هنرور: به نظرم این مقاله ولو که جا داشت بیشتر شواهد و مدارک داشته باشد و قابل مناقشه است تا حدی، اما از جهت دیگری الهام بخش تواند بود و به هر حال جالب است. شاید که دوستان این مطلب را دیده باشند، من تازه به آن برخوردم و شاید بعدا نظری بر آن بیفزایم، اما فعلا دوستانی که مانند من این مقاله را در زمان انتشارش در آذرماه 88 ندیده و تا کنون نخوانده بودند، مطالعه بفرمایند:
... با ارجاعِ فهم دینی به منابع اولیه چون "قرآن " و "نهج البلاغه" فهمی خالص از دین به دست آورد. او معتقد است برای فهم دین نه رجوع به اندیشه های فلاسفه و عارفان که توجه و تعمق به آیات و روایات -بی آنکه پای "تاویل" به میان آید- می تواند رهگشا باشد.
بخشی از تالیفات محمد رضا حکیمی شرح و توصیف روش شناسی و معرفت شناسی اوست که بیشتر با نام "مکتب تفکیک" شناخته می شود. بخش دیگری از تالیفات او نظراتی است که با اتکا به معرفت شناسی خاص او به مباحثی چون "عدالت" می پردازد. در توضیح زندگی علمی و عملی او شاگردانش کتابی را منتشر کرده اند با عنوان "فیلسوف عدالت"! به جرات می توان گفت "عدالت" مفهومی است که بیش از هر مفهوم دیگری در تالیفات حکیمی جلوه گری می کند و خواننده را با خود همراه کند. گاهی توصیف حکیمی از "عدالت" آنچنان دلرباست که گویی تو را در آرمانشهری دست نیافتنی غرق می کند. به اعتقاد حکیمی اما دست یافتن به این "عدالت " نه یک آرمانشهر که امری کاملا دست یافتنی است که اگر این چنین نبود "عدالت" هدف بعثت انبیا قرار داده نمی شد.
حکیمی یک آرمانخواه و آرمانگرای تمام عیار است. صدای حکیمی صدای عدالتخواهی است. باری! نه آن عدالتی که این سالها از درون تهی اش کردند از معنا! و حکیمی در نسبت عدالت این روزها با عدالتی که مد نظر اوست به درستی اشاره می کند: "
علاوه بر "عدالت"، مفهوم "کرامت انسان" در اندیشه حکیمی اهمیت بسیاری دارد. بی جهت نیست که مرحوم شریعتی، حکیمی را در حک و اصلاح کتابهایش آزاد گذاشته و پس از این سالها پاسخ حکیمی به سفارش مرحوم شریعتی این است:
علی شریعتی، مرتضی مطهری، محمد رضا حکیمی و ... همه از خراسان برخاسته اند. گویی این خاصیت خاک خراسان است که اندشیمندانی را معرفی می کند که می کوشند در بازگشتی به خویشتن غبارهای راه رفتن به زندگی بهتر را بزدایند. راهی که نزد این هرسه با وجود تفاوتهای هر یک وحتی تقابلهای آنان، از رهگذر "دین" می گذرد.
نفی شکافهای طبقاتی:
محمد رضا حکیمی معتقد است در چارچوب اقتصادی عادلانه و مبتنی بر اسلام نمی توان “فاصله های جهنمی” را در جامعه دید و دم برنیاورد .او توضیح می دهد که:
ثروتهای خصوصی:
حکیمی با ”مالکیت مشروع خصوصی” مشکلی ندارد، اما در برابر ”مشروع بودن” ثروتهای کلان خصوصی و نسبت آن با شریعت ناباورانه می گوید:
انحرافات و انتظارات از دین:
حکیمی در جای دیگری با اظهار تاسف از وضعیت پیش آمده و محرومیت های روزافزون می گوید:
از همین روست که میرحسین موسوی به دنبال بازگشت به اصولی است که در ابتدای انقلاب در پس حاکمیت دین وعده داده شده است. جامعه ای که محرومان را هر گز از یاد نمی برد و دولتی که خود را موظف به تامین حداقلِ زندگی آحاد جامعه اسلامی می داند. محیطی که فاصله های “جهنمی” طبقاتی چشمها را نرنجاند و کسی بابت محرومیت اقتصادی از کرامت انسانی محروم نماند!
عدالت، مهمترین است:
توضیح عکس از چپ به راست: مرحوم عالی نسب، محمدرضا حکیمی، هادی حیدری، میرحسین موسوی، دکتر آئینه وند
چهره محمد رضا حکیمی حالا با آن ابروهای پرپشت و ریش انبوه، در 74 سالگی بسیار به سیمای حکیمان یونان باستان نزدیک شده است همان حکیمان و فیلسوفانی که بسیار مورد انتقاد حکیمی بوده اند.
حکیمی از رهگذر انتقاد به امتزاج "عرفان" ،"فلسفه" و "فقه" به گفته خود به "معرفت شناسی دینی" می رسد و "مکتب تفکیک" را بر آن بنا می کند. مکتبی که به اعتقاد خود حکیمی تنها اسمش جدید است و نه رسمش! حکیمی به دنبال تفکیک این سه است تا...
حکیمی از رهگذر انتقاد به امتزاج "عرفان" ،"فلسفه" و "فقه" به گفته خود به "معرفت شناسی دینی" می رسد و "مکتب تفکیک" را بر آن بنا می کند. مکتبی که به اعتقاد خود حکیمی تنها اسمش جدید است و نه رسمش! حکیمی به دنبال تفکیک این سه است تا...
... با ارجاعِ فهم دینی به منابع اولیه چون "قرآن " و "نهج البلاغه" فهمی خالص از دین به دست آورد. او معتقد است برای فهم دین نه رجوع به اندیشه های فلاسفه و عارفان که توجه و تعمق به آیات و روایات -بی آنکه پای "تاویل" به میان آید- می تواند رهگشا باشد.
بخشی از تالیفات محمد رضا حکیمی شرح و توصیف روش شناسی و معرفت شناسی اوست که بیشتر با نام "مکتب تفکیک" شناخته می شود. بخش دیگری از تالیفات او نظراتی است که با اتکا به معرفت شناسی خاص او به مباحثی چون "عدالت" می پردازد. در توضیح زندگی علمی و عملی او شاگردانش کتابی را منتشر کرده اند با عنوان "فیلسوف عدالت"! به جرات می توان گفت "عدالت" مفهومی است که بیش از هر مفهوم دیگری در تالیفات حکیمی جلوه گری می کند و خواننده را با خود همراه کند. گاهی توصیف حکیمی از "عدالت" آنچنان دلرباست که گویی تو را در آرمانشهری دست نیافتنی غرق می کند. به اعتقاد حکیمی اما دست یافتن به این "عدالت " نه یک آرمانشهر که امری کاملا دست یافتنی است که اگر این چنین نبود "عدالت" هدف بعثت انبیا قرار داده نمی شد.
حکیمی یک آرمانخواه و آرمانگرای تمام عیار است. صدای حکیمی صدای عدالتخواهی است. باری! نه آن عدالتی که این سالها از درون تهی اش کردند از معنا! و حکیمی در نسبت عدالت این روزها با عدالتی که مد نظر اوست به درستی اشاره می کند: "
این عدالتی که اینها میگویند با «الف» نوشته میشود".
علاوه بر "عدالت"، مفهوم "کرامت انسان" در اندیشه حکیمی اهمیت بسیاری دارد. بی جهت نیست که مرحوم شریعتی، حکیمی را در حک و اصلاح کتابهایش آزاد گذاشته و پس از این سالها پاسخ حکیمی به سفارش مرحوم شریعتی این است:
"من ایرادی که شخصیتشکن باشد، در آثار دکتر شریعتی ندیدم."از وجوه دیگر این شخصیت منحصر به فرد همزمانی مراودات اوست با کسانی چون "مهدی اخوان ثالث"، "سیروس طاهباز"، "حمید عنایت "، "مرتضی مطهری" و از سوی دیگر ارتباطات او با کسانی چون "شیخ مجتبی قزوینی" و ...
علی شریعتی، مرتضی مطهری، محمد رضا حکیمی و ... همه از خراسان برخاسته اند. گویی این خاصیت خاک خراسان است که اندشیمندانی را معرفی می کند که می کوشند در بازگشتی به خویشتن غبارهای راه رفتن به زندگی بهتر را بزدایند. راهی که نزد این هرسه با وجود تفاوتهای هر یک وحتی تقابلهای آنان، از رهگذر "دین" می گذرد.
عدالت
مفهوم “عدالت” در اندیشه محمدرضا حکیمی مفهومی محوری است و نقش “دال” مرکزی را بازی می کند که سایر مفاهیم مورد نظر او را معنا می بخشد. محمدرضا حکیمی مقصد نهایی ”عدالت” را براساس آموزه های دینی تصویر می کند و بر این اساس تحقق آنرا هدف بعثت انبیا می داند. به اعتقاد حکیمی اگر عدالت باشد، فقر نیست و این تعبیر از عدالت آشکارا توجه او را به جنبه اقتصادی عدالت نشان می دهد. بی جهت نیست که در این سالها محمدرضا حکیمی کوشیده تا براساس معرفت شناسی و روش شناسی خاص خودش -مکتب تفکیک- “اقتصاد اسلامی” را تدوین کند و ادعای خود را در امکان اقتصادی بر پایه منابع اولیه دینی در کتاب گرانقدر “الحیاة” مدلل و مستند کند. از همین جاست که اندیشه های محمدرضا حکیمی در امکان تحقق اقتصادی عادلانه بر پایه دین “میر حسین موسوی ” را تحت تاثیر خود قرار می دهد و میرحسین موسوی در پاسخ به سوالی درباره “اقتصاد اسلامی” به “الحیاة” ارجاع می دهد و می گوید:
مفهوم “عدالت” در اندیشه محمدرضا حکیمی مفهومی محوری است و نقش “دال” مرکزی را بازی می کند که سایر مفاهیم مورد نظر او را معنا می بخشد. محمدرضا حکیمی مقصد نهایی ”عدالت” را براساس آموزه های دینی تصویر می کند و بر این اساس تحقق آنرا هدف بعثت انبیا می داند. به اعتقاد حکیمی اگر عدالت باشد، فقر نیست و این تعبیر از عدالت آشکارا توجه او را به جنبه اقتصادی عدالت نشان می دهد. بی جهت نیست که در این سالها محمدرضا حکیمی کوشیده تا براساس معرفت شناسی و روش شناسی خاص خودش -مکتب تفکیک- “اقتصاد اسلامی” را تدوین کند و ادعای خود را در امکان اقتصادی بر پایه منابع اولیه دینی در کتاب گرانقدر “الحیاة” مدلل و مستند کند. از همین جاست که اندیشه های محمدرضا حکیمی در امکان تحقق اقتصادی عادلانه بر پایه دین “میر حسین موسوی ” را تحت تاثیر خود قرار می دهد و میرحسین موسوی در پاسخ به سوالی درباره “اقتصاد اسلامی” به “الحیاة” ارجاع می دهد و می گوید:
”...کتاب الحیاة علامه محمدرضا حکیمی در این زمینه بسیار درخشان است و جهت گیری اسلام واقعی را نشان می دهد…”از همین جا می توان اهمیت و تاثیراندیشه حکیمی را در گفتمان موسوی بازشناخت.
نفی شکافهای طبقاتی:
محمد رضا حکیمی معتقد است در چارچوب اقتصادی عادلانه و مبتنی بر اسلام نمی توان “فاصله های جهنمی” را در جامعه دید و دم برنیاورد .او توضیح می دهد که:
“… عده ای ثروتمندان زالو صفت ،و برخی فقها و فضلای بسته ذهن و محدود اندیش، و پاره ای مذهبیهای مرتجع -که البته خود تصور می کنند که مذهبیند و مذهب شناس- و جمعی ایادی مرموز! این ترکیب نامتجانسِ خطرناک، باعث می شود تا آگاهانی که می خواهند از مظلومان و محرومان دفاع کنند، و خط انقلاب را اصالت دهند و ماهیت ضعیف گرای دین را متجلی سازند، از کار بمانند…”
ثروتهای خصوصی:
حکیمی با ”مالکیت مشروع خصوصی” مشکلی ندارد، اما در برابر ”مشروع بودن” ثروتهای کلان خصوصی و نسبت آن با شریعت ناباورانه می گوید:
“ثروت کلان خصوصی، کجا می تواند مشروع باشد؟ … مگر موازین شرع ساییده شده و از کار افتاده است. مگر با مقداری که برخی از این متمکنان، وجوه می دهند، خرج مسجد و حسینیه می کنند، در نسبت با آنچه دارند و از خونِ جامعه مکیده اند، و از گرده محرمان کشیده اند، بریءالذمه می شوند؟…”پس بی جهت نیست که در گفتمان میرحسین موسوی بار دیگر مفاهیمی چون “مرفهین بی درد”، ”مستضعفان” و اقشار فرودست و محرومین برجسته می شوند و کاملا به چشم می آیند.
انحرافات و انتظارات از دین:
حکیمی در جای دیگری با اظهار تاسف از وضعیت پیش آمده و محرومیت های روزافزون می گوید:
“… من از اوضاع فرهنگ و اخلاق و اقتصاد و مدیریت و قضاوت و تکاثرها و اترافها و اسرافها و روابط و مشکلات نسل جوان و طبقات فرودست و فواصل جهنمی زندگیها و فشار له کننده فقر و تبعیض بر پیکر انسان محروم و دیگر شئون جامعه چندان بی اطلاع نیستم، همچنین از نارواییها و نابسامانیهایی که پس از انقلاب پیش آمد، و در این سالها گسترده شد…”و معتقد است از حاکمیت دین -اگر حاکمیت دین باشد- این انتظارات می رود:
“… دین قضاوت سالم و عادلانه است، دین حمایت واقعی -نه شعاری- از محروم است، دین تامین امکانات شکوفایی استعدادهای انسانی است، دین توسعه روحی و صعود اخلاقی است، دین حذف دیکتاتوری مال است، دین قسط و مساوات است، دین حفظ کرامت انسانی است (از هر مذهب و مسلک) و امثال این ارزشها… هنگامی که این مسائل را به طورمستند فرا گرفتند، دین خویش را استوار می دارند و اعمال دینی را ترک نمی کنند، و هرچند از هرکس برخلاف دیدند به آن چیز و آن کس بی اعتقاد می شوند نه به اصل دین…”
از همین روست که میرحسین موسوی به دنبال بازگشت به اصولی است که در ابتدای انقلاب در پس حاکمیت دین وعده داده شده است. جامعه ای که محرومان را هر گز از یاد نمی برد و دولتی که خود را موظف به تامین حداقلِ زندگی آحاد جامعه اسلامی می داند. محیطی که فاصله های “جهنمی” طبقاتی چشمها را نرنجاند و کسی بابت محرومیت اقتصادی از کرامت انسانی محروم نماند!
“کرامت انسان”:
“کرامت انسان” مفهوم برجسته ای در گفتار محمد رضا حکیمی است که این روزها در گفتمان میرحسین هم نقشی محوری یافته است. به اعتقاد حکیمی “کرامت انسان” را به هیچ دلیلی نمی توان نادیده گرفت:
“هنگامی که … کرامت انسانها و احترام افراد را در نظر نیاوردند، و اشخاص به مناسبتها و در برخوردها و مراجعه ها تحقیر شدند، … همواره اسباب رنجیدن و تحقیر شدن مردم پدید می آید، و افرادِ حرمت از دست داده و مورد توهین قرار گرفته پیوسته می رنجند و متنفر می شوند … بنابراین نباید و نمی شود پذیرفت که کرامت انسانی و حرمت افراد -در هر حال و برای هر منظور- نادیده گرفته شود …”
این روزها میرحسین موسوی که تلاش می کند در گفتمان خود نیم نگاهی هم به “حقوق بشر” داشته باشد، ”کرامت انسان” را منطق حقوق بشر معرفی می کند و نهج البلاغه را شاهد حرفش می آورد تا از گزند برچسب لیبرال بودن در امان باشد.
مخالفت با لیبرالیسم:
محمد رضا حکیمی سه طاغوت را معرفی می کند. سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و از میان این سه، طاغوت اقتصادی را سهمگین تر و خطرناک تر از آن دوتای دیگر می داند و آنرا عامل شیوع استثمار و تحقیر انسانیت و پایمال شدن حقوق انسانی و حیات دینی افراد می داند. او معتقد است
” آن دو طاغوت دیگر، یکی از طاغوت اقتصادی ارتزاق می کند، و دیگری با وجود طاغوت اقتصادی است که رشد می یابد.”به عبارت دیگر با نابودی طاغوت اقتصادی دیگر جایی برای طاغوت فرهنگی باقی نمی ماند و با نابودی طاغوت ما شاهد “حاکمیت محرومان” خواهیم بود.
حکیمی، تکاثر به معنای بسیار داشتن و بسیار خواستن (به اصطلاح امروز: سرمایه داری) و اتراف (بر وزن اسراف) به معنای برخورداری از نعمت و تنعم گرایی و مصرف زدگی و ریخت و پاش در مصرف نعمتها و وسایل وامکانات (به اصطلاح امروز: زندگی اشرافی و توانگرانه) را به صراحت رد می کند و ابایی ندارد که بگوید چنین پدیده هایی نه فقط ضد ارزشهای اسلامی که ضد ارزشهای انسانی و اخلاقی هستند.
میرحسین موسوی هم این روزها به صراحت “لیبرالیسم ” را نفی می کند و می گوید:
“بنده با لیبرالیسم مخالفم. متاسفانه ما از جامعه ای ارزشی، با اقتصادی این گونه به سمت جامعه ای سوداگر رفته ایم که همه چیز آن پولی شده است. در چنین جامعه ای ارزشهای فرهنگی لاغر شد و ارزشهای اقتصادی حجیم تر می شود.”
اگر چه میرحسین با همه این اوصاف معتقد است عقاید سوسیالیستی هم ندارد و می گوید: ”
ما یک سری اصول اسلامی داریم و از تجربیات همه مکتب ها که به این سمت و سو کمک کند استفاده خواهیم کرد.”
عدالت، مهمترین است:
نزد حکیمی مسایل مختلف براساس اولویتهای قرآنی اولویت بندی می شوند و درجه اهمیت خود را به دست می آورند. در این میان اما عدالت در صدر همه آنها قرار می گیرد:
“…اهم و مهم کدام است؟ آیا در قرآن کریم و در منطق پیامبران، در کنار “ان اعبدوا الله” … ” اوفوا الکیل و المیزان” است، یعنی “عدالت اقتصادی و معیشتی” … یا “ولیضربهن بخمرهن علی جیوبهن”، یعنی “حجاب و خوش حجابی”؟ چرا مانند انبیا(ع) به عرضه دین خدا نمی پردازیم؟ … چرا “انسان” را درک نمی کنیم، و اسلام را وارونه می فهمیم؟”
از همین جا راز طعن میرحسین موسوی به “گشت ارشاد” آشکار می شود و برخلاف آنچه که برخی از منتقدان موسوی از گشتهای “ثارالله” نقل می کنند اعتقاد میرحسین موسوی به جمع شدن چنین گشت هایی جدی است و دلیل وجود گشتهای ثارالله در سالهای دهه شصت را باید در جای دیگری جستجو کرد.
مواسات، مساوات و ایثار:
سه اصطلاح “مواسات، مساوات و ایثار” از اصطلاحاتی است که به اعتقاد حکیمی معیار مکتبی بودن است و به اعتبار بود و نبود آنها می شود گفت ” چند درصد مسلمانیم”.
”مواسات آن است که مقداری از آنچه داری به دیگران بدهی. مساوات آن است که نیمانیم بخش کنی. و ایثار آن است که بیشتر را به دیگری بدهی. اگر از ایثار و مساوات بگذریم، از مواسات نمی توان گذشت.“
*****
مفاهیمی مانند “مرفهین بی درد” و یا حتی “مستضعفان” در فضای سالهای بعد از انقلاب خاطره های خوبی را در ذهن مردم تداعی نمی کند. کار سخت میرحسین موسوی در زدودن غبارها و زنگارهای بسیاری است که در این سالها گرد این مفاهیم را گرفته است و سخت تر از همه وجود دوره چهار ساله فعلی است که کار میرحسین را برای امکان مقبولیت گفتمانش دشوارتر از قبل ساخته است. دوره چهار ساله ای که محمدرضا حکیمی در توصیف آن می گوید:
”این عدالتی که اینها می گویند با “الف” نوشته می شود.”
*****
اگر دوم خرداد فرزند روشنفکری دینی و عضو برجسته آن، عبدالکریم سروش بود و چهارسال اخیر تحت تاثیر محمدتقی مصباح یزدی؛ میرحسین موسوی را شاید بتوان متاثر از گفتار دردمندانه و عدالتخواه محمد رضا حکیمی دانست. اگر نسیم پیروزی اش وزیدن گیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر