۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

بی پرده - واژه‌ی عشق

بی پرده - واژه‌ی عشق

درباره‌ی ریشه‌ی فارسی واژه‌ی عشق

محمد حیدری ملایری

زیباترین واژه‌ی زبان فارسی که تا چندی پیش همه آن را عربی می‌دانستند و درشعر و ادبیات فارسی و بویژه عرفان ایرانی جایگاهی بلند و برجسته دارد واژه‌ی "عشق" است.

این واژه ریشه‌ی هند و اروپایی دارد و پیشینه‌ی آن بدین قرار است:

واژه‌ی "عشق" از -iška (اوستایی) بمعنی خواست، خواهش و میل ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژه‌ی اوستایی - بمعنای "خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن" پیوند دارد.

واژه‌ی اوستایی - دارای جدا شده‌ها (مشتقّات) زیر است:

-aēša: آرزو، خواست، جستجو

išaiti: می‌خواهد، آرزو می‌کند

-išta: خواسته، محبوب

-išti: آرزو، مقصود

پسوند ka- نیز که در -iška اوستایی وجود دارد کاربرد بسیار دارد و برای نمونه در واژه‌های زیر دیده می‌شود:

mahrka مرگ

-araska رشک، حسد

-aδka جامه، ردا، روپوش

-huška خشک

-pasuka چهارپا، ستور

-drafška درفش

-dahaka گزنده (ضحاک)

واژه‌ی اوستایی - هم‌ریشه است با:

در سنسکریت:

-eṣ آرزو کردن، خواستن، جُستن

-icchā آرزو، خواست، خواهش

icchati می‌خواهد، آرزو می‌کند

-iṣta خواسته، محبوب

-iṣti خواست، جستجو

در زبان پالی:

-icchaka خواهان، آرزومند

همچنین، به گواهی شادروان فره‌وشی، این واژه در فارسیِ میانه بشکلِ išt به معنی خواهش، میل، ثروت، خواسته و مال بازمانده است.

خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام‌برده در بالا از ریشه‌ی هند و اروپایی نخستین یعنی -ais بمعنی خواستن، میل‌داشتن، جُستن، می‌آید که شکل اسمی آن -aisskā بمعنای خواست، میل، جستجو، است.

غیر از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز مشتقّاتی از واژه‌ی هند و اروپایی نخستین -ais حفظ شده است، از آن جمله اند:

در اسلاوی کهن کلیسایی isko, išto جستجو کردن، خواستن؛ iska آرزو

در روسی iskat جستجو کردن، جُستن

در لیتوانیایی ieškau جستجو کردن

در لتونیایی iēskât جستن شپش

در ارمنی aic بازرسی، آزمون

در لاتین aeruscare خواهش کردن، گدایی کردن

در آلمانی بالای کهن eiscon خواستن، آرزو داشتن

در انگلیسی کهن ascian پرسیدن

در انگلیسی امروز ask پرسیدن، خواستن

اما لغت‌نامه‌نویسان سنتی ما واژه‌ی عشق را به واژه‌ی عَشَق عربی (ašaq') بمعنای "چسبیدن" (منتهی‌الا‌رب)، "التصاق به چیزی" (اقرب‌الموارد) مربوط کرده‌اند. نویسنده‌ی "غیاث‌اللغات" می‌کوشد میان "چسبیدن، التصاق" و "عشق" رابطه بر قرار کند و می‌نویسد:

"مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا می‌شود و گویند که آن مأخوذ از عَشَقَه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند چون بر درختی بچسبد آن را خشک کند. همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند." (!)

از آنجا که عربی و عبری از خانواده‌ی زبان‌های سامی‌اند، واژه‌های اصیل سامی معمولن در هر دو زبان عربی و عبری با معناهای همانند اشتقاق می‌یابند. جالب است که واژه‌ی "عشق" همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. واژه‌ی دیگر عبری برای عشق "خَشَق" (xašaq) است بمعنای خواستن، آرزو کردن، وصل کردن، چسباندن، لذّت که در تورات عهد عتیق بارها به کار رفته است (برای نمونه: سفر تثنیه ۱۰:۱۵، ۲۱:۱۱؛ اول پادشاهان ۹:۱۹؛ خروج ۲۷:۱۷، ۳۸:۱۷؛ پیدایش ۳۴:۸).

بنا بر نظر استاد اسکات نوگل: واژه‌ی عبری خَشَق xašaq و عربی عَشَق ašaq' هم ریشه نیستند. واکِ "خ" عبری برابر "ح" یا "خ" عربی است و "ع" عبری برابر "ع" یا "غ" عربی، و آن ها با هم در نمی‌آمیزند. همچنین، معمولن "ش" عبری به "س" عربی تغییر می‌کند و بر‌عکس. خَشَق عبری به احتمال در آغاز به معنای "بستن" یا "فشردن" بوده است، آن‌گونه که برابر آرامی آن نشان می‌دهد.

همچنین، استاد ورنر آرنولد تأکید می‌کند که "خ" عبری در آغاز واژه همیشه در عربی به "ح" تغییر می کند و هرگز "ع" نمی‌شود.

نکته‌ی دیگر این که "عشق" در قر‌آن نیامده است و واژه‌ی به‌کار ‌رفته در آن همان مصدر حَبَّ (habba) است که یاد شد با جداشده‌هایش مانند شکل اسمی حُبّ (hubb) است.

در عربی امروز نیز واژه‌ی عشق کاربرد بسیاری ندارد و بیشتر حَبَّ (habba) و اشکال جداشده‌ی آن بکار می‌روند مانند: حب، حبیب، حبیبه، محبوب و دیگرها.

فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از بکار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و کوشمندانه خودداری می‌کند (اگر چه واژه‌هایی از آن زبان را به ناگزیر در این جا و آن جای شاهنامه بکار یرده است) با این حال واژه‌ی عشق را به آسانی و رغبت به کار می‌برد و با آن که آزادی شاعرانه به او امکان می‌دهد واژه‌ی دیگری را جایگزین عشق کند، واژه‌ی حُب را که واژه‌ی اصلی و رایج برای عشق در عربی است و مانند عشق نیز یک هجایی است و از این رو وزن شعر را به هم نمی‌‌زند، بکار نمی‌برد. خداوندگار شاهنامه با آن که شناخت امروزین ما را از زبان و ریشه‌شناسی واژه‌های هند و اروپایی نداشته است به احتمال قوی می‌دانسته است که عشق واژه‌ای فارسی است. وی از جمله می‌گوید:

بخندد بگوید که ای شوخ چشم ز عشق تو گویم نه از درد و خشم

نباید که بر خیره از عشق زال نهال سر‌افکنده گردد همال

پدید آید آنگاه باریک و زرد چو پشت کسی کو غم عشق خورد

دل زال یکباره دیوانه گشت خرد دور شد عشق فرزانه گشت

این احتمال نیز وجود دارد که فردوسی خود واژه‌ی عشق را نه با "ع"، بلکه به شکل "اِشق" و یا حتا "اِشک" نوشته باشد که البته پی‌بردن به این نکته کار آسانی نیست، زیرا کهن‌ترین دستنوشت بازمانده‌ی شاهنامه به درحدود دو سده پس از فردوسی بر‌می‌گردد. دقیق‌تر گفته باشیم، این دستنوشت نسخه‌ای است که در تاریخ ۳۰ محرم ۶۱۴ قمری رونویسی آن به پایان رسیده است (برابر با دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه سال ۵۹۶ گاه‌شمار خورشیدی ایرانی و ۱۵ ماه مه ۱۲۱۷ میلادی.)

ترادیسیِ واکِ فارسیِ"ک" به عربیِ"ق" نیز کمیاب نیست، چند نمونه: کندک، خندق، زندیک، زندیق، کفیز، قفیز، کوشک، جوسق.

کوتاه آن که واژه‌ی اوستایی – که خود از ریشه‌ی هند و اروپایی نخستین یعنی -ais بمعنی خواستن، میل داشتن، جُستن می‌آید، واژه‌ی –iška و بعد išk را در فارسی میانه پدید آورده است و سپس به عربی راه یافته است که در‌باره‌ی چگونگی گذر این واژه به عربی نیز می‌توان دو امکان را تصور کرد:

نخستین امکان آن است که išk در دوران ساسانیان، که ایرانیان بر جهان عرب تسلط داشته‌اند (بویژه بر حیره، بحرین، عمان، یمن، و حتا حجاز) به عربی وارد شده است. برای آگاهی بیش تر از چگونگی تأثیر فارسی بر عربی در دوران پیش از اسلام نگاه کنید به کتاب خواندنی آذرتاش آذرنوش "راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی"، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۵۴)

امکان دوّم این است که عشق در آغاز‌ دوران اسلامی به عربی وارد شده باشد و از آن‌جا که لغت‌نویسان و نویسندگان آن دوره از خاستگاه ایرانی این واژه آگاهی نداشته‌اند، که مفهوم "خواستن و جستجو کردن" را دارد، آن را با عربی عَشَق، که به معنی "چسبیدن" است، در‌آمیخته‌‌اند.

یک نکته‌ی جالب در این رابطه کند و کاو در مفهوم عشق در عرفان ایرانی است که عشق را با "جستجو" و "گشتن" پیوند می‌دهد. به یاد آورید منطق‌الطیر عطار و جستجوی مرغان را در طلب سیمرغ و یا بیت معروف مولوی را:

هفت شهر عشق را عطار گشت / ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم.

که نشان دهنده‌ی معنی واژه‌ی عشق با ریشه‌ی فارسی آن یعنی "خواستن" و "جُستن" است.

سپاس گزاری:

نویسنده‌ی این مطلب، از آقای اسکات ب. نوگل پروفسور پژوهش‌های انجیلی و باستانی در خاور نزدیک، ریاست بخش تمدن و زبان‌های خاور نزدیک از دانشگاه واشنگتن برای پاسخ گویی پیرامون ریشه شناسی واژه‌ی xašaq. همچنین از آقای دکتر ورنر آرنولد پروفسور پژوهش‌های زبان‌های سامی از بخش زبان‌ها و فرهنگ‌های خاور نزدیک از دانشگاه هایدلبرگ، آلمان و نیز جناب آقای دکتر جلیل دوستخواه پروفسور پژوهش‌های اوستایی برای تذکرات ایشان بر نخستین یادداشت‌های این نوشته سپاس گزاری می‌کند.

The author is grateful to Dr. Scott B. Noegel, Professor of Biblical and Ancient Near Eastern Studies, Chair, Department of Near Eastern Languages and Civilization, University of Washington, for replying to his questions about the etymology of xašaq. The author is also indebted to Dr. Werner Arnold, Professor of Semitic studies, Department for Languages and Cultures of the Near East, University of Heidelberg, for helpful comments. The author also would like to thank Dr. Jalil Doostkhah Professor of Avestan studies, for his remarks on a preliminary version of this note

از : پایگاه پژوهشی ایران شناختی

گرداورنده: مرداوی

هنرور: با تشکر از آقای شکر اللهی که به این مطلب پیوند داده بودند. اگر خدا بخواهد من هم حوصله می کنم و یک چیزهایی را که در مقاله ای تحت عنوان "العشق" في الادب الجاهلي و اقتراح أن المادة من الدخیل العجمي، سر هم بندی کرده بودم، خلاصه می کنم که در راستای تأیید انتقال ریشه و ماده ی واژه ی مورد بحث به زبان عربی در دوران انتقال اول یا دوره ی ساسانی است، که نویسنده ی مقاله ی فوق هم احتمال داده اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر