۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

باستان شناسی معاصر؛ حاضر کردن امر غایب- درآمد1


در این مجموعه گفتارها به بررسی ذات باستان شناسی و رابطۀ آن با دنیای کنونی پرداخته می شود و تعریفی از نو ترین رویکرد باستان شناسی، باستان شناسی معاصر ارائه شده و در چند فصل شاخه ها و زیرشاخه های این رویکرد به همراه اصلی ترین فعالان و مشارکت کنندگان آن بررسی می شود.

باستان شناسی علم مطالعه مواد فرهنگی گذشتگان است در جهت بازسازی فرهنگ های انسانی که پیش از این زنده نیستند. این یک تعریف سنتی از رویکردی است که به مصنوعات و آثار فرهنگی توجه می کند. هر دانشجوی تازه واردی را با چنین تعریفی آکادمیک اقناع می کنند تا سرگرم طبقه بندی قطعه های سفال و ابزارهای سنگی چند صد ساله تا چند هزار ساله شود و بعد از مدتی هم فراموش کند که باستان شناس است یا دانشجوی مواد، می خواهد انسان را بشناسد یا اشیایی که هیچ پیوندی با انسان و نیت ها و رفتارها و بدجنسی ها و خوش جنسی های او ندارند. باستان شناسی سنتی با رویکردهای مختلف خود در مسیری مشخص گام بر می دارد و در نهایت در میان انبوهی تصویر و نقشه پراکنش و گرامر سفال و موضوعات برآمده از نظریه های انسان شناسی استعماری غوطه ور و گرفتار می شود.

به این سرگیجه اضافه می شود وقتی عنوان باستان شناسی معاصر یا به تعبیر میلر «باستان شناسی ما» پا به میدان می گذارد. البته باستان شناسان سنتی با بیان ساده این که چنین رویکردی چرت و پرت و برون آمده از یک مشت ذهن پست مدرن و معیوب است خود را توجیه کرده و کمتر دچار گیجی شده و راه خود به سمت موزه ها و محوطه ها و پراکنش ها گرفته و می روند که ما را به خیر و شما را به سلامت!

می مانند یک مشت دانشجوی باستان شناسی که تا به حال فکر می کردند باستان شناسی یعنی شناخت مصنوعات و آثار فرهنگی گذشتگان در جهت بازسازی فرهنگ های مرده انسانی و حالا با شنیدن نام باستان شناسی معاصر- یعنی باستان شناسی برای شناخت آثار فرهنگی امروزی و بازسازی فرهنگ های زنده - دچار سردر گمی می شوند که آن چه و این چیست!

باستان شناسی ترجمه واژه آرکئولوژی است. آرکه یا آرشه یا همان ارک و عرش و عرشۀ خودمان واژه ای به غایت پیچیده و چند بعدی است. معناهایی متعدد آن عبارتند از علت غایی، علت فاعلی، علت زمانی، علت مکانی، منشأ، سرچشمه و آنچه از پیش بوده. خداوند بر عرش تکیه زده یعنی همین! آرخه ها ساکنان طبقۀ چهارم نظام افلاطونی نیز هستنذ- عالم مثال. آرخه ها اصل و اصیلند. و آرکئولوژی یعنی آنچه اصل و اصیل است. بی علت نیست که رویکرد دانشگاهی آرکئولوژی در اوج پیچیدگی های فرهنگ انسانی و دوران بلوغ آن پای به عرصه وجود می گذارد. هو اول و الآخر و الظاهر و الباطن... از امام صادق ع روایت است که معنای این آیه را انسان هایی در آستانۀ ظهور منجی و در آستانۀ دوران آخر زمان انسانی درک می کنند و می فهمند. آرخه همه چیز است. چون ریشۀ درخت همه گیاه. منشئیت و اولیت زمانی تنها یکی از چند معنا و محتوای این مفهوم است. بنابراین آرکئولوژی صرفاً معطوف به گذشته و اصلیت زمانی نیست. آرکئولوژی علاوه بر اصلیت زمانی، بر اصلیت مکانی، فاعلی، غایی و جوهری نیز دلالت دارد. آرکئولوژی از این رو نه عتیقه شناسی است و نه مطالعه مواد موزه ها.

و آرکئولوژی درست آن هنگام پدیدار شد که فرهنگ انسانی غرب به غایت اصالت را به انسان حواله کرد و همین امر او را از خانه و سکنی گزینی در آن راند و دچار نوعی بیماری نوین به نام نهیلیسم ساخت. انسان وقتی اصالت یابد و در عین حال تمام و کمال اسیر تقدیری باشد که خود آن را ننگاشته لاجرم دچار چنین بیماری می شود. آرکئولوژی در عصر مدرن زاده می شود. عطش فرار از این بیماری انسان را برآن می دارد تا دیوانه وار به جستجوی اصل و منشأ همه چیز برآید؛ از اصالت انسانی خود گرفته- زیستی و فرهنگی- تا اصالت زندگی، جهان، موجودات، اقتصاد، مدنیت، زبان و... . و عصر مدرن، به درستی عصر جستجوی اصالت ها توسط انسانی است که اکنون قبای اصالت به تن کرده؛ قبایی که برایش بسی گشاد است!

آرکئولوژی با اصالت فرهنگی انسان سرو کار دارد. انسان از آن جهت که می تواند ابزار بسازد و نیت مندانه ابزار را به کار بندد. انسانی که استخوانی به هوا پرتاب می کند تا از دل آن سفینه های فضایی دل کیهان را بشکافند. وجود انسان روی کره زمین وجودی آمیخته به ماده است و انسان همانی است که عمل می کند و ردپای عمل او نیز بر ماده نقش می بندد. باستان شناسی با این نقش ها سر و کار دارد و از اصالت آنها می پرسد. اما این اصالت تنها زمانی نیست؛ فاعلی، غایی و مکانی نیز هست. کما اینکه از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود نیز تنها پرسش از منشأ زمانی نیست. انسان اسیر اعصار است؛ والعصر- ان الانسان لفی خسر... .

و هر عصری اصالت مخصوص به خود را دارد؛ اصالتی در همۀ آن چهار جنبۀ پیش گفته. باستان شناسی با آثار فرهنگی و مصنوعات مواجه است؛ مصنوعاتی که استعاره هایی برای وجود انسان و نحوۀ آن وجودند. به این موضوع و ارتباط میان اثر فرهنگی و استعاره در بخش دوم درآمد پرداخته می شود...

"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر