27 اسفند 1388 / 2 ربيع الثاني 1431 / 18 مارس 2010 |
- 1) 27اسفندماه سال1354هجري شمسي:
مجيد وفادار ازهنرمندان نوازنده ايران درگذشت. وفادارازنوجواني در كنار تحصيلات متداول به تحصيل موسيقي پرداخت وهنرموسيقي اثربزرگاني چون رضا محجوبي تكميل كرد و رديف و و مباني نت را ازعلي اكبرشهنازي و استاد ابوالحسن صبا آموخت. استاد وفادارسالها ازنوازندگان و هنرمندان باذوق و مبتكرراديود بشمارميرفت و بيش از32سال با اين سازمان همكاري كرد.
- 2) تولد "ابهري" حكيم و منجم شهير اسلام (602 ق): اثيرالدين مفضل بن عمر معروف به ابهري حكيم و منجم مشهور مسلمان درموصل به دنيا آمد. اثيرالدين كه در رصدخانه مراغه با خواجه نصيرالدين طوسي همكاري داشت، داراي چندين اثر ارزشمند است كه از آن ميان دوكتاب ايساغوجي و هدايت الحكمه مشهورترند. همچنين از وي سه رساله در هيئت و نجوم باقي مانده است. ابهري در سال 663 ق در 61 سالگي درگذشت.
- 3) انتقال پايتخت ايران از تبريز به قزوين به فرمان شاه طهماسب اوّل (952ق)
- 4) درگذشت "ميرزا عبداللَّه رياضي" حكيم و رياضي دان(1311 ق) : ميرزا عبداللَّه رياضي، افزون بر رياضيات، در نجوم، طب قديم و الهيات نيز صاحب نظر بود. ميرزا عبداللَّه همچنين در هنر خطاطي، استادي چيرهدست بود و خط نستعليق را به زيبايي تحرير ميكرد. از جمله آثار خطاطي او ميتوان به تحرير كتاب مفاتيح الحساب اثر غياثالدين جمشيد كاشاني اشاره كرد.
- 5) درگذشت زاهد مُتألّه آيتاللَّه سيد موسي زرآبادي (1353 ق): آيتاللَّه سيدموسي زرآبادي در سال 1294 ق به دنيا آمد. ايشان در قزوين و تهران از محضر حضرات آيات: ميرزا ابوالحسن جلوه، ميرزا حسن كرمانشاهي، شيخ فضلاللَّه نوري و... استفاده كرده و درعلوم عقلي و نقلي به استادي رسيد. اين عالم رباني همچنين در سلوك شرعي و رعايت تقوا و مراقبات، مرتبهاي والا داشت و به مكاشفاتي عميق نائل شد. در محضر درس آيتاللَّه زرآبادي دانشمندان نامآوري همچون شيخ مجتبي قزويني، شيخ علياكبر تنكابني و شيخ علياصغر شكرنابي به درجات بالاي علمي دست يافتند و به مراتب عالي رسيدند. حاشيه برمنظومهي سبزواري، و حاشيه بر شرح اشارات از جمله تاليفات ايشان است. آيتاللَّه زرآبادي سرانجام در 59 سالگي به سراي باقي شتافت و در قزوين به خاك سپرده شد.
- 6) درگذشت حكيم آيتاللَّه ميرزا ابوالقاسم حكمت(1371 ق)
- 7) آغاز سلطه استعماري اسپانيا بر سرزمين كلمبيا در امريكاي مركزي (1510م): سرزمين كلمبيا در امريكاي مركزي در سال 1499م توسط كاشفان اسپانيايى كشف شد و استعمارگران اسپانيايى، ضمن الحاق كلمبيا به كشور خود، از هجدهم مارس 1510م به غارت منابع آن پرداختند. قيام مردم كلمبيا عليه اسپانيا از سال 1781م آغاز شد و پس از آن كه ناپلئون، اسپانيا را تصرف كرد، نفوذ و قدرت دولت مادريد در مستعمراتش كاهش يافت. همزمان با تزلزل در حاكميت اسپانيا، اعلاميه استقلال كلمبيا در سال 1810 تهيه شد. سه سال بعد، وقوع انقلاب مردم كلمبيا همچنان ادامه داشت تا اينكه سرانجام سيمون بوليوار آزاديخواه معروف امريكاي جنوبي در سال 1819م به سلطه اسپانيا بر كلمبيا خاتمه داد و با آزادي ونزوئلا، كلمبيا، اكوادور و پاناما، جمهوري كلمبياي بزرگ متشكل از اين كشورها را تأسيس نمود. طي سالهاي 1829 تا 1830م اكوادور و ونزوئلا اعلام استقلال كردند. نام كشور كلمبيا به پاس كشف قاره آمريكا توسط كريستف كلمب به اين اسم نامگذاري شده است. (ر.ك: 20 ژوئيه)
- 8) تولد "وايْتْسْ برينْگْ" دريانورد و كاشف دانماركي (1681م): وايْتْسْ برينْگْ دريانورد معروف دانماركي در 18 مارس 1681م در شهر هوسن دانمارك به دنيا آمد. وي در سال 1704م وارد نيروي دريايى روسيه شد و در جنگ عليه سوئديها شهرتي به دست آورد. برينگ در پايان خدمتش در نيروي دريايى، به مسافرتهاي اكتشافي براي روسيه دست زد و در جستجوي حدود شرقي سواحل شمال آسيا برآمد. از اين رو در پنجم فوريه 1725م از سنپطرْزبورْگ بيرون آمد و پس از گذشتن از سيبري، دريانوردي خود را آغاز كرد. وي در سال 1728م در سواحل شمال شرقي آسيا ادامه مسير داد و در 30 اوت 1740م تنگهاي را كه بعدها به نام خودش معروف شد، كشف كرد. وي با كشف تنگه برينْگْ كه شمال شرق آسيا و شمال غرب امريكا را از هم جدا ميكند، ثابت كرد كه قاره آسيا از امريكا جدا است. برينگ همچنين جزاير سِنت لارِنْسْ در غرب آلاسكا در درياي برينگ، سن لوران در جنوب شرقي كانادا و ديوميد در درياي برينگ را كشف كرد. وي طي سالهاي بعد نيز موفق به كشفياتي گرديد كه نام و آوازهاش را بلند گردانيد. در يكي از اين سفرها، توفانهاي شديد و مرض و بيماري، او را مجبور كرد كه از اكتشافات جديد چشم بپوشد و بازگردد. در راه بازگشت، كشتي وي به ساحل جزيرهاي ويران و بيآب و علف نزديك منطقه كامْچاتْكا در شرقيترين نقطه روسيه رسيد و در آنجا بود كه در نوزدهم دسامبر 1741 در همان جزيرهاي كه به نام او ناميده ميشود در شصت سالگي درگذشت.
- 9) تشكيل كنفدراسيون سوئيس متشكل از ايالات گوناگون (1815م): با پيوستن ايالت ژنو به سوئيس در 18 مارس 1815م، اين كشور به شكل كنوني درآمد. كشور سوئيس سابقاً به صورت كنفدراسيون اداره ميشد ولي اكنون حكومت آن فدرالي است. سوئيس متشكل از 25 ايالت يا كانتون است. در قرن پانزدهم ميلادي، سوئيس، يكي از كشورهاي قدرتمند اروپا بود، اما به تدريج قدرت خود را از دست داد. در سال 1815م پس از آن كه 9 كانتونِ ديگر كه آخرين آنها، ژنو بود، به كنفدراسيون سوئيس پيوستند، كنفرانس پاريس كه پس از شكست ناپلئون، در فرانسه تشكيل شده بود، به سوئيس بيطرفي هميشگي اعطا كرد و اين كشور تاكنون، حتي در دو جنگ جهاني نيز، بيطرفي خود را حفظ كرده است.
- 10) تولد "استفان مالارْمِه" اديب معروف فرانسوي (1842م): اسْتِفان مالارْمِهْ اديب فرانسوي، در 18 مارس 1842م در پاريس به دنيا آمد. وي پس ازگذراندن تحصيلات خود و فراگيري زبان انگليسي، به تدريس اين زبان و نيز ترجمه برخي اشعار شاعران انگلستان پرداخت. مالارمه مدتهاي طولاني، محفلي با نام "سه شنبه" در خانهاش تشكيل ميداد كه در آن، هواخواهان مكتب سمبوليسم يا نمادگرايى به گفتگو مينشستند. بر اساس اين مكتب، احساسات و حالات روحي به طور غيرمستقيم از راه نمادها به خواننده يا شنونده القا ميشود. شخصيت گيرا و حُسن بيان مالارمه، بسياري را به محفلِ سهشنبههاي او كشاند و خودِ وي مقام رهبري نمادگرايان را يافت. مالارمه با تاثير از برخي از ادباي گذشته، نه تنها در به كار بردن كلمات، امساك ميكرد، بلكه ابهام در نوشتن را تشويق مينمود و عملاً توجهي به ساختمان دستوري زبان نداشت. از نظر وي، شعر براي عوام بايد معما گونه باشد و براي اهل فن و محرمان راز، چون موسيقيِ مجلسي. مالارمه در پي آن بود تا شعر را از هر چه مادي و محسوس است برهنه سازد و احساسات و انديشههاي ناخودآگاه را با اشارات غيرمستقيم، با به كار بستن اصوات و تصاويرْ بيان كند كه اين خودْ مايه ابهام شعر و نثر او شده است. تقريباً هر شعر مالارمه بر محور يك تصوير يا استعاره سروده ميشود و دستهاي از تصاوير تَبَعي، در اطراف آن ايجاد ميگردد تا انديشه اصلي را قوام بخشد. از مالارمه آثاري از نظم و نثر شامل مجموعهاي از اشعار جواني شاعر و نيز پريشانگويي درباره نظريات زيباييشناسي او بر جاي مانده است. استفان مالارمه سرانجام در نهم سپتامبر 1897م در 55 سالگي درگذشت.
- 11) تولد "رُدولف ديزل" مبتكر و مخترع موتور ماشين (1858م): رودلْفْ ديزل مخترع آلماني، در 18 مارس 1858م در پاريس به دنيا آمد و بخشي از زندگي خود را در فرانسه، انگلستان و آلمان گذراند. وي پس از طي تحصيلات خود، به ساخت دستگاهي انديشيد كه بيشترين بازدهي انرژي را داشته باشد. از اين رو، در مورد نيروي محركه وسايل موتوري، تحقيقات فراواني كرد و پس از سالها كوشش در 5 اوت 1895م توانست، دستگاهي اختراع كند كه بدون نيازبه الكتريسيته، با سوخت سادهتر و ارزانتر، نيروي بيشتر توليد كند. اين دستگاه كه به نام وي موتور ديزل نامگذاري شد، با فشردن هوا، حرارت زيادي در حدود 500 درجه توليد ميكرد. ديزل اولين موتور خود را در كارخانه ماشينسازي آكسبورگ آلمان به بهرهبرداري رسانيد و بدين جهت به فرزند آكسبورگ ملقب شد. وي براي معرفي و توضيح پيرامون اختراع خود به مناطق مختلف اروپا سفر كرد و به عرضه موتور خود پرداخت. اختراع ديزل، در جهان صنعت و وسايل نقليه، تحول عظيمي به وجود آورد، به طوري كه با وجود پيشرفت علم و صنعت، همچنان از اين موتور به عنوان موتوري پرقدرت و با صرفه، استفاده ميشود. رودلْفْ ديزل سرانجام در سال 1913م در 55 سالگي درگذشت.
- 12) امضاي پيمان "اويان" و پايان استعمار فرانسه در الجزاير (1962م): الجزاير از سال 1830م تحت استعمار فرانسه قرار گرفت و مقاومتهاي مردمي مانع اين استعمار نگرديد و حتي در اوايل قرن بيستم تمام خاك الجزاير زير سلطه فرانسه درآمد. در زمان جنگ جهاني دوم، الجزاير كه مستعمره فرانسه بود.، به جرگه متفقين پيوست و در زمان اشغال فرانسه، دولت در تبعيد ژنرال دوگل، مدتي در الجزيره پايتخت الجزاير مستقر گرديد. پس از پايان جنگ دوم جهاني، جنبش استقلالطلبي در اين كشور شدت گرفت، به طوري كه تشنجات اين دوره، باعث اعطاي خود مختاري از جانب دوگل شد. ولي مبارزان كه خواستار استقلال بودند، جهاد خود را ادامه دادند تا حدي كه در سال 1962م مارشال دوگل قرارداد اويان را كه متضمن استقلال كامل الجزاير بود، امضا كرد. در انقلاب هشت ساله مردم الجزاير، يك ميليون نفر از آزادي خواهان به دست اشغالگران فرانسوي كشته شدند. الجزاير پس از استقلال، داراي حكومت جمهوري دموكراتيك (سوسياليستي) شد، كه اولين رئيس جمهور آن احمدبن بلا بود. (ر.ك: 5 ژوئيه)
- 13) مرگ "ملك فاروق" پادشاه پيشين مصر (1965م): ملك فاروق، پادشاه اسبق مصر در سال 1920م به دنيا آمد. او زماني متولد شد كه پدرش احمد فؤاد پاشا با نام فؤاد اول در مصر سلطنت ميكرد. در آن زمان، حكومت مصر تحتالحمايه انگليس بود. فاروق در پي مرگ پدرش در سال1936م، در سن شانزده سالگي جانشين وي شد اما چون به سن قانوني نرسيده بود اداره امور مملكت به شوراي نيابت سلطنت محول گشت. در آغاز جنگ جهاني دوم و درگير شدن عده زيادي از قواي متخاصم در شمال افريقا، مصر نيز به صورت يكي از جبههها و پايگاههاي متفقين به خصوص انگلستان درآمد. ملك فاروق زماني مجبور شد عليرغم ميل باطني خود، به پيشنهاد انگليس در مورد نخستوزيري يكي از مخالفان خود، تن در دهد. ولي فاروق در سال 1944م بار ديگر قدرت كافي به دست آوردو پس از تأسيس رژيم صهيونيستي، همگام با ديگر كشورهاي عربي، ارتش مصر را درگير جنگ با رژيم نوبنياد صهيونيستي نمود. جنگ توام با شكست مصر، مردم اين كشور را نسبت به ملك فاروق به شدت بدبين ساخت. اين بدبيني در كنار فساد رايج در دستگاه رهبري فاروق، زمينه كودتاي آرام 192م ژنرال نجيب و جمال عبدالناصر را در مصر به وجود آورد. به دنبال اين كودتا، فاروق در 26 ژوئيه 1952م مجبور به استعفا شد. رهبران كودتا در ابتدا پسر خردسال فاروق به نام احمد فؤاد را به عنوان فاروق دوم به سلطنت نشاندند. اما در پي اعلام جمهوري در مصر در 18 ژوئن 1953م، فاروق و خانوادهاش از مصر اخراج و رهسپار ايتاليا شدند تا اينكه فاروق در 18 مارس 1965م در 45 سالگي در رم درگذشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر