آیة الله خمینی در نوفل لوشاتو (عکس ها در اصل منبع نیست و من افزوده ام)
عقل اين است که سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، آخر ما چه حقى داريم که سرنوشت ديگران را تعيين کنيم!؟
آیت الله خمینی در جمع دانشجویان و ایرانیان خارج از کشور در پاريس، نوفل لوشاتو در تاریخ 1 بهمن1357:
"شما فرض کنيد که يک مجلس مؤسسان ملى - صددرصد ملى - تاءسيس بشود و اين يک کسى را با اعقابش به حکومت بنشانند، خودش و سلسله بعد، ما به اين مجلس مؤسسان که از جانب ملت است و به اين ملت، مى گوييم بسيار خوب شما زمانى که خودتان تشريف داشتيد حق داشتيد که سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشت مايى که دويست سال بعد از شما به اين دنيا مى آمده ايم به چه مناسبت شما تعيين کرديد آقاى پدربزرگ!
شما با چه قانون، با چه حق، سرنوشت ماهايى که در اين زمان هستيم تعيين مى کنيد شما حق داريد که ...اين حرفى است که همه عقول با آن موافقند منتها اينقدر تعميه مى کنند بين مردم و تبليغات سوء مى کنند که مردم باور مى کنند، گاهى وقتها اينقدر شور است که خان هم مى فهمد!
يک مملکتى که مى گوييد قانون اين است، عقل اين است، حقوق بشر اين است که سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد، اين صحيح، ملت ايران حالا سرنوشتش بايد به دست خودش باشد، الان اگر بخواهد يک کسى را تعيين کند براى وکالت، تعيين کند براى رياست جمهور، حق دارد که خودش قرار بدهد. ما همه فرض کنيد اجتماع کرديم و يک نفر را رئيس جمهور کرديم و اجتماع کرديم هر ناحيه يک وکيل درست کرد، اين صحيح، حالا اگر ما همه مان مجتمع شديم که يک مجلس مؤسسان درست کرديم، مجلس مؤسسان از ناحيه ما همه صحيح، او حق دارد - اين مجلس مؤسسان - که سرنوشت اين ملتى که الان هست، موجود هست تعيين کند، آنى که الان نيست و بعدها خواهد موجود شد، نه حالا ملت ايران است نه چيز ديگرى، هيچ چيز نيست حالا، ملتى نيست اين، گروه هايى که در صد سال ديگر در اعقاب شماها مى آيند، آنها ملت ايران الان نيستند، آنها الان هيچند، من نمى توانم سرنوشت آنها را تعيين کنم. آخر ما چه حقى داريم که سرنوشت ديگران را تعيين کنيم آنها ديگرانند.
به مجرد اينکه ما همه در ايران هستيم، به مجرد اينکه ما همه مسلمان هستيم نمى توانيم ما سرنوشت يک جمعيتى که الان موجود نيستند بعدها ملزم باشند آن اعقاب ما به اينکه اين آقا را به اعليحضرتى بشناسند!
آخر به چه مناسبت تو همچو کارى مى کنى به من و شما چه ربط دارد اين پس سلطنت اصلا، اصلا قضيه سلطنت يک مطلب خلاف عقلى است، خلاف شعور انسانى است. اين در صورتى که يک مؤسسان صحيح صددرصد ملى باشد، اين است که براى اعقاب هيچ اثرى نبايد داشته باشد. اما اگر ما رجوع کنيم به تاريخ - و ما که شاهد خود قضيه بوديم، شما جوانها آنوقت نبوديد - ما شاهد قضيه بوديم که قضيه چه جور بود و چه جور تحقق پيدا کرد، با سرنيزه مجلس درست کردند، با سرنيزه راى درست کردند!"
نوفل لوشاتو: آیة الله خمینی در مصاحبه ی مطبوعاتی، دکتر یزدی مترجم، احمد آقا و بنی صدر جلوی در ...
تکمله ای بر سخنان رهبر راحل انقلاب:
در همین ارتباط اصل 56 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مقرر می دارد:
"حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خدا است و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است، هيچكس نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد و ملت اين حق خداداد را از طرقی كه در اصول بعد مي آيد اعمال مي كند."
اگر بیانات آیت الله خمینی را بعنوان شاخص در نظر بگیریم، نظر باینکه زبانحال نسل حاضر نیز همنوا با آیت الله خمینی این است که: "قانون اين است، عقل اين است، حقوق بشر اين است که سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد، ملت ايران حالا سرنوشتش بايد به دست خودش باشد، الان اگر بخواهد يک کسى را تعيين کند براى وکالت، تعيين کند براى رياست جمهور، حق دارد که خودش قرار بدهد"،در اینصورت تناقض موجود در روند جاری و معمای "نظارت استصوابی شورای نگهبان" و غلبه خواست و اراده 12 نفر فقیه و حقوقدان منصوب، بر خواست و اراده 70 میلیون ایرانی چگونه قابل حل است و ملت چگونه می تواند بدون دخالت شورای نگهبان و به روش کاملا مدنی و مسالمت آمیز سرنوشت خود را بصورت دلخواه و از طریق منتخبین واقعی خود تعیین نماید!؟
بنظر می رسد که با پاسخ منطقی به این پرسش و عملی کردن بیانات آیت الله خمینی و اصل 56 قانون اساسی که طرح دوباره آن در این زمان از کفر ابلیس هم بدتر شده است، می توان بر بسیاری از مشکلات کنونی کشور فائق آمد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر