میعاد با خورشید
زندگينامه حضرت آيت الله العظمى آقاى سيدمحمد صادق روحانى " مد ظله العالى "
(1)
مفدمه ی ویراستار
جزوه ی "میعاد با خورشید" از سوی جبهه ی متحد ملی ایران در شهریور ماه 1364 در واکنش به ستم هایی که بر مرجع برجسته ی تقلید و زعیم بزرگ سیاسی شیعه، حضرت سیدنا الاستاذ آقای آیة الله العظمی سید صادق روحانی روحی فداه رفته بود، به انتشار رسید و در عین آنکه مستند به تصاویر جمیع بیانیه ها و اعلامیه هاست، اما یک زندگی نامه ی کلاسیک و یا یک مقاله ی جامع و آکادمیک در باره ی ایشان و موضوعات مطرح شده ای که بی بستر زمانی و مکانی آنها به ابهام دچار می شوند، نمی تواند و نباید قلمداد گردد.
در سال های 1376 و 1377 که هنوز حصر 14 ساله ی خانگی ایشان برداشته نشده بود، این امکان پدید آمد که با اطلاع دادن به مأموران اطلاعات مستقر در کیوسک نگهبانی جلوی درب بیت معظم له که به هر عابری که از کوچه می گذشت چنان چپ چپ نگاه می کردند که یادش نمی رفت اطلاع دهد، و متعاقب تماس تلفنی آنها با وزارت اطلاعات و پس از پر کردن برگه های تکراری بسیار و امضاء و انگشت زدن و این گونه تشریفات بتوان ساعتی در خدمت ایشان و بود و روی شنودهای علنی اطلاعات یادگاری گفت و پس از خروج هم امضاء داد که هر چه ضبط شده است بنده گفته ام و اعتراضی ندارم. اما نیمی از یاران و شاگردانشان در زندان اوین بودند و بسیاری خود از زمره ی مراجع تقلید بودند و مجال و حالی نداشتند و احیانا صلاح خویش نمی دیدند یا صلاح ایشان نمی یافتند و غالب طلاب و فضلا جدا هراس داشتند که خدمت ایشان برسند و هراس هم داشت. علی ای حال رفت و آمدکنندگان معدودی که باقی می ماندند - البته به جز در اعیاد که چند نفری بر تعداد افزوده می شد- تعداد قلیلی بودند که مستمر و پایدار آن جمع کمتر از انگشتان دو دست به خاطرم می آیند و این حقیر ظاهرا مزاحم ترین و سمج ترینشان بودم و لذا توانستم از بزرگ ترین مرجع و روشن ترین و دقیق ترین فقیه حوزه ی علمیه ی قم در فراغ بال و وسعت مجال حدود دو سالی خوشه چینی کم مانند و نادر الوجودی داشته باشم و طلبه وار هر فرعی و اصلی و قاعده ای و ضابطه ای را با ایشان به بحث بنهم و قیل و قال کنم و از همین رهگذر بود که پیشرفت درخوری در راه دشوارم به برکت معظم له عایدم شد و الا در مخیله ام هم نمی گنجید که در سال های زیر بیست سالگی اجازاتی از سوی چند تن از سخت گیرترین علمای قم دریافت کنم و ناگفته نماند که همه ی اینها نتیجه ی مستقیم کتاب 8 جلدی نخبة الاصول حقیر بود که شرح بر زبدة الاصول معظم له است.
مدتی اموری را بر عهده گرفتم و از جمله تدوین زندگی نامه و تصحیح و ویرایش ها و تنظیم استفتائات و اینها و البته شرمنده ام که چنان زیر بار این کارها زاییدم که هیچ یک را به ثمر نتوانستم برسانم و محول به بهترها و متعهدترها شد که کامل از عهده بر آمدند به لطف حق. و من تنها تقریر درس ها را ادامه دادم و تحقیق در زندگی ایشان و تاریخی که با ایشان در پیوند بود.
در این میان من موقعیت پیچیده ای داشتم از این حیث که افتخار شاگردی و ارادتمندی به فقیه عالیقدر حضرت آیة الله العظمی منتظری قدس الله نفسه الزکیة (و باور کنید باز ناخودآگاه نوشتم دامت برکاته و بعد پاک کردم) را نیز داشتم و کیست که خبر از اختلاف تاسف انگیزی نداشته باشد که میان این دو بزرگوار پدید آمد و متاسفانه شقاق و افتراق دو گرایش قمی و نجفی روحانیت و حوزه را را عمیق تر و جدی تر نمود و با جفاهایی که در حق مراجع دیگر طیف نجف از قبیل آقایان آیات عظام شیرازی، قمی، قمی، موحد ابطحی، شریعتمداری، صدر، خوانساری، رستگاری، شیخ کاظم تبریزی، و....رفت، دیگر کسی در طلب آن اتحاد و انسجامی هم که انقلاب اسلامی تنها و تنها با تکیه بر آن توانست به ثمر نشیند، نیست و امیدی بدان ندارد. به هر حال چون شاگرد هر دو بزرگوار بودم و دوستانی در میان دوستداران هر دو استاد داشتم و به ویژه که از حصر هر دو زیان و حرمان روزیم شد و نگرانی و آوارگی، شاید بیش از دیگرانی که در پیرامون خودم سراغ دارم در این "قصه" و این "غصه" روزها را به شب و شب ها را به صبح رسانده ام و خلاصه چیزهایی به خاطر دارم، چیزهایی به ذهنم خطور کرده، یادداشت هایی دارم و برداشت هایی و نمی دانم دقیقا از کجا باید آغاز کنم و مردد بودم و هستم. اما استفتاءات اخیر از حضرت استاد روحی فداه در کنار تبعات و اثرات رحلت فقیه عالیقدر قدس الله نفسه الزکیة، و اوضاع آشفته ی روزگار و تمایل مردم به بازشناسی تاریخی که آن را زیسته اند و اینک بدان مشکوکند و بی اعتماد، روی هم رفته زمینه ای فراهم نموده است و هنوز هم مرددم اما به استخاره ی
اما برای شروع متنی متفاوت را انتخاب کردم که در شهریور 1364 در حمایت از مرجع عالیقدر سیدنا الاستاذ آیة الله العظمی روحانی روحی فداه از سوی جبهه ی متحد ملی ایران منتشر شده است که هرچند در وبسایت معظم له موجود است، اما اینجا طی چند نوبت با حروفچینی متناسب و متعارف و ویرایش جزئی همراه با مستند سازی و ارجاع و تصاویر و پیوست نمودن مطالب مرتبط .و توضیحات و تعلیقاتی منتشر می گردد که همگی از این کمترین اند. ضمن آنکه من از روی نسخه ی اصلی و نسخه ی شب نامه و نسخه های تصویری اطلاعیه هاشان نقل می کنم و پی دی اف آنها را هم ایجاد نموده و می گذارم و خواهشمندم دوستان ارزشی تر ارزیابی عجولانه نکنند و به ارزش تاریخی و تحقیقی مطالب توجه کنند و ملتفت باشند که نه کسی قرار است رسوا شود . نه چیزی انکار شود و نه کسی تقویت شود و نه چیزی افشا شود، بلکه به همان گونه که از منابع خودم نقل می کنم از منابع سازمان اسناد و مدارک انقلاب اسلامی و از نظرات آقاین حسینیان و ری شهری استفاده خواهد شد، ضمن اینکه اگر صبوری کنند، احیانا یکی دو جا خوشحال هم خواهند شد. اما اگر ذهنشان یا ذهن دیگران تشویش شد، لطف کنند به خودم بگویند تا رفع تشویش کنم. قول؟
هنرور شجاعی
ميعاد با خورشيد
زندگينامه حضرت آيتاللَّه العظمى
آقاى سيد محمد صادق روحانى مد ظله
ً
صداى نخستين، صدائى از سلاله پاكان بود. و امتداد پژواكش در گسترده تاريخملتى بپاخاسته بياد ماندنى است. و ايمانش به حقيقت، ايمانى به آغاز فصلى پاك درحركت توفنده ملتى بود كه شكفتن را نويد مىداد. صداى او، اين رساترين صداىتاريخ ايران، در راستاى حركت به پاخاستگان، صداى ايمان بود. صداى ايماناسيرانى بود كه اينك زنجير ستمى كه طى قرون بر دست و پايشان بسته بودندمىگسست و فرو مىريخت. و به شهادت تاريخ صداى او صداى نخستين و فرمانحركت به سوى واژگونى كاخهاى ستم قرون و اعصار بود. صداى او فرمان تاريخ بودو بيدارى ملتى را نويد مىداد كه راه پيروزى نسلهاى آينده را نيز هموار مىكردند.چونان كه اينك نيز نه حركت باز ايستاده و نه صداى مردى مردستان خاموش.
هم اينكه همراه ماست و در رهگذر مبارزهاى كه، به فرمان تاريخ و خداوند،بايد تا انتهاى راه ادامه يابد يار و ياورمان. چرا كه صداى حق خاموش شدنى نيست ودر باورمان است كه »در انتهاى راه رهائى است« و اين جملهاى از حضرتآيتاللَّه العظمى سيد صادق روحانى، رهبرى كه با خداوند ميثاق بسته است كه باز همصداى رساى ملت و مليتى باشد كه نه خاموش خواهد شد و نه فراموش.
سخن گفتن از زندگانى پاك و سراسر مبارزه حضرت آيتاللَّه العظمى روحانىكار آسانى نيست. اگر قرار بود به سياق تذكره و تاريخ نويسان مزدور زمانه به مدح ومنقبت اين رهبر بزرگ مذهبى، كه عشقى مالامال حقيقت و صداقت به اين سرزمينتاريخى دارند، بپردازيم سخن كوتاه بود و روال كارمان آسان. مىتوانستيم از او بتىبسازيم چونان بتهاى ديگر و بتپرستان فريب خوردهاى باشيم چونانخودباختگانى كه مىبينيم و مىشناسيم و هستند.
او يك بت شكن راستين است و ابراهيم دوران تلخ و سياهى كه از ديربازمعماران نادان بتخانهها بر ايمان ساختهاند. رهبر راستينى است كه صداقت وصراحت بر سيطره كفر و نادانى تاخته است. نه مدحى در كار است و نه منقبتى. باوركنيم ايمان را، باور كنيم حقيقت را و باور كنيم كه او هرگز از ياد ما، تاريخ ما، و قوميتاستوار ملتى كه از تنگناهاى تاريك تاريخ به سلامت رهيده است و خواهد رهيد،غافل نبوده است.
هم اكنون بولتن ويژه ساواك دوران شاه روبروى ماست. رئيس سازماناطلاعات دوران انقلاب نسخهاى از گزارش اداره ساواك قم را براى يكى از پيروانايشان روانه مىكنند. شايد بر حسب نوعى طبقهبندى گزارشگرانه بايد اين نسخه رادر بخش ديگرى از اين زندگينامه مىگذاشتيم، امّا، پيش از آنكه به تصوير روشنترىاز ايشان بپردازيم شايد اين گزارش بتواند آينه كوچكى باشد براى آنان كه تبيينقوميت تاريخى و مذهب راستين تشيع را باور دارند.
سازمان اطلاعات و امنيت كشور »ساواك« در اين بولتن ويژه طى شماره312/3687 چنين گزارش مىدهد:
برابر سوابق موجود، سيد صادق روحانى ازجمله آيات مقيم شهرستان قم مىباشد، كه از سال 2520 در صف روحانيون مخالفدولت قرار گرفته و از آن به بعد فعاليت داشته و دارد از يكسال قبل به بعد، مشار اليه باگردانندگان فعال جبهه به اصطلاح ملى نيز تماس برقرار كرده و با توصيه و تحريكعناصر به اصطلاح ملى اعلاميههائى عليه دولت منتشر نموده است. سيد صادقروحانى از جمله اولين كسانى بوده كه عليه مقاله »استعمار سرخ و سياه« مندرج درروزنامه اطلاعات مورخه 36/10/17 عكسالعمل نشان داده و متعاقباً ابتكار عمل دركشانيدن روحانيون را به فعاليتهاى ضد دولتى در دست گرفته است پس از آن درتاريخ 19 و 37/2/20 وقايعى در قم رخ داد، تصميم گرفته كه چند تن از محركيناصلى از جمله نامبرده بالا از اين شهر تبعيد شوند. مراتب طى گزارشى به استحضاررسيد، مقرر فرمودند از آيات درجه اول در مورد تبعيد روحانى سؤال شود. دراجراى امر اقدام گرديد«.
از رهگذر اين گزارش كاملاً سرى و محرمانه است كه چهره مبارز وآشتىناپذير حضرت آيتاللَّه را مىبينيم كه چگونه بىهراسى در دل رهبرى مبارزاترا مستقيماً در داخل كشور بدست مىگيرند.
در اين مورد باز هم بخش ديگرى از اين گزارش سرى را باز ميگوئيم:
» بهاستحضار رسيد كه در صورت تصويب در قم بماند و با مراقبت مأمورين شهربانى وقطع خط تلفنى منزل نامبرده، تماس و ارتباط او با خارج از خانهاش قطع گرديدهادامهمحدوديت و ممنوعيت جهت مشاراليه در شهر قم سبب شد كه وى قادر نباشد دررخداد اخير دست به تحريكات بزند و روى ديگر آيات اعمال فشار نمايد«
دستگاههاى امنيتى همواره در صدد هستند تا كلاس درس حضرت آيتاللَّه رانيز تعطيل نمايند. به ياد مىآوريم كه بعدها حتى هنگامى كه درب مدرسه فيضيهبوسيله ايشان گشوده مىشود، تقريباً همه مراجع تقليد، و حتى خود اداره ساواك،براى ايشان پيغام مىفرستند كه به مدرسه نروند چرا كه برايشان خطرناك است.ساواك قم رسماً به اطلاع حضرت آيتاللَّه مىرساند » اگر به مدرسه برود دستور زدنداريم« امّا حضرت آيتاللَّه به راننده دستور مىدهند كه »از جلوى كماندوها برو تاعكسالعملشان را ببينيم« و واكنش كماندوها جز اين نيست كه بىاختيار اداى احتراممىكنند، اين اشاره در آغاز اين جزوه تنها به نيت شناخت بيشتر بزرگمردى است كهصلابت راستين و شكوه ايمانش يادآور مجاهدين صدر اسلام و قهرمانانى چونابومسلم خراسانى است.
امّا اشاره به گزارش سرى ساواك در آغاز اين جزوه و پيش از آنكه به تاريخزندگانى و نقش رهبرى حضرت آيتاللَّه روحانى بپردازيم بيشتر از آن بابت بود كهمشخص گردد »چه كسى مرد هنگامهها و درگيريهاى سخت است« و چه كسى صداىنخستين ايمان و حقيقت بوده است.
زندگينامه حضرت آيتاللَّه نيز جز همين حقيقت پاك و خدائى نبوده و نيستكه براى مبارزه با ظلم و ستم در هر شرايط و هر زمانى بايد قد بر افراشت و قاطعانه وآشتىناپذير به تباهىها حمله برد.
امّا پيش از بيان نقش رهبرى حضرت آيتاللَّه شايد لازم باشد مرور كوتاهى برزندگانى پر افتخار ايشان داشته باشيم. گر چه در اين باره نيز سخن بسيار رفته و بسيارنوشتهاند. بر زندگينامه اين رهبر آگاه بزرگ و آگاه دل هيچ ابهام و ترديدى سايهنيافكنده است. او فرزند پاك و صادق اين سرزمين است. فرزند پاك سرزمين اسلامىما و فرزند پاك يك خاندان اصيل ايرانى. مرجع بزرگى كه ذهن هشيار و بيدارشهمواره با زمان پيش رفته است و در رهگذر اين عمر پر بار لحظهاى از تحقيق و تتبع وتدريس، و بالاتر از آن روند و پيشرفت علوم جهانى غافل نبوده است. بهمان كيفيتكه فرزند خصال خويشتن است فرزند زمان و دوران خويشتن نيز هست. خانهاش همواره خانه و مأمن مريدان و مردمى است كه از هر گوشه و كنار اين آب و خاك و يااز سرزمينهاى دورتر به سويش مىشتابند. بسيار بودهاند و هستند مردمى كه خسته وپاى آبله، درمانده و محروم، رنجيده و ستم كشيده خود را به آستانش رساندهاند.آستانى كه به يكسان به روى فقير و غنى و تشنگان حقيقت، و راست قامتانى كه جانبر كف در كنار رهبر، به ظلم و تاريكى، جهل و خرافات و بتپرستىهاى متداولزمان تاختهاند، باز بوده است. و اين صفت مشخص و تصوير روشنى است از فرزندخاندانى كه پدر و نياكانش نيز جز اين نبودهاند.
حضرت آيتاللَّه العظمى سيد صادق روحانى در شهرستان قم متولد شدهاند ودرست پنجاه سال قبل، يعنى در سال 1355هجرى قمرى (1303هجرى شمسى(براى فرا گرفتن علوم مذهبى عازم نجف اشرف مىشوند. حضرتشان پس از اخذدرجه اجتهاد به ايران باز مىگردند. در زندگانى پر بار ايشان نكاتى وجود دارد كهبىترديد، يا بىسابقه و يا به احتمال فراوان كم نظير بوده است. حضرت آيتاللَّههنگامى كه در نجف اشرف سرگرم تحصيل علوم مذهبى بودند دقيقاً پيش از رسيدنبه سن بلوغ - يازده سالگى - به اتفاق بسيارى از مراجع مذهبى شيعه، كه برخى از آناندر همان هنگام درجه اجتهاد نيز داشتند، در يك كلاس و يك سطح شركت داشتند.
آقاى نورالدين ميلانى، فرزند مرحوم حضرت آيتاللَّه ميلانى، برايمان چنينحكايت مىكنند:
»در آن دوران حضرت آيت اللَّه العظمى خوئى از بزرگترين مراجع تقليد شيعيانجهان براى پدرم نقل مىكردند كه افتخار مىكنم به حوزهاى كه در آن يك نوجوانيازده ساله در كنار شاگردان بزرگسال حوزه و همراه آنان مكاسب مىخواند و ايندرس را به خوبى، و بسا كه به مراتب بهتر از ديگران مىفهمد و مىخواند.«
كسانى كه با علوم مذهبى آشنائى دارند از كتاب »مكاسب شيخ« آگاهند. درسلسله دروس و علوم مذهبى اين كتاب يكى از مهمترين كتبى است كه در دوران»سطح« - دوران علوم مقدماتى مذهبى - تدريس مىشوند. حضرت آيتاللَّه روحانىدر سن يازده سالگى اين كتاب را - مكاسب - با اظهار نظر در مطالب آن مىخواندند.كارى كه شايد هنوز هم در پى گذشت ايام از كمتر كسى ساخته است.
اشاره كرديم كه آموختن علوم مذهبى، مانند همه علوم ديگر، داراى طبقهبندىو مراحل خاصى است. بالاترين مرحله اين علوم، براى اخذ درجه اجتهاد، يا دورانعالى را »خارج« مى نامند. گفتنى است كه در اين مرحله حضرت آيتاللَّه روحانى پيشاز رسيدن به سن بيستوپنج سالگى خود اين مرحله، يعنى دروس خارج را تدريسمىكردهاند كه هم اكنون نيز ادامه دارد. وقتى به زندگانى پر ثمر ايشان نظر مىافكنيممىبينيم كه بسيارى از مدرسين فعلى و معروف حوزههاى علميه ايران و خارج ازايران افتخار شاگردى حضرت آيتاللَّه روحانى را داشتهاند. اضافه كنيم كه از مراجعبزرگ تقليد در دوران ما شايد كمتر بودهاند مراجعى كه تأليفات و رسالاتى در حدايشان داشته باشند، و يا احتمالاً در تأليفات و رسالاتشان به مسائلى پرداخته باشند كهمنطبق با نياز زمان و دوران حاضر باشد.
جوهر ناب و خالص تشيع، مذهبى كه ايران و ايرانى به پرچمداريش افتخارمىكند، جابجا و لحظه به لحظه در تأليفات و رسالات ايشان سيلان دارد.
حضرت آيتاللَّه به نيت تدوين و تأليف فقه، به كيفيتى كه جامعيت اسلامى، وخصوصاً جامعيّت مذهبى تشيع در آن ملحوظ و محفوظ باشد، سالها پيش اثر بزرگو ماندنى خود »فقه الصادق« را در بيست و شش جلد نوشته و به چاپ رساندهاند. گرچه اين كار عظيم ساليان درازى از عمر حضرتشان را به خود اختصاص داد امّا حاصلكار اثرى است بىنظير در عالم اسلام و نشانهاى از احاطه وسيع ايشان به علوم مذهبىو ذهنيت بيدارشان در زمينه حل مشكلات و معضلاتى كه در يك نگرش كلى به ديناسلام، به معناى وسيع كلمه، مربوط مىشود، هم اكنون اين اثر بيست و شش جلدى بهچاپ چهارم رسيده است و به احتمال قريب به يقين تجديد چاپ آن تا ساليان درازادامه خواهد يافت. از تأليفات ديگر حضرت آيتاللَّه روحانى كتاب چهار جلدىديگرى است بنام »حاشيه مكاسب« كه يكى از تأليفات برجسته ايشان در زمينهمعاملات است.
در اشاره به ذهنيت بيدار و اعتقاد به عينيت زمانه و تبيين جامع اسلامى پيشرو وزنده با مسائل علمى و اجتماعى بدانگونه كه بتوان جهل و خرافات و گزافه گوئىهاىبيهوده عالم نمايان بىعمل را از دامان پاك تشيع زدود و جواب بسيارى از مسائل ومشكلات روزمره را، در زندگى هر روزه خود، يافت به اثرى برجسته و درخشان»كارى كه بىترديد نخستين بار در عالم اسلام انجام گرفته است« يعنى كتاب »المسائلالمستحدثه« مىرسيم. در اين كتاب كه به زبان عربى نوشته شده است، جواب بسيارىاز مشكلات ما در اين قرن، قرنى كه تمدن و فرهنگ بشرى اجازه پياده شدن در كره ماهو سفر سفينهها به كرات ديگر را مىدهد، داده شده است. در اين اثر برجسته به بحثچشمگير و جالبى در فقه و استدلال از باب مسائلى مانند »تلقيح مصنوعى، اوراقبهادار، مسألهى سرقفلى، مسألهى كنترل مواليد، حق تأليف و حقوق مؤلف، حقوقمربوط به نشر اخبار، آناتومى و پيوند اعضا در علوم بيولوژيك و پزشكى، هنرهاىتصويرى و تجسمى، و بسيارى مسائل روزمره در زندگى مردم مسلمان برخوردمىكنيم كه انطباق اين مسائل و احتمالاً پاسخ مشكلاتمان را، بعنوان نمونه روشنى ازاسلامى كه نه ارتجاعى و نه عقب مانده است، در لابلاى اوراق و جملات زرينشمىبينيم. كارى كه بسيارى از مدعيان نادان و عالم نمايان بىعمل حتى از طرح ساده وشفاهى اين چنين مسائلى عاجز و درمانده بودهاند.
و امّا در مسائل اجتماعى و سياسى مربوط به شيوه حكومتها، خصوصاً»حكومت اسلامى، نيز به نوشتهها و گفتههاى روشن، خالى از عقده، و منطبق با زمان،و درك مستقيم حضرت آيتاللَّه روحانى برخورد مىكنيم.
يكى از مصاحبههاى ايشان با چند خبرنگار نشريات روبروى ماست. هنگامىكه از حضرت آيتاللَّه روحانى درباره تشكيل حكومت اسلامى و نحوه آن سؤالمىشود به كتابى اشاره مىفرمايند كه در دويست صفحه نوشته شده است. در بخشىاز اين گفتگو، و اشاره به كتاب، و در پاسخ به سؤال خبرنگارى كه مىپرسد:»شرايط حاكم و حكومت در اسلام چيست؟« حضرت آيتاللَّه روحانى مىفرمايند:
شرايط اين است كه به تمام قوانين مملكتى كه همان قوانين اسلام است عالم و مطلع باشد،تقواى سياسى و دينى و اجتماعى هم داشته باشد، بعلاوه بينش كافى هم داشته باشد.«
خبرنگار دوباره مىپرسد: »به نظر شما حالا چه كسى واجد اين شرايط است؟«و حضرت آيتاللَّه در جواب مىفرمايند:
»بسيارى از مراجع تقليد واجد شرايط هستند، امّا گفتم كه يكى از شرايط اصلى هم اين است كه درك اجتماعى صحيح داشتهباشند. امّا توجه كنيد كه مراد ما از عالم فقط عمامه بسر نيست، غير عمامه بسر هم اگرقوانين را فهميد و صاحب آن بينش كافى كه اشاره كردم بود مىتواند حاكم باشد.«
و در كتاب حضرت آيتاللَّه نيز به روشنى با اين درك مستقيم و غير متعصبانه وآگاهانه برخورد مىكنيم. اين نشانه ايست از بيدار دلى و ذهنيت ناب و بىغل و غشرهبرى كه گفتيم صدايش، صداى نخستين عليه جور و ستم حكام زمانه بود. و ياهنگامى كه در يكسال از انقلاب گذشته و زير فشار و تلقينات برخى از سازمانهاىافراطى و افراد ناآگاه و نادان دولت جمهورى اسلامى )دوران رياست جمهورىبنىصدر( طرح اصلاحات ارضى، يا به تعبيرى طرح انقلابى اصلاحات ارضى وتقسيم اراضى، در مجلس شورا يا شوراى انقلاب مطرح مىشوند حضرت آيتاللَّهنخستين كسى هستند كه با روشنى و بىهيچ ابهام و يا هراسى، و بىهيچ دغدغهخاطرى از اينكه برچسبهاى مرسوم زمان را برايشان بچسبانند با اين طرح به مخالفتبر مىخيزند.
ايشان ضمن گفتگوئى با خبرنگاران و روزنامهنگاران داخلى صراحتاًمىفرمايند:
» گر چه آن اصلاحاتى كه در رژيم گذشته شد، آنهم اصلاحات نبود ونمونهاش اينكه بعد از اصلاحاتى كه كردند ديديم كه محصولات كشور چقدر كم شدو چقدر احتياج پيدا كردند كه غلات را از خارج وارد كنند، امّا اين طرحى را هم كهمىگويند اخيراً به شوراى انقلاب رفته است ولى آقاى ... مدعى است كه هنوز به آنجا)منظور شوراى انقلاب است( نيامده اين طرحى است كه ما به آن مخالفت كرديم،البته نه اينكه ما با اصلاحات ارضى مخالف باشيم، نه، بلكه ما مدعى هستيم كه ايناسمش اصلاحات ارضى نيست. اصلاحات ارضى اين نيست كه فرضاً زمينى را يككسى گرفته و سالها آن زمين را احيا كرده، زراعت كرده، و عمرش را روى آن مصرفكرده، اين زمين را از او بگيرند و به ديگران بدهند، در حالى كه مىبينيم مملكت مااينهمه زمينهاى مستعد دارد، مثلاً در همين سيستان و بلوچستان مىگويند زمينها بهقدرى استعداد موز و غيره دارد و يا در طرف خوزستان كه خود آقاى رئيس جمهورمىگفتند كه اراضى موات كه در دست دولت است آنها را بدهد به زارعين و به مردم،ابزار كار را هم خودش تهيه كند. اين مقدار پول نفت كه ما داريم، درآمد داريم، يكمقدارش را اختصاص بدهند به زارعين. اگر نمىخواهند كه مجانى هم بدهند بهصورت وام بدهند. اينكه اخيراً روشن شده است كه اراضى مردم را مىگيرند و بهديگران مىدهند از انحرافاتى است كه به ما تلگراف كردهاند، نامههاى بسيار زيادفرستادهاند شكايت كردهاند و در همه آنها مىگويند اين قطعه زمينى را كه خودماناحيا كردهايم از ما گرفتهاند و دادهاند به ديگران. خب، نتيجهاش اين است كه زراعتمملكت را بطور كلى از بين ببرند بدون اينكه نتيجهاى بگيرند. به عبارت ديگر نظراسلام بر اين است كه تمام طبقات را از حد فقر بالا بياورد، مردم را غنى كند، امّا نهاينكه ما بيائيم و با اينطور كارها آن اغنيا را هم فقير كنيم آن طبقه توليدى كه اينهامىگويند آنها را هم به فقر و مسكنت بكشانيم، خب، اينها را فقير كنيم كه همه محتاجباشند؟ نه ما صراحتاً با اينطور طرز فكرها، كه مغاير با اسلام است، مخالفيم، اگر مراداين است كه طبقه پائين را بياورند بالا و آنها را غنى كنند اين است كه ما ميگوئيم ايناسم اصلاحات نيست آنچه بيشتر مايه تأسف است اين است كه بعضى روزنامهها هممقالاتى را مىنويسند و احكامى در آنها نوشته شده است. در يك مقاله ديديم نوشتهاست كه »زمين ملك كسى نمىشود« يعنى بطور كلى مالكيت بر زمين را انكار كردهاست. ما كارى نداريم كه اصولاً اين آقايان اهل تشخيص هستند يا نه، و يا فرضاً اين»آقاى « كه ايشان را نمىشناسم كيست، اصولاً درس خوانده يا نخوانده، و يا خودآقاى بنى صدر كه در بعضى موارد ايشان را تائيد كردهاند
فرض كنيم همه اين آقايان از آن اسلام شناسهاى درجه اول، باشند، ولى قانوناساسى ما مىگويد تمام قوانين و طرحهائى كه در مملكت اجرا مىشود بايد بر طبقموازين اسلام باشد اگر اينطور باشد كه هر كس كارى مىكند آنرا به حساب اسلامبگذارد رضاشاه سابق هم اين را مىگفت كه كارهائى كه مىكنم بر طبق اسلام است،حالا اين آقايان هم باز طرحى را كه دارند اجرا مىكنند باز خلاف اسلام است من بازهم مىگويم كه ما با اصلاحات ارضى مخالف نيستيم، امّا اينها اصلاحات نيست بلكه»افساد است.« اصلاحات اين است كه دولت اراضى مستعد را در دسترس مردم قراربدهد و وسائل را هم فراهم كند. اين مقدار آب در مملكت داريم كه همهاش دارد هدرمىرود اينها را جمع كنند تا مردم استفاده كنند آنجاهائى هم كه آب نيست بروند چاهعميق بزنند. مگر همين دشت خشك قزوين نبود كه بدست خارجيها دادند و آنهاچقدر آباد كردند و بعد چقدر محصولات از همان زمينهاى لم يزرع برداشتكردندجمعيتى از فارس آمده بودند كه اراضى ما را گرفتهاند، حالا مىگفتند گرفتناراضى هيچ، بلكه درختهائى را كه با چه زحمتى كاشته و پرورش داده بوديم بريدهاندو از بين بردهاند. ما با اين كارها مخالفيم و الا با اصلاحات ارضى مخالف نيستيم.
اين يك جهت بود كه مىخواستم تذكر بدهم. يادم هست در آن موقعى كه مامحبوس بوديم و ملت آمدند و ما را آزاد كردند يك هفت هشت روز بعد سؤال كردندكه حالا شما با زحمت شاه را از ميان برداشتيد اگر يك كسى آمد بدتر از شاه چهمىكنيد؟ اين يك سؤال بود، گفتيم »باز هم ملت ما پيروز است.«
شايد اگر قرار بود كه در اين زندگينامه به روال عادى تذكره نويسان سخنمىگفتيم بسا كه بايد سير طبيعى زندگى حضرت آيتاللَّه را دنبال مىكرديم. امّا اشارهبه همين مصاحبه ساده و روشنى كه درباره اصلاحات ارضى و مصادره اموال مردمتوسط مردمى كه بنام انقلاب در پى كشاندن اين حركت بزرگ به انحراف بودندمىتواند نشان دهنده آگاهى سرشار و بينش راستين حضرت آيتاللَّه باشد. و ديگرآنكه از همين آغاز كار بدانيم كه با مردى مردستان، و انسان كه اشاره رفت مردى ازسلاله پاكان روبرو هستيم. مردى كه مرد هنگامهها و نبردهاى بزرگ است.
اعلاميهها و خبرنامههاى مختلف جبهه ملى ايران سراسر و جابجا از بيانات واعلاميههاى حضرت آيتاللَّه، در دوران خفقانآور رژيم گذشته سخن مىگويد.
در سال 1354، يعنى در اوج درگيرى ملت ايران، و در هنگامه حزب و حزبسازى بوسيله عمال ساواك و خود فروختگان سياسى، حضرت آيتاللَّه العظمى دراعلاميهاى كه با خط خود آنرا نوشتهاند و بعد از آن همان متن دستنويس »كه اينكه دراختيار ماست« بوسيله مردم و مبارزين راه آزادى تكثير مىشود چنين ميفرمايند:
» دراين موقع حساس كه طبقه حاكمه مردم را مجبور به نامنويسى در »حزب رستاخيز«مىنمايد بىآنكه كوچكترين حرمتى براى آزادى فكر و عقيده افراد كه قانون اساسىبه آنها اعطا كرده است قائل باشد، بر خود لازم ميدانم كه جواب ملت مسلمان ايران رابدهم و كتمان حقايق را جائز نميدانم، و لذا صريحاً اعلام ميدارم »دخول در حزبجديد التأسيس را به اين صورت كه دولت و مطبوعات و راديو پس از نطق طراححزب برداشت نموده و مردم را ملزم مىكنند كه در آن حزب فعاليت نمايند و بايدايمان به سه اصل باشند والا زندان يا تبعيد و لااقل محروم از حمايت دولت خواهندشد حرام ميدانم. چون با اسلام و خصوصاً مصالح ملت مسلمان ايران مخالفت استو نيز با اعلاميه حقوق بشر و قانون اساسى مملكت و با اصول 8 - 39 - 2 - 1 از متممقانون اساسى، مغايرت دارد.
اين اعلاميه در سال 1354 از سوى حضرت آيتاللَّه العظمى صادر مىشود.يعنى زمانى كه بسيارى از پيشوايان به ظاهر مردمى و بسيارى از پيشوايان مذهبى، كهنان و آب و سلامتيشان را در گروه تأييد و همكاران با رژيم گذشته ميدانند يا سكوتميكنند و دم بر نمىآورند يا لااقل »صدور بيانيه را خطرناك« تلقى مىكنند. آنها چنينباور دارند كه قطع آب و نان و عليقشان يعنى به مخاطره انداختن مردم ايران.
امّا اين پيرو راه شهيدان راستين اسلام و ايران با هيچ تمهيد و حيلتى، چه ازسوى ياران ظاهر الصلاح و چه از سوى نمايندگان دستگاه حكومتى سكوت را پذيرانميشود. جهانبينى اين مرد مردستان وسيعتر و آينده نگرانهتر از آنست كه حصارتنگ مصلحتها - از آن دست كه گفتيم - به بندش كشد.
سخن از خويش نيست، كه سخن از يك ملت است، ملتى سترگ و اينهمه سربردار و لاله زارهاى بىنام و ناميان مرد، كران تا كران.
در جريان توفنده نهضت مردم ايران بود كه، تحت تأثير تهديدهاى ساواك ونيروهاى امنيتى شاه، گروهى از مبارزين روحانى آن زمان، حتى از امضاى اعلاميه نيزخوددارى ميكنند، حضرت آيتاللَّه العظمى بشرح خبرنامه شماره هشت مورخ دهمارديبهشت 1357 »جبهه ملى ايران« تنها مرجعى هستند كه در اين هنگامه آشوب ودرگيريها، اعلاميه براى تعطيل عمومى صادر مىفرمايند.
بسمه تعالى و اليه المشتكى
»ان اللَّه يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص«. اگر چه مردممسلمان ايران در عصر حاضر شاهد ضربات پىدرپى و سنگين وارده بر اسلام ومسلمين هستند. اگر چه هنوز دو چهلم از فاجعه كشتار قم و يك چهلم از واقعهخونين تبريز نگذشته بود كه وقايع مشابهى در شهرهاى ديگر بخصوص در يزد،جهرم، همدان، اصفهان، اهواز و رخ داد و عده زيادى كشته و زخمى شدند و براىچندمين بار ما را ماتم زده نموده و در سوگ نشاندند.
اگر چه در چند ماه اخير انواع قانون شكنىها، زورگوئىها، كشتارها، و آدمدزدىها به اوج خود رسيده است و مردم اين مملكت ناظر كثيفترين جنايات تاريخبودهاند. اگر چه بسيارى از هموطنان مسلمان ما هنوز در مرگ عزيزان خوداندوهناكند، اگر چه هنوز زندانهاو تبعيدگاهها از انبوه مردم بىگناه، حقگو و دانشمندكه جمعى از آنها از مفاخر عالم اسلام و روحانيت هستند موج ميزند، اگر چه هنوزطلاب و دانشگاهيها، محصلين دبيرستانى، بازارى، كارگر و دهقان تحت تعقيب،شكنجه و آزارهاى ضد انسانى قرار دارند. اگر چه در اين مدت بر خلاف دستوراسلام و قانون اساسى و حقوق بشر مأموران هيأت حاكمه به امر آنها بىشرمانه بهاماكن مقدسه قم حمله برده و در حرم مطهر زائرين بيگناه را مضروب ساختند و درمدرسه مرحوم آيتاللَّه العظمى بروجردى به چپاول و غارت پرداختند و وحشيانه درو پنجره مدرسه را شكستند و لوازم ساده زندگى طلاب و كتابهاى آنان را از بين بردند،و طلاب را به قصد قتل مضروب ساختند و بعضى را از طبقه دوم به صحن حياط پرتنمودند. اگر چه هيأت حاكمه به خيمه شب بازى خود همچنان ادامه ميدهد و گروهىمزدور را همه روزه در گوشهاى از اين مملكت بنام كميتههاى جناح پيشرو و اعضاىنيروهاى پايدارى در ميتينگهائى كه تشكيل ميدهد به نمايش مىكشد تا پشتيبانى خودرا نسبت به خود ابراز دارد و تظاهرات يكپارچه مردم مسلمان ايران را بر ضد خودتظاهرات عدهاى قليل اخلالگر قلمداد كند. آرى با وجود همه اين حوادث ملت ايرانهرگز تسليم ياوه سرايان و جنايتكاران نخواهد شد، و طوفانى از خشم و نفرت نسبتبه هيأت حاكمه و مأمورين آدمكش و تبهكاران، به عنوان يك وديعه آسمانى در سينهخود حفظ خواهد نمود و هرگز شلاق و باتوم و گلوله از راه مقدس دين و آزادى واستقلال كامل ميهن دور نخواهد ساخت و دستگاه استبداد حاكم از اين وحشيگرىهاو درنده خوئىها و آدمكشىها طرفى نخواهد بست. مگر آنكه شعلههاى غضب الهىبه آنان نزديكتر گردد و آتش خشم عمومى آنانرا در خود فرو برد.
ما طبق وظيفه اسلامى يك بار ديگر به هيأت حاكمه هشدار مىدهيم كه هرگزنميتوان با روشهاى قرون وسطائى اين ملت بيدار شده و خشمگين را خفه و مطيعساخت. از اين آزمايش تلخ و ناگوار اجتناب كنيد، كبريت به انبار باروت نزنيد وبنزين بر آتش خشم و نفرت عمومى نپاشيد. قدرى تعقل كنيد و از جدال با خدا ورسول و جنگ با دستورات الهى بپرهيزيد كه وبالش بسى عظيم و عاقبتش وحشتناكو وخيم است و نمونه آنرا در اين ايام در سراسر ايران مشاهده نموديد كه مردممسلمان ايران ايمانى راسخ به قرآن و اسلام دارند و براى حمايت از دين به پيروى ازدستورات مراجع تقليد، از بذل جان هم، دريغ نكردند و اكثريت به اتفاق، از شمااظهار تنفر و انزجار نمودند، درود بر قاطبه مردم مجاهد ايران، طوفان لعنت ابدى برآدمكشان و غارتگران و طاغوتهاى زمان.
ما روز نوزدهم ارديبهشت 1357 را روز عزاى عمومى اعلام ميداريم و در آنروز حوزههاى علميه در سراسر ايران تعطيل خواهد بود. از مردم مسلمان ايرانانتظار داريم كه صفوف خود را در زير پرچم اسلام فشردهتر سازند و در برابرنيروهاى اهريمنى و طاغوتى مردانه استقامت نمايند. از خداوند متعال براى شهداىراه حق و فضيلت ارتقاى مقام و براى بازماندگان آنان صبر و اجر جزيل خواستاريم«.
بيستم جمادى الاولى 1398
محمّد صادق الحسينى الروحانى
عليرغم تهديدهاى ساواك و هشدارهاى رئيس شهربانى اين اعلاميه كاملاًمؤثر واقع مىشود. با كمك نيروهاى ملى كار تعطيل عمومى به كمال انجام ميگيرد.متعاقب صدور اين اعلاميه، بدستور شاه، بلافاصله حضرت آيتاللَّه در خانه خودشانزندانى مىشوند و راههاى ارتباطى با خارج بكلى قطع مىگردد. امّا همه اين تمهيداتدر مقابل قدرت توفنده مردم، كه خواستار رهبرى اين ابر مرد در داخل كشور بودند،از هم فرو مىپاشد.
روز 25 رمضان مردم محاصره منزل حضرت آيتاللَّه را درهم ميشكنند وكبوتران سپيد حرم آزادى و آزادگى بالهاى خونين خويش را به طواف ميدارند.
خبرنامه جبهه ملى ما وقع را چنين شرح ميدهد:
»حضرت آيتاللَّه روحانى از بيست و ششم ارديبهشت ماه در خانه خود تحتنظر و زير كنترل شديد ساواك بودند و چند بار مردم مبارز قم كوشيدند كه ديوارمحاصره را شكسته و به خانه ايشان راه يابند و هر بار پليس با گاز اشكآور وتيراندازى آنها را از اطراف خانه دور نمود، سرانجام شبانگاه سهشنبه هفتم شهريورماه دهها هزار نفر از مردم با ايمان و مصمم شعارگويان راهى خانه حضرتآيتاللَّه العظمى روحانى گرديدند و مأموران ساواك و شهربانى كه از سيل خروشانجمعيت به وحشت افتاده بودند راه فرار پيش گرفتند و مردم شادى كنان وارد خانهشدند و بسيارى نيز در كوچهها و خيابانهاى اطراف گرد آمدند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر