۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

عبرت بگیریم از مردی که بیش از حد -به اقتضای تغییرات سیاسی و اجتماعی پیرامونش فلسفه اش را تعویض کرد و خود را خسته و متزلزل یافت.

Comments )
you - و اما کسی اگر می خواهد ببیند فلسفه چگونه راسل را به "متعه" که او ازدواج قراردادی/ ازدواج آزمایشی (بسته به کارکرد و هدف) می نامد، رسانده "اخلاق و زناشویی" را دانلود نموده و بخواند که راسل چگونه متعه را از نو اختراع می کند و ذوق زده بر خویش آفرین می زند.

اما دوستانی که اهل "فلسفه ی تحلیلی" هستند مقاله های مربوط به "اتمیزم منطقی" را در "عرفان و منطق" را بخوانند که البته نطفه ای گذرا هستند که وقتی به ویتگنشتاین می رسند و با نبوغ وی می آمیزند، "رساله ی منطقی- فلسفی" را می زایند که "پوزیتیویزم منطقی"،"حلقه ی وین"، "فلسفه ی تحلیلی"، "فلسفه ی زبان" همه از فرزندان مشروع و نامشروع همین پیوندند، هر چند که راسل جا می ماند و با کتاب بعدی آدم به شک می افتد که آیا خودش "اتمیزم منطقی" خود را نفهمیده بوده؟ عبرت بگیریم از مردی که بیش از حد -به اقتضای تغییرات سیاسی و اجتماعی پیرامونش فلسفه اش را تعویض کرد و خود را خسته و متزلزل یافت. دوستانی که می خواهند یک دوره ی جدی و دلچسب فلسفه ی غرب بخوانند کتاب راسل را دانلود کنند منتهی در نظرشان باشد که مباحث مربوط به افلاطون، به اقتضای نتایجی که راسل لازم دارد، تحریف معنوی دارند و تفسیر به رأی شده اند-این را من نمی گویم، اهل فن اظهار می کنند-، فصوب مربوط به کانت و هگل هکذا، و اساسا ایدئالیزم آلمانی وارونه بازنموده شده، کما اینکه فلسفه های به اصطلاح بنده "واکنش به هگل"، یعنی نیچه و شوپنهاور و کیرکگارد، از استبداد راسل در تفسیر بی نصیب نیستند، در عوض در باب لایبنیتز و بلکه کلا دکارت و کارتیزان ها (اسپینوزا، لایبنیتز) و... بدیع و اصیل و در مورد سنت فلسفی آکادمیک در بریتانیا بسیار ارزشمند است. کلا کتاب عالی و مهمی است، اما نه به مثابه ی محور و مبنای فلسفه دانی و فلسفه خوانی-البته تاریخ فلسفه به معنای مورد نظر شاید فقط کاپلستون باشد به فارسی)
Mahmood Seifi Pargoo - من معنای این جملتون رو نمیفهمم
عبرت بگیریم از مردی که بیش از حد -به اقتضای تغییرات سیاسی و اجتماعی پیرامونش فلسفه اش را تعویض کرد و خود را خسته و متزلزل یافت.


این شد دو عامل. بیفزاییم که پس از سقوط هیتلر دولت استالینیستی که اصرار داشت نخبگان رو به شوروی برده و هم آنها را جزو پروپاگانداچی های خود در عرب بگرداند و هم از حضورشان در شوروی شرف بخرد، از جمله راسل رو کشوند به شوروی و راسل که بی روحی و بی هیجانی و میان مایگی و روزمرگی و بی حقوقی و بی حقیقت بودن انسان ها تحت یوغ استالین و کمونیزم را دید به شذت سرخورده شد و این زدگی به ناچار هم از دوستان فکریش دورش کرد و هم به عنوان یک مخالف و خائن، از سوی رفیق ها ضد او تبلیغ ها شروع شد و طعنه های مکرر و مستمر که اغلب به "لرد" بودن و اشرافیتش هم حمله می برد آنقدر کلافه اش کرد که جمیع اموالش را وقف عمومی نمود و کتابخانه اش را به دانشگاه داد و لقب و اشرافیتش روئ هم یه بلایی سرش اورد که یادم نمونده. بدتر از همه که اون چیزایی رو باید می ذاشت کنار که محبوب و مشهورش کرده بودن، در عین حال حالا محافظه کارتر فکر می کرد، نمی خواست فکری رو تولید کنه که علیه انسان ها باشه، یعنی خب غیر مستقیم،نمی خواست در عین حال فلسفه رو با هدف گذاری بهع ایدئولوژی تقلیل بده. از سوی دیگر عامل چهارم این بود که شاگردش در دانشگاه، ویتگنشتاین نظر ائ را پرورده بود و شهرت و مقبولیت جهانی یافته بود و خود راسل هم مقدمه برایش نوشته بود، اما راهشان جدا شده بود و راسل جا مانده بود، چند کار بعدی راسل که در آمد ، نقد تند خود ویتگنشتاین بود که او را از صحنه ی فلسفه ای که خود بنیانگذارش بود، بیرون انداخت و...
حافظه ام ته کشید
ضمنا من هیچ اطلاع درست و حسابی در مورد راسل متاسفانه ندارم، و الا در خدمت گذتری کوتاهی نمی کردم. خلاصه ی مطلب "عوارض تعویض فلسفه و فکر با امواج روزمره ی جریانات عالم بیرون" بود کخه با اون جمله مد نظرم بود.
راستی الان یادم افتاد که توی انگلیسی ش که من دارم "اتمیزم منطقی" در عرفان و منطق چاپ شده ولی انگار توی فارسی رفته یه جا دیگه و به ضمیمه ی یه کتاب دیگری انگار چاپ شده. نگاه می کنم تو کتابخانه و میگم. فعلا که کمردرد نمیذاره تکون بخورم.

و می افزایم:
یک. یاد و تشکر از دوست به خارج رفته و مانده ام آتبین امین زاده ی دزفولی که متن انگلیسی تاریخ فلسفه ی غرب راسل را با یاری و توضیحات او خواندم
2. ترتیب مطالعه ی خودم را در سررسید سال 79 نگاه کردم این بود:
فصل مربوط به راسل در کتاب تاریخ فلسفه ی دورانت، در کاپلستون، در مردان اندیشه ی برایان مگی، مسائل فلسفه، علم ما به عالم خارج، تحلیل ذهن، عرفان و منطق، سیر فلسفی من، زندگانی من (تاریخ فلسفه ی غرب را قبل اینها خوانده بودم). البته لزوما بهتر ترتیب نیست
3. پرینکیپیا ماتماتیکا و سیر فلسفی من ظاهرا سخت قابل دسترسی است، اگر کسی خواست من فتوکپی متن انگلیسی را دارم.
وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر