۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

میعاد با خورشید - مقدمه ی ویراستار و بخش اول

يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته


میعاد با خورشید
زندگينامه حضرت آيت الله العظمى آقاى سيدمحمد صادق روحانى " مد ظله العالى "


(1)
مفدمه ی ویراستار

جزوه ی "میعاد با خورشید" از سوی جبهه ی متحد ملی ایران در شهریور ماه 1364 در واکنش به ستم هایی که بر مرجع برجسته ی تقلید و زعیم بزرگ سیاسی شیعه، حضرت سیدنا الاستاذ آقای آیة الله العظمی سید صادق روحانی روحی فداه رفته بود، به انتشار رسید و در عین آنکه مستند به تصاویر جمیع بیانیه ها و اعلامیه هاست، اما یک زندگی نامه ی کلاسیک و یا یک مقاله ی جامع و آکادمیک در باره ی ایشان و موضوعات مطرح شده ای که بی بستر زمانی و مکانی آنها به ابهام دچار می شوند، نمی تواند و نباید قلمداد گردد.

در سال های 1376 و 1377 که هنوز حصر 14 ساله ی خانگی ایشان برداشته نشده بود، این امکان پدید آمد که با اطلاع دادن به مأموران اطلاعات مستقر در کیوسک نگهبانی جلوی درب بیت معظم له که به هر عابری که از کوچه می گذشت چنان چپ چپ نگاه می کردند که یادش نمی رفت اطلاع دهد، و متعاقب تماس تلفنی آنها با وزارت اطلاعات و پس از پر کردن برگه های تکراری بسیار و امضاء و انگشت زدن و این گونه تشریفات بتوان ساعتی در خدمت ایشان و بود و روی شنودهای علنی اطلاعات یادگاری گفت و پس از خروج هم امضاء داد که هر چه ضبط شده است بنده گفته ام و اعتراضی ندارم. اما نیمی از یاران و شاگردانشان در زندان اوین بودند و بسیاری خود از زمره ی مراجع تقلید بودند و مجال و حالی نداشتند و احیانا صلاح خویش نمی دیدند یا صلاح ایشان نمی یافتند و غالب طلاب و فضلا جدا هراس داشتند که خدمت ایشان برسند و هراس هم داشت. علی ای حال رفت و آمدکنندگان معدودی که باقی می ماندند - البته به جز در اعیاد که چند نفری بر تعداد افزوده می شد- تعداد قلیلی بودند که مستمر و پایدار آن جمع کمتر از انگشتان دو دست به خاطرم می آیند و این حقیر ظاهرا مزاحم ترین و سمج ترینشان بودم و لذا توانستم از بزرگ ترین مرجع و روشن ترین و دقیق ترین فقیه حوزه ی علمیه ی قم در فراغ بال و وسعت مجال حدود دو سالی خوشه چینی کم مانند و نادر الوجودی داشته باشم و طلبه وار هر فرعی و اصلی و قاعده ای و ضابطه ای را با ایشان به بحث بنهم و قیل و قال کنم و از همین رهگذر بود که پیشرفت درخوری در راه دشوارم به برکت معظم له عایدم شد و الا در مخیله ام هم نمی گنجید که در سال های زیر بیست سالگی اجازاتی از سوی چند تن از سخت گیرترین علمای قم دریافت کنم و ناگفته نماند که همه ی اینها نتیجه ی مستقیم کتاب 8 جلدی نخبة الاصول حقیر بود که شرح بر زبدة الاصول معظم له است.

مدتی اموری را بر عهده گرفتم و از جمله تدوین زندگی نامه و تصحیح و ویرایش ها و تنظیم استفتائات و اینها و البته شرمنده ام که چنان زیر بار این کارها زاییدم که هیچ یک را به ثمر نتوانستم برسانم و محول به بهترها و متعهدترها شد که کامل از عهده بر آمدند به لطف حق. و من تنها تقریر درس ها را ادامه دادم و تحقیق در زندگی ایشان و تاریخی که با ایشان در پیوند بود.

در این میان من موقعیت پیچیده ای داشتم از این حیث که افتخار شاگردی و ارادتمندی به فقیه عالیقدر حضرت آیة الله العظمی منتظری قدس الله نفسه الزکیة (و باور کنید باز ناخودآگاه نوشتم دامت برکاته و بعد پاک کردم) را نیز داشتم و کیست که خبر از اختلاف تاسف انگیزی نداشته باشد که میان این دو بزرگوار پدید آمد و متاسفانه شقاق و افتراق دو گرایش قمی و نجفی روحانیت و حوزه را را عمیق تر و جدی تر نمود و با جفاهایی که در حق مراجع دیگر طیف نجف از قبیل آقایان آیات عظام شیرازی، قمی، قمی، موحد ابطحی، شریعتمداری، صدر، خوانساری، رستگاری، شیخ کاظم تبریزی، و....رفت، دیگر کسی در طلب آن اتحاد و انسجامی هم که انقلاب اسلامی تنها و تنها با تکیه بر آن توانست به ثمر نشیند، نیست و امیدی بدان ندارد. به هر حال چون شاگرد هر دو بزرگوار بودم و دوستانی در میان دوستداران هر دو استاد داشتم و به ویژه که از حصر هر دو زیان و حرمان روزیم شد و نگرانی و آوارگی، شاید بیش از دیگرانی که در پیرامون خودم سراغ دارم در این "قصه" و این "غصه" روزها را به شب و شب ها را به صبح رسانده ام و خلاصه چیزهایی به خاطر دارم، چیزهایی به ذهنم خطور کرده، یادداشت هایی دارم و برداشت هایی و نمی دانم دقیقا از کجا باید آغاز کنم و مردد بودم و هستم. اما استفتاءات اخیر از حضرت استاد روحی فداه در کنار تبعات و اثرات رحلت فقیه عالیقدر قدس الله نفسه الزکیة، و اوضاع آشفته ی روزگار و تمایل مردم به بازشناسی تاریخی که آن را زیسته اند و اینک بدان مشکوکند و بی اعتماد، روی هم رفته زمینه ای فراهم نموده است و هنوز هم مرددم اما به استخاره ی
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته
عمل می کنم و به لطف خدا به تدریج خاطرات و مشاهدات و تاملات و تالماتم را در محورهای "مراجع و دولت اصلاح"، "این سادات ستمدیده" و "مرجع تراشان و مرجع کوبان" و "بحران مرجعیت" بازگو خواهم نمود، اما فعلا از تاریخ نگاری کمی پرهیز می کنم تا بتوانم اول مطالبی را که در تاریخ نیستند و دست اول و در زمره ی تجارب و خاطراتم هستند جمع آوری کنم، با این توضیح که بسیاری از مطالب را طی سالیان سال و با زحمات طاقت فرسا و از طریق گفت و گو با پیرمردانی از قبیل آیات عظام آقا مجتبی عراقی، حاج علی آقا صافی، سید محمد حسین علوی بروجردی، علامه ی طهرانی، بهاء الدینی، سلطانی طباطبایی، بدلا، سید علی شاهرودی، ....جمع نموده بودم و در کتاب سه جلدی "زعیم عظیم شیعه، حضرت آیة الله العظمی بروجردی" قدس الله نفسه و "هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق" که زندگی نامه ای دیگر بود تنظیم و تبویب نموده بودم و از سر احتیاطات احمقانه فقط در فلش مموری و کارت حافظه و روی یک سی دی آنها را داشتم و در اردیبهشت 1387 که به اوین رفتم مموری ها را از من تحویل گرفقتند و رسید به من ندادند و هر کوششی می کنم که آنها را بازپس گیرم، بلا توفیق می مانم و می گویند همچنین چیزی اینجا نداریم- سی دی هم بعدا ملحق شد همانجاها فکر کنم، چون دیگر وجود نداشت وقتی باز گشتم.

اما برای شروع متنی متفاوت را انتخاب کردم که در شهریور 1364 در حمایت از مرجع عالیقدر سیدنا الاستاذ آیة الله العظمی روحانی روحی فداه از سوی جبهه ی متحد ملی ایران منتشر شده است که هرچند در وبسایت معظم له موجود است، اما اینجا طی چند نوبت با حروفچینی متناسب و متعارف و ویرایش جزئی همراه با مستند سازی و ارجاع و تصاویر و پیوست نمودن مطالب مرتبط .و توضیحات و تعلیقاتی منتشر می گردد که همگی از این کمترین اند. ضمن آنکه من از روی نسخه ی اصلی و نسخه ی شب نامه و نسخه های تصویری اطلاعیه هاشان نقل می کنم و پی دی اف آنها را هم ایجاد نموده و می گذارم و خواهشمندم دوستان ارزشی تر ارزیابی عجولانه نکنند و به ارزش تاریخی و تحقیقی مطالب توجه کنند و ملتفت باشند که نه کسی قرار است رسوا شود . نه چیزی انکار شود و نه کسی تقویت شود و نه چیزی افشا شود، بلکه به همان گونه که از منابع خودم نقل می کنم از منابع سازمان اسناد و مدارک انقلاب اسلامی و از نظرات آقاین حسینیان و ری شهری استفاده خواهد شد، ضمن اینکه اگر صبوری کنند، احیانا یکی دو جا خوشحال هم خواهند شد. اما اگر ذهنشان یا ذهن دیگران تشویش شد، لطف کنند به خودم بگویند تا رفع تشویش کنم. قول؟ 
 هنرور شجاعی
سیدنا الاستاذ آیة الله العظمی سید محمد صادق حسینی روحانی روحی فداه
یکی از سه برجسته ترین مراجع تقلید در طیف نجفی و سنتی حوزه ی علمیه ی قم و صاحب دائرة المعارف "فقه الصادق" ذکه چند سالی است از حصر خانگی 14 ساله اش رهایی یافته و عهده دار مرجعیتی است که از سال 1340 دارد. ذر سمت چپ ایشان حضرت آیة الله العظمی رستگاری دام ظله را می بینید که مهم ترین تفسیر تاریخ تشیع را در 60 جلد قطور نوشته و فقط تاییدات و مقدمه های علمای شیعه و سنی بر آن 3 جلد ضمیمه افزوده! در زمان این  عکس وی تازه از زندان 9 ساله ی اوینش در آمده و چندی بعد از این عکس هم بدانجا باز می گردد. پشت سر این دو، آقای قاسمی را می بینید که از اعضای قدیمی بیت آیة الله العظمی روحانی است و با رفع حصر از ایشان ، زندان 14 ساله ی وی نیز تمام شد و بی وقفه به همان کاری باز گشت که سزایش را تجربه نموده بود. در سمت راست هم شیخ علیرضا سنجری اراکی از مدرسین سطوح را می بینید که ظاهرا هم اکنون در زندان به سر می برد. در دوردست نیز پسران آیة الله را کمابیش می توان دید که با رفع حصر پدرشان و تامین گرفتن از دولت اصلاحات پس از بیش از ده سال آوارگی و غربت به وطن بازگشته اند
در ادامه بخش نخستین از میعاد با خورشید را ملاحظه بفرمایید

ميعاد با خورشيد
زندگينامه حضرت آيت‏اللَّه العظمى
آقاى سيد محمد صادق روحانى مد ظله
انتشارات جبهه متحد ملى ايران شهريور 1364
ً
صداى نخستين، صدائى از سلاله پاكان بود. و امتداد پژواكش در گسترده تاريخ‏ملتى بپاخاسته بياد ماندنى است. و ايمانش به حقيقت، ايمانى به آغاز فصلى پاك درحركت توفنده ملتى بود كه شكفتن را نويد مى‏داد. صداى او، اين رساترين صداى‏تاريخ ايران، در راستاى حركت به پاخاستگان، صداى ايمان بود. صداى ايمان‏اسيرانى بود كه اينك زنجير ستمى كه طى قرون بر دست و پايشان بسته بودندمى‏گسست و فرو مى‏ريخت. و به شهادت تاريخ صداى او صداى نخستين و فرمان‏حركت به سوى واژگونى كاخهاى ستم قرون و اعصار بود. صداى او فرمان تاريخ بودو بيدارى ملتى را نويد مى‏داد كه راه پيروزى نسلهاى آينده را نيز هموار مى‏كردند.چونان كه اينك نيز نه حركت باز ايستاده و نه صداى مردى مردستان خاموش.
هم اينكه همراه ماست و در رهگذر مبارزه‏اى كه، به فرمان تاريخ و خداوند،بايد تا انتهاى راه ادامه يابد يار و ياورمان. چرا كه صداى حق خاموش شدنى نيست ودر باورمان است كه »در انتهاى راه رهائى است«  و اين جمله‏اى از حضرت‏آيت‏اللَّه ‏العظمى سيد صادق روحانى، رهبرى كه با خداوند ميثاق بسته است كه باز هم‏صداى رساى ملت و مليتى باشد كه نه خاموش خواهد شد و نه فراموش.

سخن گفتن از زندگانى پاك و سراسر مبارزه حضرت آيت‏اللَّه ‏العظمى روحانى‏كار آسانى نيست. اگر قرار بود به سياق تذكره و تاريخ نويسان مزدور زمانه به مدح ومنقبت اين رهبر بزرگ مذهبى، كه عشقى مالامال حقيقت و صداقت به اين سرزمين‏تاريخى دارند، بپردازيم سخن كوتاه بود و روال كارمان آسان. مى‏توانستيم از او بتى‏بسازيم چونان بتهاى ديگر و بت‏پرستان فريب خورده‏اى باشيم چونان‏خودباختگانى كه مى‏بينيم و مى‏شناسيم و هستند.
او يك بت شكن راستين است و ابراهيم دوران تلخ و سياهى كه از ديربازمعماران نادان بتخانه‏ها بر ايمان ساخته‏اند. رهبر راستينى است كه صداقت وصراحت بر سيطره كفر و نادانى تاخته است. نه مدحى در كار است و نه منقبتى. باوركنيم ايمان را، باور كنيم حقيقت را و باور كنيم كه او هرگز از ياد ما، تاريخ ما، و قوميت‏استوار ملتى كه از تنگناهاى تاريك تاريخ به سلامت رهيده است و خواهد رهيد،غافل نبوده است.

هم اكنون بولتن ويژه ساواك دوران شاه روبروى ماست. رئيس سازمان‏اطلاعات دوران انقلاب نسخه‏اى از گزارش اداره ساواك قم را براى يكى از پيروان‏ايشان روانه مى‏كنند. شايد بر حسب نوعى طبقه‏بندى گزارشگرانه بايد اين نسخه رادر بخش ديگرى از اين زندگينامه مى‏گذاشتيم، امّا، پيش از آنكه به تصوير روشن‏ترى‏از ايشان بپردازيم شايد اين گزارش بتواند آينه كوچكى باشد براى آنان كه تبيين‏قوميت تاريخى و مذهب راستين تشيع را باور دارند.
سازمان اطلاعات و امنيت كشور »ساواك« در اين بولتن ويژه طى شماره312/3687 چنين گزارش مى‏دهد:
 برابر سوابق موجود، سيد صادق روحانى ازجمله آيات مقيم شهرستان قم مى‏باشد، كه از سال 2520 در صف روحانيون مخالف‏دولت قرار گرفته و از آن به بعد فعاليت داشته و دارد از يكسال قبل به بعد، مشار اليه باگردانندگان فعال جبهه به اصطلاح ملى نيز تماس برقرار كرده و با توصيه و تحريك‏عناصر به اصطلاح ملى اعلاميه‏هائى عليه دولت منتشر نموده است. سيد صادق‏روحانى از جمله اولين كسانى بوده كه عليه مقاله »استعمار سرخ و سياه«  مندرج درروزنامه اطلاعات مورخه 36/10/17 عكس‏العمل نشان داده و متعاقباً ابتكار عمل دركشانيدن روحانيون را به فعاليتهاى ضد دولتى در دست گرفته است پس از آن درتاريخ 19 و 37/2/20 وقايعى در قم رخ داد، تصميم گرفته كه چند تن از محركين‏اصلى از جمله نامبرده بالا از اين شهر تبعيد شوند. مراتب طى گزارشى به استحضاررسيد، مقرر فرمودند از آيات درجه اول در مورد تبعيد روحانى سؤال شود. دراجراى امر اقدام گرديد«.
از رهگذر اين گزارش كاملاً سرى و محرمانه است كه چهره مبارز وآشتى‏ناپذير حضرت آيت‏اللَّه را مى‏بينيم كه چگونه بى‏هراسى در دل رهبرى مبارزات‏را مستقيماً در داخل كشور بدست مى‏گيرند.
در اين مورد باز هم بخش ديگرى از اين گزارش سرى را باز ميگوئيم:

» به‏استحضار رسيد كه در صورت تصويب در قم بماند و با مراقبت مأمورين شهربانى وقطع خط تلفنى منزل نامبرده، تماس و ارتباط او با خارج از خانه‏اش قطع گرديده‏ادامه‏محدوديت و ممنوعيت جهت مشاراليه در شهر قم سبب شد كه وى قادر نباشد دررخداد اخير دست به تحريكات بزند و روى ديگر آيات اعمال فشار نمايد«
دستگاه‏هاى امنيتى همواره در صدد هستند تا كلاس درس حضرت آيت‏اللَّه رانيز تعطيل نمايند. به ياد مى‏آوريم كه بعدها حتى هنگامى كه درب مدرسه فيضيه‏بوسيله ايشان گشوده مى‏شود، تقريباً همه مراجع تقليد، و حتى خود اداره ساواك،براى ايشان پيغام مى‏فرستند كه به مدرسه نروند چرا كه برايشان خطرناك است.ساواك قم رسماً به اطلاع حضرت آيت‏اللَّه مى‏رساند » اگر به مدرسه برود دستور زدن‏داريم« امّا حضرت آيت‏اللَّه به راننده دستور مى‏دهند كه »از جلوى كماندوها برو تاعكس‏العملشان را ببينيم« و واكنش كماندوها جز اين نيست كه بى‏اختيار اداى احترام‏مى‏كنند، اين اشاره در آغاز اين جزوه تنها به نيت شناخت بيشتر بزرگ‏مردى است كه‏صلابت راستين و شكوه ايمانش يادآور مجاهدين صدر اسلام و قهرمانانى چون‏ابومسلم خراسانى است.
امّا اشاره به گزارش سرى ساواك در آغاز اين جزوه و پيش از آنكه به تاريخ‏زندگانى و نقش رهبرى حضرت آيت‏اللَّه روحانى بپردازيم بيشتر از آن بابت بود كه‏مشخص گردد »چه كسى مرد هنگامه‏ها و درگيريهاى سخت است« و چه كسى صداى‏نخستين ايمان و حقيقت بوده است.
زندگينامه حضرت آيت‏اللَّه نيز جز همين حقيقت پاك و خدائى نبوده و نيست‏كه براى مبارزه با ظلم و ستم در هر شرايط و هر زمانى بايد قد بر افراشت و قاطعانه وآشتى‏ناپذير به تباهى‏ها حمله برد.
امّا پيش از بيان نقش رهبرى حضرت آيت‏اللَّه شايد لازم باشد مرور كوتاهى برزندگانى پر افتخار ايشان داشته باشيم. گر چه در اين باره نيز سخن بسيار رفته و بسيارنوشته‏اند. بر زندگينامه اين رهبر آگاه بزرگ و آگاه دل هيچ ابهام و ترديدى سايه‏نيافكنده است. او فرزند پاك و صادق اين سرزمين است. فرزند پاك سرزمين اسلامى‏ما و فرزند پاك يك خاندان اصيل ايرانى. مرجع بزرگى كه ذهن هشيار و بيدارش‏همواره با زمان پيش رفته است و در رهگذر اين عمر پر بار لحظه‏اى از تحقيق و تتبع وتدريس، و بالاتر از آن روند و پيشرفت علوم جهانى غافل نبوده است. بهمان كيفيت‏كه فرزند خصال خويشتن است فرزند زمان و دوران خويشتن نيز هست. خانه‏اش ‏همواره خانه و مأمن مريدان و مردمى است كه از هر گوشه و كنار اين آب و خاك و يااز سرزمينهاى دورتر به سويش مى‏شتابند. بسيار بوده‏اند و هستند مردمى كه خسته وپاى آبله، درمانده و محروم، رنجيده و ستم كشيده خود را به آستانش رسانده‏اند.آستانى كه به يكسان به روى فقير و غنى و تشنگان حقيقت، و راست قامتانى كه جان‏بر كف در كنار رهبر، به ظلم و تاريكى، جهل و خرافات و بت‏پرستى‏هاى متداول‏زمان تاخته‏اند، باز بوده است. و اين صفت مشخص و تصوير روشنى است از فرزندخاندانى كه پدر و نياكانش نيز جز اين نبوده‏اند.
حضرت آيت‏اللَّه ‏العظمى سيد صادق روحانى در شهرستان قم متولد شده‏اند ودرست پنجاه سال قبل، يعنى در سال 1355هجرى قمرى (1303هجرى شمسى(براى فرا گرفتن علوم مذهبى عازم نجف اشرف مى‏شوند. حضرتشان پس از اخذدرجه اجتهاد به ايران باز مى‏گردند. در زندگانى پر بار ايشان نكاتى وجود دارد كه‏بى‏ترديد، يا بى‏سابقه و يا به احتمال فراوان كم نظير بوده است. حضرت آيت‏اللَّه‏هنگامى كه در نجف اشرف سرگرم تحصيل علوم مذهبى بودند دقيقاً پيش از رسيدن‏به سن بلوغ - يازده سالگى - به اتفاق بسيارى از مراجع مذهبى شيعه، كه برخى از آنان‏در همان هنگام درجه اجتهاد نيز داشتند، در يك كلاس و يك سطح شركت داشتند.
آقاى نورالدين ميلانى، فرزند مرحوم حضرت آيت‏اللَّه ميلانى، برايمان چنين‏حكايت مى‏كنند:
»در آن دوران حضرت آيت ‏اللَّه ‏العظمى خوئى از بزرگترين مراجع تقليد شيعيان‏جهان براى پدرم نقل مى‏كردند كه افتخار مى‏كنم به حوزه‏اى كه در آن يك نوجوان‏يازده ساله در كنار شاگردان بزرگسال حوزه و همراه آنان مكاسب مى‏خواند و اين‏درس را به خوبى، و بسا كه به مراتب بهتر از ديگران مى‏فهمد و مى‏خواند
كسانى كه با علوم مذهبى آشنائى دارند از كتاب »مكاسب شيخ« آگاهند. درسلسله دروس و علوم مذهبى اين كتاب يكى از مهمترين كتبى است كه در دوران»سطح« - دوران علوم مقدماتى مذهبى - تدريس مى‏شوند. حضرت آيت‏اللَّه روحانى‏در سن يازده سالگى اين كتاب را - مكاسب - با اظهار نظر در مطالب آن مى‏خواندند.كارى كه شايد هنوز هم در پى گذشت ايام از كمتر كسى ساخته است.
اشاره كرديم كه آموختن علوم مذهبى، مانند همه علوم ديگر، داراى طبقه‏بندى‏و مراحل خاصى است. بالاترين مرحله اين علوم، براى اخذ درجه اجتهاد، يا دوران‏عالى را »خارج« مى ‏نامند. گفتنى است كه در اين مرحله حضرت آيت‏اللَّه روحانى پيش‏از رسيدن به سن بيست‏وپنج سالگى خود اين مرحله، يعنى دروس خارج را تدريس‏مى‏كرده‏اند كه هم اكنون نيز ادامه دارد. وقتى به زندگانى پر ثمر ايشان نظر مى‏افكنيم‏مى‏بينيم كه بسيارى از مدرسين فعلى و معروف حوزه‏هاى علميه ايران و خارج ازايران افتخار شاگردى حضرت آيت‏اللَّه روحانى را داشته‏اند. اضافه كنيم كه از مراجع‏بزرگ تقليد در دوران ما شايد كمتر بوده‏اند مراجعى كه تأليفات و رسالاتى در حدايشان داشته باشند، و يا احتمالاً در تأليفات و رسالاتشان به مسائلى پرداخته باشند كه‏منطبق با نياز زمان و دوران حاضر باشد.
جوهر ناب و خالص تشيع، مذهبى كه ايران و ايرانى به پرچمداريش افتخارمى‏كند، جابجا و لحظه به لحظه در تأليفات و رسالات ايشان سيلان دارد.
حضرت آيت‏اللَّه به نيت تدوين و تأليف فقه، به كيفيتى كه جامعيت اسلامى، وخصوصاً جامعيّت مذهبى تشيع در آن ملحوظ و محفوظ باشد، سالها پيش اثر بزرگ‏و ماندنى خود »فقه الصادق« را در بيست و شش جلد نوشته و به چاپ رسانده‏اند. گرچه اين كار عظيم ساليان درازى از عمر حضرتشان را به خود اختصاص داد امّا حاصل‏كار اثرى است بى‏نظير در عالم اسلام و نشانه‏اى از احاطه وسيع ايشان به علوم مذهبى‏و ذهنيت بيدارشان در زمينه حل مشكلات و معضلاتى كه در يك نگرش كلى به دين‏اسلام، به معناى وسيع كلمه، مربوط مى‏شود، هم اكنون اين اثر بيست و شش جلدى به‏چاپ چهارم رسيده است و به احتمال قريب به يقين تجديد چاپ آن تا ساليان درازادامه خواهد يافت. از تأليفات ديگر حضرت آيت‏اللَّه روحانى كتاب چهار جلدى‏ديگرى است بنام »حاشيه مكاسب« كه يكى از تأليفات برجسته ايشان در زمينه‏معاملات است.
در اشاره به ذهنيت بيدار و اعتقاد به عينيت زمانه و تبيين جامع اسلامى پيشرو وزنده با مسائل علمى و اجتماعى بدانگونه كه بتوان جهل و خرافات و گزافه گوئى‏هاى‏بيهوده عالم نمايان بى‏عمل را از دامان پاك تشيع زدود و جواب بسيارى از مسائل ومشكلات روزمره را، در زندگى هر روزه خود، يافت به اثرى برجسته و درخشان»كارى كه بى‏ترديد نخستين بار در عالم اسلام انجام گرفته است« يعنى كتاب »المسائل‏المستحدثه« مى‏رسيم. در اين كتاب كه به زبان عربى نوشته شده است، جواب بسيارى‏از مشكلات ما در اين قرن، قرنى كه تمدن و فرهنگ بشرى اجازه پياده شدن در كره ماه‏و سفر سفينه‏ها به كرات ديگر را مى‏دهد، داده شده است. در اين اثر برجسته به بحث‏چشمگير و جالبى در فقه و استدلال از باب مسائلى مانند »تلقيح مصنوعى، اوراق‏بهادار، مسأله‏ى سرقفلى، مسأله‏ى كنترل مواليد، حق تأليف و حقوق مؤلف، حقوق‏مربوط به نشر اخبار، آناتومى و پيوند اعضا در علوم بيولوژيك و پزشكى، هنرهاى‏تصويرى و تجسمى، و بسيارى مسائل روزمره در زندگى مردم مسلمان برخوردمى‏كنيم كه انطباق اين مسائل و احتمالاً پاسخ مشكلاتمان را، بعنوان نمونه روشنى ازاسلامى كه نه ارتجاعى و نه عقب مانده است، در لابلاى اوراق و جملات زرينش‏مى‏بينيم. كارى كه بسيارى از مدعيان نادان و عالم نمايان بى‏عمل حتى از طرح ساده وشفاهى اين چنين مسائلى عاجز و درمانده بوده‏اند.
و امّا در مسائل اجتماعى و سياسى مربوط به شيوه حكومتها، خصوصاً»حكومت اسلامى، نيز به نوشته‏ها و گفته‏هاى روشن، خالى از عقده، و منطبق با زمان،و درك مستقيم حضرت آيت‏اللَّه روحانى برخورد مى‏كنيم.
يكى از مصاحبه‏هاى ايشان با چند خبرنگار نشريات روبروى ماست. هنگامى‏كه از حضرت آيت‏اللَّه روحانى درباره تشكيل حكومت اسلامى و نحوه آن سؤال‏مى‏شود به كتابى اشاره مى‏فرمايند كه در دويست صفحه نوشته شده است. در بخشى‏از اين گفتگو، و اشاره به كتاب، و در پاسخ به سؤال خبرنگارى كه مى‏پرسد:»شرايط حاكم و حكومت در اسلام چيست؟« حضرت آيت‏اللَّه روحانى مى‏فرمايند:
 شرايط اين است كه به تمام قوانين مملكتى كه همان قوانين اسلام است عالم و مطلع باشد،تقواى سياسى و دينى و اجتماعى هم داشته باشد، بعلاوه بينش كافى هم داشته باشد

خبرنگار دوباره مى‏پرسد: »به نظر شما حالا چه كسى واجد اين شرايط است؟«و حضرت آيت‏اللَّه در جواب مى‏فرمايند

»بسيارى از مراجع تقليد واجد شرايط هستند، امّا گفتم كه يكى از شرايط اصلى هم اين است كه درك اجتماعى صحيح داشته‏باشند. امّا توجه كنيد كه مراد ما از عالم فقط عمامه بسر نيست، غير عمامه بسر هم اگرقوانين را فهميد و صاحب آن بينش كافى كه اشاره كردم بود مى‏تواند حاكم باشد
و در كتاب حضرت آيت‏اللَّه نيز به روشنى با اين درك مستقيم و غير متعصبانه وآگاهانه برخورد مى‏كنيم. اين نشانه ايست از بيدار دلى و ذهنيت ناب و بى‏غل و غش‏رهبرى كه گفتيم صدايش، صداى نخستين عليه جور و ستم حكام زمانه بود. و ياهنگامى كه در يكسال از انقلاب گذشته و زير فشار و تلقينات برخى از سازمانهاى‏افراطى و افراد ناآگاه و نادان دولت جمهورى اسلامى )دوران رياست جمهورى‏بنى‏صدر( طرح اصلاحات ارضى، يا به تعبيرى طرح انقلابى اصلاحات ارضى وتقسيم اراضى، در مجلس شورا يا شوراى انقلاب مطرح مى‏شوند حضرت آيت‏اللَّه‏نخستين كسى هستند كه با روشنى و بى‏هيچ ابهام و يا هراسى، و بى‏هيچ دغدغه‏خاطرى از اينكه برچسبهاى مرسوم زمان را برايشان بچسبانند با اين طرح به مخالفت‏بر مى‏خيزند.
ايشان ضمن گفتگوئى با خبرنگاران و روزنامه‏نگاران داخلى صراحتاًمى‏فرمايند:
» گر چه آن اصلاحاتى كه در رژيم گذشته شد، آنهم اصلاحات نبود ونمونه‏اش اينكه بعد از اصلاحاتى كه كردند ديديم كه محصولات كشور چقدر كم شدو چقدر احتياج پيدا كردند كه غلات را از خارج وارد كنند، امّا اين طرحى را هم كه‏مى‏گويند اخيراً به شوراى انقلاب رفته است ولى آقاى ... مدعى است كه هنوز به آنجا)منظور شوراى انقلاب است( نيامده اين طرحى است كه ما به آن مخالفت كرديم،البته نه اينكه ما با اصلاحات ارضى مخالف باشيم، نه، بلكه ما مدعى هستيم كه اين‏اسمش اصلاحات ارضى نيست. اصلاحات ارضى اين نيست كه فرضاً زمينى را يك‏كسى گرفته و سالها آن زمين را احيا كرده، زراعت كرده، و عمرش را روى آن مصرف‏كرده، اين زمين را از او بگيرند و به ديگران بدهند، در حالى كه مى‏بينيم مملكت مااينهمه زمين‏هاى مستعد دارد، مثلاً در همين سيستان و بلوچستان مى‏گويند زمينها به‏قدرى استعداد موز و غيره دارد و يا در طرف خوزستان كه خود آقاى رئيس جمهورمى‏گفتند كه اراضى موات كه در دست دولت است آنها را بدهد به زارعين و به مردم،ابزار كار را هم خودش تهيه كند. اين مقدار پول نفت كه ما داريم، درآمد داريم، يك‏مقدارش را اختصاص بدهند به زارعين. اگر نمى‏خواهند كه مجانى هم بدهند به‏صورت وام بدهند. اينكه اخيراً روشن شده است كه اراضى مردم را مى‏گيرند و به‏ديگران مى‏دهند از انحرافاتى است كه به ما تلگراف كرده‏اند، نامه‏هاى بسيار زيادفرستاده‏اند شكايت كرده‏اند و در همه آنها مى‏گويند اين قطعه زمينى را كه خودمان‏احيا كرده‏ايم از ما گرفته‏اند و داده‏اند به ديگران. خب، نتيجه‏اش اين است كه زراعت‏مملكت را بطور كلى از بين ببرند بدون اينكه نتيجه‏اى بگيرند. به عبارت ديگر نظراسلام بر اين است كه تمام طبقات را از حد فقر بالا بياورد، مردم را غنى كند، امّا نه‏اينكه ما بيائيم و با اينطور كارها آن اغنيا را هم فقير كنيم آن طبقه توليدى كه اينهامى‏گويند آنها را هم به فقر و مسكنت بكشانيم، خب، اينها را فقير كنيم كه همه محتاج‏باشند؟ نه ما صراحتاً با اينطور طرز فكرها، كه مغاير با اسلام است، مخالفيم، اگر مراداين است كه طبقه پائين را بياورند بالا و آنها را غنى كنند اين است كه ما ميگوئيم اين‏اسم اصلاحات نيست آنچه بيشتر مايه تأسف است اين است كه بعضى روزنامه‏ها هم‏مقالاتى را مى‏نويسند و احكامى در آن‏ها نوشته شده است. در يك مقاله ديديم نوشته‏است كه »زمين ملك كسى نمى‏شود« يعنى بطور كلى مالكيت بر زمين را انكار كرده‏است. ما كارى نداريم كه اصولاً اين آقايان اهل تشخيص هستند يا نه، و يا فرضاً اين»آقاى « كه ايشان را نمى‏شناسم كيست، اصولاً درس خوانده يا نخوانده، و يا خودآقاى بنى صدر كه در بعضى موارد ايشان را تائيد كرده‏اند
فرض كنيم همه اين آقايان از آن اسلام شناسهاى درجه اول، باشند، ولى قانون‏اساسى ما مى‏گويد تمام قوانين و طرحهائى كه در مملكت اجرا مى‏شود بايد بر طبق‏موازين اسلام باشد اگر اينطور باشد كه هر كس كارى مى‏كند آنرا به حساب اسلام‏بگذارد رضاشاه سابق هم اين را مى‏گفت كه كارهائى كه مى‏كنم بر طبق اسلام است،حالا اين آقايان هم باز طرحى را كه دارند اجرا مى‏كنند باز خلاف اسلام است من بازهم مى‏گويم كه ما با اصلاحات ارضى مخالف نيستيم، امّا اينها اصلاحات نيست بلكه»افساد است.« اصلاحات اين است كه دولت اراضى مستعد را در دسترس مردم قراربدهد و وسائل را هم فراهم كند. اين مقدار آب در مملكت داريم كه همه‏اش دارد هدرمى‏رود اينها را جمع كنند تا مردم استفاده كنند آنجاهائى هم كه آب نيست بروند چاه‏عميق بزنند. مگر همين دشت خشك قزوين نبود كه بدست خارجيها دادند و آنهاچقدر آباد كردند و بعد چقدر محصولات از همان زمينهاى لم يزرع برداشت‏كردندجمعيتى از فارس آمده بودند كه اراضى ما را گرفته‏اند، حالا مى‏گفتند گرفتن‏اراضى هيچ، بلكه درختهائى را كه با چه زحمتى كاشته و پرورش داده بوديم بريده‏اندو از بين برده‏اند. ما با اين كارها مخالفيم و الا با اصلاحات ارضى مخالف نيستيم.
اين يك جهت بود كه مى‏خواستم تذكر بدهم. يادم هست در آن موقعى كه مامحبوس بوديم و ملت آمدند و ما را آزاد كردند يك هفت هشت روز بعد سؤال كردندكه حالا شما با زحمت شاه را از ميان برداشتيد اگر يك كسى آمد بدتر از شاه چه‏مى‏كنيد؟ اين يك سؤال بود، گفتيم »باز هم ملت ما پيروز است
شايد اگر قرار بود كه در اين زندگينامه به روال عادى تذكره نويسان سخن‏مى‏گفتيم بسا كه بايد سير طبيعى زندگى حضرت آيت‏اللَّه را دنبال مى‏كرديم. امّا اشاره‏به همين مصاحبه ساده و روشنى كه درباره اصلاحات ارضى و مصادره اموال مردم‏توسط مردمى كه بنام انقلاب در پى كشاندن اين حركت بزرگ به انحراف بودندمى‏تواند نشان دهنده آگاهى سرشار و بينش راستين حضرت آيت‏اللَّه باشد. و ديگرآنكه از همين آغاز كار بدانيم كه با مردى مردستان، و انسان كه اشاره رفت مردى ازسلاله پاكان روبرو هستيم. مردى كه مرد هنگامه‏ها و نبردهاى بزرگ است.
اعلاميه‏ها و خبرنامه‏هاى مختلف جبهه ملى ايران سراسر و جابجا از بيانات واعلاميه‏هاى حضرت آيت‏اللَّه، در دوران خفقان‏آور رژيم گذشته سخن مى‏گويد.
در سال 1354، يعنى در اوج درگيرى ملت ايران، و در هنگامه حزب و حزب‏سازى بوسيله عمال ساواك و خود فروختگان سياسى، حضرت آيت‏اللَّه ‏العظمى دراعلاميه‏اى كه با خط خود آنرا نوشته‏اند و بعد از آن همان متن دست‏نويس »كه اينكه دراختيار ماست« بوسيله مردم و مبارزين راه آزادى تكثير مى‏شود چنين ميفرمايند:
» دراين موقع حساس كه طبقه حاكمه مردم را مجبور به نام‏نويسى در »حزب رستاخيز«مى‏نمايد بى‏آنكه كوچك‏ترين حرمتى براى آزادى فكر و عقيده افراد كه قانون اساسى‏به آنها اعطا كرده است قائل باشد، بر خود لازم ميدانم كه جواب ملت مسلمان ايران رابدهم و كتمان حقايق را جائز نميدانم، و لذا صريحاً اعلام ميدارم »دخول در حزب‏جديد التأسيس را به اين صورت كه دولت و مطبوعات و راديو پس از نطق طراح‏حزب برداشت نموده و مردم را ملزم مى‏كنند كه در آن حزب فعاليت نمايند و بايدايمان به سه اصل باشند والا زندان يا تبعيد و لااقل محروم از حمايت دولت خواهندشد حرام ميدانم. چون با اسلام و خصوصاً مصالح ملت مسلمان ايران مخالفت است‏و نيز با اعلاميه حقوق بشر و قانون اساسى مملكت و با اصول 8 - 39 - 2 - 1 از متمم‏قانون اساسى، مغايرت دارد.

اين اعلاميه در سال 1354 از سوى حضرت آيت‏اللَّه ‏العظمى صادر مى‏شود.يعنى زمانى كه بسيارى از پيشوايان به ظاهر مردمى و بسيارى از پيشوايان مذهبى، كه‏نان و آب و سلامتيشان را در گروه تأييد و همكاران با رژيم گذشته ميدانند يا سكوت‏ميكنند و دم بر نمى‏آورند يا لااقل »صدور بيانيه را خطرناك« تلقى مى‏كنند. آنها چنين‏باور دارند كه قطع آب و نان و عليقشان يعنى به مخاطره انداختن مردم ايران.
امّا اين پيرو راه شهيدان راستين اسلام و ايران با هيچ تمهيد و حيلتى، چه ازسوى ياران ظاهر الصلاح و چه از سوى نمايندگان دستگاه حكومتى سكوت را پذيرانميشود. جهان‏بينى اين مرد مردستان وسيع‏تر و آينده نگرانه‏تر از آنست كه حصارتنگ مصلحتها - از آن دست كه گفتيم - به بندش كشد.
سخن از خويش نيست، كه سخن از يك ملت است، ملتى سترگ و  اينهمه سربردار و لاله زارهاى بى‏نام و ناميان مرد، كران تا كران.
   

در جريان توفنده نهضت مردم ايران بود كه، تحت تأثير تهديدهاى ساواك ونيروهاى امنيتى شاه، گروهى از مبارزين روحانى آن زمان، حتى از امضاى اعلاميه نيزخوددارى ميكنند، حضرت آيت‏اللَّه ‏العظمى بشرح خبرنامه شماره هشت مورخ دهم‏ارديبهشت 1357 »جبهه ملى ايران« تنها مرجعى هستند كه در اين هنگامه آشوب ودرگيريها، اعلاميه براى تعطيل عمومى صادر مى‏فرمايند.
   بسمه تعالى و اليه المشتكى
»ان اللَّه يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص«. اگر چه مردم‏مسلمان ايران در عصر حاضر شاهد ضربات پى‏درپى و سنگين وارده بر اسلام ومسلمين هستند. اگر چه هنوز دو چهلم از فاجعه كشتار قم و يك چهلم از واقعه‏خونين تبريز نگذشته بود كه وقايع مشابهى در شهرهاى ديگر بخصوص در يزد،جهرم، همدان، اصفهان، اهواز و  رخ داد و عده زيادى كشته و زخمى شدند و براى‏چندمين بار ما را ماتم زده نموده و در سوگ نشاندند.
اگر چه در چند ماه اخير انواع قانون شكنى‏ها، زورگوئى‏ها، كشتارها، و آدم‏دزدى‏ها به اوج خود رسيده است و مردم اين مملكت ناظر كثيف‏ترين جنايات تاريخ‏بوده‏اند. اگر چه بسيارى از هموطنان مسلمان ما هنوز در مرگ عزيزان خوداندوهناكند، اگر چه هنوز زندان‏هاو تبعيدگاه‏ها از انبوه مردم بى‏گناه، حق‏گو و دانشمندكه جمعى از آنها از مفاخر عالم اسلام و روحانيت هستند موج ميزند، اگر چه هنوزطلاب و دانشگاهيها، محصلين دبيرستانى، بازارى، كارگر و دهقان تحت تعقيب،شكنجه و آزارهاى ضد انسانى قرار دارند. اگر چه در اين مدت بر خلاف دستوراسلام و قانون اساسى و حقوق بشر مأموران هيأت حاكمه به امر آن‏ها بى‏شرمانه به‏اماكن مقدسه قم حمله برده و در حرم مطهر زائرين بيگناه را مضروب ساختند و درمدرسه مرحوم آيت‏اللَّه ‏العظمى بروجردى به چپاول و غارت پرداختند و وحشيانه درو پنجره مدرسه را شكستند و لوازم ساده زندگى طلاب و كتابهاى آنان را از بين بردند،و طلاب را به قصد قتل مضروب ساختند و بعضى را از طبقه دوم به صحن حياط پرت‏نمودند. اگر چه هيأت حاكمه به خيمه شب بازى خود همچنان ادامه ميدهد و گروهى‏مزدور را همه روزه در گوشه‏اى از اين مملكت بنام كميته‏هاى جناح پيشرو و اعضاى‏نيروهاى پايدارى در ميتينگهائى كه تشكيل ميدهد به نمايش مى‏كشد تا پشتيبانى خودرا نسبت به خود ابراز دارد و تظاهرات يكپارچه مردم مسلمان ايران را بر ضد خودتظاهرات عده‏اى قليل اخلالگر قلمداد كند. آرى با وجود همه اين حوادث ملت ايران‏هرگز تسليم ياوه سرايان و جنايتكاران نخواهد شد، و طوفانى از خشم و نفرت نسبت‏به هيأت حاكمه و مأمورين آدمكش و تبهكاران، به عنوان يك وديعه آسمانى در سينه‏خود حفظ خواهد نمود و هرگز شلاق و باتوم و گلوله از راه مقدس دين و آزادى واستقلال كامل ميهن دور نخواهد ساخت و دستگاه استبداد حاكم از اين وحشيگرى‏هاو درنده خوئى‏ها و آدمكشى‏ها طرفى نخواهد بست. مگر آنكه شعله‏هاى غضب الهى‏به آنان نزديكتر گردد و آتش خشم عمومى آنانرا در خود فرو برد.
ما طبق وظيفه اسلامى يك بار ديگر به هيأت حاكمه هشدار مى‏دهيم كه هرگزنميتوان با روش‏هاى قرون وسطائى اين ملت بيدار شده و خشمگين را خفه و مطيع‏ساخت. از اين آزمايش تلخ و ناگوار اجتناب كنيد، كبريت به انبار باروت نزنيد وبنزين بر آتش خشم و نفرت عمومى نپاشيد. قدرى تعقل كنيد و از جدال با خدا ورسول و جنگ با دستورات الهى بپرهيزيد كه وبالش بسى عظيم و عاقبتش وحشتناك‏و وخيم است و نمونه آنرا در اين ايام در سراسر ايران مشاهده نموديد كه مردم‏مسلمان ايران ايمانى راسخ به قرآن و اسلام دارند و براى حمايت از دين به پيروى ازدستورات مراجع تقليد، از بذل جان هم، دريغ نكردند و اكثريت به اتفاق، از شمااظهار تنفر و انزجار نمودند، درود بر قاطبه مردم مجاهد ايران، طوفان لعنت ابدى برآدمكشان و غارتگران و طاغوتهاى زمان.
ما روز نوزدهم ارديبهشت 1357 را روز عزاى عمومى اعلام ميداريم و در آن‏روز حوزه‏هاى علميه در سراسر ايران تعطيل خواهد بود. از مردم مسلمان ايران‏انتظار داريم كه صفوف خود را در زير پرچم اسلام فشرده‏تر سازند و در برابرنيروهاى اهريمنى و طاغوتى مردانه استقامت نمايند. از خداوند متعال براى شهداى‏راه حق و فضيلت ارتقاى مقام و براى بازماندگان آنان صبر و اجر جزيل خواستاريم«.
   بيستم جمادى الاولى 1398
   محمّد صادق الحسينى الروحانى
عليرغم تهديدهاى ساواك و هشدارهاى رئيس شهربانى اين اعلاميه كاملاًمؤثر واقع مى‏شود. با كمك نيروهاى ملى كار تعطيل عمومى به كمال انجام ميگيرد.متعاقب صدور اين اعلاميه، بدستور شاه، بلافاصله حضرت آيت‏اللَّه در خانه خودشان‏زندانى مى‏شوند و راههاى ارتباطى با خارج بكلى قطع مى‏گردد. امّا همه اين تمهيدات‏در مقابل قدرت توفنده مردم، كه خواستار رهبرى اين ابر مرد در داخل كشور بودند،از هم فرو مى‏پاشد.
روز 25 رمضان مردم محاصره منزل حضرت آيت‏اللَّه را درهم ميشكنند وكبوتران سپيد حرم آزادى و آزادگى بالهاى خونين خويش را به طواف ميدارند.
خبرنامه جبهه ملى ما وقع را چنين شرح ميدهد:
»حضرت آيت‏اللَّه روحانى از بيست و ششم ارديبهشت ماه در خانه خود تحت‏نظر و زير كنترل شديد ساواك بودند و چند بار مردم مبارز قم كوشيدند كه ديوارمحاصره را شكسته و به خانه ايشان راه يابند و هر بار پليس با گاز اشك‏آور وتيراندازى آنها را از اطراف خانه دور نمود، سرانجام شبانگاه سه‏شنبه هفتم شهريورماه دهها هزار نفر از مردم با ايمان و مصمم شعارگويان راهى خانه حضرت‏آيت‏اللَّه ‏العظمى روحانى گرديدند و مأموران ساواك و شهربانى كه از سيل خروشان‏جمعيت به وحشت افتاده بودند راه فرار پيش گرفتند و مردم شادى كنان وارد خانه‏شدند و بسيارى نيز در كوچه‏ها و خيابانهاى اطراف گرد آمدند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر