیخ العراقین در نجف
این نسخه بخط ابوالحسن علی بن ابراهیم بن حسن بن موسی فراهانی است. پایان نوشتنش ماه رجب سال 591 هجری بوده ست.
آقای تهرانی در پیشگاه چاپ نوین تفسیر تبیان ص2 از این نسخه نام می برد.
6. نسخه آقای خادمی اصفهان
این نسخه بخط سده 7 می باشد و دارای دو اجازه قرائت از علامه حلی است که بخط خودش به نجم الدین ابوعبدالله حسین بن اردشیر بن محمد بن حسن اندرااوزی است. تاریخ اجازه نخستین ع 2/681 تاریخ اجازه دومین ج 2/681 در جاهای بسیاری از این نسخه، بلاغ و انهائات بخط خود علامه حلی بچشم می خورد.
چاپ نهایه
نخستین چاپ کتاب نهایه در مجموعه ای از چند کتاب و رساله های فقهی به نام جوامع فقهیه در سال 1276 هجری در ایران بچاپ سنگی رسیده است. ولی چنانکه گذشت ضمیمه ای که شیخ بر این کتاب افزوده در این چاپ بنظر نرسید.
دومین چاپ نهایه بکوشش آقای محمد تقی دانش پژوه به ضمیمه ترجمه نهایه در سه جلد در چاپخانه دانشگاه تهران بچاپ سربی رسید جلد نخستین آن در سال 1342 خورشیدی از چاپ درآمده است.
ترجمه نهایه به زبان فارسی
شیخ مقام مرجعیت تقلید را دارا بوده است. کسانی که مقلد شیخ بوده اند بفتواهای شیخ در نهایه اعتماد می کرده اند. ازین رو کتاب نهایه در همان عصر به زبان فارسی ترجمه شده است تا فارسی زبانان از آن بهره مند شوند.
هنوز بدرستی دانسته نشده که این ترجمه بقلم کیست. پاره ای احتمال داده اند که بقلم خود شیخ باشد . ولی این احتمال درست نیست.
زیرا شیخ در فهرست همه تألیفات خود را نوشته است و آنچه را که پس از فراغت از تألیف فهرست نیز تصنیف کرده نامهای آنها را در فهرست گنجانیده است ولی ازین ترجمه نامی نبرده است.
شاگردان شیخ هم چنین ترجمه ای را به وی نسبت نداده اند آنها از شیخ تصنیفهائی نام می برد و تصریح می کنند که نامش در فهرست نیست. مانند کتاب شرح الشرح که گویا آخرین اثر علمی شیخ است و وفات شیخ آنرا ناتمام گذارده است. ولی آنان کمترین اشاره ای به این ترجمه نمی کنند با آنکه از هر جهت شایسته بود گفته شود. چون اگر این ترجمه از شیخ باشد تنها اثر علمی شیخ به زبان فارسی می باشد. فقیهانی که پس از شیخ آمدند و اختلاف و اتحاد نظریات علمی شیخ را از کتابهایش نقل کردند ازین ترجمه چیزی نقل نکرده اند و آنرا بشیخ نسبت نداده اند.
اگر ترجمه از شیخ می بود بایستی این پرسش را بکنند که آیا فتاوی شیخ در نهایه و ترجمه اش یکی است یا اختلاف دارد؟ چنانکه این کار را نسبت بکتابهای دیگر شیخ انجام داده اند کسانی که سرگذشت شیخ را نوشته اند ترجمه نهایه را در زمره تألیفات شیخ نشمرده اند. با آنکه اینان از نظر زمان بشیخ نزدیک تر بوده اند.
منتجب الدین در فهرست و ابن شهر آشوب در معالم نامی از این ترجمه نمی برد در صورتی که نیای منتجب الدین یعنی حسکا، شاگرد شیخ بوده و سی سال در خدمت شیخ بسر برده است.
آقای محمد تقی دانش پژوه در فرهنگ ایران زمین[21] می نویسد:
«از سبک فارسی و واژه هائی که بکار برده شد بر می آید که دانشمندی آشنای به زبانهای طبرستان و دیلمان یا نزدیک آنها این کتاب بپارسی کرده است». سپس می گوید: «می توان قطب راوندی را که پرسش و پاسخهائی از او بپارسی در فقه در دست است ترجمان نهایه پنداشت...».
بایستی بگوئیم: قطب راوندی از کاشان است چگونه کاشی بزبان طبری و دیلمی می نویسد؟ اگر بجای قطب مفید عبدالجبار رازی ترجمان نهایه قرار دهیم راه دوری نرفته ایم. چون ری تابع حکومتهای مازندران بوده و لهجه ری در آن زمان به لهجه طبری و دیلمی بسیار نزدیک بوده است. سرگذشت او خواهد آمد. برای مفید عبدالجبار رازی تألیفاتی در فقه بزبان فارسی آورده اند.
نسخه هائی از ترجمه
از ترجمه نهایه نسخه هائی چند در دست می باشد:
کهن ترین آنها نسخه کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران بشماره 328 ج می باشد بخط با عنوان و نشان شنگرف. پایان نوشتن جلد نخستین آن هفتم محرم 686 می باشد[22].
دوم نسخه کتابخانه تقوی که اکنون داخل کتابخانه مجلس شده است این نسخه بخط نسخ شهاب بن عزیز بن فضل الله حسنی راوندی است.
تاریخ پایان نوشتن جلد نخستین 8 شوال 892 و جلد دومین 3 ذیقعده 891.
سوم نسخه کتابخانه ملک بشماره3624 بخط نستعلیق خود با عنوانهای شنگرف بخط محمد مقیم تاریخ ج 1/22 شوال سال 22.
مقصود از سال 22، گذشت 22 سال از شاهی شاه عباس صفوی است در سال 996 بر اورنگ شاهی نشست. تاریخ پایان جلد2 دوشنبه 8 محرم 1009 می باشد.
چاپ های ترجمه
نخستین چاپ ترجمه نهایه بکوشش آقای سید محمد باقر سبزواری در سال 4 ـ 1333 خورشیدی از روی نسخه کتابخانه ملک در دو جلد در 532 صفحه در زمره انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسید.
دومین چاپ آن بکوشش آقای محمد تقی دانش پژوه درسه جلد با اصل نهایه بچاپ رسید تاریخ چاپ جلد نخستین 1342 خورشیدی.
خوابی درباره نهایه
این داستان را در آغاز نسخه ترجمه نهایه کتابخانه تقوی بتازی و فارسی آورده اند. و ما آن را از تازی ترجمه می کنیم ولی پیش از خواندن ترجمه، این قطعه را از مستدرک حاجی نوری[23] بشنوید: «بر نسخه ای کهن از کتاب دست یافتم که بر پشت آن بخط خود کتاب نوشته شده بود و در جای دیگر کتاب بخط بعضی از دانشوران ـ شیخ فقیه نجیب الدین ابوطالب استرآبادی رحمة الله علیه می گوید:
بر کتاب نهایه ای که در کتابخانه مدرسه ری بود نوشته دیده. گروهی از راستگویان چنین گفتند روزی دانشوری بزرگ: حسین بن مظفر حمدانی قزوینی، عبدالجبار بن عبدالله مقری رازی و حسن بن باویه حسکا در بغداد سکونت داشتند و کتاب نهایه را مباحثه می کردند. هر کدام بر آن خورده هائی گرفته می گفتند که این کتاب خالی از خلل نیست. هنگامی که ایشان برای زیارت امیرالمؤمنین (ع) به نجف مشرف شدند هنوز اعتراضهای آنها در مغزشان باقی بود. در آن موقع نیز شیخ طوسی به نجف هجرت کرده و در آنجا ساکن شده بود.
دانشوران سه گانه تصمیم گرفتند که سه روز روزه بگیرند و شب آدینه غسل کنند و در حرم مطهر شب را بنماز بگذرانند شاید مشکل آنها حل شود.
وقتی خوابشان درربود امیرالمؤمنین (ع) را در خواب دیدند و از حضرتش شنیدند در فقه اهل بیت کتابی بیشتر از نهایه قابل اعتماد و عمل تصنیف نشده است. همین کتابی که شما در آن اختلاف دارید. مصنف این کتاب در نوشتن آن خلوص نیت داشته و منظورش تقرب بخدا بوده در صحت آن تردید نکنید و به آن عمل کنید، و بر طبق مسائلش فتوی دهید. این کتاب شما را از کتاب دیگر بی نیاز می کند. زیرا تمام حدود مسائلش را در نظر گرفته است.
از خواب که بیدار شدند هر کدام به دیگری گفت خوابی دیدم که حجیت کتاب نهایه و اعتماد بر نویسنده اش را می رساند. همگی تصمیم گرفتند که خواب خود را پیش از آنکه نقل کنند بنویسند و این کار را کردند.
هنگامی که نوشته ها را برابر کردند دانستند که همگی یکجور خواب دیده اند. سپس بحضور شیخ شرفیاب شدند تا چشم شیخ بر ایشان افتاد فرمود:
به سخن من درباره نهایه اعتماد نکردید تا از زبان امیرالمؤمنین (ع) شنیدید؟
ایشان از این سخن در عجب شدند و توضیح خواستند. شیخ فرمود: من هم امیرالمؤمنین علیه السّلام را مانند شما در خواب دیدم. آنگاه خواب خود را بیان داشت. از این نظر است که فقیهان شیعه بر طبق مسائل این کتاب فتوی می دهند...
پیش از آنکه درین خواب تأملی بشود شایسته است کسانی که در این داستان نام برده شده اند بشناسیم. ابوطالب استرآبادی کیست؟ و دانشوران سه گانه که این خواب را دیده اند کیانند؟
ابوطالب استرآبادی
وی از دانشوران نامی سده ششم می باشد. منتجب الدین در فهرستش درباره او می گوید:
«شیخ نجیب الدین ابوطالب یحیی بن علی بن محمد مقری استرآبادی دانشمندی است دریا صفت حافظ، او را کتاب افاده و کتاب قرائت می باشد...».
ابن شهر آشوب در معالم می گوید: ابوطالب استرآبادی، او راست مناسک حج، الابواب، الفصول لذوی الارباب و العقول، المقدمة، المحدود...
در کتاب نقض ص 15 نقل می کند که مؤلف بعض فضایح الروافض، ابوطالب استرآباردی را از پایه گذاران شیعه شمرده است. نویسنده کتاب نقض در ص 16 ابوطالب استرآبادی را از معاصرین خود 556 هجری شمرده است و در 189 وی را فقیه لقب داده است.
از این گفته ها دانسته شد که ابوطالب استرآبادی از دانشوران قدر اول سده ششم می باشد.
اکنون برویم سراغ دانشوران سه گانه.
1. حمدانی قزوینی
شیخ حسین بن مظفر که از قبیله حمدان ریشه گرفته و در شهر قزوین سکونت داشته است. عشیره حمدان، بدوستی حضرت علی (ع) و دو پسرش مشهور بوده اند.
منتجب الدین گوید: شیخ امام محیی الدین ابوعبدالله حسین بن مظفر بن علی حمدانی ساکن قزوین ثقه است، وجه است، بزرگ است. نزد شیخ موفق ابوجعفر طوسی همه مصنفهای او را در مدت سی سال در نجف[24] خوانده است. خودش نیز مصنفهائی دارد. از آنها است:
هتک استار الباطنیة، نصرة الحق، لؤلؤة التفکر در مواعظ.
حاجی در مستدرک از ریاض العلماء نقل می کند که: «وی از بزرگ دانشوران طائفه امامیه و فقیهان ایشان می باشد و بنام حمدانی قزوینی نامیده شده است»[25].
نویسنده کتاب نقض در ص 51 وی را، مدرس، متکلم، فقیه، عالم، مقری، مفسر، متدین، زاهد خوانده است.
آقای جلال الدین محدث در حاشیه کتاب نقض ص 181 از کتاب تدوین رافعی نقل کرده که تاج الاسلام ابوسعد درباره حمدانی قزوینی گفته:
«پیشوائی بود فاضل بعراق سفر کرده و از قاضی ابوطیب و ابومحمد جوهری اخذ حدیث کرده و در شهر خود از ایشان روایت کرده و در سال 498 وفات کرده است و مرائی بسیاری در وفاتش سروده شده که یکی از آنها را نقل می کند...».
2. مفید رازی
خواجه عبدالجبار بن عبدالله مقری رازی ملقب بمفید.
منتجب الدین می گوید: که عبدالجبار بن عبدالله مقری رازی فقیه شیعه در ری بوده است. همه متعلمان سادات و دانشوران نزد او درس خوانده اند و خودش نزد شیخ ابو جعفر جمیع تصانیف او را خوانده و نزد دو استاد دیگر سالار و ابن براج شاگردی کرده است. وی تصنیفهائی در فقه بزبانهای عربی و فارسی دارد.
و در کتاب نقص ص 47 آمده:
در شهر ری مدرسه خواجه عبدالجبار مفید که چهارصد مرد فقیه و متکلم و متعلم از بلاد عالم در آن مدرسه درس شریعت آموختند. نه در عهد سلطان ملکشاهی و روزگار بر کیارقی رحمة الله علیهما کردند. و این ساعت معمول و مشهور است. و جایگاه درس علوم و نماز جماعت و نزول اهل صلاح و فقها می باشد...
و نیز در ص182 آمده: والمفید عبدالجبار که چهارصد شاگرد بزرگ داشت....
در پایان نسخه نهایه شماره397 کتابخانه ملک می نویسد:
مفید رازی عبدالجبار در 20 رمضان 506 درگذشت...
3. حسکا
حسن بن بابویه. از دانشوران ساکن ری بوده. و نیای شیخ منتجب الدین صاحب فهرست می باشد. نواده اش در فهرست می گوید:
شیخ امام جد شمس الاسلام حسن بن حسین بابویه قمی ساکن ری و حسکا خوانده شده، فقیه است، راستگو است، وجه است. نزد شیخ ابوجعفر قدس الله روحه تألیفاتش را در غری خوانده و در نزد دو استاد سالار بن عبدالعزیز و ابن براج نیز همه تصنیفهای آنها را خوانده است. خودش هم در فقه تألیفاتی دارد از آنها است:
کتاب عبادات، کتاب اعمال صاحبه و کتاب سیر الانبیاء و ائمه...
در کتاب نقض در ص 51 وی را متکلم فقیه، عالم مقری، مفسر و متدین خوانده است...
و در ص 47 آمده: «در آنجا (ری) مدرسه شمس الاسلام حسکا بابویه که پیر این طایفه بود که نزدیک بسرای ایالت. و در آنجا نماز بجماعت و قرائت قرآن و تعلیم قرآن کودکان را و مجلس وعظ و طریق فتوی، و تقوی ظاهر و معین بوده است و هست...».
محقق شوشتری در مقابس ص 5 اضافه بر آنچه گذشت، وی را رئیس، زاهد و وجیه لقب داده است.
حاجی در مستدرک از ریاض العماء نقل می کند که:
«حسکا بفتح حاء مهمله و فتح سین مهمله و کاف مفتوحه که پس از آن الف. کوتاه شده حسین کیا می باشد و کیا در زبان گیلانی و مازندرانی و ری لقبی است بنام رئیس و سر و بزرگ که در مقام ستایش آن را گویند...».
تعبیر محقق شوشتری از وی سخن ریاض را گواه می باشد. از کتاب بشارة المصطفی دانسته می شود که این دانشمند تا سال 510 زنده بوده است.
نظری به این خواب
اکنون که این بزرگان فضیلت دانش شناخته شدند شایسته است، نظری باین خواب افکنده و درستی و نادرستی آن را آشکار سازیم.
چند نکته موجب تردید در صحت این خواب می باشد.
1. کسی بطور مستقیم این خواب را از دانشوران سه گانه نقل نکرده است. با آنکه ایشان شاگردان زیادی داشته اند که از ایشان روایت می کنند. کسی بطور مستقیم این داستان را از ابوطالب استرآبادی نقل نمی کند. او هم از کسی که ثقه باشد نشنیده بلکه در پشت نهایه ای در کتابخانه ای آن را دیده.
2. محکم کاریهای بسیاری در این داستان شده که بدگمانی را بر میانگیزاند.
هر سه دانشور با هم بنجف آمدند. هر سه این خواب را دیدند. هر کدام پیش از آنکه برای دیگری بگوید آنرا نوشت. همگی یکجور خواب دیده بودند. شیخ طوسی نیز همان خواب را دیده بود.
تعبیر های مترادف و مؤکدی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) درباره صحت و درستی کتاب نهایه نقل شده.
1. در فقه اهل بیت کتابی که از نهایه بیشتر قابل اعتماد باشد تصنیف نشده.
2. همین کتابی که شما در آن اختلاف دارید.
3. مصنف این کتاب در نوشتن آن خلوص نیت داشته.
4. منظورش تقرّب به خدا بوده.
5. در صحت آن تردید نکنید.
6. به آن عمل کنید.
7. بر طبق مسائلش فتوی دهید.
8. این کتاب شما را از کتاب دیگری بی نیاز می کند.
9. حدود تمام مسائل را در نظر گرفته است، در صورتی که صدور یک جمله از حضرتش برای تصحیح کتاب کافی بود.
در اینجا پرسشی پیش می آید که دانشوران سه گانه با آنکه دوازده امامی می بودند و در کنار قبر دو امام (ع) در بغداد جای داشتند چرا بنجف رفتند؟ با آنکه برای آنها توسل بآن دو امام آسانتر بود.
3. خوابهای دانشوران سه گانه و خواب شیخ نبایستی یکجور باشد. آنان هر کدام به تنهائی حضرت امام علی (ع) را خواب دیده اند. شیخ که از اختلاف نظر آنها در نهایه آگاه نبوده پس بایستی او حضرت علی (ع) را با آنها خواب ببیند یا آنکه داستان آنها را از حضرت علی (ع) بشنود در صورتی که شیخ فرموده همان خوابی که شما دیدید من دیده ام.
4. در میان فقیهان امامیه برای حل دشواریهای علمی چنین روشی معمول نبوده و نیست برای حل دشواری های علمی بسراغ خواب یا مکاشفه رفتن روش فلاسفه اشراقی و سیره اهل تصوف و عرفان است.
روش فقیهان امامی برای حل مشکلات علمی فکر کردن و مباحثه کردن است، کلمه اجتهاد این روش را می رساند. اضافه بر این فقیهان امامی اتفاق دارند که خواب برای استنباط احکام فقه، حجیت ندارد. پس چرا دانشوران سه گانه بسراغ خواب رفتند. راهِ گشودنِ گرهِ دشواریهای کتاب نهایه فکر و اندیشه و مباحثه و پرسش از خود شیخ بوده و بس.
5. اشکالهای دانشوران سه گانه اگر مانند اشکالهائی باشد که فقیهان در بحثهای فقهی بر یکدیگر می کنند که این خواب پاسخی باشکالات ایشان نداد. و اگر آنها فتاوای نهایه را بر خلاف واقع یافته بودند. از کجا چنین یافتی برای ایشان پیدا شد. در صورتی که نهایه از متون نصوص و فتاوای مشهور امامیه تشکیل شده است.
6. اگر این داستان صحت داشته باشد بایستی شیخ از آنچه پس از نهایه فتوی داده است بازگردد و دیگر بر خلاف فتاوای نهایه فتوائی ندهد در صورتی که چنین نیست. می دانیم این خواب هنگام سکونت شیخ در نجف دیده شده و وقتی بوده که شیخ خلاف و مبسوط و رساله های بسیاری در فقه پس از نهایه نوشته است و فتاوای مخالف با فتاوای نهایه بسیار دارد. اگر این داستان صحیح باشد نبایستی فقیهان دیگر چه معصرین شیخ چه آنهائی که پس از شیخ آمدند بر خلاف فتاوای نهایه فتوی بدهند. در صورتی که کتابهای فقه از فتاوای مخالفت با فتاوای نهایه پر است.
7. تا گذشت دو سده پس از شیخ کتاب نهایه متداول ترین کتاب فقه زمان نزد امامیان بوده پس بایستی این داستان درین دو سده مشهورترین داستانهای عصر باشد. مدرسین نهایه برای شاگردان بگویند. در تألیفات این دو سده همه جا آمده باشد. شارحین نهایه در سرآغاز آن بنویسند: پشت هر کتاب نهایه ای نوشته شود و باصطلاح فقیهان «لوکان لبان» باشد.
8. شایسته بود این داستان را شیخ ابوعلی فرزند شیخ در آغاز شرح خود بنویسد و برای شاگردانش روایت کند، شایسته بود مفید عبدالجبار رازی خواب خود را برای چهارصد شاگردش نقل کند، شایسته بود که حسکا در مدرسه اش خواب خود را آشکار کرده باشد و اقلاً برای دودمانش گفته باشد تا نواده اش شیخ منتجب الدین از خواب نیای خود آگاه باشد. شایسته بود دانشوران قزوین این خواب استادشان حمدانی را از وی شنیده باشند و برای همه کس نقل کرده باشند.
9. کسانی که تا قرن دهم سرگذشت شیخ را نوشته و یا فهرست کتابهای دانشوران امامی را تألیف کرده اند. چنین خوابی را یاد نکرده اند.
10. شایسته بود به شیخ محمود حمَّصی وقتی که فقیهان بعد از شیخ را مقلد نامید بگویند: پیروی از کتاب نهایه شیخ تقلید نیست بلکه در اثر سخن و امضای حضرت علی (ع) است! این خواب مانند سخن آن کسی است که گفته خدمت امام زمان (ع) رسیدم حضرتش فرمود: شرایع محقق باستثنای دو سه جا همه مطالبش مطابق واقع است. در صورتی که چنین چیزی محال است زیرا محقق در شرایع تردد در فتوی بسیار دارد و محال است تردد مطابق واقع بشود....
نگاهی به کتاب خلاف
مسائل الخلاف
در پیش گفته شد مسائلی که در علم فقه میان فقیهان اسلام مورد بحث و اختلاف نظر قرار گرفته و هر یک از ایشان بر طبق مبانی خود، نظریه ای در آنها داشته و حکم را از دلیل استنباط کرده اند مسائل الخلاف گویند.
کتاب «مسائل الخلاف» شیخ ما ازین دسته مسائل بحث می کند، ولی از مسائلی که در میان فقیهان طوائف اسلام مورد اختلاف نیست، سخن نمی گوید.
اگر مسئله ای مورد اختلاف نظر در میان فقیهان چند طائفه باشد. لازم نیست که همه فقیهان یک طائفه یک نظر داشته باشند وفقیهان طوائف دیگر نظری دیگر، چنین می شود که فقیهان یک طائفه نیز میان خود اختلاف نظر داشته باشند و بعضی از فقیهان با نظریه فقیهان دیگر موافقت داشته و با فقیهان هم طائفه خود مخالفت.
این سخن بیشتر در فقیهان طائفه امامیه راست میآید، و نسبت بفقیهان طوائف چهارگانه برادران اهل تسنن کمتر. چون فقیهان امامی اصل آزادی اجتهاد را قائلند و دیگران خود را از این اصل محروم کرده اند.
واژه خلاف که باین کتاب گفته می شود، و شیخ هم گفته است کوتاه شده «مسائل الخلاف» می باشد که نام اصل آن کتاب است.
مسائل الخلاف سید مرتضی
سالیان درازی پیش از شیخ ما «مسائل الخلاف» در میان فقهای اسلام مورد بحث و نظر بوده ، بلکه از آن زمان که فقه اسلام رنگ علم بخود گرفته، و فقیهانی در میان مسلمانها پای بعرصه وجود گذارده اند، مسائل الخلاف بوده و مورد نقص و ابرام قرار گرفته است.
دانشورای در یک مسئله یا چند مسئله کتابها نوشته اند و پیش از مسائل الخلاف شیخ کتابهائی درین زمینه بود است.
اختلاف الفقهای ابن جریر طبری 310 و اختلاف الفقهای ابوجعفر طحاوی 322 پیش از شیخ در این زمینه نوشته شده است.
از فقیهان امامی که پیش از شیخ درین راه قدم نهاده سید اجل علی بن حسین مشهور بمرتضی (355 ـ 436) می باشد که کتابی در مسائل الخلاف نوشته و نامش هم مسائل الخلاف می باشد ولی بطوریکه شیخ در فهرست[26] تصریح می کند این کتاب ناقص مانده و سید موفق نشده آنرا بپایان برساند.
سید مرتضی از دانشوران بزرگ اسلام می باشد. و در فقه و اصول فقه و اصول عقاید و ادبیات عرب و تفسیر، بقدری استاد بوده که کمتر نظیرش را می توان یافت.
در اجازه ای که شیخ حر عاملی 1104 نویسنده کتاب پر ارج و تفصیل وسائل الشیعه بشیخ محمد فاضل مشهدی[27] می دهد کتابی بنام مسائل الخلاف در زمره تصنیفات شیخ مفید یاد شده است. پس شیخ مفید پیش از سید مرتضی درین موضوع کتابی دارد.
ولی در این نسبت قدری تأمل است. زیرا نه شیخ در فهرست و نه نجاشی در رجال که هر دو شاگرد شیخ مفید بوده اند و هر دو تصنیفات استاد خود را یاد کرده اند، چنین اثری را برای شیخ مفید نگفته اند.
ابن شهر آشوب در معالم و منتجب الدین در فهرست نیز چنین کتابی را بمفید نسبت نداده اند. اگر شیخ مفید چنین تصیفی داشت، شایسته بود که در سرلوحه تصنیفات او نوشته شود و زبانزد خاص و عام گردد.
پس این نسبت در اجازه شیخ حر از کجا آمده؟
بخاطر میرسد که اشتباهی در نوشتن این نام از ناسخی رخ داده و واژه اهل از میان دو واژه مسائل و الخلاف افتاده است. زیرا نجاشی برای شیخ مفید کتابی یاد می کند بنام مسائل اهل الخلاف. و پاره ای از سرگذشت نویسان نیز از نجاشی پیروی کرده اند.
کتابی که در اجازه شیخ حر آمده همان کتاب مسائل اهل الخلاف می باشد. شیوه مردم آن زمان چنین بوده که شماره ای چند از مسائلی را گرد می کردند و نزد استاد می آوردند تا جواب بنویسد. پاسخی که استاد می داد رساله ای می شد و بنام پرسندگان نامیده می شد.
اینگونه رساله ها در تألیفات مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی بسیار فراوان است. مقصود از اهل خلاف کسانی بودند که با شیخ مفید در اصول مذهب موافق نبودند. آنها پرسشهائی از شیخ مفید کرده و وی پاسخ داده و مجموعه پرسش ها و پاسخها را مسائل اهل الخلاف نامیده است.
نظری بمسائل الخلاف شیخ
کتاب خلاف شیخ طوسی نخستین کتاب تمامی است که در فن خود در میان امامیه نوشته شده است بالاتر بگویم نخستین کتابی است که در فن خود در میان فقهای اسلام نوشته شده، فقهای دیگر اسلام چنین کتابی را نداشته و ندارند.
شاید پذیرش این سخن بر کسانی دشوار آید ولی اندکی شکیبائی برای شنیدن توضیحی از نویسنده این دشواری را آسان خواهد کرد.
کتاب خلاف در دو جهت ممتاز است و همین دو جهت آنرا بی نظیر قرار داده است:
1. همه مباحث فقه و همه کتابهای فقه را داراست.
2. نظریات همه فقیهان اسلام را در هر مسئله ای متعرض می شود. البته در صورتیکه فقیهی دارای نظریه ای در آن مسئله باشد.
کتابهائی که دانشمندان اهل تسنن نوشته اند چنین نیست. یعنی نظریات همه فقها را ندارد. اختلاف الفقهای طبری که قبل ار شیخ نوشته شده، بدایة المجتهد ابن رشد که بعد از شیخ نوشته شده نظریه های فقیهان امامی را متعرض نیستند، بلکه فقیهان اهل تسنن کمتر از فقه امامیه و کیفیت استدلال آنها آگاهند. چرا؟ نمی دانم. آیا توانسته اند یا نخواسته اند؟ چرا؟
فقیهان امامی از نظریات فقیهان دیگر اطلاع دارند. ولی بیشتر فقهای اسلام از نظریات فقیهان امامی و کیفیت بحث و استدلال ایشان بی خبر بوده اند. چنانچه شنیده ام درگذشته عالمان اهل تسنن متعلمان را از خواندن تاریخ نهی میکردند. چرا؟
اخیراً در پاره ای از دانشکده های کشور های مسلمان کرسی تدریس فقه مقارن تأسیس شده است ولی تدریس فقه مقارن موقوف است که استاد مدرس در تمام فقه ها متخصص و مجتهد باشد و بتواند بر طبق همه مذاهب فتوی بدهد.
سرآغاز مسائل الخلاف
اکنون آنچه را که خود شیخ در سرآغاز خلاف یاد کرده می آوریم:
«از من خواستید، خدای شما را یاری کند که مسائل اختلافی در میان خودمان و فقیهان اسلام را برای شما بگویم. چه فقیهان گذشته و دیرین و چه فقیهانی که پس از آنها آمده اند.
از من خواستید که مذهب هر فقیه را بیان کنم. آنگاه مذهب صحیح و آنچه که شایسته اعتماد است بگزینم .
از من خواستید هر مسئله ای را با دلیلی که دانشمندان مخالف بپذیرند همراه سازم. دلیلی که موجب علم و یقین باشد.
آن دلیل ظاره قرآن، سنت قطعی، دلیل خطاب، دلالت اصل، فحوای خطاب، استصحاب حال می باشد. که بیشتر یاران آنرا پذیرفته اند. سپس حدیثی که از راه اهل بیت رسیده بدان ضمیمه کنم.
از من خواستید اگر مسئله ای میان فرقه حقه اجتماعی باشد اشاره کنم، و اگر میان آنها اختلافی باشد بیان سازم.
از من خواستید کوتاه نویسی و اختصار را درین کتاب پیشه خود قرار دهم. چرا تشریح و تفصیل در مسائل سخو را بدرازا می کشاند، و گاه موجب ملال می گردد. بسیاری از این حدیثها را در دو کتاب معروف خودمان: تهذیب الاحکام و استبصار آورده ایم. هر چند آندو کتاب ویژه حدیثهائی است که ما امامیان، آنها را روایت می کنیم.
اکنون بیاری خدا و نیروی او، تقاضای شما را همانطور که خاسته اید، انجام می دهم و بر حسب گفته خودتان کوتاه نویسی را مراعات می کنم. و از ایزد تعالی یاری و توفیق می خواهم چون ولی توفیق و قادر بر آن او می باشد و بس...».
بدبختانه کسانی که بر حسب تقاضای آنها این کتاب نوشته شده، شناخته نشدند.
نام کتاب و مصنف آن
نام کتاب همان موضوع کتاب است که مسائل الخلاف باشد. و این روش ساده قدما است که در بسیاری از اوقات خود موضوع را نام کتاب قرار می دادند. شیخ در فهرست این کتاب را بهمین نام یاد می کند و ابن شهر آشوب در «معالم» نیز چنین می گوید. ولی در مشهور این نام کوتاه شده و بنام خلاف شهرت یافته است. شایسته بود در ذریعه نام این کتاب را در حرف م یاد کند نه حرف خ.
نام منصف چنانکه در آغاز کتاب یاد نشده شیخ در انجام آن هم از خود نامی نمی برد. در میانه های کتاب هم جائی بنظر نرسید که از خود نامی برده باشد. اگر در جائی قال محمد بن الحسن بگوید. و قرینه ای نباشد نمی توان گفت مقصود شیخ است. زیرا محتمل است مقصول محمد بن حسن شیبانی فقیه معروف اهل تسنن باشد.
وقت تصنیف کتاب
مسائل الخلاف بگواهی سرآغازش پس از تهذیب و استبصار تصنیف شده. شیخ در بحث «عصبه» کتاب الفرائض خلاف که مسئله 80 می باشد به تهذیب اشاره می کند و می گوید: ولقد الزم القائلون بالعصبة من الاقوال الشنیعه مالایحصی ذکرنا بعضها فی تهذیب الاحکام...
و نیز در بحث «عول» از کتاب الفرائض خلاف که مسئله 81 می باشد بتهذیب اشاره می کند. و می گوید (وقد تکلمنا علی ذلک فی تهذیب الاحکام و بینا أن مذهبنا فی الوصیه مخالف مذهب القوم...).
اگر نامهای تألیفات شیخ در فهرست بترتیب تاریخ زمان تألیف باشد از فهرست شیخ دانسته می شود که تألیف خلاف پس از فراغت از کتابهای تلخیص الشافی، عده، رجال و فهرست بوده است.
از عبارات خلاف در کتاب الفیء و قسمت الغنائم مسئله 4 نیز دانسته می شود که در هنگام تألیف این کتاب تلخیص الشافی، تألیف شده بوده و کتاب مشهوری بوده است.
بگواهی فهرست، تألیف مبسوط، تفسیر تبیان، اختیار الرجال کشی، مصباح، المتهجِّد پس از فراغت از تصنیف خلاف بوده است. سرآغاز مبسوط نیز گواه است که پس از فراغت از تألیف خلاف مبسوط را نوشته است.
اکنون می رویم بسراغ فقیهانی که در خلاف از ایشان نقل فتوی شده.
از فقیهان صحابه[28]
سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود، جابر بن عبدالله، عبدالله بن عباس، سعد بن ابی وقاص، عمر بن خطاب، عایشه، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و ابو هریرة.
از فقیهان تابعین[29]
محمد بن حنفیه 81، شریح 87، ابوالعالیه 90، سعید بن مسیب 91 تا 94، ابراهیم نخعی 96، مجاهد از 101 تا 104، طاوس 106، شعبی 103 تا 107، ابن سیرین 110، حسن بصری 110، عطا 115، ابواسحق سبیعی 126 تا 129، ربیعة الرأی 136، اعمش 148.
از فقیهان تابعی التابعین[30]
عثمان بتی 143، ابن شبرمه 144، ابن ابی لیلی 148، ابو حنیفه 150، سفیان ثوری 161، حسن بن صالح بن حی 167 تا 169، لیث بن سعد 175، اوزاعی 175، شریک نخعی 177، مالک179 ، ابو یوسف 182، محمد بن حسن شیبانی 189، محمد ابن سالم که سال وفاتش دانسته نشد.
از فقیهانی که در قرن سوم وفات کرده اند:
شافعی 204، عبدالملک بن ماجبشون از 212 تا 214، ابوعبید 222 تا 223، اسحق راهویه 238، احمد بن حنبل 241، ابوثور 246، مزنی 264، داود ظاهری 270، ابن الوکیل شناخته نشد، همین اندازه میدانم که از یاران شافعی بوده است.
از فقیهانی که در قرن چهارم وفات کرده اند:
اصطخری 328، ابن سریج 306.
از فقیهانی که در قرن پنجم وفات کرده اند:
ابوحامد اسفرائینی 406.
فقیهی که به هیچوجه شناخته نشد مغربی است.
ترتیب کتابهای فقهی خلاف:
شیخ در خلاف کتابهای فقهی را ترتیب دیگری داده. ولی مسائل را در تمام کتابها منظم کرده. اینک ترتیب آنها از آغاز تا انجام:
کتاب طهارة شماره مسائل 193کتاب حیض را در کتاب طهارت قرار داده مسائل آن 32.
کتاب صلوة مسائل 616 سپس کتابهای مواقیت الصلوة مسائل 53 کتاب صلوة الجماعة 40 کتاب صلوة المسافر 36 کتاب صلوة الجمعة 53، کتاب صلوة العیدین 27 کتاب صلوة الکسوف مسائل10، کتاب صلوة الاستقامه مسائل 6، کتاب الجنائز مسائل 98 را داخل کتاب صلوة قرار داده کتاب احکام الاموات مسائل 98 کتاب زکوة مسائل 154 کتاب زکوة فطره مسائل کتاب صیام، مسائل 90 کتاب اعتکاف مسائل 31 کتاب حج، مسائل 361 کتاب بیوع، مسائل 321 کتاب السلم 38، کتاب رهن مسائل 68، کتاب تفلیس مسائل 27، کتاب حجر مسائل 9، کتاب صلح مسائل 12، کتاب حواله مسائل 11، کتاب ضمان مسائل 19کتاب شرکت مسائل 15، کتاب وکالت مسائل 23، کتاب اقرار مسائل 35، کتاب عاریه مسائل 9، کتاب غصب مسائل 40، کتاب شفعه مسائل 43، کتاب قراض مسائل 18، کتاب مساقات مسائل 13، کتاب اجاره مسائل 46، کتاب مزارعه مسائل 1145، کتاب احیاء موات مسائل 13، کتاب وقوف و صدقات مسائل 23، کتاب هبه مسائل 21 کتاب لقطه مسائل 26، کتاب فرائض مسائل 152، کتاب وصایا مسائل 52، کتاب ودیعه مسائل 15، کتاب فیء و قسمة غنائم مسائل 45، کتاب قسمة صدقات مسائل 30، کتاب نکاح مسائل 145، کتاب صداق مسائل 49، کتاب ولیمه مسائل 5، کتاب قسم بین زوجات مسائل 10، کتاب خلع مسائل 29، کتاب طلاق مسائل 61، کتاب رجعت مسائل 12، کتاب ایلاء مسائل 21، کتاب ظهار مسائل 73، کتاب لعان مسائل 70، کتاب عده مسائل 92، کتاب رضاع مسائل 22، کتاب نفقات مسائل 59، کتاب جنایات مسائل 94، کتاب دیات مسائل 37، کتاب قسامه مسائل 16، کتاب جنایات مسائل 17، کتاب باغی مسائل 18، کتاب حدود مسائل 55، کتاب سرقت مسائل 56، کتاب قطاع الطریق مسائل 15، کتاب اشربه مسائل 15، کتاب قتال اهل رده مسائل 6، کتاب صولة بهیمة مسائل 7، کتاب سیر مسائل 25، کتاب جزیه مسائل 22، کتاب صید و ذباحه مسائل 36، کتاب ضحایا 31، کتاب اطعمه مسائل 28، کتاب سبق مسائل 10، کتاب ایمان مسائل 108، کتاب نذور مسائل 20، کتاب آداب قضا مسائل 43، کتاب شهادات مسائل 80، کتاب دعاوی و بینات مسائل 28، کتاب عتق مسائل 19، کتاب مکاتب مسائل 35، کتاب مدبر مسائل 22، کتاب امهات اولاد مسائل 30.
شماره این کتابها از ریز و درشت و بزرگ و کوچک به هفتاد می رسد و شاید از هفتاد هم بگذرد.
نبایستی فراموش کرد که مسائلی که در هر یک از این کتابها آورده شده همه مباحث آن کتاب نیست بلکه مسائلی است که در میان فقیهان مسلمین مورد اختلاف نظر و فتوی قرار گرفته است.
سخنی درباره کتاب خلاف
در گذشته گفتیم که یکی از دانشوران اخباری امامی مذهب درباره خلاف گفته:
شیخ در این کتاب مجتهد و اصولی می باشد. و گاهگاهی در مسائل آن بقیاس و استحسان عمل می کند.
شاید سخن این دانشمند تا حدی درست باشد. زیرا شیخ درین کتاب در برابر فقیهان دیگر اسلام قرار دارد . و بسیاری از ایشان بقیاس و استحصان عمل می کنند. شیخ در برابر آنها روش منطقی جدل را پیش می گیرد. و مذهب خود را برپایه دلیلی قرار می دهد که مخالف آنرا قبول داشته باشد. خواه آن دلیل مروی بوسیله یکی از صحابه باشد، خواه قیاس، خواه استحسان.
خود شیخ در سرآغاز خلاف بدین نکته اشاره کرده است ولی گویا دانشمند اخباری از آن غافل بوده. زیرا از سخنش بر می آید که نظر انتقادی دارد. سید مرتضی در «انتصار» تصریح می کند که در مسائل الخلافش برای اثبات مذهب خود در برابر دگران بقیاس استدالال می کند.
دو حاشیه بر خلاف
از حواشی گذشتگان بر خلاف اطلاع کامل بدست نیامد ولی دو حاشیه از معاصرین بر خلاف سراغ داریم.
یکی از مرحوم علامه بزرگ حاج آقا حسین آیت الله بروجردی که با چاپ یکم آن بچاپ رسیده است.
دیگر حاشیه عالم جلیل حاج سید احمد زنجانی که مقداری از آن در چاپ دوم خلاف بچاپ رسیده چنانکه مقداری از حواشی ایشان نیز بنام محشی نخستین چاپ شده است.
نسخه های خلاف
آقای تهرانی در ذریعه از چند نسخه خلاف نام می برد و می گوید:
کهن ترین آنها نسخه کتابخانه علامه بزرگ مرحوم سید حسن صدر می باشد. تاریخ نسخه 668 هجری این نسخه بخط شیخ احمد بن محمد موصلی است و اجازه ای هم در پشت آن است که نویسنده دانشمند بیکی از شاگردان خود داده است.
اینک عین اجازه از پاورقی ذریعه[31].
الحمدالله رب العالمین قرء الی السید الاجل الاوحد فخر الدین الرضی علی ابن احمد بن هاشم العلوی الحسینی. جمیع کتاب مسائل الخلاف تصنیف الشیخ السعید ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی قدس الله روحه. و شرحت له و بینت له ما اشتمل علیه فاخذه واعیاً والتمسه ضابطا واجزت له ان یرویه عنی عن الشیخ السعید علی بن ثابت بن عصیدة عن الفقیه عربی بن مسافر العباری عن ابی محمد الیاس بن محمد بن هاشم الحائری عن ابی علی الحسن بن محمد من ولد ابی جعفر بن الحسن الطوسی رحمهم الله جمیعاً کتبه احمد بن محمد الموصلی فی سابع جمادی الاولی من سنة ثمان و ستین و ستمأة هجریة علی صاحبها الصلوة و التحیة و صلی الله علی سیدنا محمد النبی و آله الطاهرین...
در مقدمه ای که برای چاپ خلاف نوشته شده اشاره به چند نسخه شده است، و بدبختانه نه نسخه ها را معرفی کرده اند و نه خصوصیات آنها را .
نسخه ای در کتاب مجلس موجود است از کتاب طهارت تا آخر کتاب امهات الاولاد بخط نسخ ـ کاتب بی نام از سده 12 ـ 13 [32].
چاپ خلاف
کتاب مسائل الخلاف تا کنون سه چاپ خورده است که هیچکدام خالی از غلط نیست.
چاپ نخستین آن سنگی است در یک جلد که در سال 1370 هجری قمری در تهران بچاپ رسیده است.
دومین چاپ آن سربی است و حروفی که در سه جلد در قم بچاپ رسیده است و این چاپ از همه چاپها مغلوط تر است.
چاپ سوم سربی است و حروفی که در تهران بچاپ رسیده است. تاریخ چاپ جلد یکم رمضان 1377 چاپخانه رنگین. تاریخ چاپ جلد دوم جمادی دوم 1382 در چاپخانه تابان.
مختصر الخلاف
این کتاب گزیده ای است از کتابخانه مسائل الخلاف شیخ ما، آیا نام آن مختصر الخلاف است؟ یا منتخب الخلاف؟ یا المؤتلف من المختلف؟ یا نام دیگر دارد؟ یا نام ندارد؟ نمی دانم.
چون در نسخه ای که در کتابخانه ملک بشماره 1308 موجود است نامی بهر این کتاب نوشته نشده. شاید هم مصنفش برای آن نامی ننهاده است. تاریخ کتابت نسخه 540 هجری قمری است.
سرآغاز این نسخه ترجمه می شود:
«مسائل الخلاف شیخ یگانه سعید و منفرد روزگار و فرید» ابوجفعر محمد ابن حسن طوسی. خدای روانش را پاکیزه نگاه دارد، که خواندم. دیدم در هنگام استدلال در بسیاری از مسائل اعتماد بر اجماع فرقه محقه کرده. و آن پایه ای است که بنام استدلال در کتابهای اصول فقه بر آن نهاده شده. سپس اگر مسئله ای اختلافی میان دانشوران امامی باشد بدان اشاره می کند. و دلیل دیگری یاد می کند. خواه آن ظاهر قرآن باشد یا سنت قطعی. یا دلیل خطاب[33] . و در مواضعی چند احادیثی از طرق عامه یاد کرده. احادیثی که بایستی آنها را بپذیرند و بدان عمل کنند.
بنظر رسید که یاد کردن اجماع فرقه جز درازی کتاب نتیجه ای ندارد. از این رو اصل مسائل را به کوتاه ترین طرز نگاشتم. و در هر مسئله ای که بر اجماع فرقه اعتماد کرده دلیل آن را یاد نکردم. مگر اینکه بهمراه اجماع دلیلی دیگر آورده باشد. در این هنگام هر دو را یاد خواهم کرد.
اگر در مسئله ای برای فرقه اجماعی نبود بهمه دلیهائی که یاد کرده و یا بپاره ای از آنها اشاره خواهم کرد. البته بعضی از دلیلها را که در آن سودی فراوان ندیدم یاد نکردم چنانکه دلیهائی را که دو بار یاد کرده و در دوباره یاد کردنش سودی بخود نبود اسقاط کردم. سپس بخاطر رسید که برای آگهی خواننده بر سر هر مسئله ای که مورد اجماع فرقه است نشانه «ج» بگذارم. و این پس از آن است[34].
که جلو انداختم و عقب انداختم. و بر خدا در آنچه می کنم توکل کرده و از حضرتش کمک می خواهم...».
در پایان کتاب تاریخ فراغت از تصنیف را سال 520 می نویسد، بدین عبارت و وافق الفراغ المنصف ـ رحمه الله فی تاریخ عشرین و خمسأة ...
آنگاه کاتب چنین می گوید:
«فرغ من کتابة هذا الکتاب، العبد الضعیف الراجی رحمة ربه اللطیف حامداً لربه مصلیاً علی نبیه محمد و آله الطاهرین فی یوم الجمعة عمت برکته من ذی القعدة سنة ست و سبعمأة...
نسخه دیگری از این کتاب در کتابخانه مجلس می باشد. و آن در جلد پانزدهم فهرست در ص 213بشماره 5143 یاد شده است. تاریخ نسخه وقع الفراغ من استنساخ هذا الکتاب ابن علی بن محمود بن الحاجی محمد المعلم البابلدشتی الاصفانی سنة تسع و خمسین و تسعمأة...
گزیننده این گزیده
نام نویسنده دانشمند این گزیده را نه در آغاز کتاب و نه در انجامش و نه در میانه هایش نیافتم. از این رو نام این شخصیت نزد ما روشن نیست.
شیخ عبدالله افندی دانشور دریا صفت در ریاض العلماء احتمال داده که این کتاب گزیده امین الإسلام ابوعلی فضل بن حسن طبرسی است و نام آن «المؤتلف من المختلف» می باشد.
چند چیز این احتمال را تأیید می کند:
1. روش کاوشگر طبرسی که از او بنظر رسیده این است که نام خود را نه در آغاز کتاب و نه در انجام آن بیاورد.
2. تاریخ تصنیف این کتاب چنانکه گذشت با زمان زندگی طبرسی سازگار است. چون ولادت طبرسی را در دهه هفتم از قرن پنجم گفته اند. و وفاتش را در شب عید قربان سال 548 هجری قمری نوشته اند.
3. گزیده کردن از کتابها یکی از شیوه های ارجمند و پسندیده طبرسی بوده، ابن فندق معاصر او در تاریخ بیهق درسر گذشت او می گوید:
غالب بر تصاینف او اختیار است، و اختیار از کتب رتبه ای بلند دارد. فان اختیار الرجل یدل علی عقله.
ولی چیزی که این احتمال را متزلزل می کند آن است که کسی از سرگذشت نویسان چه معاصر طبرسی و چه آنانکه عصرشان نزدیک بعصر او بوده چنین کتابی را برای طبرسی یاد نکرده اند.
فقیهان هم در کتابهای فقهی خود دیده نشد چنین کتابی را بدو نسبت داده باشند.
ابوالحسن علی بن زید معروف به ابن فندق که معاصر طبرسی بوده و در سبزوار می زیسته همانجا که سالیان درازی طبرسی در آنجا سکونت داشته است و وفاتش در آنجا رخ داده و جنازه اش را از آنجا به مشهد برده اند در تاریخ بیهق سرگذشت او را نوشته و چنین تألیفی را برای وی یاد نمی کند. با آنکه ابن فندق طبرسی را به حسن اختیار می ستاید. و گزیده ای چند از گزیده های او را نام می برد، ولی بگزیده خلاف کوچکترین اشاره ای نمی کند.
اگر شیخ طبرسی را چنین گزیده ای بود نام آنرا یاد کردن از گزیده های ادبی او شایسته تر بود زیرا تنها نوشته فقهی او بشمار می رفت.
ابن شهر آشوب شاگرد طبرسی است، در معالم العلماء آنجا که تألیفات او را یاد می کند نامی از این گزیده نمی برد.
شیخ منتجب الدین نیز شاگرد او است، در فهرست خود چنین کتابی را در زمره تألیفات طبرسی نمی آورد، صاحب مقابس صاحب روضات صاحب مستدرک که سرگذشت وی را نوشته اند چنین اختیاری را از آثار او قرار نداده اند فقیهان نظریات فقهی او را از تفسیرش نقل می کنند اگر چنین کتابی در فقه از آن بود شایسته بود از این کتاب نقل می کردند، چنین گزیده ای اگر برای شیخ طبرسی بود در پس پرده اختفا نمی ماند و جهانگیر می شد...
نگاهی به کتاب مبسوط
اکنون عنان سخن را بسوی کتاب مبسوط منعطف می سازیم و نظری باین کتب دانش و تحقیق می اندازیم.
اگر بگوئیم مبسوط بیشتر از نهایه و خلاف نماینده تحقیق و دقت نظر و سعه اطلاع شیخ می باشد راه دوری نرفته ایم. چون قوه علمی مجتهد و قدرت فکری او و دقت نظرش در هنگام بحث در تفریعات دانسته می شود.
فقه امامیه پیش از نگارش مبسوط
پیش از آنکه شیخ ما بنگارش کتاب مبسوط بپردازد کتابهای فقهی مذهب امامی کمتر از مسال تفریعی بحث می کرد و محتویات آنها همان متون فقه بود و بس.
متون فقه مسائلی است که خود یا همانند آنها بطور مستقیم از امام (ع) رسیده باشد. فقیهان امامی تا زمان نگارش مبسوط بر خود فرض می دانستند که مسائلی را که مورد کتابت قرار می دهند حکم آنها را با همان الفاظی بیان کنند که از امام رسیده است. از این رو فقیهان دیگر فقیهان امامی را خشک و جامد می دانستند و اهل تحقیق نمی شمردند. بلکه گاه گاه تحقیرشان می کرده نفی اجتهاد از آنها می نمودند. شیخ ما در سرآغاز مبسوط چنین می گوید:
من پی در پی می شنوم که فقیهانی که اصل ولایت را نپذیرفته اند فقه یاران امامی ما را کوچک شمرده و بی ارزش می خوانند! و می گویند که فروع و مسائل آن کم است و فقیهان امامی اهل برف انبار و تضاد گوئی هستند زیرا کسی که قیاس و اجتهاد را نپذیرد راهی برای بسیار کردن مسائل و افزودن فروع بر اصول ندارد. چون این تنها دو راه است که موجب افزایش شماره های مسائل می گردد.
ریشه این سخنان بی اطلاعی ایشان از مذهب ما و کمیِ تدبُّر آنها در اصول ما می باشد اگر آنها در احادیث ما و فقه ما قدری تفکّر می کردند بزودی می یافتند که بیشتر آن مسائلی که آنها یاد می کنند در احادیث ما مندرج است. و حکم آنها از سوی امامان ما بطور خصوص یا عموم یا تصریح و یا اشاره رسیده است. همان امامانی که سخن آنها از نظر حجیت و اعتبار مانند سخن پیغمبر می باشد. آنان که کتابهای خود را از مسائل فروع پر کرده اند بدانند که هیچ مسئله ای تفریعی نخواهند یافت مگر اینکه حل آن بر طبق قواعد و اصول ما موجود می باشد. ولی نه از راه قیاس بلکه از راهی که یقین بیاورند و بایسته است که بر طبقش عمل بشود. راه رسیدن بحقایق برای ما باز است و بنای بر اصل برائت ذمه و جز آن می توان گذرد. بیشتر این مسائل تفریعی در ضمن کلیات مسائلی که یاران ما نوشته اند قرار دارد. و حل آنها بخودی خود آسان است. چیزی که هست در اثر اجرای قواعد و بکار بردن صناعت علمی قدری پیچیده و دشوار گردیده.
از دیر زمان آرزومند بودم که کتابی در مسائل تفریعی بنویسم که جامع و دارای همه آنها باشد. ولی دشواریهائی در پیش بود و موانعی رخ می داد که مرا از این مقصود باز می داشت.
چیزیکه تصمیم مرا سست می کرد بی میلی طائفه امامی باین کار بود! آنان به مسائل تفریعی چندان اهتمامی نشان نمی دادند. و دو دستی همان صریح الفاظ احادیث را چسبیده بودند و بس.
اگر حکم مسئله ای را با لفظی دیگر بجز لفظ حدیث بیان می داشتی در شگفت می شدند و فهمشان از رسیدن بمعنی نارسا بود.
من در کتاب نهایه وعده داده بودم که کتابی در فروع بنویسم و ضمیمه نهایه کنم[35] تا آن کتاب از لحاظ جمیع مسائل مورد احتیاج خواه مسائل اصول و خواه مسائل فروع کامل و کافی باشد ولی از این فکر منصرف شدم و تصمیم گرفتم که کتابی مستقل بنویسم که شامل جمیع کتابهای فقهی باشد.
کتابهای مباحث فقه که فقیهان آنها را ترتیب داده اند نزدیک به هشتاد می رسد. تصمیم گرفتم هر کتابی را با کوتاهترین لفظ یاد کنم، و فقه خالص بنویسم. و دعاها و آداب استحبابی را متعرض نشوم. و آنرا باب باب قرار دهمو مسائل همانند را یکجا بیاورم و تا آخرین حد ممکن جلو بروم. و مسائل تفریعی را که فقیهان دیگر آروده اند همه را یاد کنم. آنگاه نظر خود را بر طبق قواعد مذهب امامی بازگویم. اگر حکم مسئله ای آشکار راشد تنها بنوشتن فتوی بسنده کنم. و اگر حالش پیچیده و دشوار باشد بدلیل اشاره کرده و آنرا برای ناظر غیر مقلد روشن سازم. اگر مسئله یا فرع مورد اختلاف نظر در میان فقیهان بوده و هر کدام را در آن فتوائی باشد یاد کنم و ریشه اختلاف را روشن سازم و سپس قول صحیح و قوی را برگزینم. و دلیلی که از راه قیاس نباشد برای آن بیاورم. اگر مسئله ای را به مسئله ای مانند کردم مثال است نه بیان یگانگیِ آن دو در حکم.
در این کتاب نامهای فقیهان مخالف را نخواهم آورد مبادا کتاب بدراز انجامد. نامهای آنها را در کتاب مسائل الخلاف بطور لبریز یاد کرده ام.
اگر مسئله ای جوری باشد که در میان نظریات فقهی برتری نباشد و همگی از لحاظ دلیل یکسان باشند من در اینجا توقف کرده و نتیجه عملی تخییر در حکم آن مسئله خواهد بود. اگر خدای بپایان رسیدن این کتاب را آسان فرماید همانا کتابی خواهد بود که نظیر نداشته و ندارد. نه در کتابهای یاران ما و نه در کتابهای دیگران.
من تا کنون از هیچ فقیهی کتابی که بطور کامل مشتل بر مسائل اصول و فروع باشد ندیده ام یاران ما درین باب کتابی که قابل اشاره باشد ندارند. کتابهای دگران اگر بسیار است ولی کتابی که یگانه و جامع باشد ندارند.
تا اینجا سخن شیخ در سرآغاز مبسوط بپایان رسید.
کاملترین فقه تفریعی
در میان فقیهان امامی پیش از شیخ کسی را سراغ نداریم که کتابی در تفریعات فقهی نوشته باشد مسائل تفریعی در آن زمان با آنکه مورد بحث و مذاکره حضوری بوده کمتر در آن رساله هائی می نوشتند و اگر رساله هائی بوده در تمام مباحث فقه بوده است.
کتاب مبسوط با آنکه نخستین کتاب در فن خود می باشد کاملترین کتاب و محققانه ترین کتاب آن عصر می باشد.
از این جا سعه اطلاع و تبحر علمی شیخ دانسته می شود که با آنکه نخستین کسی است که این راه را پیموده در عین حال محقق ترین کس نیز می باشد.
آیا پس از شیخ در میان فقیهان امامی کسی دیگر نیز این راه را پیموده است؟ آری فقیهان بسیاری این راه را پیموده و کتابهای فقه تفریعی بسیار نوشته اند. مشهورترین این کتاب ها کتاب قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام بقلم علامه حِلِّی (648 ـ 726) می باشد.
از علامه کاوشگر حاج آقا حسین احمدی مشهور ببروجردی شنیدم که نسبت شماره فروع قواعد بفروع مبسوط از قبیل جوئی است بدریائی که مبسوط را دریا می دانست و قواعد را جوی ...
آری کتاب مبسوط چند برابر قواعد است. ولی کتاب قواعد هم دارای فروعی است که مبسوط خالی از آنها می باشد. اهل دانش می توانند آن دو را از لحاظ مباحث و کتابها با هم مطابقه کنند. تا حقیقت این گفته بهر ایشان روشن شود.
شنیدم پر فرعترین کتاب فقهی امامیه کتاب انوار الفقاهة فقیه دریا صفت شیخ حسن بن شیخ جعفر کاشف الغطا می باشد، که وفاتش در سال 1262 هجری است. با آنکه نسخه هائی از اینکتاب در دست است نگارنده هنوز آنرا ندیده است. دانسته شد که کتابهای نهایه، خلاف، مبسوط با آنکه همگی در فقه است ولی هر کدام یک جور فقه است. در میان امامیه پس از شیخ فقه چهارمی پیدا شد و آن فقه استدلالی تحقیقی کامل و کتابهای بسیاری درین فقه نوشته شده که کاملترین آنها از نظر دارا بودن دوره فقه و تحقیق و تدقیق کتاب جواهر الکلام شیخ محمد حسن با آن شیخ حسن هر دو معاصرند. عدد فروع و افزایش تفریعات در این فقه چهارم چندین برابر فروع مبسوط است.
مبسوط و کتاب الأم
اگر فراموش نکرد باشید شیخ در آغاز مبسوط چنین گفت.
«و اگر بپایان رسیدن این کتاب را خدای آسان کند کتابی خواهد بود که نظیر نداشته و ندارد ...».
آنگاه تصریح کرد در میان فقیهانی که اصل ولایت را نپذیرفته اند چنین کتابی نوشته نشده است شاید بخاطر کسی بخلد که کتاب «الام» شافعی که از همان فقیهان است کتابی است یگانه و جامع مانند کتاب مبسوط پس در میان فقیهان دیگر پیش از مبسوط کتابی این چنین وجود داشته است.
محمد بن ادریس شافعی یکی از پیشوایان چهار گانه اهل سنت می باشد. فقیهی است بزرگ دارای معلومات وافر و سعه اطلاع بضمیمه تحقیق و تدقیق.
وی از نظر اطلاع بر احادیث از ابوحنیفه برتر بوده. چنانکه از نظر دقت در قواعد اصول فقه از استادش مالک و شاگردش احمد دو پیشوای دیگر اهل سنت افضل بوده است.
کتاب الأم شافعی از بهترین کتابهائی است که فقهای پیشین اسلام برشته تحریر در آورده اند ولی نگارنده کتاب مبسوط شیخ را با کتاب الام شافعی سنجید و پس از سنجش آندو باهم صدق سخن شیخ آشکار شد. زیرا احتمال داشت که شیخ کتاب الام را ندیده باشد.
کتاب الام از لحاظ حجم اگر از مبسوط کوچکتر نباشد بزرگتر نیست. بلکه بطور یقین کوچکتر است.
همراه کتاب الام سه نوشته دیگر بچاپ رسیده است:
1. مختصر مزنی که شاگرد شافعی است. و کتاب الام را تلخیص کرده است.
2. کتاب اختلاف الحدیث که تألیفات خود شافعی می باشد.
3. تعلیقات و پاورقیهائی که گاه بگاه نیم صفحه یا بیشتر می شود.
اضافه بر این کتاب الأم فقه خالص نیست و مباحثی بجز فقه را نیز دارا می باشد.
شافعی در کتاب الأم اغلب احادیث را با متن کامل و سند تمام یاد می کند. در صورتی که شیخ در مبسوط تنها بحدیث اشاره می کند و چنانچه خودش در سرآغاز مبسوط گفته حد اعلای کوتاهی را مراعات کرده است.
تفریعات کتاب الام کم است و بیشتر مسائل اصول می باشد. کتاب الام از قبیل نهایه شیخ می باشد بضمیمه استدلالی مسائل فروع. مبسوط بیش از دو برابر کتاب الام مطالب فقهی دارد. تفاوت دیگری که میان این دو کتاب آشکار است نسبت فقه در کتاب الام و فقه مبسوط می باشد.
فقه کتاب الام نسبت مفقه مبسوط در مرحله ابتدائی است و فقه مبسوط که دویست سال پس از کتاب الام نوشته شده در اثر سیر تکاملی بمرحله عالی رسیده و پخته تر شده.
در مسائل پیچیده، استدلال مبسوط قانع کننده تر و روشن تر از استدلال کتاب الام می باشد. فقه مبسوط تنقیح یافته فقه کتاب الام است.
گواه ما سنجش فقیهان است ایندو کتاب را با یکدیگر
کتاب فقهی مبسوط
کتابهای فقهی مبسوط را چنانکه دیدیم شیخ در سرآغاز مبسوط گفت که نزدیک بهشتاد می رسد.
1. کتاب طهارت
2. کتاب حیض
3. کتاب صلوة
4. کتاب زکوة و خمس
5. کتاب صوم
6. کتاب اعتکاف
7. کتاب حج
8. کتاب ضحایاو عقیقه
9. کتاب جهاد
10. کتاب جزایا
11. کتاب قسمة الغنائم والفیء
12. کتاب بیوع
13. کتاب سلم
14. کتاب رهن
15. کتاب تفلیس
16. کتاب حجر
17. کتاب حواله
18. کتاب ضمان
19. کتاب شرکة
20. کتاب وکالت
21. کتاب اقرار
22. کتاب عاریه
23. کتاب غصب
24. کتاب شفعه
25. کتاب قراض و مضاربه
26. کتاب مساقاة
27. کتاب اجاره
28. کتاب مزارعه
29. کتاب احیاء موات
30. کتاب وقوف و صدقات
31. کتاب هبات
32. کتاب لقطه
33. کتاب وصایا
34. کتاب فرائض
35. کتاب ودیعه
36. کتاب نکاح
37. کتاب صداق
38. کتاب قسم
39. کتاب خلع
40. کتاب طلاق
41. کتاب رجعت
42. کتاب ایلاء
43. کتاب ظهار
44. کتاب لعان
45. کتاب عدد
46. کتاب رضاع
47. کتاب نفقات
48. کتاب عتق
49. کتاب تدبیر
50. کتاب امهات اولاد
51. کتاب ایمان
52. کتاب نذور
53. کتاب صید و ذبایح
54. کتاب اطعمه و اشربه
55. کتاب سبق ورمایه
56. کتاب جراح
57. کتاب دیات
58. کتاب کفاره قتل
59. کتاب المرتد
60. کتاب حدود
61. کتاب قطاع الطریق
62. کتاب سرقت
63. کتار اسر
64. کتاب قتال اهل الردة
65. کتاب قصاص
66. کتاب شهادت
67. کتاب دعاوی و بینات.
سخن شیخ تقریبی است، باشد که پاره ای از کتابهای فقهی را در مبسوط داخل در کتاب دیگر قرار داده، احتمال دارد نویسنده در شمارش کتابها نیز اشتباه کرده و بعضی را فراموش کرده باشد.
وقت تصنیف مبسوط
مبسوط از نخستین نوشته های شیخ نیست. و بگواهی فهرست از آخرین آنها نیز نمی باشد. از سرآغاز آن دانستیم که این کتاب پس از نهایه بفاصله بسیار درازی نوشته شده و دانستیم که پس از خلاف نیز نوشته شده.
بنابراین نگارش مبسوط بسیار متأخر از نگارش تهذیب و نیز متأخر از استبصار می باشد.
از فهرست استفاده می شود که تألیف مبسوط پس از تألیف تلخیص الشافی و عده و رجال و خود فهرست بوده است. چنانچه نگارش تفسیر تبیان متأخر از نگارش مبسوط می باشد.
شیخ در آغاز مبحث میراث مجوس در کتاب فرائض می گوید.
«لأصحابنا فی میراث المجوس ثلاث مذاهب» تا آنجا که می گوید: «وقال آخرون یورثون بکلا الامرین من الانساب و الاسباب سواء کانا جائزین فی الشرع اولم یکونا جائزین و هو الذی اخترته فی سائر کتبی فی النهایه والخلاف والایجاز و تهذیب الاحکام و غیر ذلک لانه الاظهر فی الروایات».
بنابراین نگارش مبسوط از همه این کتابها دیرتر بوده است.
و به قرینه آنکه تألیف مبسوط پیش از تألیف تبیان می باشد و نجاشی در رجال خود از آن نام می برد و وفات نجاشی دو سال پس از هجرت شیخ به نجف بوده است 450 بنابراین شیخ ما مبسوط را در بغداد نوشته است و در هنگام هجرت به نجف از تألیف آن فراغت یافته بوده.
1. چاپ سنگی در یک جلد بقطع رحلی بتاریخ شعبان 1271 هجری قمری است.
2. چاپ سربی در هشت جلد بقطع وزیری و گویا ترتیب مجلدات مطابق با ترتیب مصنف از نظر جلد بندی نیست. شش جلد آن تا کنون بچاپ رسیده است.
تاریخ چاپ جلد یکم صفر 1387 می باشد.
سید رضا صدر
پنجشنبه 7 اسفند 1348
[1] آقای شیخ آقا بزرگ، در ذریعه از بعضی نسخه های خطی این کتاب نقل می کند که مقصود از این دانشمندی که بر حسب تقاضای او این کتاب تألیف شده، قاضی عبدالعزیز بن براج است، ابن براج از فقیهان امامیه می باشد و در زمره شاگردان شیخ و سید مرتضی قرار دارد. وی مدت بیست سال قاضی طرابلس بده، وفاتش در سال 481 هجری رخ داده است.
[7] علامه محقق ملامحمد تقی مجلسی، این سخن را بواسطه شیخ محمد بن علی جبعی از خط فقیه عالیمقام شهید یکم نقل می کند. بحارالانوار ج 25 ص 16 سرگذشت شیخ ابوعلی فرزند شیخ، خواهد آمد.
[8] ابوالحسن علی بن حسن بن موسی بن بابویه قمی. فقیهی بود جلیل و ثقه، او پیشوای دانشوران قم بوده است. شیخ تألیفات بسیاری در فهرست برای او یاد می کند. سال وفاتش 329 قبرش در قم است و مزار است.
[10] اصل کتابی است که نویسنده اش همه حدیثهای آن را از امام شنیده باشد و یا از کسی شنیده باشد که وی از امام شنیده است.
[13] ابوالحسن حلی دانشوری است پارسا و شاعری است ادیب وی امامی بوده و علاقه ای بتصحیح کتابها داشته است وخوب شعر می سروده است، وفاتش در حدود سال 606 می باشد.
[24] شیخ طوسی بیش از دوازده سال در نجف نبوده پس مقصود سی سال شاگردی نزد شیخ می باشد نه سی سال شاگردی در نجف.
[25] جلد سوم ص 490.
[28] مقصود از صحابه کسانی هستند که در حال ایمان بزیارت رسول خدا (ص) نائل شده اند.
منبع: یادنامه شیخ طوسی ـ مجلد سوم ـ صفحه 264
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر