۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

پیرمرد و سید و همه ی بقیه و اینها- 1

editdata.mso" rel="Edit-Time-Data">
«او بجای اینکه جنبه مذهبی را تقویت کند و بر جنبه سیاسی چیرگی دهد، بعکس رفتار کرد. بگونه‌ای که رئیس مجلس شورای ملی شد و این اشتباه بود. من از او خواستم برای دین کار کند، نه اینکه سیاست‌مدار شود
امام خمینی در باب آیت الله کاشانی
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/f/fa/Kashani4.jpg
جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده ، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند .»
پیام تبریک کاشانی به ارتشبد زاهدی



مراسم تحليف (سوگند پادشاهي) رضا پهلوي در مجلس شوراي ملي. 1.سيدابوالقاسم كاشاني 2. عبدالحسين ميرزا فرمانفرما 3. محمود جم 4. جعفرقلي سردار اسعد بختياري

6843-1ع



http://i35.tinypic.com/2462frp.jpg

عکس یادگاری شعبون بی مخ با آیت الله کاشانی






آيت‌الله سيد ابوالقاسم كاشاني
3739-4ع
ملاقات لويي هندرسن (سفير امريكا در ايران) با آيت‌الله ابوالقاسم كاشاني
from
3 people liked this - Mahmood Seifi Pargoo, abbas dehghani nejad, and 1 more










جالبترش اینکه خیابان فدائیان اسلام اون پایین مایین هاست و خیابان فاطمی تقریبا نیمه بالایی شهر






در بهمنِ ۱٣٣۰ گروهِ فدائیانِ اسلام سیدحسین فاطمی وزیرِ امورِ خارجه‌ی دولتِ مصدق را ترور کرد. (محمد عبدخدایی به فاطمی شلیک کرد. فاطمی زنده ماند و کارش را ادامه داد. پیش از اعدام‌اش در مهرِ ۱۳۳۳، فاطمی باز هم ترور شد: این بار به دستِ شعبان جعفری.) لابد فدائیانِ اسلام فاطمی را شایسته‌ی کشتن می‌دانستند.

در تهران خیابانِ بزرگی به نامِ فدائیان اسلام هست و خیابانِ بزرگی به نامِ دکتر حسین فاطمی.
  • you - تناقض بزرگ تر را بگم و دوستان بسیجی و ولایت مدار کم مطالعه مان را به سرحد جنون عصبانی کنم؟ (اشاره: نواب صفوی و) 5:00 PM

  • Mahmood Seifi Pargoo - بفرمایید اقای هنرور ولی البته هم به فکر من و به فکر خودتون هم باشید 5:07 PM

  • Najva N - مشتاقم ببینم این تناقض بزرگتر را (:‏ 5:23 PM

  • you - اگر چندین تناقض بزرگ تر را اشاره کنم هیچ عجب نیست اگر مرا هم ترور کنند ولی:


  1. خیابان نواب صفوی هم داریم، منتهی این امر نشانگر درایت متصدیان است، چون آن محله قبل از انقلاب هم به "نواب" مشهور بود و هیچ ربطی هم قصه اش به نواب صفوی نداشت

  2. در زمانی که فرقه ی دموکرات تبریز قدرت یافت، انشعابی میانشان افتاد و یکی از رهبران می گفت که باید زیر چتر شوروی رفت و لذا پسوند "اسلامی" را هم حذف کرد از نام فرقه اش و دیگری می گفت ما سوسیالیسم را احترام می گذاریم و ایرانی و مسلمانیم و همچنانکه بر فارسی به جای ترکی پایدار مانده ایم ب ر اسلاممان هم پایبندیم و منشعب شد از رهبر اولی که رهبر اکثریت بود. از بد حادثه شخص اول به عنوان مجاهد و مبارز مشهور است و نمی توان مته به خشخاش گذاشت چون هم با رهبری و هم با یکی از مراجع بزرگوار نسبت نزدیک داشته و نه کمونیست بودن و نه شیخی بودنش مانع نوشتن "آیت الله مجاهد شهید" روی مقبره اش در بازسازی گذشته نشد. و دومی را فدائیان اسلام با شعار "لا اله الا الله" تکه تکه کردند و هنوز هم نمی توان از او گفت، به ویژه که مورد نقد و تکفیر آیة الله خمینی هم "در برهه ای از زمان" (با سه بار تاکید خوانده و بعدا پی گیری و تامل شود) بوده است.

  3. آیة الله کاشانی

  • آیة الله کاشانی یک انسان مغرور و جاه طلب و کم ظرفیتی است که با بی ادبی تمام در مورد آیة الله العظمی بروجردی قدس الله نفسه الزکیة که دهن باز می کرد می گفت "مردک لر چه غلطی داره می کنه؟" (هم در خاطرات بازرگان هست و هم حائری یزدی و هم دوانی و هم خیلی جاها)

غرور آیت الله او را به جایی کشانده بود که بی پروا می‌گفت:

«من سرمایه مملکت هستم . فقط رهبر مسلمین ایران نیستم ، مرا همه مسلمانان جهان به رهبری قبول دارند.»[ کیهان، ۲ تیر ۱۳۳۲]
از فردای رویداد ۳۰ تیر رفته رفته غرور و نخوت در رفتار و کردار آیت الله به وضوح مشاهده می‌شود. عریضه نویسی و نامه نویسی‌های او در عزل و نصب مقامات کشوری و توصیه‌های گاه و بیگاه کاشانی، عرصه را برای بروز اختلافات بازتر و وسیعتر مینمود. بنا بر روایتی تا آخر آذرماه ۱۳۳۱، هزار و پانصد توصیه از کاشانی و فرزندانش در وزارتخانه‌ها جمع آوری شده بود.[۵] وزیر کشور مصدق نیز ۵۸ فقره از این توصیه نامه‌ها را که از صدور پرونده وکالت، اجازه دفتر ازدواج، استخراج معدن نمک وفرمانداری ماکو تا انتخابات خلخال و ریاست شهربانی کرج هست، تنظیم و چاپ نموده‌است.[۶]
دراین باره نقل است که مصدق به کاشانی گفته بود:«آقا. توصیه این و آن را نفرمایید. در شان شما نیست و در جامعه هم انعکاس نامطلوب دارد و مورد سو استفاده قرار می‌گیرد. اگر نظرات اصولی دارید با دولت در میان بگذارید تا رفع مشکلات شود.اصلاً گیریم که این مسائل درست بوده.اینها در درجه دوم اهمیت است.آیا شما در خط اساسی نهضت ملی انحرافی میبینید؟اگر هست بگویید اصلاح کنم و اگر نکردم بگویید از کارها کناره بگیر. و الا برای مسائل جزئی که نمی‌توانیم اختلاف داشته باشیم.»


  • و در زمانی که آیات ثلاث در برابرش خضوع کرده و حتی حضرت امام شاگردی آقای بروجردی را می کنند در مجلس آقای کاشانی میگه که "نه تنها شیعه، نه تنها مسلمین ایران، بلکه سراسر جهان اسلام از فلسطین تا اقیانوسیه و بلکه احتمالا همه ی انسان های چیز فهم جهان امروزه تحت اطاعت و هدایت و رهبری منند و نه احدی در قم یا نجف"

داماد آیت‌الله بروجردی از دیدارش با کاشانی روایت می‌کند:

«آقای کاشانی روی کاناپه نشسته بود. سلام کردم. آقای کاشانی گفت: علیکم السلام، کجابودی، چه کار می‌کنی؟ دعوت کرد کنارش نشستم. گفت: بی سواد، لُره چه کار می‌کند؟ منظورش آقای بروجردی بود. اگر این را من به آقا منتقل می‌کردم دیگر خیلی بد می‌شد .به آقای کاشانی گفتم: آقا بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد. ایشان خیلی ناراحت شد و دیگر تا آخر مجلس با من حرف نزد.»[ گفت وگو با آیت الله محمدحسین علوی طباطبائی، داماد آیت‌الله بروجردی، روزنامه شرق،سه شنبه، ۲۹ فروردین ۱۳۸۵]




  • و درباره ی شادروان مصدق میگه که "این چوبه! مهم منم . به جای این مردک خرفت هر احدی و بلکه هر چوبی می بود با رهبری من نتیجه ای جز ملی شدن نفت نداشت!"


نقل است در اوج سر زدن این گونه رفتارها از کاشانی، یکی از مذهبیون به پیش او رفته بود تا نگرانی خود را از اختلاف در نهضت بیان کند.کاشانی به او گفته بود
«نگران نباشید. تا من هستم هر چوبی را که جای مصدق بگذارم کار او را خواهد کرد.»[ مصدق و تاریخ، ص ۳۳۴۱]




  • و اهلش می دانند که با چه توطئه ی کثیفی داشت مرحوم آیة الله العظمی خوانساری را مقابل آقای بروجردی تحریک می کرد و رسید تا جایی که نواب صفوی برای تظلم خواهی رفت خانه ی آقای بروجردی بست نشست و چون راهش ندادند زورکی که رفت وارد بشود کلت کمریش از لای عمامه ی باز شده اش افتاد و خطر رفع شد. آیة الله خوانساری را با فریب از قم خارج کرده بودند و تلگراف عصر کاشانی به نواب جالبه. نواب که خودش مردد بود و بعد هم مطهری و و عده ای باهاش حرف زدند و عبارات مطهری "که آقا دیگه خراب کردین" بارها بر سرش بارید، میگه "با این شخص مزاحم نمی تونم اینجا اسلام را زنده کنم. ثواب را برای شما در نظر داشته ام. تا شدنی هست بشود."






  • البته نواب صد مرتبه شرف دارد، چون گول خورده بود و متنبه شد و راه و روش فدائیان را بعدا بالکل عوض کرد، اما کاشانی فقط هفته ی آخر عمرش گفته بود که "خب ریاست مجلس را به دست بیاورم، برای پیرمرد هم جبران می کنم و دیگرانی که بی انصاف بودم احیانا در موردشان".


با گذشت زمان آیت الله کم کم متوجه گردید که چگونه و چطور عمله دست استبداد شده‌است، اما افسوس که دیگر پشیمانی فایده‌ای نداشت.آن گاه که کاشانی دریافت به سختی فریب خورده‌است لب به شکوه گشود:
آزادی جز برای عمال انگلیس نیست. مطبوعات و نشریات ملی هیچگونه اظهار عقیده ندارند و همه توقیف اند. بسیاری از ملیون و آزادیخواهان متدین در زندان‌ها بسر می‌برند. این اختیارات را چه کسی به آقای زاهدی داده که این دیکتاتوری شدید و قرون وسطایی را با مردم شریف ایران می‌نماید؟
و اینگونه افسوس روزهای پیش از کودتا را خورد:
حیف که رادیو در اختیار من نیست که از افکار مردم و احساسات پاک این ملت استفاده کنم.


  • (جالب اینکه آیة الله بروجردی هم برای اعدام نشدن نواب زحمت ها کشید و هم قرض هنگفت کاشانی را داد و خانه ای را که کرایه ای بود از طریق فلسفی مرحوم برایش خرید تا صاحب خانه بیرونش نیندازد. البته نگذاشت کاشانی بفهمد که کار کی بوده و فلسفی می گفت : کاشانی می گفت: لره (یعنی اقای بروجردی) یاد بگیره که مقلدای من غیرتشون از اون بیشتره و به فکر آقاشونن!)




مطالب منقوله همگی یا در مصادر مکتوب است یا نوار گفت و گویش هست. از دوانی و بدلا و حائری یزدی هم مصاحبه های من با امضایشان هست، هکذا فلسفی.
منابعی که همه ی اینها را تایید کند خاطرات دوانی، خاطرات فلسفی و شاهکار بی نظیر استاد رهنما است که جدیدا ها چاپ شده بوده.




  • علی ای حال به دوستان ولایت مدار تاکید می کنم که اول صحیفه ی نور را نگاه کنند که امام می گوید: کاشانی خیانت نمی گویم ولی بد کرد، او قدرت را برای اسلام نخواست، اسلام را وسیله ی قدرت شخصی و انانیت خودش کرد". بعد هم عکس بوسیدن دست ملکه توسط کاشانی را نگاه کنند که با عمامه ی سیادت چطوری ولو شده و دست ثریا را دودستی گرفته و می بوسد. بعد تامل کنند که به عادت موتلفه ای ها و عده ای از قدرتمندان و بر خلاف شیوه و سیره ی شخص آیة الله خمینی و رهبر انقلاب، آیا کاشانی و فدانیان را حلوا حلوا کنند و یا آیة الله العظمی بروجردی، امام خمینی و استاد مطهری را ترجیح بدهند (و بی نیازیم از اینکه بگوییم مصدق را)


امام خمینی در خلال نهضت ملی شدن نفت، در نامه‌ای به آیت‌الله کاشانی از وی خواست تا با تقویت جبهه دینی نهضت، از سیاستگرایی فاصله بگیرد. سالها بعد و تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، خمینی از حرف ناشنوی کاشانی گلایه نمود و اظهار داشت :«او بجای اینکه جنبه مذهبی را تقویت کند و بر جنبه سیاسی چیرگی دهد، بعکس رفتار کرد. بگونه‌ای که رئیس مجلس شورای ملی شد و این اشتباه بود. من از او خواستم برای دین کار کند، نه اینکه سیاست‌مدار شود.»[روزنامه کیهان. ۱۳۵۷/۱۲/۲ ذیل تیتر نهضت امام خمینی در جهان بی نظیر است.]


یادآوری دو نکته:

  • خدا رحمت کند دوانی را که مرا از جهل مرکب "کاشانی دوستی" در آورد و صادق بود و با وجود آنکه هم فدایی بود و هم همخانه ی قاتل رزم آرا بود، راستی را بر دوستی مقدم می داشت (کاری که یک فدائی دیگر که البته مدتی کوتاه فدائی اسلام و بعدها فدائی خلق بود، نتوانست انجام دهد...پدرم را عرض می کنم) و الا من یکی از متعصبان در این امر بودم





  • دوم آنکه اسناد کودتای 28 مرداد هر چند کاشانی را وابسته یا خریده نشان نمی دهد، اما هم به راحتی از پول اجانب در راستای تشویق اوباش استفاده کرده و هم ضعف نفسش شرمنده می کند آدم را: آمریکایی ها یک روزنامه ی بی ربط خودشان را اختصاص داده اند به آقا و شکل کاشانی را کشیسده اند با بدن شیر که دارد می غرد و همه ی روسای ممالک جهان موشند در مقابلش و مصدق هم در حال فرار به طرف مقابل است و تیتر زده اند "اگر کاشانی بغرد...!" بعد این را که آورده اند برایش هر کس دیدنش می آید حسب اسناد فقط دارد روزنامه به خوردش می دهد و به تع7داد برای اهل محل و کس و کارش هم می دهد می گوید" ببین دنیا دست کیه".


غرور آیت الله، اخلاقی نبود که از دید آمریکا و انگلیس پنهان ماند. تحریک کاشانی به صور مختلف انجام می‌شد تا رویارویی او با مصدق و شدت تقابل این دو تسریع و به همان اندازه سقوط دولت نزدیک تر شود.
تایمز لندن مقاله‌ای دربارهٔ کاشانی نوشته بود و مجله خواندنیها(ارگان دربار)آنرا ترجمه کرده بود. در این مقاله کاریکاتوری از سر کاشانی روی تنه شیر چاپ شده وآمده بود که کاشانی آنچنان شخصیتی است که یک اشاره او نه تنها ایران که خاورمیانه را به اعتصاب می‌کشد.چند بیت شعر هم زیر کاریکاتور آمده بود. مصراع‌های اول این بود که استعمار چنین و چنان می‌کند و مصراع دوم بیت‌ها این بود:«شیر پامنار اگر بگذارد».این شماره مجله را به مقدار زیاد چاپ کرده بودند و مجله‌ها را کنار تشک حاج اقا گذاشته بودند و سیل جمعیتی که به دیدار حاج آقا می‌رفتند و دست آقا را میبوسیدند به دریافت یک نسخه مجله نائل می‌شدند و از زبان آقا میشنیدند که می‌گفت:«بیسواد. برو این مقاله رو بخون ببین چی نوشته.»
[مصدق و تاریخ، ص 333]


بگذریم. حالم خوب نیست. عزادارم و عزا بعد از عزا خسته ام کرده. بهتره برم خاطراتم از آقای ابن الرضا رو مرتب کنم که فردا قراره چاپ شه و هنوز در ذهنم فقط هست. 5:38 PM
  • hamid - اینا رو خوب شر کن ببین چقدر لایک میخوره :)) 5:43 PM



  • you - آها اصل مطلب این بود که فاطمی را فدایی ها نکشتن، دروغ میگن این مانده های فعلی شون. دربار کشتش. بله مجمع مسلمانان مجاهد لعنة الله علی امواتهم و احیائهم دخالت داشتن و پسر کاشانی و بقایی، اما اولا فدائیان اساسسا در این زمان از کاشانی گسسته بودند(مگر اینکه با توجیهات مرحوم بدلا زورکی بچسبونیمشون) و در کودتا یکصدم نقش زمان نهضت را نداشتند و ثانیا که کاشانی هم روحش بی خبر بود و پسرش ربطی به خودش نداره. دقت کنید. خودش آدم ضعیف النفس و بی ادبی بود ولی نه قاتل بود و نه جانی و نه وابسته-که ....- راستی من گیج الان یادم اومد اون یکی پسرش زمده است و نماینده و اینهاست. همه ی اینها تکذیب می شود. من تب داشتم. اصلا میرم گوگلمئ می بندکم. پیارسال دقیقا همین روز بود رفتم اوین. من هنرور نیستم اصلا.... 5:45 PM



  • Mahmood Seifi Pargoo - من این نقل قول از حضرت امام خیلی برام جالب بود. اينکه اسلام را وسیله قدرت شخصی اش کرده.

ممنون جناب هنرور. بله آقا مواظب باشید. مواظب ما هم! 5:48 PM
  • Alireza *** - آقای هنر ور خیلی خیلی استفاده کردیم. خودتان این توضیحات را نوت کنید بالای همین نوشته ما هم دست به دست بگردانیم. اگر تمایلی به اینکار ندارید، بنده با اجازه شما و با/بدون ذکر منبع (هرطور صلاح بدانید) اینکار را انجام بدهم.

منتظر هستم





  • ادامه دارد تا مستند گردد و مدلل


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر